بازدید امروز : 58
بازدید دیروز : 43
لشکر تازهنفس حشرات جاسوس در راهند!
در طراحی نسل جدید پهپاد مینیاتوری یا ریز پهپاد (MAV) از فیزیک مشابه حشرات استفاده میشود. محققان معتقدند که مکانیک پرواز حشرات میتواند با مهندسی معکوس، در طراحی ریز پهپادها با قابلیت حضور در میدان جنگ و حتی حضور در مناطق حادثه دیده مورد استفاده قرار گیرد.
ریز پهپادهای زیستی نسل جدید مجهز به چشم حشره، گوش خفاش، بال پرنده و حتی مو و خرطومی مشابه زنبور عسل برای شناسایی سلاحهای شیمیایی، هستهای و بیولوژیکی هستند.
«ریچارد بامفری» از محققان دانشگاه آکسفورد، نحوه تکامل بال حشرات در 350 میلیون سال گذشته را مورد بررسی قرار داده است.
وی تأکید می کند: طبیعت مشکل طراحی ماشین های پرنده مینیاتوری را حل کرده است؛ با بررسی دقیق نحوه تکامل بال حشرات امکان طراحی و ساخت نسل جدید ریز پهپادها در ابعاد و با عملکردی مشابه حشرات فراهم می شود.
کشورهای مختلفی مانند آمریکا، فرانسه و هلند در حوزه طراحی نسل جدید پهپادها سرمایه گذاری کرده اند. نیروی هوایی آمریکا چندی قبل ریز پهپادی در ابعاد یک حشره را رونمایی کرد که بدون امکان شناسایی، قابلیت پرواز درون ساختمان، عکسبرداری و حتی حمله به هدف تعیین شده را دارد.
همچنین پهپاد مینیاتوری با الگوبرداری از نقشههای ماشین پرنده لئوناردو داوینچی طراحی شده است که تا سال 2015 آماده خواهد شد؛ ریز پهپاد زیستی (BioMAV) هلند نیز یک ماشین پرنده بشکل طوطی است که قابلیت پرواز طولانی و تهیه تصاویر از منطقه را دارد.
آدرس لینک: بولتن
ترویج باستانگرایی ما را از عالم اسلام جدا میکند
ما با دانشمندی که قصد کار علمی آزاد دارد، روبرو نیستیم بلکه با جاعلی روبرو هستیم که مرزی برای جعلیات خود نمی شناسد. به همین دلیل قصد نداریم به سوابق جاسوسی وی بپردازیم زیرا حوزه فکری و نرم افزاری که فرای و امثال او در آن فعالیت می کنند، از جاسوسی مستقیم مهمتر و خطرناک تر است...
وزارت اطلاعات در سال 1376 کتابی با عنوان هویت منتشر کرد که در صفحه 131 این کتاب که در 375 صفحه توسط انتشارات حیان به چاپ رسیده، درباره ریچارد فرای آمده است:
«ریچارد فرای چندی پیش به دعوت و تلاش برخی روشنفکران داخلی به ایران سفر کرد و در طول اقامت خود در تهران با استفاده از برخی عناصر نا آگاه اقدام به جمع آوری گسترده اطلاعات محرمانه کرد. ریچارد فرای که همکاری به ظاهر علمی او با سیا امری آشکار است در این سفر تا آنجا پیش رفت که حتی برای جذب برخی مدیران اجرایی و آموزشی کشور اقدام کرد که البته این تلاش با برخی هوشیاری ها ناکام ماند.»
مجتبی مینوی در باره قابوس نامه فرای سخنان شنیدنی دارد؛ وی می نویسد:
«با یکی از دوستان بزرگوار خود که در ردیف علمای درجهی اول استشراق نام برده می شود، در سال جاری در ایتالیا ملاقات کردم و از نسخهی کاپوس نامهی فرای که تا آن زمان دو مقاله درباره آن منتشر شده بود، بحث به میان آمد و چون اصرار این دوست بزرگوار را به مجعول بودن این نسخه شنیدم، گفتم اگر علما فریب این جعل ها را بخورند و فقط گرد آورندگان اشیای عتیقه، آن ها را به عنوان نسخه کهنه به قیمت هنگفتی بخرند و مبلغی دلار محتاج الیه ما را به ایران بفرستند، چه زیان دارد؟ در این روزها نامه ای از آن دوست به بنده رسید که در آن به براهین متقن و دلایل دندان شکن دعوی خود را اثبات و بنده را اقناع کرده است که کاپوس نامهی فرای قبل از 1321 هجری شمسی وجود نداشته و عقیدهی بنده که این گونه جعل ها ضرری ندارد، باطل بوده است. زیرا که هم از لحاظ لغوی و ادبی مضر است که مشتی لغت تقلبی و غلط در ذهن ما می اندازد و به کتاب ها راه می دهد و هم از جنبهی هنری زیان دارد که اشخاصی مانند ارنست کونل را به دام می اندازد. به این جهت است که بنده از برای جبران خطایی که سابقا مرتکب شده ام که شفاهاً اصالت و صحت این نسخه را تایید نموده ام، خویشتن را مجبور می بینم که مکتوب آن دوست بزرگوار را زمینهی این مقاله قرار داده به مسئولیت خود اعلام دارم که: آن نمونه هایی از نسخه کاپوس نامه ی فرای که منتشر شده، و ما دیده ایم، مجعول است». (مجتبی مینوی، کاپوس نامهی فرای، تمرینی در فن تزویر شناسی، نامهی بهارستان، دفتر پنجم، ص 168)
بنابراین ما با دانشمندی که قصد کار علمی آزاد دارد، روبرو نیستیم بلکه با جاعلی روبرو هستیم که مرزی برای جعلیات خود نمی شناسد. به همین دلیل قصد نداریم به سوابق جاسوسی وی بپردازیم زیرا حوزه فکری و نرم افزاری که فرای و امثال او در آن فعالیت می کنند، از جاسوسی مستقیم مهمتر و خطرناک تر است. ریچارد فرای مورخ یهودی از مورخانی است که در یک سده اخیر در تاریخ باستان و اسلام ایران به تحقیقات پرداخته اند. این دسته از مورخان که فارغ از ملیتی که دارند، همگی یهودی هستند به عنوان منبع اصلی ایران شناسی شناخته می شوند. بدون استناد به آقایانی مانند؛ فرای، پوپ، کریستن سن، اشمیت، آستروناخ، کخ، گیرشمن و... نمی توان در باره ایران باستان سخن گفت. این افراد که همگی هویتی مشکوک دارند، عامل اصلی شناساندن تاریخ ایران به خصوص دوره باستان آن شناخته می شوند تا حدی که آنها تاریخ ایران را بهتر از مردم کشورمان می شناسند! مثلا برای نخستین بار سفیر انگلیس در ایران یعنی "سر جان ملکم" از سلسله ای به نام اشکانی در ایران سخن گفت یعنی مردم ایران از وجود سلسله ای با 500 سال قدمت در کشورشان بی خبر بودند و باید یکی از انگلیس می آمد و آنها را از وجود چنین سلسله ای مطلع می کرد. این اتفاق عجیب در مورد تمام تاریخ ایران باستان صدق می کند. تا 150 سال پیش کسی در ایران کوروش و یا برخی دیگر از پادشاهان باستان را نمی شناخت.
این تاریخ سازی که با ایجاد و دامن زدن به ناسیونالیسم ایرانی با تحریف و یا اغراق گویی در باره وقایع گذشته انجام شده، ریشه بسیاری از مشکلات کنونی بهویژه در بین روشنفکران ایرانی است. این تاریخ سازی همزیستی مسالمت آمیز مردم ایران را که سال ها در پناه آموزه های قرآن به خوبی با همسایگان مسلمانشان زیسته اند، هدف قرار داده است. با القای ناسیونایسم قومی در کشور و فریب برخی از روشنفکران شرایطی را پدید آورده اند که متاسفانه حس نفرت و بدبینی از مردم مسلمان منطقه به جامعه فکری (روشنفکری) کشور القا شده است؛ البته این مختص به ایران نیست و این برنامه برای سایر اقوام منطقه نیز پیاده شده است تا جایی که ما در تمام کشورهای مسلمان منطقه به "پانهای" رنگارنگی برخورد می کنیم که بدون هیچ گونه استدلال منطقی برتری طلبی های زیادی را نسبت به دیگران مدعی هستند که تنها ثمره آن ایجاد موج نفرت در بین برخی از مردم مسلمان منطقه از یکدیگر بوده است.
نکته ظریف بحث این است که اگر کسی بخواهد به کتاب و حوزه های فکری روی بیاورد به جرات می توان گفت تنها کالای قابل خرید برای وی در حوزه تاریخ نظرات امثال فرای است به همین دلیل است که شاهدیم دانشگاهیان ما با درصد بسیار بالایی اسیر افکار روشنفکری می شوند و ارتباطشان با جامعه و دنیای واقعی به حداقل می رسد.
در اینجا قصد پرداختن به تمام تاریخ ایران باستان و نقش مورخان یهودی در نوشتن داده های کنونی نیست، بلکه هدف پرداختن به نقش ریچارد فرای است. برای نمونه به یکی از دروغ سازی هایی که وی در مرکز آن قرار دارد و با هدف به حاشیه راندن دین بهوسیله ناسیونالیسم انجام شده، اشاره می کنیم.
وی گرچه خود را هخامنشیشناس جا می زند و در فیلم های تبلیغاتی با موضوع تخت جمشید ظاهر می شود، و حتی به اظهار نظر بزرگترین معماران ایران که از طرف "سازمان نظام مهندسی ایران" بنای تخت جمشید را بررسی کرده و بهطور رسمی گزارش داده اند که این بنا به دلیل ایرادهای متعدد معماری نمی تواند یک بنای کامل باشد، اعتنا نمی کند و در یک همنوایی یهودی آن را محل برگزاری جشن های سالانه معرفی میکند.
