بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 193
جنگ جنگ تا رفع فتنه از جهان!
خدا رحمت کند امام را!
هم جنگ را میشناخت جنگ سازان را!
میدانست که از دل فتنهها جنگهای خونین متولد میشود!
میدانست این فتنههاست که کشتی امت را به جزیره گم شدگان معرفت و بصیرت تبعید میکند!
میدانست این فتنههاست که میتواند ناخدایی چون علی (علیه السلام) را در دل امت خانه نشین میکند!
میدانست این طوفان فتنههاست که سکه امامت را به نام خلافت جعل میکند!
میدانست هر فتنه جملی دارد چموش که تا فتنهسازان بر آن سوارند جنگها در پیش است!
میدانست که هر آنچه آتش است از گور فتنه سازان فتنه سوار بلند میشود و دودش به چشم آیندگان خواهد رفت!
میدانست که تازمانیکه دریای حقیقت با امواج فتنه و آشوب متلاطم است فتنه بازان موج سواران خوبی هستند....
....میدانند در طوفان حوادث فتنه از امواج چموش آن چگونه سواری بگیرند....
....میدانند چگونه از این موجها برای خود فوج فوج لشکر حلقه به گوش بسازند و به ساحل آرامش اسلام و مسلمین بتازند!
...امام هم از امامش خوب درس گرفته بود...سکان داران خوبی تربیت کرده بود برای روزهای پر التهاب انقلاب به تبعیت از امام و مقتدایش؛ مطهریها، بهشتیها، باهنرها، صدوقیها،...
شرطة الخمیس امام خوب جواب داد!
دست امام را نخوانده بودند؛ نه شاه، نه ساواک، نه سیا نه اسرائیل!
پیره مردی در حجره کوچک و نموری گوشه فیضیه برای انقلابش کادر سازی میکند!
نخبه تربیت میکند این مرد برای روزهای مبادا!
همه را مسلح کرد به سلاح علم و معرفت و بصیرت....
سکانداری آموخت همه را، آنچنان چه در گوشه گوشه این کشور هر کدام سکانداری میکردند بر دکلهای استوار کشتی انقلاب.
هر روز فتنهها را رصد میکردند تا دام آن دامن امام و امت را نگیرد!
دشمن هم میدانست تا عمارها بیدارند با امیرها نمیتوان درافتاد!
پس عمارها را زدند تا امیرها در برابر گرداب فتنهها تنها بمانند!
این صورت دشمن بود در صورت فتنه!
اما باز هم فکر امام را نخوانده بودند!
امام آنقدر سرباز و سردار داشت تا یکی را میزدند آن یکی دیگر علمداری میکرد!
تا اینکه نوبت به آخرین سردار تربیت شده مکتب خمینی رسید!
او را هم زدند؛ دست افتاد اما علم نیافتاد!
امام او را برای روزگذار فتنه تربیت میکرد به مدد امام زمان!
جمع شدند برای آخرین فتنه، این دزدان سر گردنه تحریم و تحقیر و تحدید!
اما کور خواندهاند!
او را از طوفان باکی نیست.
از مولایش علی آموخته است که با طوفان فتنه چه باید کرد.
طوفان فتنهها که بخوابد دزدها هم دیگر نمیتوانند به دریا بزنند!
مولایش علی(علیهالسلام) هم چنین میگفت: چشم فتنه را کور کردم!
پس علی(علیهاسلام) هم میجنگید برای رفع فتنه از جهان!
امام هم به جنگ فتنهها میرفت نه سربازان فتنه!
علی زمان هم سکاندار ارشد امام زمان است در بلاد عراق عجم و عراق عرب!
دشمن آمده است تا این آخرین عمار را با امیرانش به زانو در آورد!
تا فتح کند آخرین سنگر مقاومت را!
آمده بودند تا در تهران صلح تحمیلی امام حسن (علیهالسلام) را جشن بگیرند، اما با شمشیر از نیام بر آمده فرزندی از سلاله امام حسین (علیهاسلام) مواجه شدند!
دیروز فلسطین و لبنان و ایران و تهران امروز هم بحرین و یمن و سوریه و دمشق!
جغرافیای فتنه هم باید جزو دروس بصیرت و معرفت قرار گیرد!
امروز خون این هلال شیعی را برای دجالان سعودی عرب و ماسون عثمانی حلال کردهاند!
امروز دشمن جغرافیای بصیرت را خوب شناسایی کردهاست!
پس باز هم دست به دامن سکان معرفت و بصیرت شویم تا بازهم 1400 سال در طوفان فتنهها به سرزمین بی بصیرتی تبعید نشویم!
بنی اسرائیل و بنی امیه در خاور میان بصیرت مسلمین به دام افتادهاند!
دست و پا میزنند برای غصب امامت با مهر جعلی خلافت!
پس بیایید به یگان ویژه سربازان بصیرت و معرفت علی زمان بپیوندیم در این آخرین نبرد زمان!
