سلام.
بحث اصلاً فدا کردن چيزي نيست برخلاف شما که اسلام را اصل و هويّت ملّي را فرع دانستيد ، بنده هر دو را اصل ميدانم چراکه اصلاً تمام حرف من تناسب اين دو است.
گذشته از آن تأکيد ميکنم که اصلاعتقاد ايرانيان باستان موردنظر است.در اصل امکان ندارد که ثنويّت ، ارزشي دروني بوده باشد.امّا تصريح ميکنم که موبدان زرتشتي در زمان ساسانيان متأسّفانه باعث انحراف اعتقادات شدند و ما شاهد اين انحرافات هستيم.
ولي ريشهي خداپرستي در ايران وجود داشته است.
يک فرضيّهي ديگر هم است که البتّه خيلي با آن موافق نيستم.ولي پاسخ گوي شما ميباشد.و آن که هر ديني در يک سطحي براي مردم ارائه ميشدهاست.لذا طبيعي است که دين زرتشتي در سطح پايين تري نسبت به اسلام باشد.حتّي اگر فرض کنيم که ثنويّت در اين دين بوده است،باز اين دين به اسلام نزديک تر است تا اديان و اعتقادات ديگري که چندين خدا و الهه داشته اند.
پس هردوصورت ، شرک در ارزشهاي ايران ردّ ميشود.
امّا تأکيد من بر قسمت آخر است.من متوجّه نميشم که چرا اصرار داريد توانمنديهاي ايران باستان را ردّ کنيد!
من نميگويم ايران باستان 100 بود.حتماً ضعفهايي داشت و اصلاً همين ضعفها دلزدگيها موجب گرايش به اسلام شد.
حرفما همين است.دين زرتشتي منحرف شد؛پس ايرانيان حقّجو به اسلام آمدند. ايرانيان "حقّجو" بوده اند و سعي ميکردند ظرف خود را با مظروفي نيک پر کنند.زماني زرتشتي و زماني اسلام.
نهايتاً اينکه در پهلوي تلاش زيادي براي برجسته کردن ايران باستان صورت گرفت؛امّا اين به معناي بيزاري ايرانيان از ايران باستان نيست.خندهام ميگيرد که ميگوييد بيزاري ايرانيان از فرهنگ باستان. فرهنگ امروز ما مخلوطي از ايران باستان و اسلام است.و الّا چرا کشورهاي مسلمان با هم تفاوت دارند؟هر ديني لامحاله آميخته با مليّت خود است.اعتقادات ايران باستان داشت به تاريکي ميرفت که ايرانيان به خاطر "فرهنگ بالا"ي خود آمدند و نقاط خالي را با اسلام پر کردند. اين همان فرهنگ غنيّ ايراني که شما بيزاري را مطرح کرديد.
باز تأکيد ميکنم.نظرات من را دقيق تر بخوانيدبارها گفتهام ظرف و مظروف. امّا شما متوجّه منظور بنده نيستيد و ميگوييد که ايرانيان از ظرف بيزار شدندو عاشق مظروف شدند.حال آنکه محال است.