این در حالی است که نخستین حفاران در مجموعه تخت جمشید بودند، هرچه می خواستند بدون هیچ تعهدی و هیچ نظارتی انجام دادند. دانشگاه شیکاگو به عنوان نخستین حفار در محدوده تخت جمشید بیش از 30 هزار لوح عیلامی را به آمریکا منتقل کرده و از استرداد آنها به ایران خودداری می کند. با وجود اینکه در مورد هویت عیلامی این لوحه ها به دلیل استرداد ندادن آنها به ایران و یا اجازه دادن به گروه های تحقیقاتی مستقل امکان اظهارنظر قطعی وجود ندارد؛ داستان ها و افسانه های عجیبی در مورد هخامنشی بودن آنها سرداده شده که اغراق های تمام عیاری برای ستایش ایران باستان است. در حالی که اگر آنها از مطالب گفته شده در مورد هویت آنها اطمینان دارند و ارزش موزه ای زیادی برای لوحه هایی که بیش از صد هزار از آنها در جهان وجود دارد (شامل اکتشافات انجام شده از زیگورات های مختلف) نمی توان قائل شد، سوال این است که چرا دانشگاه شیکاگو از استرداد آنها به ایران خودداری می کند؟
فرای به عنوان کسی که مدعی هخامنشیشناسی است، چطور از ناقص بودن بنای تخت جمشید بیاطلاع بوده و برای یک بنای نیمه کاره داستانهای فراوانی برای برگزاری جشن ها در آن ساخته و به خورد افکار عمومی داده است؟ اگر به اهمیت تخت جمشید برای باستان پرستان و روشنفکران کنونی کشور دقت کنیم و ببینیم که چه تاثیر مخربی به دلیل افزایش حس قوم گرایی در آنها بوجود آورده است؛ آنگاه می توانیم بفهمیم که چرا فرای و دوستان یهودیاش این چنین برای تخت جمشید و هخامنشی ها قلم فرسایی کرده اند و از اسطوره قوم یهود اسطوره ملت ایران ساخته اند. کوروش برای یهودیان بسیار مقدس است و جالب است که نخستین تیم فوتبال یهودیان ایران که در دوره پهلوی راه اندازی شد کوروش نام داشت. جشن های 2500 ساله که اوج تظاهر به قوم گرایی توسط پهلوی های دست نشانده بود در تخت جمشید انجام شد.
جعل کتاب، جعل تاریخ از انسان دانشمند قابل احترام نمی سازد. مرحوم آل احمد مستشرقین را افرادی می داند که از سر بیهنری زبان ملتی را آموخته اند و خود را کارشناس معرفی می کنند اما ظاهرا داستان از این نیز پیچیده تر است زیرا کار این عده تنها کارشناس شدن نیست بلکه تاریخ سازی آگاهانه با قصد نفاق افکنی بین مردم مسلمان منطقه است. با این اوصاف آیا نباید پرسید که اهدا یک خانه تاریخی به جاعلی مانند فرای چه معنایی دارد و آیا نباید علیه جعل های مورخین یهودی مانند فرای، پوپ(که در اصفهان به خاک سپرده شد) و ... با تکیه بر آموزه های قرآنی کاری انجام داد و بسط افکار شرک آمیزی مانند کنار گذاشتن مکتب اسلام و ترویج مکتب ایران را برچید.
تک چشم جادویی دجال
"دجال"...."دجال"...."دجال"....!
چقدر این واژه برایم آشناست...!
مسجد محلهمان....حاج آقا مرتب درباره "دجال" میگفت و "فتنه"هایش!
اینکه چه ها خواهد کرد با مردم آخرالزمان!
از همان کودکی دنبال "دجال" بودم....!
کسی که بین ما و محبوب و موعودمان امام زمان(علیه السلام) و فاصله انداخته....!
اما به هر که مظنون میشدم خلافش ثابت میشد!
یا "دجال" دیگری ظهور میکرد!
نمیدانم چرا تیر حدسم همیشه به خطا رفته!
داشتم نا امید میشدم!
دنبال منفورترین موجود روی زمین بودم!
از همانها که "تلوزیون" و "سینما" نشان میدهد....!
موجودات عجیب و غریب!
چهرههای کریه و بد منظر!
انسانهای ناقص الخلقه و معیوب(البته در خلقت نه در خلق)!
شمر را با چشمان از حدقه در آمده و پر از خونین شناختم!
ابن ملجم را با صدای نتراشیده و صورت زخم خورده و ....شناختم!
دشمن را با "صورت" زشت شناختم نه با "سیرت" زشت!
دست خودم نبود، هرجا میرفتم "صورت" زیبا بود که حرف اول و آخر را میزد!
این را از استاد بزرگ داشگاه زندگیام، "سینما" و "تلوزیون" آموختم.... که "صورت" زیبا نشانه "سیرت" زیباست!
دشمن هر چه ظاهراش پلیدتر، باطناش هم زشتتر!
حتی ائمه معصومین(علیهم السلام) را هم با چهره زیبا شناختم!
تصاویری با چهرههایی خوش آب و رنگ، گونههای سرخ...ابروانی دلربا...چشمانی دلکش...!
انسانهایی که هیچ اثری از عبادت و خداترسی در چهرههاشان وجود نداشت!
لباسهای ابریشمین و ازحریر و دیبا، در کاخهایی با شکوه...!
چقدر این امامان زیبا هستند. زیبایی و تجمل خیره کننده...!
مانده بودم که این امامی که در کتابها و مسجد از حاج آقای محله مان شنیده بودم کجاست و چه شکلی است؟
نکند کتابها اشتباه نوشتهاند!
شاید حاج آقای مسجدمان...!
تا اینکه بزرگ شدم...!
فهمیدم، "کابل"های استاد بزرگ، "تلوزیون" و "سینما" به جای دیگری وصل است!
افسار این "استاد"، دست "استاد" دیگری است!
حالا دیگر کار از کار گذشته!
دیگر نمیتوانستم درست قضاوت کنم!
چون آموخته بودم که برای قضاوت باید به چهرهها نگاه کرد و به ظاهر!
با زیباییهای بصری خو گرفتهام.
این تنها جلوههای "بصری" است که مرا قانع میکند نه جلوههای "بصیرت"!
"سینما" کارش را خوب بلد است!
عجب تردستی است این "تلوزیون"!
این را خوب فهمیده که «عقل انسان در چشم اوست!»
حالا دیگر شعار "شنیدن کی بود مانند دیدن" را خوب جا انداخته است!
استاد بزرگ "تلوزیون" یاد داده، چیزی را که میبینم باور کنم نه آن چیزی را که می اندیشم!
دیگر فرصت اندیشیدن هم ندارم!
"تلوزیون" به جای من می اندیشد!
دیگر حتی حوصله کتاب خواندن هم ندارم!
"تلوزیون" به جای من کتاب هم میخواند!
کتاب قصه!
افسانههای ملل!
قصه "سریال"های "هزارو یک شب"!
دروغها و افسانههای باستانی شاهان و پریان(یا همان اجنه دوست داشتنی خودمان)!
دروغهای گذشتان زیبا بود و دوست داشتنی!
نیتشان خیر بوده حتما!
داستان هایشان پند داشت و اندرز....
اما میدانستیم افسانه بود....دروغ بود...
اولش...غیر از خدا هیچکس نبود
آخر... قصه ی ما دروغ بود.
قصهها خدایی داشت...
دینی داشت...
مذهبی داشت...
اخلاقی داشت...
قید و بندی داشت...
قصه میگفتند تا بیدار شویم...هشیار شویم...
اما حالا "سینما" دروغ میگوید تا دروغهایش را باور کنیم!
دروغهایش بزرگتر و باورش راحتتر!
آنقدر زیبا و جذاب، که یادمان میرود دروغ هست!
قصههای سینما دیگر خدا هم ندارد...
دین و مذهبی ندارد...
فقط یک خدا دارد...آن هم انسان هست و امیال حیوانی اش!
دیگر حتی حوصله همدیگر را هم نداریم!
خانه "تلوزیون"!
مهمانی "تلوزیون"!
پارک "تلوزیون"!
تفریح "تلوزیون"!
دوست "تلوزیون"!
آشنا "تلوزیون"!
همه چیز "تلوزیون"!
حتی خداهم...!
هرچه جعبه جادو میگوید، باور میکنیم!
دستگاه "مغز شویی" همه به راه است، شبانه روز!
حتی بیشتر و بهتر از دستگاه"لباس شویی" و دستگاه "ظرف شویی"!
آن هم در بهترین قسمت اتاق منزلمان!
الحمدالله دیگر غمی نداریم، چون همه یکی یک دستگاه از آن داریم!
فقیر و غنی، خوب و بد، رئیس و مرئوس، شهری و روستایی!
حالا دیگر همه باسواد و متمدن شدهایم!
چون دانشگاه را به خانه آوردهایم!
دانشگاه انسان سازی!
دیگر از مکتب و مذهب و مسجد هم بینیاز شده ایم!
دیگر کسی از حقیقت لذت نمیبرد!
... در این رسانه ی دنیا، میان برفک ها
نه مانده از تو صدایی، نه مانده تصویری
دجال آخرالزمان و ساحره ی قرن بیست و یک، با تک چشم جادویی اش، همه را سحر می کند. جام جهان نمایی که هر ثانیه، با هزار رنگ و طرح و صدا، سر آدمی را گرم می کند. بچه ها با صدای او از خواب بیدار می شوند و پای حرف هایش می خوابند. مادرها موقع دیدن فیلم محبوبشان، دیگر حوصله ی بچه و سر و صدایش را ندارند. مردها با فوتبال هایش، قرار از کف می دهند و هیچ کسی را نمی شناسند.
تلویزیون، تیشه ای شده بر درخت رابطه ی آنها؛ تیشه ای نامرئی که ریشه های درخت رابطه و عاطفه را یکی یکی قطع می کند. شاید آن دجال وعده داده شده آخرالزمان را که یک چشم دارد و موهای بسیار و از هر مو آهنگ هایی تولید می کند، بتوان از باب « کلم الناس علی قدر عقولهم»، بر همین رسانه های کنونی تطبیق داد که ابزار گسترش بندگان شیطان شده اند و مردمان را از آسمان دور می سازند و به انواع لذایذ دنیوی جذب می کنند...