بیایید کربلایی شویم تا کوفیان زمان صلح نامه دیگری را جشن نگیرند!
به گزارش خبرگزاری اهلبیت(ع) ـ ابنا ـ «فیلیپ سیلویان سندروس ـ Philippe Sylvain Senderos» عضو تیم ملی سوییس و مدافع تیم "فولام انگلستان" با حضور در مرکز اسلامی منچستر به دین مبین اسلام و مذهب ناب تشیع گروید.
سندروس 27 ساله که سابقه بازی در باشگاههای "آرسنال و اورتون انگلیس" و "آ ث میلان ایتالیا" را نیز دارد قبل از گرایش به اسلام تحصیلات خود را در در رشته ادیان به پایان رسانده و مطالعات بسیاری در زمینه مذاهب مختلف داشته است.
به نوشته باشگاه خبرنگاران جوان، علاقه وی به مباحث دینی آنقدر زیاد است که پیش از این در مصاحبه ای که با نشریه آرسنال داشت گفته بود که اگر فوتبالیست نمی شد بعنوان یک کشیش در کلیسا به زندگی خود ادامه می داد.
فیلیپ با وجود علاقه به مسیحیت و مطالعه بر روی این دین، در نهایت با مطالعه کتب اسلامی به حقانیت و جامعیت دین اسلام پی برد و به مذهب تشیع گروید. وی با حضور در مرکز اسلامی منچستر و ادای شهادتین نزد روحانی شیعه این مرکز، به شرف اسلام نائل آمد.
خبرگزاری شبستان هم در تحلیلی از این رویداد نوشت: "پیش از این توپچی های سرشناس دیگری هم به اسلام گرویده اند اما در مراکزی اسلامی که عمدتا مربوط به اهل تسنن یا سلفی ها بوده اند. اما اهمیت اسلام آوردن فیلیپ سندروس آن جاست که او اکنون درباشگاه فولام در غرب لندن و متعلق به یک ثروتمند مصری نزدیک به سلفی ها شاغل است اما برای به جا آوردن آئین تشهد به رسم شیعیان، مسافتی بیش از صد کیلومتر تا شهر منچستر را پشت سر گذاشته است".
شایان ذکر است موج گرایش به اسلام در جهان ـ از جمله اروپا ـ بسیار فزاینده است و قبلاً نیز فوتبالیستهای معروفی همچون «فرانک ریبری»، «تیری آنری»، «رابین فان پرسی»، «عمر داف»، «ایبل خاویر»، «دیوید ترزگه» و «نیکولا آنلکا» به دین اسلام مشرف شده اند.
سندروس در کنار «آرسن ونگر» در زمان حضور در آرسنال
سندروس در زمان حضور در میلان
سندروس در زمان حضور در اورتون
سندروس در کنار روحانی مرکز اسلامی منچستر
منبع:alvadossadegh.com
تذکر :
هر چند دل خوشی از مستشرقین و خاور شناسان نداریم (به خاطر مزدور بودنشان برای استعمار و جاده صاف کن بودنشان برای حضور قدرتهای غارتگر اروپایی و غربی در همه عرصههای حیات جوامع شرقی) و انسانهای واقع بین نیز قطعا چنین حالتی دارند، اما گاه باید سخن حق را از زبان دشمنان شنید.
به قول معروف الفضل ما شهدت به الاعداء : فضلی میتواند معیار سنجش حقیقی فضل و برتری چیزی و یا کسی باشد که دشمنان به آن اعتراف کنند که در ادامه نمونه کوچکی از این اعترافات را میبینیم:
ادوارد براون (متوفای 1926 م) می نویسد:
«تاریخ ایران نشان می دهد که ملت ایران دین زردشت را از روی رضا و رغبت رها کرد و با کمال رغبت دین اسلام را انتخاب نمود... ما که یک نفر خارجی هستیم و نه مسلمانیم [و ]نه زردشتی، وقتی قرآن را جلویمان بگذاریم، می بینیم [هیچ کتابی ] اصلاً با قرآن قابل مقایسه نیست... ایرانیان که کور نبودند. از یک طرف، قرآن را می دیدند و از طرف دیگر، کتاب زردشت را مشاهده می کردند که این دو قابل مقایسه نیستند. قهراً قرآن را انتخاب می کردند«.
در اینجا یک نمونه از مستندات مغرض بودن مستشرقین را با هم ببینیم، به این منظور که گاه از زبان و قلم چنین افرادی که (هدفشان و ماموریتشان در ظاهر ادیب ، محقق و مورخ، نابود کردن بنیانهای اندیشه و فرهنگ کشورهای شرقی خصوصا ایران بوده)ممکن است حقایقی تراوش کند که در جای خود قابل توجه و ارزنده است.
ماموریت ادوارد براون در ایران(!) | ||||
|
احمد عبدا...زاده مهنه - دبیر گروه معارف هم مثل من باورش نمی شود که یک کشیش مسیحی آمریکایی هر سال در ماه مبارک رمضان قرآن را ختم کند و می پرسد: «این آقا چرا مسلمان نمی شود؟» ...