نسل رسانه
نسل جدید، ارتباط تنگاتنگی با رسانه های جدید دارد که حجم استفاده از اینترنت، رایانه، سی دی و دی وی دی های فیلم ها، گیم نت، بازی های رایانه ای، موبایل و حتی ماهواره دلیلی بر این مدعاست تا جایی که امروزه معظلی به نام تلفن همراه در بسیاری از مدارس ابتدایی و راهنمایی نیز به چشم می خورد. رسانه های جدید از آنجا که عامل غفلت زایی و سرگرمی اند، به گونه ای شگفت انگیز از طرح مسائل جدی، ایجاد سؤالات اساسی و روحیه ی تلاش و جست و جو، در ذهن نوجوانان و جوانانی که در این سن دچار تغییرات طبیعی روحی و روانی و شکل گیری شخصیتی نیز هستند، جلوگیری می کنند و فضایی سرشار از آلودگی و تنهایی و احساسات درونی و تحریکات جنسی را جایگزین آنها می نمایند و اینچنین است که نسل رسانه را پر آسیب و بحران زا می بینیم.
... در عصر پر ترافیک تکنولوژی و موجهای الکترونی، چه کسی صلاحیت بیشتری برای تربیت و رشد فرزندان ما دارد، اعضای با مهر و محبت خانواده یا مهره های بی جان و رنگارنگ در چشم جادویی دجال؟!
ورود به چشم جادویی، کارت ورود نمی خواهد. هر چند نفر که باشید، آماده ی پذیرایی از شماست. فرقی نمی کند کجایی باشید، شهری، روستایی، شمالی و جنوبی، ایرانی یا ... چه بپوشید! تنها بهایی که از شما می خواهد این است: توجه و تمرکز به تشعشعات و امواج چشم پر فروغ جادویی! فقط ببین و بشنو! هویت خود را فراموش کن و بی درنگ پیروی کن!
داعیه ی خدایی دجال
اوج تکامل و باروری ارتباطات با ورود اینترنت و اتصال به شبکه های اطلاعاتی و همگرایی ماهواره و فیبر نوری محقق شد و در این میان، فن آوری با نفی اختیار و اراده ی بشر بر او لگام می زند و با فریب و نیرنگ، وی را خدا می نامد!
فیلم ها از طریق بازاریابی نظام ستاره ـ ظهور ستاره های سینمایی و ورزشی ـ رگ خواب توده ها را به دست گرفتند.
حباب سرگردان فن آوری، زمانی کره ی خاکی را دربرگرفت که اطلاعات به کالایی ارزشمند تبدیل شد. انقلاب علمی ـ فنی در زمینه ی فن آوری اطلاعات و ارتباطات را «میکروچی ها» به وجود آوردند.
به کار گیری میکروچی ها در ساختمان موبایل، انعطاف پذیری چشمگیری را به دنبال داشت. تولید موبایل هایی که می توانند به اینترنت و ماهواره وصل شوند، فاصله را بی معنا کرد؛ چرا که تمام دنیا را می شد در یک صفحه ی کوچک مانیتوری جای داد.
غافل از این فن آوری برتر به بهانه ی کارآیی و اثربخشی بیشتر با راه اندازی سامانه ای که کارمندانش را از طریق تلفن های همراهشان ردیابی می کند. خدایان فن آوری و سرمایه با استفاده از فن آوری سنجش از راه دور و ماهواره ای، به بسیاری از اطلاعات اقتصادی و نظامی کشورهای دیگر دسترسی دارند و با استفاده از این اطلاعات گران قیمت، روابط اقتصادی و نظامی خود را با سایر کشورها تنظیم می کنند.
احاطه بر فضا و راهپیمایی انسان بر سطح کره ی ماه، ادعای مالکیت و ربوبیت را بار دیگر در او زنده کرد و فن آوری که حیات انتزاعی اش را مرهون انسجام لجام گسیخته بود، به خدمتی بزرگ در حق بشر نایل آمد:«کهکشان ها نیز خدایی به شایستگی انسان نخواهد داشت»
امروزه ماهواره ها به طور مستقیم یک سوم سطح زمین را زیر پوشش خود دارند. وجود پنج هزار ماهواره در فضای اطراف زمین، سرویس های مخابراتی و تلویزیونی بین قاره ای را در تمام ساعت های شبانه روز تأمین می کند. اکنون سرعت بی سابقه ی اطلاعات، انسان ها را در خود غرق کرده است.
سجده بر پای محراب شیشه ای
عصری را که ما در آن قرار داریم، می توان «عصر هویت رسانه ای» نام نهاد.
انسان عصر ما مانند یک قایق کوچک و شکست خورده است که در اقیانوس بزرگ رسانه گرفتار شده و امواج سهمگین آن این قایق را به این طرف و آن طرف می کشاند. هر آن موجی می آید و ضربه ای شکننده به آن وارد می سازد و این روال ادامه دارد تا او را از صحنه ی وجود محو کند و چیزی از آن باقی نماند. حال در چنین شرایطی که تمام عوامل دست به دست هم داده اند تا قایق هویت ما را نابود سازند، بر ما لازم است تا با بازگشت به «خود» دست به دامان خداوند و جانشین او در روی زمین شویم و انسانیت خود را از هلاکت و غرق شدن در دریای پر تلاطم رسانه نجات دهیم.
رسانه، ابزار تهاجم فرهنگی
رسانه، جاده صاف کن فرهنگ ها به ویژه فرهنگ سلطه است که شکل دهنده و مدیر خیمه شب بازی آن به شمار می آید. نظام سلطه بیشترین مدد را از رسانه می گیرد. دیگر پیام ها فقط از طریق گفتار و نوشتار به مخاطب منتقل نمی گردند که تصاویر، نمادها، علامت ها و نشانه هایند و مخاطب را به قول«پاولف» به پیامی شرطی می سازند یا به تعبیر ما برای او پیامی را تداعی می کند.
«زیگفرید کراکور» نویسنده ی آلمانی، واژه ی بمباران تصاویر را برای سیاست های نظام غرب و آمریکا به کار می برد که آنان قبل از هرگونه احساس خطری، برای کسب منافع بیشتر، پیش از جنگ نظامی و فیزیکی، عالم را با تصاویر بمباران می کنند.
نگاهی به فیلم ها، بازی ها و آثار دیگر، گستره ای از تخریب ها و تحریف های آخرالزمان، خشن و پادشاه وحشت نشان دادن مسلمانان و موعود الهی جهان اسلام را حکایت می کنند.
بندگان رسانه
امروزه کمتر انسانی را می توان یافت که در روز چندین ساعت خود را صرف مطالعه ی کتاب ها، مجلات، روزنامه ها و یا مشاهده ی تلویزیون، ماهواره و ... نکند و دیده ها و شنیده ها و در نتیجه افکار و افعالش تحت تأثیر غول رسانه قرار نگیرد. اگر کسی به طور مستقیم هم با رسانه ارتباط نداشته باشد به سبب ضرورت تعاملات اجتماعی در روز با مردمانی سرو کار دارد که آنها تحت سلطه ی مستقیم رسانه هستند.
پس چه بخواهیم و چه نخواهیم تقرییبا تمامی ما تحت تأثیر رسانه هستیم و این رسانه است که به زندگی فردی و اجتماعی ما جهت می دهد. از مد لباس و آرایش سر و صورت گرفته تا نحوه ی نگرش به خدا و قیامت، همه و همه را ابر قدرت رسانه برای ما می سازد.
رسانه و بحران هویت
انسانی که مخاطب فیلم ها، رمان ها، مجلات و شبکه هایی باشد که به دنبال ترویج خشونت، سکس و لا ابالی گری، شیطان پرستی، انسان پرستی، زن پرستی و ... هستند، به ناچار شخصیتی مانند آنان پیدا می کند؛ امروز به دنبال شهوت جنسی است و فردا به دنبال شهوت شکم، یک روز مشغول خوردن مشروبات الکلی است و روز دیگر به دنبال مصرف مواد مخدر، یک روز در مسجد است و روز دیگر ... چنین انسانی توازن شخصیتی ندارد و هنرپیشه ای است که در سکانس های مختلف زندگی نقش های متعدد بازی می کند؛ در خانه یک نقش، در دانشگاه یک نقش و در مسجد و حسینیه نقشی دیگر را اجرا می کند.
اصول حاکم بر رسانه
اصول حاکم بر رسانه های غربی در راستای رسیدن به اهداف شیطانی عبارتند از:
1ـ لذت پرستی (آن چه که بنیان خانواده را در غرب ویران ساخته لذت گرایی و تمتع است)؛
2- دنیا پرستی؛
3- اُمانیسم و خود پرستی؛
4- فمنیسم و زن پرستی؛
5- سود پرستی اقتصادی یا ثروت پرستی؛
6- ترویج بی بند و باری، اباحه گری یا شهوت پرستی.(1)
پی نوشت:
1ـ فصلنامه ی فرهنگ پویا، ش8 و 9 (ویژه نامه ی جوان، هویت، رسانه)
آدرس لینک:
http://www.moshkan.com/aleyasin/modules.php?name=News&file=print&sid=1730
تندیسی که طاغوتی برای طاغوتی ساخت
مذهب نادر شاه افشار در هاله ای از ابهام؟
متاسفانه در میان تعصبات قومی و ملی گرایانه آنچه از دید عموم مردم دور میماند؟ نقش دین و اعتقادات مذهبی شخصیتهای تاریخی این مرز و بوم است. جهان بینی دینی و مذهبی افراد و پایبندی افراد به اعتقادات مذهبیشان به معنای حقیقی، یکی از شاخصه ها و مولفه های اصلی و اساسی در تحلیل و بررسی و رسیدن به شناختی عالمانه نسبت به آن شخصیت است.
شاخصه دیندار بودن یا نبودن و میزان تقید به مذهب ما را در درک درست وقایع و حوادث آن دوره تاریخی و رسیدن به قضاوتی درست همراه با اشراف هر چه بهتر و بیشتر بر همه ابعاد و زوایایی زندگی سیاسی و فرهنگی آن شخصیت در آن دوره تاریخی، بر آن فرد است. «میشل مالرب» محقق در عرصه ادیان و مذاهب درباره نقش بنیادین دین در عنصر تمدن ساز بودن آن می گیود:
« در میان عناصری که یک تمدن را میسازند? دین را نباید نادیده انگاشت. در حقیقت? هر تمدنی یک زیر ساخت دینی دارد که به یقین? روشنگر فرهنگ در معنای هر چه گستردهتر این کلمه است».
عهدنامه نادر با تعصب سنیگری!
"لاکهارت" در این باره می نویسد:
«...آن گاه نادر با استفاده از نارضایی عمیق مردم، خود را شاه نامید
نادر که از فتوحات داخلی و عقب راندن دشمنان ایران آسوده کنند، در بهار سال 1736 م. اعیان و اشراف ایران را در دشت مغان جمع آوری و از نایب السلطنه بودن استعفا داد و بزرگان سلطنت را به وی پیشنهاد نمودند و او هم پذیرفت و خود را شاه خواند.
هم چنین تشکیل «قوریلتای» نادر در دشت مغان را حزین در سفرنامه خود چنین شرح میدهد:
مردم دریافتند و به مقتضای مقام زبان برگشادند و به اتفاق و اجماع، نام سلطنت از شاه عباس صغیر منسوخ گشته، خطبه پادشاهی خان معظم اجرا یافته و تسمیه به نادرشاه قرار یافت.
لاکهارت در ادامه نوشتار خود دربارهی پادشاهی نادر مینویسد:
نادر چند شرط برای استقرار بر مسند پادشاهی ایران از طریق طهماسب خان جلایر اعلام داشت:
1 - حکومت باید در خاندان نادر موروثی شود و همه باید از او و فرزندانش پشتیبانی و حمایت نمایند.
2 - ایرانیان طرفداری از سلسله صفویه را کنار گذارند و هیچ یک از اولاد و احقاد شیخ صفی را در هیچ حال پناه ندهند.
صاحب حدیث نادرشاهی مینویسد:
نادر به خوبی میدانست که دوران مدید سلطنت صفویان، توام با ارتباطات چند جانبهی اولی الامری آنان، با پیوندهای عمیق میان توده و پادشاهان ایجاد کرده بود.
3 - مذهب سنی، به جای شیعه برقرار گردید، زیرا مذهب شیعه که از جانب شاه اسماعیل صفوی، در ایران شایع گردیده و همواره موجبات خونریزی و جنگهای ایران و عثمانی را فراهم ساخت، هرگاه اهالی ایران به سلطنت ما (نادر) راغب باشند. باید به مذهب اهل سنت سالک شوند....»
...!!!
(آدرس: http://iranema.zio.ir/forum/showthread.php?tid=3&pid=4)
(آدرس:http://www.goonagoon.org/SubjectForPrint.aspx?key=8683)
شیعه قبل از حکومت، سنی بعد از حکومت!
«...درباره ى دین نادر، اظهار عقیده قطعى نمودن بسیار دشوار است برخى معتقدند که نادر به هیچ دینى اعتقاد نداشت ، زیرا گاهى آشکارا خویشتن را همان قدر بزرگ مى دانست که بزرگان دینى را.
اما به نظر بعضى دیگر از مورخین ، هنگامى که نادر به طرفداران صفوى و قزلباش و شاه طهماسب محتاج بود، شیعه متعصبى به شمار مى رفت و به تعمیر مرقد حضرت رضا (ع ) اقدام نمود و به دستور او، در صحن امام رضا (ع ) گلدسته و حوضى سنگى که از هرات آورده بودند، بنا کردند، نادر خود را غلام و بنده على (ع ) مى دانست اما پس از بازگشت از خراسان (1144 ه .ق ) عمده سپاه او افغانان و تاتار و ترکمان بودند و به کمک همین سپاه توانست بدون هیچ مقاومتى شاه طهماسب را به زانو درآورد از این پس ، محبت نادر به قزلباش کاسته شد، حامد الگار، در کتاب دین و دولت در ایران مى نویسد:
هنگام مرگ نادر، بى درنگ سپاهیانش به شیعه و سنى متقسم شدند و سنیان که از لحاظ شمار افزون تر بودند به قندهار عقب نشستند.
سیاست مذهبى نادر، در همان دشت مغان مورد مخالفت قرار گرفت به طورى که ، میرمحمود ملاباشى (صدر الصدور) هنگامى که اعلام نمود در باب امور مذهب ، احکام خدا و احادیث پیغمبر (ص ) راهنما است و سلاطین نباید تغییر و تجدیدید در آن صورت دهند، نادر دستور داد او را خفه کردند و سپس ، دستور داد املاک و موقوفه کلیه روحانیون را مصادره نمایند و به سپاه اختصاص دهند.
به نظر لاکهارت ، نادر هیچ گاه تعصب مذهبى نداشت ، مذهب شیعه و یا سنى را فقط و فقط براى پیشرفت در سیاست روز، بالا و پایین مى آورد، ولى سایرین نظر بر این دارند که شاید وى با ترویج تسنن ، خیال برپایى امپراتورى اسلامى را تا مرز چین در سر مى پروراند ولى از طرفى نادر مردى سیاستمدار نبود و بیش از یک مرد جنگجوى دلیر، در حیات ایران ندرخشید....»
(آدرس:http://www.ghadeer.org/site/dowran/iran/ejtama/doktor13.htm)
ادغام تشیع و تسنن
«...نادر ضمن اینکه با زمینه سازی های فراوان شرایط را برای انتقال قدرت فراهم کرد، با تحمیل شرایط سه گانه خود مبنی بر موروثی شدن سلطنت در خانواده او، مساعدت نکردن به خاندان صفویه جهت صعود مجدد به سلطنت، و از رسمیت افتادن تشیع در ایران، به عنوان پادشاه تاجگذاری کرد. سیاست مذهبی نادر که عملاً منجر به ادغام تشیع در تسنن می شد با مخالفت شیعیان و علما مواجه شد. مخالفت یکی از علما با سیاست مذهبی نادر در شورای دشت مغان با خشونت نادر منجر به کشته شدن آن عالم شیعی گردید. در منابع عصر افشاری گزارش های متعددی از خشونت های ضد شیعی مؤسس سلسله افشاری نظیر کشتار عزاداری سیدالشهدأ(ع)، آمده که حاکی از بی مهری او نسبت به تشیع می باشد....»
(آدرس:http://www.magiran.com/npview.asp?ID=1350255)
شاید در ذهن مخاطبین این سوال خطور کند که با صرف انتقاد یک نویسنده چگونه می توان درباره یک خاندان( ولو وهابی و سعودی) به راحتی قضاوت کرد و حکم صادر کرد؟ در اینجا پس از ارائه این مقالات (و توصیه دوستان به مطالعه آن) در مقاله ای مستقل و در روزهای آینده ادله قرائن و شواهد و مدارک بیشتری مبنی بر درستی ادعای این نویسنده(ناصر السعید) از جان گذشته و شجاع ارائه خواهیم کرد که با کنار هم قرار دادن همه این موارد می توان به شمای کلی و دقیق تری از ریشه های پلید خاندان منحوس و شجره خبیثه ال سعود دست یافت. شجره ای که به دست شیطان پیر "انگلیس" نطفه آن در دل جهان اسلام کاشته شد و همچون غده ای سرطانی تهدیدی بزرگ برای جهان اسلام محسوب می شود. بنده تلاش خواهم کرد با بررسی آیات و روایات و مستندات موجود از عملکرد سران سعودی در دوره حاکمیتشان بر عربستان، به این امر مهم دست یابم. انشاءالله
لارنس عربستان در پروژه اشباح
در این قسمت که عنوان “لارنس عربستان” دارد ، ضمن اشاره به ماموریت جاسوس مشهور انگلیسی، هامفری(همان مستر همفری) طی سالهای ابتدایی قرن هجدهم در خاورمیانه و برکشیدن عنصری به نام عبدالوهاب برای بنیانگذاری فرقه انحرافی وهابیت ، برای اولین بار به ریشه های خاندان آل سعود (حاکمان امروز عربستان سعودی) پرداخته می شود که برخلاف ادعای خود، براساس اعتراف شجره نویسان سعودی ، اصل و نسب آنها در واقع به یک فرد یهودی به نام “ابراهیم موشه” می رسد.
در اسناد این ارتباط که برای نخستین بار در این قسمت از مجموعه “راز آرماگدون 4 : پروژه اشباح” مقابل دوربین تلویزیون قرار می گیرد، مشاهده می کنیم که در قرن نهم هجری مطابق با قرن پانزدهم میلادی ، شخصی به نام مانع احسایی(جد اول خاندان آل سعود) از قبیله یهودی “عنیزه”، زمینی را در نجد عربستان به دست آورده و بعد از او نوه پسری اش به نام موسی با جنگ و کشتار و غارت ، املاک بسیاری را برآن افزود. ابراهیم موسی یا ابراهیم موشه پسر موسی نقش مهمی در شکل گیری آل سعود داشت که نوه اش به نام مقرن سعود ، راس این خاندان به شمار می آید. مردخای ابراهیم موشه و فرزندانش با تغییر نام و انتخاب اسامی عربی ، خود را در میان مسلمانان جا زدند. از جمله اینکه با پرداخت مبلغ سی و پنج هزار جنیه مصری به محمد امین تمیمی ، مدیر کتابخانه های کشور سعودی در سال 1322 ، آل سعود و آل عبدالوهاب را به نبی اکرم (صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم) منسوب کردند!
در بخش دیگری از قسمت “لارنس عربستان” مجموعه مستند “راز آرماگدون 4: پروژه اشباح” براساس شواهد و مدارک و اسناد معتبر نشان داده می شود که حاکمیت آل سعود و وهابی ها در سرزمین وحی که زمینه هایش از 2 قرن پیش توسط هامفری و عبدالوهاب چیده شده بود ، در بحبوحه جنگ جهانی اول توسط توماس ادوارد لارنس(جاسوس نظامی ارتش انگلیس) عملی گردید. اسناد مذکور حکایت از آن دارد که لارنس براساس نقشه ای طراحی شده در کانون های صهیونیستی، همراهی فیصل(از سرکردگان آل سعود) را جذب کرده و او را وادار به همکاری با ژنرال ادموند آلنبی (فرمانده نیروهای انگلیسی در خاورمیانه) در هدایت شورش عرب ها علیه ترک های عثمانی با وعده برپایی امپراتوری عرب نمود. به این ترتیب حکومتی توسط لارنس در شبه جزیره عربستان برپا گردید که به عنوان یکی از متحدین استراتژیک امپراتوری جهانی صهیونیسم ایالات متحده آمریکا در سالهای بعد نقش مهمی را برای تجاوزات امپریالیسم آمریکا در منطقه خاورمیانه ایفا کرد.