من هم همین سؤال را از «توماس مک اِلوِین» (Thomas McElwain) می پرسم و او صادقانه می گوید: «گوش کن برادر احمد! من تازه مسلمان به دردبخوری نیستم، چون هنوز به کتاب مقدس اعتقاد دارم و مسلمانها از این مسأله خوششان نمی آید. از طرفی مسیحیان هم من را قبول ندارند، چون من محمد(ص) و علی(ع) را قبول دارم. از طرف دیگر به قرآن هم اعتقاد دارم!»
توماس مک الوین که حالالذت می برد، وقتی در چت و ایمیل او را «برادر علی حیدر» خطاب می کنم، از دانشگاه استکهلم دکتری ادیان تطبیقی دارد و سالهاست در دانشگاه های مختلف، از جمله همین دانشگاه و دانشگاه «تورکو» فنلاند به تدریس ادیان و نیز زبان های کتاب مقدس مشغول است. کشیش سابق فرقه تعمیدی (باپتیست) مسیحیت، کتابها و مقالات متعددی هم درباره ادیان بومیان آمریکا، مسیحیت، یهودیت و اسلام دارد. «اسلام در کتاب مقدس»، «عقاید شیعه در کتاب مقدس»، «اسرار معنوی نماز» و «مکه در سپیده دم» از جمله کتابهایی است که بعد از مسلمان شدن نوشته است.
اما پرحجم ترین کتابش مجموعه چندجلدی «من و محبوب» است؛ ترجمه و شرح منظوم کتابهای مقدس یهود، مسیحیت و اسلام به انگلیسی که همین چند هفته پیش، آخرین بخش آن یعنی ترجمه منظوم قرآن کریم هم رونمایی شده است.
خب، حاضرید درباره مسلمان شدنتان حرف بزنیم؟
- بله. من مبلغ فرقه مسیحی «باپتیست» یا «تعمیدی» بودم و آشنایی ام با اسلام از طریق مسلمانانی صورت گرفت که می خواستند با من درباره «کتاب مقدس» بحث کنند. آن ها درباره دیدگاه کتاب مقدس نسبت به خدا، توحید، حضرت عیسی (ع) و الوهیت او سؤالاتی می پرسیدند. من هم برای پاسخ دادن به این سؤالات، کتاب مقدس را با دقت بررسی می کردم. خودم به توحید اعتقاد داشتم، احکام حرام و حلال تورات را رعایت می کردم و شراب نمی نوشیدم، به همین دلیل آنها من را «مسلمان» می خواندند.
در آن روزهای دهه 80 میلادی، مردم بیشتر به دنبال نقاط اشتراک بودند تا موارد اختلاف و نزاع. من درباره برخورد با مسلمانان با مادربزرگ پدری ام مشورت کردم که تحت تأثیر پدر خودش، بسیار به اسلام و مسلمانان علاقه مند بود. مثلاً یادم می آید در جریان گروگان گیری کارکنان سفارت آمریکا در ایران، او آشکارا از ایران حمایت می کرد و سر همین موضوع با همه بحث و جدل داشت.
یا مثلاً از همان اول طرفدار آیت ا... خمینی بود. بنابراین من هم تحت تأثیر مادربزرگم قرار گرفتم. وقتی دیدم تعالیم اسلام، و البته تشیع، با حرفهای مادربزرگم جور درمی آید، شهادتین را گفتم.
کی و کجا؟
- سال 1988 در لندن.
یعنی پدر مادربزرگتان مسلمان بود؟
- نه، او هم مسیحی تعمیدی بود، ولی ظاهراً پیرو شکلی خاص از اسلام هم بوده است.
بیشتر توضیح می دهید؟
-او و مادربزرگم اسم حضرت محمد(ص)، حضرت علی(ع) و سایر ائمه را بلد بودند و به نوعی به آنها اعتقاد داشتند، ولی با قرآن سر و کاری نداشتند.
اسم دوازده امام را از کجا می دانستند؟
- نمی دانم. به کسی چیزی نمی گفتند، مثل اعضای یک گروه سری. ولی من از زمان افشای این اسرار با مشکلات زیادی روبه رو شده ام. خیلی ها من را به دروغ و قصه پردازی متهم کرده اند. همفکران مادربزرگم ادعا می کردند که پیرو آیین دیرینه ای هستند.
از جزئیات تحقیقاتتان درباره اسلام بیشتر بگویید.
-داستان من چندان جالب نیست! تحقیقات من با یک مصری اهل سنت آغاز شد. او می گفت چون مسیحیان گوشت خوک می خورند، پس باید کتاب مقدس خوردن آن را جایز بداند. من کتاب مقدس را با دقت بررسی کردم و اولین بار آن جا متوجه شدم که عقاید شیعه، بر خلاف اهل سنت، در کتاب مقدس آمده است. شیعیان دو عمل خاص دارند که با اهل سنت متفاوت است: سجده بر خاک و سینه زنی در عاشورا. کتاب مقدس هر دوی این ها را کاملاً تأیید می کند.