از جمله این مدارک معتبر ، اسناد منتشره وزارت امور خارجه انگلیس در سال 2000 و همچنین نظر برخی محققین و پژوهشگران است که نشان می دهد لارنس، عامل شبکه جاسوسی صهیونیسم بین الملل بوده . در این اسناد آمده که رونالد استورس یهودی ، لارنس را با شبکه جاسوسی نیلی به ریاست آرونسون مرتبط کرد که در تاریخ معاصر از معروف ترین شبکه های صهیونیستی به شمار آمده است.
سند دیگری که در این قسمت به نمایش در می آید، مطلبی در یکی از شماره های سال 2006 روزنامه ایندیپندنت است که سر مارتین گیلبرت(مورخ یهودی انگلیسی تبار و کارشناس معروف درخصوص مسائل اسراییل و هلوکاست) قصد دارد در کتابی براساس اسناد و مدارک معتبر اثبات نماید، توماس ادوارد لارنس بر این اعتقاد بوده که اعراب تنها در صورت ایجاد یک سرزمین اسراییلی میتوانند برای خود موقعیتی دست و پا کنند. گیلبرت در گفتگو با روزنامه جروزالم (اورشلیم) پست می گوید:
“… یک نکتهی جالب توجه از منظر اسراییلیها فردی به نام لارنس بوده…کسی که از اعراب حمایت و برای ایجاد سرزمین مستقل عربی در دهه 1920 تلاش بسیار کرد. او فردی بود که در عکسها و تصاویر همواره ردایی مخصوص عربها به تن داشت. حال یک مساله جالب که شما در کتاب بعدی من خواهید دید این است که لارنس عربستان اساسا صهیونیستی جدی بوده است…”
گیلبرت می افزاید: “…بررسی برخی یادداشتهای لارنس که در مرکز اسناد و اوراق ملی انگلیس موجود است نشان میدهد او از خواست صهیونیستها حمایت میکرده است. به طور مثال لارنس که در سال 1920 برای وینستون چرچیل کار میکرده ، به وضوح اعلام داشت که باید اراضی فلسطینی از کرانههای دریای مدیترانه تا رود اردن تحت عنوان سرزمین ملی یهودیان به رسمیت شناخته شود…”
از جمله تصاویری که برای اولین بار در بخش “لارنس عربستان” مجموعه “راز آرماگدون 4: پروژه اشباح” از تلویزیون پخش می شود ، عکس های هامفری و عبدالوهاب ، عکس های اجداد خانواده آل سعود از جمله مقرن سعود و همچنین شجره نامه این خاندان ، تصویری منحصر به فرد از خرابی قبور ائمه (علیه السلام) در بقیع به دست وهابی ها ، تصاویری از آرونسون و شبکه صهیونی نیلی (که لارنس به آنها وابسته بود) ، مارتین گیلبرت و مصاحبه تحقیقی اش با روزنامه جروزالم پست ( اورشلیم پست) درباره ارتباط توماس ادوارد لارنس به شبکه های صهیونیستی و همچنین تصویری دیدنی از بن لادن جوان که در کنار برژینسکی(مشاور امنیتی جیمی کارتر، رییس جمهور اسبق آمریکا) آموزش می بیند و عکس جالب دیگری از ملاقات سران طالبان با رونالد ریگان در کاخ سفید است.
لازم به ذکر است که بخشی از قسمت بیست و دوم مجموعه مستند “راز آرماگدون 4: پروژه اشباح” به برآمدن فرقه های انحرافی همچون طالبان و القاعده از درون وهابیت و با حمایت مالی آل سعود و حامیان صهیونیست شان اختصاص دارد. (1)
نگاهی به کتاب تاریخ «آل سعود» و روابط آن با «آل یهود» ، نویسنده ای که ترور شد . . .
ریشه های یهودی آل سعود
بررسی تاریخ آل سعود از برخی ارتباطات پنهانی سران این خاندان قدرتمند با یهودیان حکایت دارد.کتاب «تاریخ آل سعود» در دهه های هفتاد میلادی قرن گذشته توسط «ناصرالسعید»،نویسنده سرشناس عربستانی به نوشته تحریر درآمد. وی به رغم اقامت خارج از عربستان سعودی، اما پس از چاپ و منتشر کردن این کتاب، با حمایت مالی مستقیم خاندان سلطنتی آل سعود، به دست مزدوران آل سعود ترور شد و جان باخت.
ناصرالسعید در کتاب هزارو چهل صفحه ای خود،به بررسی جوانب گوناگون تک تک اعضای خاندان آل سعود از نظر فساد و انحرافات اخلاقی پرداخته و در کنار آن نیز با تحقیق و پژوهش کامل،تلاش کرده یهودی بودن این خاندان را اثبات کند.ناگفته نماند زمان تألیف این کتاب به دلیل هم عصر بودن با دوران پادشاهی «ملک فهد بن عبدالعزیز»، نویسنده تلاش کرده بیشتر به آشکار کردن رسوایی های اخلاقی این پادشاه عربستانی بپردازد. ناصرالسعید، سی صفحه نخست کتاب خود را به بررسی شجره نامه خاندان «آل سعود» اختصاص داده و در پایان اثبات می کند که اصل این خاندان به یهودیان سرزمین حجاز و مدینه باز می گردد. السعید در ادامه کتاب خود چگونگی حمایت یهودیان از جنبش «محمد بن عبدالوهاب» را که تأسیس «اندیشه وهابیت» منجرشد، شرح می دهد. وی سپس مراحل قرار گرفتن رهبری دینی در دست محمد بن عبدالوهاب و در کنار آن واگذاری رهبری سیاسی عربستان سعودی به خاندان «آل سعود» که توسط یهودیان طراحی و به اجرا درآمد را توضیح می دهد. نویسنده این کتاب که تلاش داشته هیچ بخشی ازجوانب و اقدامات «آل سعود» را از قلم نیندازد، در ادامه به جنایت و قتل عام های این خاندان علیه قبایل عربستانی می پردازد و برای اثبات گفته خود از برخی تصاویرو عکس های تاریخی که گویای واقعیت امربوده، استفاده می کند. در ادامه این کتاب کمی نیز به ارتباط تنگاتنگ و عمیق خاندان سلطنتی عربستان سعودی با انگلیس ها درقرن گذشته میلادی پرداخته شده است.ناصرالسعید در کتاب خود هم چنین به ارتباط نزدیک، اما محرمانه میان خاندان «آل سعود» با «بن گوریون» بنیانگذار رژیم اسرائیل پیش و پس از راه اندازی این رژیم اشاره کرده و بیان می کند: بن گوریون برای تأسیس رژیم مورد نظر خود، مورد حمایت مستقیم «آل سعود» قرار گرفت.
ملک عبدالله در حالیکه تلاش میکند چهره خود را بپوشاند!
…
تصویری که روی جلدکتاب «تاریخ آل سعود» دیده می شود، عکس ملک فهد بن عبدالعزیز آل سعود، پادشاه سابق عربستان در جوانی را نشان می دهد که در کنار وی، یک زن روسپی قرار گرفته و ملک فهد با قرار دادن دست خود در برابر صورت، تلاش دارد تا چهره اش در تصویر مشخص نشود. نویسنده بر بالای عکس نیز با هدف طعنه زدن به خاندان «آل سعود» سوره البقره ، آیات 204 تا 207 نوشته است: از مردم کسانی در این دنیا هستند که سخنشان مورد پسند تو قرار می گیرد،اما خداوند بر آنچه در قلبشان هستند و چون از نزد تو دور شوند، کارشان فساد و فتنه است و می کوشند تا حاصل خلق را به باد فنا دهند و نسل بشر را قطع کنند و خداوند فساد مفسدان را دوست ندارد و اگر به آنان گفته شود تقوا پیشه کنید، غرور و خودپسندی آنان را به بدکاری برمی انگیزد تا نصیحت نشوند،جهنم آنان را کفایت کند که بسیار آرامگاه بدی است. (2) (3)
ملک فهد و خوردن مشروب
آدرس منبع:
http://framasonery1389.blogfa.com
مقاله دوم:
آل سعود خاندانی یهودی الاصل می باشند که خوش خدمتی خود را به یهودیان از راههای مختلف ثابت کرده اند . گاهی با فتوا دادن گاهی با کمک های مالی گاهی با پیاده کردن نقشه های آنان و .....
یهودی بودن این خاندان را می توان از لابلای کتب خودشان ثابت کرد .
عمر رضا کحاله نویسنده مشهور جهان عرب در کتاب معجم قبائل العرب (جلد 2 صفحه 521 )می نویسد:
المعروف أن آل سعود من المصالیخ، من المنابهة، من المواهب، من مسلم، من عنزة، منهم العائلة المالکة بالمملکة العربیة السعودیة.
ترجمه : معروف چنین است که آل سعود از قبیله مصالیخ است که آنها نیز طائفه ای از قبیله منابهه ، و آنها از قبیله مواهب و آنها از قبیله مسلم و آنها از قبیله عنزه می باشند و برخی از طایفه ای که مالک عربستان سعودی هستند از همین قبیله عنزه می باشند.
تصویر صفحه اول کتاب (جلد دوم )
تصویر صفحه مربوطه (صفحه 521)
دانستیم که آل سعود از قبیله عنزه می باشند . حال ببینیم قبیله عنزه از چه کسانی تشکیل شده است ؟
شهاب الدین احمد بن عبدالله معروف به قلشقندی متوفای 821 که از مورخین نامی اهل سنت به شمار می رود در کتاب خود به نام صبح الاعشی (جلد چهارم صفحه 290) در معرفی محله خیبر می نویسد :
قال فی تقویم البلدان : و هی بلدة بنی عنزة من الیهود
ترجمه : ایوبی (متوای 732) در کتاب تقویم البلدان می نویسد : خیبر سرزمینی است که یهودیان بنی عنزه در آن سکونت داشتند.
تصویر صفحه اول کتاب (جلد چهارم)
تصویر صفحه مربوطه (صفحه 290)
آری از خاندان سعود که نسبشان به یهودیان خیبر می رسد هیچ انتظاری جز طرفداری از یهودیان نمی رود . لذا با تمام قوا از آنها طرفداری می کنند و منافع یهود را با چنگ و دندان حفظ می کنند و یهودیان نیز چنین اسلامی را می پسندند و گرامی می دارند.