می شود به چند نمونه اش اشاره کنید؟
- کتاب مقدس، جز در دو مورد، حتی درباره همین سجده و سینه زنی، با عقاید و احکام شیعه تطبیق می کند.
مثلاً در خروج 34:8 (باب 8 آیه 34)، یوشع 14:5، یوشع 6:7 و داوران20:13 می توانید سجده بر خاک و عزاداری را ببینید. من همه این موارد را در «اسلام در کتاب مقدس» آورده ام. انتشارات «قاضی» قبول کرد که آن را منتشر کند، قرارداد هم امضا کردیم. ولی پس از مدتی آن را لغو کردند و گفتند این کتاب «بیش از حد شیعی» است! من هم حاضر نشدم مطالب مربوط به تشیع را حذف کنم.
پس بعد از دیدن رد پای عقاید شیعه در کتاب مقدس، مذهب تشیع را انتخاب کردید؟
- بله. چون مقید بودم که عقاید و احکام کتاب مقدس را رعایت کنم و دیدم اتفاقاً چقدر شبیه احکام و عقاید شیعه است. من تشیع را نتیجه منطقی پیروی از کتاب مقدس می دانم و کتاب مقدس را همان طور که هست، قبول دارم، نه به صورتی که با سلیقه خودم جور دربیاید. کتاب مقدس، تشیع را به ما می آموزد. سعی می کنم درست همان طور که قرآن گفته با کتاب مقدس برخورد کنم، یعنی در هنگام مطالعه آن، کلمه به کلمه قرآن را هم مد نظر داشته باشم. با به کارگیری همین روش، به این نتیجه رسیده ام که هر چند در این کتاب تحریفاتی صورت گرفته، اما استخوان بندی کلی کتاب مقدس با صدر اسلام تفاوت چندانی نکرده است و انسان با بررسی صادقانه کتاب مقدس، به قرآن ایمان می آورد، همان طور که خود قرآن هم اشاره کرده است. بنابراین قرآن، آخرین وحی حقیقی از جانب خداوند است.
پس چرا چندان تمایل ندارید خودتان را مسلمان معرفی کنید؟
- من به هیچ کس نمی گویم مسلمانم. سال ها پیش برای نماز به مسجد رفتم. وقتی از مسجد بیرون می آمدم، یکی پرسید: «مسلمانی؟» من هم جواب مثبت دادم. او گفت: «ان شاءا...!» حالا هم هر وقت کسی این را از من بپرسد، می گویم: «ان شاءا...!»
در مسجدی در کویت از من پرسیدند که چرا همان اول شیعه شده ام. گفتم: «به خاطر اعتقاد شیعه به حالت میانه بین جبر و اختیار (امر بین الامرین). این را در کتاب «کافی» شیخ کلینی خوانده ام.» ولی شیخ مسجد گفت که این دلیل محکمی نیست و بنابراین، من مسلمان نیستم! من هم سعی می کنم که ادعای مسلمانی نکنم.
با کافی و کتب حدیث شیعه از کجا آشنایی داشتید؟
- بیش از 20 سال پیش، در لندن ترجمه انگلیسی هشت کتاب اول کافی را گیر آوردم که در ایران چاپ شده بود.
آشنایی بیشتر با ائمه شیعه چه طور؟
- کتابی از علامه طباطبایی خواندم که سال ها پیش ترجمه شده است. همچنین در دهه 80 کتاب «ارشاد» شیخ مفید را هم به دست آوردم.
در دوران تحقیق با علمای شیعه هم تماسی داشتید؟
- نه. آن زمان در منطقه ما تقریباً هیچ شیعه ای زندگی نمی کرد و من فقط از استفتائات آیت ا... خمینی استفاده می کردم.
استفتائات را از کجا تهیه می کردید؟
- ترجمه انگلیسی کتاب استفتائات ایشان را در کتابخانه دانشگاه پیدا کردم. آن زمان فقط همین یک رساله به زبان انگلیسی پیدا می شد، ولی الآن خیلی زیاد شده است.
از اعضای خانواده تان هم کسی مسلمان شده است؟
- دخترم که نسبت به مسیحیت خیلی متعصب است. همسرم رسماً شهادتین را نگفته است، اما پنهانی به احکام اسلام عمل می کند. ظاهر کردن مسلمانی در فنلاند دردسر دارد و باید جانب احتیاط را رعایت کرد.
درباره امام علی (ع) هم نوشته اید؟
- بله. در «من و محبوب»، بویژه در بخش «مکاشفه یوحنا» یعنی در پایان جلد چهارم کتابم، مطالب پراکنده ای درباره امام علی(ع) نوشته ام.
دوست دارم درباره مظلومیت و غربت حضرت علی (ع) از زبان شما بشنوم. این موضوع که حرف و درد آن حضرت را، چه در زمان خودش و چه بعدها، نفهمیدند و آن جفاها را به ایشان کردند...
- عجب! پس می خواهی من هم شهید شوم!
یعنی دوست ندارید شهید شوید؟
- چرا. الآن هم فقط به این خاطر هنوز زنده ام که خیلی ها تفسیر من از مکاشفه یوحنا را نخوانده اند. من نه در بین مسیحیان جایی دارم، نه مسلمانان و نه یهود؛ چون می گویم کتاب مقدس از حضرت علی(ع) خبر داده است. امام علی(ع) را بیش از هر کسی در عالم دوست دارم.
منبع:http://www.qudsonline.ir/NSite/FullStory/News/?Id=53681
به گزارش سایت اوباما، گاف یک سناتور آمریکایی در ایالت اوکلاهاما فاش کرد که شرکتهای پپسی، کرافت و نستله از جنینهای سقط شده به عنوان طعمدهنده نوشیدنیهای خود استفاده میکنند و روزانه میلیونها نفر در سراسر جهان، از این نوشیدنیها استفاده میکنند.
براساس گزارش نچرال نیوز، اظهارات سناتور رالف شورتی در مورد پیامدهای اخلاقی این عمل و تاکید بر اینکه ایالت اوکلاهاما درصدد صدور قانون جدیدی برای ممنوعیت این اقدام است، ناظران اجتماعی را با این سوال مواجه کرده است که مگر تا پیش از این، چنین اقدامی از سوی پپسی، نستله و کرافت انجام میشده است؟!
این لینک حاوی تصویری دلخراش از یک جنین است که کبد وی برای استفاده در طعمدهندهها، توسط کارکنان آزمایشگاه شرکت پپسی از بدن وی خارج شده است. درصورتی که از تصاویر دلخراش آزردهخاطر میشوید، روی آن کلیک نکنیدبراساس این گزارش، خبرگزاری آسوشیتدپرس و روزنامه O"Collegian برای اولین بار این خبر را منتشر و عنوان کردند: شورتی بعد از این اظهارات، پاسخی به تماسهای آنها برای توضیح در مورد این مسئله نمیدهد. سرانجام رادیوی تولسا موفق شد با سناتور تماس بگیرد و او در این مصاحبه عنوان کرد: تحقیقات نشان میدهد که این سه شرکت با استفاده از کبد جنینهای سقط شده، به ایجاد طعم دهنده برای نوشیدنیهای خود اقدام میکنند. سناتور شورتی در این مصاحبه رادیویی همچنین عنوان کرد: "ما قصد نداریم اجازه دهیم که تولید این نوع کالاها در اوکلاهاما صورت بگیرد."براساس اذعان نشریات اسرائیلی، پپسی و نستله از حامیان مالی رژیم صهیونیستی هستند اما کمکهای پپسی از سال 1980 در پی تهدید دولتهای عربی به قطع خرید از این شرکت، حالت مخفیانه پیدا کرد.
مراتب امامت
استاد مطهری، روی آورد دیگری در تبیین تفاوت متکلمان شیعه و سنی در مفهوم امامت اخذ کرده اند که دقیق تر و پرسودتر است و آن، بحث از مراتب امامت است. امامت و تبع آن، تشیع، امری ذو مراتب است؛ زیرا جانشینی پیامبر که مهم ترین مؤلفه امامت است و در ظاهر، مورد اشتراک بین تشیع و تسنن است، خود دارای درجاتی است که همراهی این دو گروه کلامی در همه درجات و مراتب امامت، تحقق ندارد:
الف) ریاست عامه و زعامت جامعه؛ نخستین مرتبه امامت، ریاست عامه است. وقتی پیامبر از دنیا می رود، یکی از شؤون او که بلاتکلیف می ماند، رهبری اجتماع است. این مرتبه از امامت، مورد وفاق اهل سنت و اهل تشیع است و اختلاف در این خصوص، فقط مصداقی و تاریخی است.
اگر مسئله امامت در همین حد و مرتبه محدود بود، یعنی سخن فقط در رهبر سیاسی مسلمانان بعد از پیامبر بود، انصافا ما هم که شیعه هستیم، امامت را جزء فروع دین قرار می دادیم و نه اصول دین؛ مانند نماز.32
ب) امامت به معنای مرجعیت دینی؛ امامت در این مرتبه، نوعی کارشناسی اسلام است، اما کارشناسی خیلی بالاتر از حد یک مجتهد. کارشناس از جانب خداوند؛ یعنی افرادی که اسلام شناس هستند؛ البته نه اسلام شناسانی که از روی عقل و فکر خودشان اسلام را شناخته باشند، که قهرا جایز الخطا باشند، بلکه افرادی که از یک طریق رمزی و غیبی که بر ما مجهول است، علوم اسلام را از پیامبر گرفته اند. علم معصوم، عاری از خطاست و هیچ خطا نمی کند.