آدرس منبع:
http://alvahhabi.blogfa.com/post/47
دشمن ما کیست؟
دشمن ما همان کسی است که کوروش و داریوش را در برابر ائمه ما مطرح کرده اند، تا من و شمای شیعه آنقدر غرق در کوروش شناسی شویم تا از شدت تعصب جاهلی و ناسیونالیسم نژاد پرستانه و میهن پرستانه خفه شویم!
تا یادمان برود که علی(علیه السلام) و فاطمه ای(عالیها سلام) هم داریم!
جالب است که جوانان شیعه شاهان طاغوت منش و دوگانه پرست مشرک را بیشتر و بهتر از مولی الموحدین امیرالمونین علی علیه السلام می شناسند!
به بهانه وطن دوستی و میهن پرستی، کوروش دوستی و داریوش دوستی را ترویج می کنیم تا جای پای خوبی برای دشمنان دینشون (ناسیونالیستها و باستانگراها و ملی گراها و زرتشتیها) درست کنیم!
به بهانه تحقیق و پژوهش و تاریخ شناسی و تاریخ دوستی مروج کفر و شرک آئین باستان شده ایم!
به بهانه عبرت آموزی از تاریخ ایران، به آنها اعتبار می بخشند!
با دوستی بحث می کردم....می گفت ما هم علی داریم و هم کوروش و داریوش!!!
هر دو برایمان مهم هستند و عزیز...! هر برایمان مهم است! مگر می شود کوروش و داریوش را که مفاخر ملی ما هستند کنار بگذاریم!
گفتم مایه افتخار است؟ این یا آن؟ اگر مایه افتخار بود که نباید یهودیان او را در توراتشان منجی و مسیحای خود معرفی کنند!
واعصفا!
داریم علی(علیه السلام) و آل علی چه ارزان را می فروشیم! آن هم به مشتی سلاطین و شاهانی که حتی تاریخ نیم بندی و غلو شده ای راه که برایشان نوشته اند، دست پخت دیگ پلوی باستانسازی و تاریخ سازی مورخان یهودی و اروپاییان ضد دین است!
علی و داریوش!
علی و کوروش!
دوباره داریم شاهد تکرار تاریخ هستیم که روزگار به آجا رسید که گفتند علی و معاویه!
یهود هم کوروش آتش پرست و مظهر طاغوت را می ستاید، من شیعه علی هم!
او هم کوروش را بزرگ بداند و من شیعه علی هم!
این کجا و آن کجا؟
تا دیروز اگر کسی را به جرم علی پرستی به نزد علی ابن ابی طالب(علیه السلام) می آوردند و توبه نمی کرد، خود حضرت با دست مبارکشان آن گمراه را شخصا گردن می زدند. یعنی این چنین فردی دشمن علی است!
چه شده که حالا شیعیان همان، علی کوروش پرست شده اند!!!
سنگ دشمنان انبیاء و آتش پرستان و سلاطین مجوس را برسینه می زنند!
می گویند حب وطن! نه حب دین!
پس تکلیف تولی و تبری چه می شود؟
...
به نظر شما اولویت اصلی ما در دشمن شناسی چیست!
قادعتا باید خط مشیمان را از قرآن کریم بگیریم! سره دشمن شناسی قرآن این است:
ابتدا به خصوصیات و سرگذشت و آداب و رسوم و فرهنگ و ...اقوام می پردازد! به این دلیل که آیندگان با عبرت گرفتن از این نمونه ها دچار همان اشتباه و خطا نگردند! به قول معروف: آزموده را آزمودن خطاست !
برویم سراغ دشمن شناسی عملی قرآن عظیم الشان! قرآن بزرگترین دشمن انسان را شیطان معرفی می کند:
ان الشیطان للانسان عدو مبین(یوسف/5)
و لا تتبعوا خطوات الشیطان انه لکم عدو مبین(بقره/163)
ان الشیطان لکم عدو فاتخذوه عدوا(فاطر/6)
و کذالک جعنا لکل نبی عدوا شیاطین الانس و الجن(انعام/112)
نتیجه:
شیطان بزرگترین و آشکار ترین دشمن انسان است.
شیاطین بر دو گونه اند شیاطین انسی(انسان) و جنی
باید با این دشمن، دشمنی کرد.
نباید از خط و جریان شیطانی پیروی کرد.( مثل هر جریان انحرافی که در قالب نحله های فکری و عقیدتی و فرهنگی و سیاسی...در سطح جوامع بروز می یابند)
حال قرآن باز هم در جریان دشمن شناسی درباره شیطان جنی می فرماید:
فقاتلو اولیاءالشیطان ان کید الشیطان کان ضعیف(نساء/76)
قرآن کریم با کالبد شکافی شیوه هر دو گروه در شیطتنت کید شیطان را ضعیف اعلام می کند. چرا که شیطان فقط وسوسه می کند و نامرعی است.
ولی در مقابل با بزرگ خواندن کید شیاطین انسی می فرماید
دربرابر آن به شیطان دیگر معطوف می کند یعنی شیطان انسی:
زنان مصر وکیدشان علیه حضرت یوسف(علیه السلام)
ان کیدکن عظیم(یوسف/28) ترجمه: به طور قطع و یقین کید زنان(مصر) عظیم ترین و بزرگترین کیدها و مکرهاست
برادران حضرت یوسف( که همان قوم بنی اسرائیل آینده خواهند بود علیه یوسف دیگری چون حضرت پیامبر) از زبان حضرت یعقوب علیه السلام
لا تقصص رویاک علی اخوتک فیکیدوا لک کیدا(یوسف/5) ترجمه ای یوسف رویایت را برای برادرانت نقل نکن که اگر چنینی کنی علیه تو توطئه چینی سختی خواهند کرد.
جادوگران و ساحران
انما صنعوا کید ساحر و لا یفلح الساحر حیث اتی(طه/69) آنچه آنها ساخته اند صرفا نیرنگ و مکر و ترفند است و البته در آیات قبل درباره شدت تاثیر این مکر وحیله ساحران می فرماید:
فاوجس فی نفسه خیفة موسی(طه/67) ترجمه: پس در نتیج ( پس از دین صحنه جادوگری جادوگران حضرت موسی تحت تاثیر جادوی جادوگران قرار گرفت و) موسی در خود احساس ترس کرد)
کید کفار
و ما کید الکافرین الا فی ضلال(غافر/25) ترجمه: ولی نیرنگ کافران جز در تباهی نیست.
نمرودیان علیه حضرت ابراهیم (علیه السلام)
و ارادو به کیدا فجعلنا همالاخسرین (انبیاء/21) و خواستند (با انداختن حضرت ابراهیم در آتش) به او نیرنگی بزنند ولی ما {با خاموش کردن سرد کردن و گلستان کردن آتش بر حضرت ابراهیم} آنها را زیانکار تر { و بازنده اصلی} قرار دادیم.
و یا می فرماید: فارادو به کیدا فجعلناهم الاسفلین(صافات/98) ترجمه:پس نقشه ای برای نابودی او {حضرت ابراهیم} کشیدند ولی ما آنها را مغلوب ساختیم.
پس قرآن درباره کید و مکر سه طایفه صحبت می کند
کید زنان (ناصالح و ناپاک) 2. کید کفار و سران کفر فرعون و نمرود 3. کید ساحران و جادوگران 4. کید نزدیکان و منسوبان ( که مصداق بارز آن درباره انبیاء همان بنی اسرائیل هستند!)
در همه این موارد قرآن درباره حیله و نیرنگ این چهار گروه و طایفه علیه انبیاء و راه انبیاء به رهروان راه انبیاء و مومنین هشدارهای مکرر می دهد و نشان می دهد که انبیاء عظام در طول تاریخ همیشه در معرض دشمنی و کینه و نفرت و توطئه این چهار طایفه(و به تبع آن سایر گروهها و فرقه ها و مکتبها...) قرار داشته و دارند. و مدام با بر ملا کردن شیوه کارشکنی آنان وشناساندنشان به مومنین درباره کید و مکر آنان و به دام نیافتادن مومنان هشدار می دهد. اینها قصه نیست، بلکه در دل خود عبرت های بیدار کننده ای نهفته دارد.
اما قرآن عظیم الشان پس از بیان مصادیق این اقوام و گروهها و جریانهای حیله گر و فاسد، خطر بزرگتر و مهمتر و حساستری را نیز یادآوری کرده و مرتب نسبت به خطر آن هشدار می دهد. آن را به کرات گوشزد می کند به طوریکه 1000 و اندی آیات قرآن را به بیان این خطر بزرگ برای شجره طیبه نبوت اختصاص می دهد و آن هم شجره ملعونه قوم یهود است.
صریح ترین آیه قرآن در اینباره این آیه است:
لتجدن اشدا الناس عداوة للذین آمنوا الیهود(مائده/82) ترجمه: به طور قطع و یقین شدیدترین و بالاترین نوع دشمنی انسانها {شیاطین انسی} را با مومنین از طرف یهودیان خواهی دید.
با این حساب بنا به فرموده قرآن عظیم الشلان یهودیان بزرگترین دشمن مومنان هستند.
قرآن به موارد زیادی از جنایات و شرارتهای قوم یهود اشاره می کند اما یکی از آن موارد که دقیقا موضوع بحثمان هست{ که اینهمه مقدمه چینی به خاطر آن بود} بحث تحریف گری قوم یهود است که در قرآن به نمونه ای از این مسئله می پردازد:
و من الذین هادو یحرفون الکلم عن مواضعه (نساء/46) ترجمه: و از قوم یهود کسانی بودن که کلمات را تحریف می کردند...
و یحرفون الکلم عن مواضعه ونسوا حظا مماذکرو به(مائده/13) ترجمه:{یهود}کلمات را از جایگاه های خود تحریف می کردند...
و من الذین هادو سماعون للکذب سمعون لقوم ءاخرین لم یاتوک یحرفون الکلم من بعد مواضعه...(مائده/41) ترجمه:از یهودیان کسانی هستند که به سخنان کذب گوش می سپارند{تا دست آویزی برای تکذیب تو بیابند} آنها جاسوسان قومی دیگرند که خودشان نزد تو نیامدند. آنها کلمات{الهی}را از مفهوم اصلی اش تحریف کردند...