اهل تسنن برای هیچ کس چنین مقامی قائل نیستند، پس آنها در این مرتبه از امامت، اصلاً نه قائل به وجود امام هستند و نه قائل به امامت؛ نه این که قائل به امامت باشند و فقط اختلاف مصداقی با شیعه داشته باشند.
ج) مرتبه سوم امامت که اوج مفهوم آن است، امامت به معنای ولایت است؛ مفهومی که تصوف، آن را از تشیع اخذ کرده است. مسئله در این مرتبه، مسئله انسان کامل و حجت زمان است:
پس به هر دوری ولی قائم است تا قیامت آزمایش دایم است33
در هر دوره ای، یک انسان کامل که حاصل معنویت کلی انسانیت است، وجود دارد. امام نزد شیعه، انسان کاملی است که مقامات و درجات زیادی برای او قائلند و همه آنها در زیارات و ادعیه شیعه آمده است. اهل سنت و حتی برخی از شیعیان، در این مرتبه، به امامت معتقد نیستند.
استاد مطهری با توجه به ذو مراتب بودن امامت، معتقدند که تشیع هم مراتب دارد. بعضی از شیعیان، قائل به امامت به همان معنای رهبری اجتماعی هستند و برخی دیگر، مرحله دوم را هم قائلند، ولی به مرحله سوم نمی رسند، اما اکثریت شیعه و علمای آنان، به مرحله سوم هم اعتقاد دارند.34
بحث از تفاوت و تشابه و به عبارت دقیق تر، نسبت بین نبی و امام، از مسائل متداول کلامی است. در مباحث پیشین روشن شد که امام، در چند جهت با نبی، مشترک است: لطف بودن، مأمور الهی و هادی بودن (در مقابل هابط) و برخورداری از دو مقام تبیین وحی و تدبیر امور دینی و دنیوی مردم. حال سؤال این است که آیا بین نبی و امام، تباین است یا نه؟ یعنی هیچ نبی ای امام نیست و یا هیچ امامی نبی نیست؟
شیخ طوسی رساله ای مختصر و تک نگاره35 در پاسخ به این سؤال نوشته است. متکلمان متأخر تا آنجا که تحقیق کرده ایم، نکته تازه ای بر مطالب آن نیفزوده اند و هر چه بیان کرده اند، شرح و تفصیل سخنان وی است. وی تفصیل سخن را در این رساله به دو اثر مهم خود، کتاب الامامة و المسائل الجلیه ارجاع داده است. با توجه به اهمیت دیدگاه شیخ الطائفه (شیخ طوسی) نظر وی را به اختصار بیان می کنیم:
نبی، پیام رسان از جانب خداوند متعال است، بدون واسطه بشری. چنین معنایی، مختص نبی است ولا غیر. ائمه و راویان حدیث نیز به یک معنی، پیام آور از جانب خداوند متعال هستند، ولکن نه بدون واسطه بشری. اما از لفظ و واژه «امام» دو معنی قابل استفاده است: یک معنی مقتدا بودن امام در افعال و گفتارش است. این معنی با معنای لغوی، مناسبت کامل دارد. معنای دیگر آن، کسی است که به تدبیر امت و سیاست آن قیام می کند، به دفاع از حریم جامعه دینی و جنگ با دشمنان آن برمی خیزد و ولایت امراء و قضات را تعیین می کند و حدود را اقامه می کند و...
از حیث معنای نخست، امام با نبی تفاوتی ندارد؛ زیرا نبی نیز کسی است که کردار و رفتارش مورد اقتدا قرار می گیرد، اما از حیث معنای دوم باید گفت: قیام به تدبیر و سیاست است و به دست گرفتن امور حکومتی جامعه، بر هر نبی ای واجب نیست؛ زیرا محال نیست که مصلحت اقتضا کند، خداوند صرفا برای ابلاغ اموری که به مصلحت مردم و لطف در واجبات عقلی است، پیامبری را فرو فرستد؛ بدون آن که تأدیب کسی و یا محاربه با کسی و یا تدبیر امور جامعه را از او نخواهد.
کسانی که معتقدند نبی از آن حیث که نبی است، پرداختن به امور سیاست و تدبیر جامعه، بر او واجب است، از حقیقت دور افتاده اند و ادعای بدون دلیل به میان آورده اند. از مفاد آیه 247 سوره بقره نیز مدعای ما استنباط می شود. جمع بین نبوت و حکومت، تنها در خصوص برخی از انبیاء؛ مانند داود و سلیمان و پیامبر گرامی اسلام(ص) بوده است.
بنابراین، امامت به معنای دوم، لازمه نبوت بماهی هی نیست؛ اگر چه در خصوص برخی از پیامبران، نبوت و امامت (به معنای ولایت) با هم بوده است.36
شیخ مفید، این دیدگاه را مطابق با نظر جمهور شیعه می داند. مقدس اردبیلی (م 993ق.) تفاوت چندانی بین نبی و امام قائل نیست، جز مسئله تلقی وحی:
امام، شخصی است که حاکم باشد بر خلق، از جانب خدا و به واسطه آدمی، در امور دین و دنیای ایشان؛ مثل پیغمبر(ص)، الا آن که پیغمبر(ص) از جانب خدا، بی واسطه آدمی نقل می کند و امام، به واسطه آدمی که پیغمبر است... هر فایده ای که به وجود رسول و نبی مترتب است، بر وجود ولی و نایب نیز مترتب است...37
بنابراین، باید گفت که براساس همه اجزای تعریف نبی و امام، این دو مفهوم، نسبت تباین دارند، ولکن بر حسب برخی از اجزای تعریف، دو دیدگاه عمده در تعریف نبوت وجود دارد:
بر حسب دیدگاه نخست، نبی بماهو نبی، همانگونه که به امور دینی (ابلاغ وحی) می پردازد، به امور دین نیز می پردازد، لذا هر نبی ای لزوما ولایت و سرپرستی و تصرف در امور نیز دارد.
در دیدگاه دوم، نبی بماهو نبی، فقط مأمور ابلاغ وحی است، نه تدبیر و سیاست مردم، لذا برخی از انبیا، امامت به معنای سیاست مدن داشته اند و برخی نه.
دیدگاه اخیر، به شیخ مفید و متقدمان شیعه متعلق است و دیدگاه نخست، از ابن میثم بحرانی به بعد، نزد شیعه متداول شده است.
در خصوص امامت، اجماع شیعه و اهل سنت بر این است که پرداختن به دین و دنیا و تصرف در امور مسلمانان، در تعریف امامت اخذ می شود، ولکن اگر همه اجزای تعریف لحاظ شود، امام با واسطه بشری است و با نبی که بلاواسطه بشری است تباین خواهد داشت، ولی اگر هسته اصلی امامت لحاظ شود؛ یعنی تصرف در امور مسلمانان و ولایت در دین و دنیا، بر حسب دیدگاه نخست، هر نبی ای امام نیز هست و بر حسب دیدگاه دوم، تنها برخی از انبیا امام هستند؛ چنان که روشن است و شیخ مفید بر آن اشاره کرده است، این بحث، مبتنی بر نظریه خاصی در جهت گیری دعوت انبیاست.
* این مقاله بخشی از مقاله مفصلی است که با عنوان «امامت با روش شناختی و چیستی» در مجله تخصصی دانشگاه علوم اسلامی رضوی درج شده است.
1 .فخرالدین طریحی، مجمع البحرین؛ شیخ صدوق، معانی الاخبار.
2 .ابن منظور، لسان العرب، ج12، ص24 و 25.
3 .مجمع البحرین: «یقال للطریق إمام لانه یؤم أنّ یقصد لیتبع».
4 .رفیعا نائینی، شجرة الهیه، نسخه خطی شماره 159، موقوفه علی اصغر حکمت، کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران.
5 .قاضی عبدالجبار معتزلی، شرح اصول خمسه.
6 .لسان العرب، ج 12.
7 .تفلیسی، وجوه القرآن، تحقیق مهدی محقق، ص 28 و 29.
8 .راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص 24.
9 .همان، ص 533 و 535.
10.مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 3، ص 255.
11.سوره مریم(19) آیه 5.
12.سوره بنی اسرائیل(11) آیه 11.
13.سوره کهف(18) آیه 17.
14.سوره عنکبوت(29) آیه 22.
15.سوره انعام(6) آیه 14.
16.سوره شوری(42) آیه 9.
17.سوره عنکبوت(29) آیه 41.
18.سوره آل عمران(3) آیه 28.
19.شیخ مفید، رسالة فی معنی المولی، نسخه خطی، کتابخانه نجفی مرعشی، مجموعه شماره 243.
20.مهدی بازرگان، آخرت و خدا، هدف بعثت انبیاء.
21.در خصوص تبیین این که جهت گیری دعوت انبیا شامل همه امور دنیوی و اخروی هست یا نه، ر.ک: احد فرامرز قراملکی، مبانی کلامی جهت گیری دعوت انبیا، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی 1376؛ قلمرو قیام پیامبران.
22.شیخ طوسی، الرسائل العشر، ص 111 - 114.
23.«رئاسة عامة دینیة»: خواجه طوسی، قواعد العقائد.
24.«رئاسة العامة الالهیة»: نوری طبرسی، کفایة الموحدین.
25.میرزا رفیعا نائینی، شجرة الهیه، نسخه خطی شماره 159، موقوفه علی اصغر حکمت، کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران.
26.مانند قاضی عبدالجبار معتزلی.
27.مانند علم الهدی و غالب متکلمان شیعی.
28.گوهر مراد، ص 289 و 290.
29.محمد تقی مصباح یزدی، راهنما شناسی، ص 396 - 411.
30.همان، ص 408 - 410.
31.محمدرضا حکیمی، کلام جاودانه، ص 48 - 50.
32.مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج4، ص 848 - 850 .