و قد کان فریقا منهم یسمعون کلم الله ثم یحرفونه من بعد ماعقلوه و هم یعلمون(بقره/75) ترجمه:گروهی از آنان{یهود} سخنان خدا را می شنیدند و بعد از درک آن، تحریفش می کردند در حالی که خود می دانستند.
تحریف یعنی: آن سخن را منحرف و معنایش را عوض کرد.
علامه طباطبایی درباره سیرت زشت تحریف گری قوم یهوددر ذیل آیه شریف: «...و من الذین هادو یحرفون...» می فرماید:
خدای تعالی ای طایف از یهود را این طور توصیف نموده که کلمات کتاب خدای را تحریف می کنند؛ حال یا با اینکه جای آنهارا تغییر می دهند و پس و پیش می کنند، یا آنکه بعضی کلمات را بکلی می اندازند، یا به اینکه کلماتی از خود به کتاب خدا اضافه می کنند، همچنان که تورات موجود دچار چنین سرنوشتی شده یعنی بسیاری از مطالبش آسمانی نیست ویا به این است که آنچه از موسی و سایر انبیاء علیهم السلام در تورات آمده تفسیرش کرده اند به غیر آنچه مقصود بوده، معنای حقیقی آن را رها کرده و معنایی تاویلی برای آن کرده اند...(یهود در المیزان،ص26)
اما کوتاه سخن برادر عزیز قوم یهود بنا به دلایل عقیدتی و تاریخی و سیاسی ووو بزرگترین دشمن مسلمانان و تشیع است و لذا از هر ورشی برای نابودی مسلمانان استفاده می کند. یکی از آن روشها تحریف حقایق است چنانچه شاهد ما بلایی است که این قوم لجوج بر سر کتاب آسمانی تورات آوردند. یهود بنا به شهادت قرآن دشمن قسم خورده خط پاک انبیاء ست و در این راه از هیچ جنایتی دریغ نکرده از کشتن و ترور و جنایت و ...یهود برای ویران کردن پایه های حق و حقیقت و خشکاندن ریشه دین و مذهب خصوصا اسلام و و خط سرخ انبیاء از هر دروغ و تحریف و انحراف استفاده کرده. اسرائیلیاتی که در تاریخ اسلام وارد شده خصوصا تاریخ انبیاء به قدریست که داد بعضی محقیقن و دانشمندان دلسوز مسلمان اعم از شیعه و سنی را درآورده لذا معتقدند که عمق این تحریف آنقدر هست که باید تاریخ اسلام و تاریخ انبیاء عظام را از نو باید نوشت چنانچه کسانی چون علامه بزرگوار عسگری چنین کردند(روحش شاد)
سید حسین موسوی زنجانی درباره اهمیت تاریخ مخصوصا تاریخ انبیاء و تاریخ اسلام و نقش یهود در تحریف آن دردمندانه می گوید:
طبق دستور حضرت علیعلیه السلام هیچ ملتی نمی تواند در صدد ایجاد حکومت جهانی باشد اگر از تاریخ حکومت و رسالتهای جهان بی اطلاع باشد، قطعا این وارثتاریخ جهان است که وارث حکومت جهانی هم خواهد بود، در یک کلام می گویم«صاحبان تاریخ بی سر {مسلمانان} نمی توانند وارث پایان تاریخ باشند» و مفهوم حرف میکاه هالبرتون صهیونیست معروف در سطر اول این کتاب همین یک جمله است، چون یهود مدعی است وارث سر تاریخ است مدعی وارث بودن برای پایان تاریخ هست. این حرف درست است اگر چه یک صهیونیست گفته باشد ولی این حرف را باید ما بزنیم نه یهود! او این حرف را زد، بر جهان حاکم است...اطلاع از تاریخ موجود بین حضرت ابراهیم و حضرت رسول اسلام صلی الله علیه و آله وسلم پایه و اساس برای تحلیل حوادث پس از نزول قرآن است که اکنون بدبختانه از حوزه تحلیل های تاریخ مسلمانان کنار گذاشته شده است و باعث شده است تمام تحلیل های تاریخی مسلمانان دچار سردرگمی،ابهام، تناقض و تضاد بشود و قیچی کردن حدود 3000 سال از یک حادثه 4400ساله نابود کردن عقبه تاریخ یک امت جهانی است. علی ابن ابی طالب (علیه السلام) به صراحت در خطبه« الوسیلة روضه کافی» فرموده است: تاریخ بنی اسرائیل را برای شناخت تاریخ ما اهل بیت نقل کنید. بارها رسول اسلام فرمود تاریخ بنی اسرائیل را نقل کنید یعنی شرط وقوف کامل بر تاریخ اسلام اشراف بر تاریخ ادیان پس از ابراهیم است، چون تاریخ پس از ابراهیم سابقه تاریخی اسلام خاتم جهانی است.بگذارید صریح بگویم اسلام آخر یک اول است، آن اول مال این آخر است کما اینکه این آخر مال آن اول است حالا ما مسلمانان آخر زمان هستیم که از اول آن نه اطلاع داریم و نه مربوط به خودمان می دانیم یعنی آخری هستیم که اول ندارد! تاریخ بی سر، امت بی سر خواهد داشت.
...از طریق کعب الاحبارها و وهب ابن منبه ها(یهودیها های نفوذی)بدبختانه مورخین مسلمان قصه ها و تاریخ بنی اسرائیل را که از طریق قرآن و اهل بیت صادر شده بود از قلم تحلیلی تاریخی انداخته، حذف کردند ولی یهودیان فرهنگی و با تجربه چند هزار ساله کتب حدیثی و روائی مسلمین را با خرافات اسرائیلیات مخلوط شدند با اسرائیلیات، در نتیجه اعتبار بخشی از تاریخ بنی اسرائیل در نتیجه قدرت تحلیل تاریخی مسلمانان بر باد رفت، در حالی که از طرف اهل بیت دستور رسیده بود دقیقا بر عکس عمل کنند یعنی حدیث اسرائیلی ممنوع و تاریخ بنی اسرائیل جزء اولیه تاریخ اسلام ابراهیمی است. آیا نباید به حال امتی تاسف خورد که تاریخش توسط مورخینش قیچی شده است؟ تاریخی که در کتاب آسمانی آن امت به عنوان تاریخ آن امت تلقی شده و نقل شده است؟ حدود یک چهارم قرآن قصص انبیاء بنی اسرائیل است و این قصص را قرآن از تاریخ اسلام ابراهیم خلیل از شاخه اسحاق تلقی کرده و نقل کرده است و پایه گذار توحید و اسلام بنی اسرائیل را ابراهیم معرفی کرده است....با وجود این که قرآن کریم یهود را اشد الناس عداوتا نسبت به مسلمین معرفی فرموده ولی بررسی رفتار اعدا عدو اسلام در کتب مسلمین جزء موضوعات تاریخی تلقی نشده است و نتیجه اش امروز این است که 7 میلیون یهودی با نهایت مهارت بر تمام مراکز قدرت جهانی مسلط است چون تاریخ 3500 ساله را تاریخ خود می داند ولی 1/5 میلیارد مسلمان اولا 1400 سال به زعم خود سابقه تاریخ دارند. و ثانیا شناخت سیاستهای ثبت شده در تاریخ یهود را جزء تاریخ برخورد یهود با خود نمیدانند ثالثا در تمام مراکز فرهنگی یهودیان قرآن یک کتاب استراتژیک همواره مورد بررسی مکرر است در حالی که از هر یک میلیون نفر مسلمان یک جلد تورات ندارند اما بگذریم و به قرباینان هر روزه فلسطین، لبنان، عراق، افغانستان نظاره کنیم! این کشتارها معلول 3000 سال سابقه سیاست یک قوم و خواب 1000ساله مورخین قوم دیگر است.
اگر تاریخ، معلم انسانهاست که هست نتیجه تاریخ 3500 ساله یهود این شد که 7میلیون نفرشان بر 6 میلیارد انسان حکومت کند. آن چه قرآن فرموده است: «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا بانفسهم» است که باید سرنوشت مسلمانان و یا بلا و نعمت مسلمانان توسط خودشان تغییر دهد و یا غرب! در صورتی که احادیث می گوید تاریخ بنی اسرائیل حادثه است تجربه شده و تاریخ بنی اسماعیل نسخه برابر اصل آن است تا احکام و قوانین اسلام به عنوان یک نوع احکام یا قوانین تجربه شده در سطح جهان تلقی شود. به عبارت دیگر تاریخ بنی اسرائیل آزمایشگاه است و تاریخ بنی اسماعیل عبرت برداری و حرکت تجربه شده و امتحان شده می باشد غیبت یوسف و سپس عزیز مصر شدن او اشاره به مجرب بودن غیبت و ظهور امام عصر است.(4400 سال اسلام نگاه جدید به مبداء تاریخ اسلام، سید حسین موسوی زنجانی، ص39-43)
با عرض پوزش از دوست گرامی به خاطر اطاله کلام فقط خواستم این نکته را عرض کنم که این روشی که ما ایرانیان در باره تاریخ در پیش گرفته ایم و دائم داریم به آن بخش از تاریخ ایران باستان می پردازیم که بیشترین مورخینش یهودیان و اروپاییان قلم به دست و مزدور کمپانیهای هند غربی و انگلیس بوده اند(اسناد و مدارک کافی موجود اسه که به مرور ارائه خواهدشد) که قرار بود آن بخش از تاریخ ایران مورد توجه قرار گیرد و مبدآئ تاریخ قرار گیرد که (تاریخ 2500 ساله نه 100000ساله) به نفع قوم یهود است. مبداء تاریخ مارا به کمک مورخین یهودی 2500 سال اعلام می کنند تا به کوروشی که او را در تورات با عنوان مسیح و منجی قوم یهود مورد تقدیس قرار می دهند که هیچ نام و نشانی دقیق و درستی جز آنچه که مورخین یهودی و وابسطه به یهود بافته اند، از آنان در تاریخ وجود ندارد. تنها چیز قابل اعنتاء از این منجی یهود منشور کوروش است که آن هم به اعتراف کورخین و کارشناسان باستان شناس در ترجمه آن دست برده شده و سعی شده با دروغ( که تخصص قوم یهود است) اورا انسانی بزرگ و پیامبر گونه جلوه دهند. این حرکت سخیف باستانشاسان یهودی دوره شاه آنقدر مفتضح بوده که هیچ مورخی حاضر به این جعل بزرگ نمی شود لذا از یک استاد دانشگاه یهودی برای این امر دعوت به عمل می اورند.
گاهی حقیقت آنقدر عجیب، تلخ و گزنده هست که دوست داریم آن حقایق نبینیم و فرار کنیم اما حقیقت همیشه تلخ است. پس باید یه جوری باهاش کنار بیاییم مثل داروی تلخ! یکی از این حقایق تلخ وابسته بودن مولفان آثار بزرگ ادبی جهان به یکی از اردوگاههای غرب و شرق جهان_که مقصودم غرب و شرق با همه گستردگی قومی، فرهنگی، دینی، سیاسی و...._است. هیچ نویسنده ای پیدا نمی شود که وابسته نباشد هر چند خود نیز ادعا نکند. چه وابستگی اعتقادی، چه فکری، چه سیاسی، چه فرهنگی و....اما این وابستگیها گاه به دلیل عدم آشنایی با شخصیت مولف و حوزه جغرافیایی سلوک اندیشه وی، سبب می شود تا ما مخاطبین از همه جا بی خبر دچار توهمات شاعرانه ای و رویایی نسبت به شخصیتهای داستان ، الگوهای رفتاری آن و خود نویسنده شویم و فراموش کنیم که این نویسنده از جهان دیگری با ما سخن می گوید و نباید دربست شیفته سبک داستان گویی او شویم. فاصله نگرفتن معقول از داستانها و رمانهای غربی و غرق شدن در فضای رمانتیک، فانتزی و تخیل بر انگیز آثار نویسندگان ملل دیگر خصوصا غربی، ما را تا دچار از خود بیگانگی هویتی و شخصیتی مزمنی می کند. واین بیماری متاسفانه در ادبیات مان نیز تاثیر گذاشته به گونه ایکه اگر نویسنده ای نتواند به سبک نویسندگان غربی نتواند داستان یا رمانی جذاب بنویسند، دچار خود کشی و خود زنی ادبی می شود و آه و ناله و افسوسش گوش فلک را کر می کند که: ای وای بر من که از قافله علم و ادب و هنر باز ماندم اما اگر مکی به محتوای این آثار دقت کنیم و انگیزه های اصلی نویسندگان آشنا شویم هیچ گاه افسوس عقب ماندن را نخوایهم خود هر چند منکر پیشرفتهای آنان در عرصه ادبیات نوین جهان و پیشرو بودنشان نیستیم.
در اینجا مقاله ای را که در باره داستان معروف پینوکیو نوشته شده می آورم تا شاید عاشقان سینه چاک ادب و فرهنگ غربی کمی از این توهم و تخیل غیر منطقی درباره آثار نویسندگان معروف دنیا بیرون بیایند و زنجیر خود باختگی را از گردن روح و روان اندیشه خود بیرون بیاورند.
متن کامل مقاله: ادامه مطلب...
جناب پینوکیو که خاطر تان هست! عروسک چوبی دوست داشتنی ساده دل و خوش قلبی که دوست داشت همه راههای موفقیت و امتحان کنه به همه فرمول های موفقیت هر چه زودتر دست پیدا کنه! پولدار بشه بدون زحمت برا همین چندتا چیزو فراموش کرد. خاطرتون هست که چرا فریب خورد چون میخواست پول هنگفتی در کمترین وقت ممکن به جیب بزنه! در نتیجه فکر کردـ البته اگه اسمشو فکر بزاریم!ـ
1- پول حکم گوجه و خیارو داره که به سادگی عمل میاد لازم نیست برای به دست آوردنش زحمت کشید؛ به همین سادگی! او بدیهی ترین بدیهیاتو فراموش کرد. چرا؟ چون عشق به کامیابی بی دردسر و راحت و زود رسیدن به هدف چشماشو کور و گوشاشو کر کرده بود و هیچ نصیحت خیر خواهانه ای رو باور نمی کرد خیال می کرد این نصیحتها از روی غرض و مرضه 2- یادش رفته بود که هیچ چیزی به سادگی به دست نمیاد و الا دنیا در حال حاضر این شکلی نمی شد. هر چیزی راه و چاه و روش خودشو داره راه رسیده به موفقیت دور زدن قوانین و راه میانبر زدن نیست چه بسا زودتر رسیدن مصیبتهایی هم داشته باشه بعدش هم معلوم نیست که این میانبرها به کجا ختم میشن که اگر چنین مسیرهایی وجود داشت دیگران هم آن را می آزمودند.
امروزه تعدادی از مردم درست مثل پینوکیو فکر کرده و عمل میکنند با عقل نمی اندیشند با عشق و دل و احساسات فکر می کنند و نتیجه اش را به مرحله عمل می رسانند. لذا در جامعه ما و در طول تاریخ پینوکیوها بوده و خواهند بود و هر روز هم با پیشرفت علم بر تعدادشان افزوده می شود!
در روشهای پولدار شدن عرض کردم که اساسا فرقه ها حول تعداد زیادی پینوکیو تشکیل می شود!. پینوکیو ساده دلی پیدا کنین که حرفای دیگران به سادگی باور کنه خصوصا اگه قرار باشه حرفای شما وعده موفقیت در N ثانیه باشه! راز موفقیت فرقه داران بزرگ هم همین بوده از همین نقطه ساده شروع کردن. میگردن توی مردم ببینن مردم چه مشکلات لاینحل دارن یا چه آرزوهای دست نیافتنی دارن روی همین ها مطالعه میکنن. و تمرکز می کنن.
اولیش:
به مشتریان ـمخاطب اسبق ـ خود یاد بدهید تنها راه حل مشکلات پیدا کردن خداست یا به قول معروف "رسیدن به خدا" خود خدارو که پیدا کردید بدون واسطه با خودش درد دل کنید!. اینو همه عارفان بی معرفت و با معرفت گفتن که راههای رسیدن به خدا بسیار بسیار زیاد و نزدیک است! به قول شاعر پشت گوشت شهریست اگه دیدیش سلام برسان! ـ عجیبه که بنده تو تمام عمرم دائم شنیدم که مرتب میگن به خدا رسید به خدا رسیدی به خدا رسیدیم به خدا رسیدند...اینقدر این جمله با مشتقاتش تکرار شده که خودم هم باورم شده که خدا یه جایی همین دوروبرا وایساده قراره بدوییم بهش برسیم باور کنین! یه چیزی تو مایه های قایم باشک! اگه شما هم فهمیدین منظور از به خدا رسیدن چیه به ما هم خبر بدین مژده گونی دریافت نمایید!
بعدش شما با پرداخت کمی پول و گذراندن دوره های فشرده تعقیب خدا میتونین در اسرع وقت بدون صرف هزینه و وقت اضافی به خدا برسین!. به خدا که رسیدین جایزه اش یک عمر آزادی بی قید و شرط و مجانی از همه قیود و تکالیف و... با خدمات پس از آزادی من جمله سفر به ملکوت با بلیط رفت و برگشت شرکت هوایی ایران عرفانلاین سفر به برزخ با تورهای سیاحتی نوروزی اقامت در هتل های 5 ستاره و پذرایی در لب دریا اجاره دفتر کار حضرت جبرئیل و دریافت پست وی به مدت نامحدود جهت ارتباط آنلاین و بدون واسطه با خدا ....
البته بنده که ندیدم میگن یه عده رسیدن! ـ به زور مکاشفه و کشف و کرامت و طی الارض و السماء! ـ اما در هر حال هر کی که پاش به اون مرحله برسه مدیونه اگه به ما خبر نده! بلکه خانواده ای از نگرانی دربیاد! در اینصورت کوس انالحق زدن جایز خواهد بود! شما مختارید خدا را در همه حالت با اجازه و بدونه اجازه ملاقات بفرمایید! فقط قبل از ملاقات حق الزحمه دوستان فراموش نشود!
خیلی راحت مخاطب شما آماده است برای پینوکیو شدن به توان 100!
دومیش:
به مشتریان خود ـ یا همون مخاطب سابق ـ امید و روحیه الکی بدهید
دست یافتن به آرامش سخت هست. هر چقدر کار کنی و پول دربیاری بازم تهش چیزی نمیمونه!
چرا که
اولا: کلا روحیه کارخانه دار جماعت بسیار بالا و همیشه امیدوار به جیب منو شماست! و هر روز با تنوع بخشیدن به محصولات خود سعی در حفظ نشاط و شادابی بازار خود دارند. لذا این اصل همیشه در بازار رعایت می شود به همین خاطر جماعت بازاری و کارخانه دار همیشه به آینده امیدوارند! بازارو که نمیشه بست .بانوان مکرمه هم که گشتن در بازار جزو تفریحات واجب زندگی میدانند! پس دل خوش سیری چند؟ـ البته بانوان مکرمه به دل نگیرند ها! تا مرد هست زندگی باید کرد!. هزار تا کلاس و دوره فنون آرامش و آسایش و پالایش و...هم که بروید مشکلات سر جایش هست! پس در نتیجه آیا باید بی خیال آرامش بشویم؟. نه اشتباه نکنید یک راه امیدی باقی مانده و آن هم دست ماست به عقل ما که رسیده اما به عقل جن نرسیده! ما یک روش ناب و مجرب و مطمئن به شما پیشنها می کنیم ـ این پیشنهاد به تعداد زیاد به افراد مختلف ارائه شده و با موفقیت هر چه تمام حق و حقوقمان دریافت گردیده ـ خودتان را به بی خیالی بزنید مثلا: فکر کنید دنیا همه اش توهمه زن و بچه توهمه ـ در این باره بنده و همکارانم هیچگونه مسئولیتی را نمی پذیریم! ـ طلبکار وجود خارجی ندارد یا فکر کنین: تعداد صفرهای چک حقوقیتان ده برابر شده ... بعد از مدتی خودتان به این نتیجه خواهید رسید که دستور العمل ما "برنامه راز "آمیزی نبوده و فقط یه مدتی نباید در هیچ یک از اماکن عمومی پیدایتان بشود تا آبها از آسیاب بیافتد!
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
آوای آشنا
فهرست موضوعی یادداشت ها
اشتراک