33.مولوی، مثنوی معنوی، تصحیح نیکلسون، دفتر سوم، بیت 815 .
34.مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 4، ص 848 - 850 .
35.شیخ طوسی، الرسائل العشر، «رسالة فی الفرق بین النبی و الامام».
36.شیخ طوسی، الرسائل العشر، ص 111 - 114 .
37.مقدس اردبیلی، حدیقة الشیعة.
پدید آورنده : دکتر احد فرامرز قراملکی
منبع: http://www.hawzah.net
مؤلفه های حقیقت امامت
براساس تعریفهای ارائه شده، می توان گفت که مفهوم امامت، از مؤلفه های زیر تشکیل شده است:
الف) جانشینی پیامبر گرامی اسلام(ص)؛ امام کسی است که پس از پیامبر اسلام(ص) بر مسند او می نشیند. کسانی چون شیخ مفید، فخرالمحققین، فاضل مقداد سیوری، ابن ابی جمهور احسائی، عبدالرزاق لاهیجی، محمد مهدی نراقی و میرزا رفیعا نائینی از متکلمان شیعه، بر این مفهوم در تعریف امامت تصریح کرده اند و همه معاصران، از آنها تبعیت کرده اند. در میان اهل سنت نیز ماوردی، سیف الدین آمدی، ابن خلدون، قاضی ایجی و تفتازانی، مفهوم خلافت و نیابت پیامبر گرامی اسلام(ص) را در تعریف امامت، اخذ کرده اند.
ب) ولایت و سرپرستی همه مکلفان؛ متکلمان، غالبا ریاست عامه یا ولایت بر همه مکلفان را در تعریف امامت، اخذ کرده اند، ولکن در برخی نکات جنبی، اختلاف وجود دارد که به اختصار، گزارش می شود:
برخی مسئله ولایت بر امت و تصرف در امور آنها را به صورت مطلق آورده اند؛ مانند سید مرتضی علم الهدی، و بسیاری از متکلمان، ولایت بر امت در امور دینی و دنیوی را ذکر کرده اند؛ مانند ماوردی، ابن خلدون و تفتازانی از اهل سنت و شیخ طوسی، خواجه طوسی، ابن میثم بحرانی، علامه حلی، فخرالمحققین، احسائی، لاهیجی، نوری طبرسی از شیعه.
برخی از معاصران، خرق اجماع کرده، بر این دیدگاه تأکید می کنند که اخذ ولایت در امور دنیوی در مفهوم امامت به معنای تنزل منصب امامت است در حالی که امامت مانند نبوت به امور دینی متعلق است و نه دنیوی.20
در نقد این دیدگاه، ذکر چند نکته لازم است:
اولاً، اخذ ولایت در امور دینی و دنیوی در تعریف امامت، امر مستحدثی نیست، بلکه اجماع متکلمان شیعه از شیخ صدوق و شیخ مفید تا امروز است. و اگر در تعریف علم الهدی در رساله الحدود و الحقایق، قید «امور دنیا» نیامده است، با مبنای وی کاملاً ناسازگار است. وی در الشافی بر شأن ولایت بر امور دنیوی امام تأکید فراوان دارد و احتمالاً این قید در استنتاج و تصحیح نسخ، حذف شده است.
ثانیا، این که جهت گیری دعوت انبیاء، تنها به امور اخروی و دینی متعلق باشد، فرضی قابل بحث و نقد است که در مبحث نبوت، به تفصیل در این باب سخن گفته شد. متکلمان شیعه، به ویژه از زمان ابن میثم بحرانی، به بعد، در تفسیر نبوت، دیدگاه جامع نگرانه ای اخذ کرده اند21 حتی برخی از بزرگان شیعه؛ مانند شیخ طوسی که معتقدند نبی بما هو نبی، لزوما ولایت و تصرف در امور ندارند، بلکه انبیای خاصی چنین اند، در امامت، تصرف در امور را جزء لاینفک آن می دانند.22
برخی از متکلمان در ذیل مفهوم ولایت و سرپرستی قید «دینی»23 و یا «الالهیه»24 آورده اند که حاکی از دقت قابل تحسین آنهاست. این قید که با تعبیر «امور دینی» تفاوت دارد، فرق اساسی ولایت طاغوت را با ولایت امام، نشان می دهد. در امامت به مفهوم شیعی، سرپرستی و ولایت، هویت دینی دارد. در مباحث آن، در خصوص این قید، به تفصیل سخن گفته خواهد شد.
دقت قابل تحسین دیگر در ذیل ولایت و سرپرستی و یا جانشینی پیامبر گرامی اسلام(ص)، آوردن قید «حفاظت از شریعت» است. ابن خلدون، تعبیر «خلافة عن صاحب الشرع فی حراسة الدین» را آورده است. عضدالدین ایجی تعبیر «فی اقامة الدین» را بیان می کند. و میرزا رفیعا نائینی، «ترویج شریعت» را ذکر می کند. مراد این است که امام، علاوه بر این که به تنظیم امور دینی و دنیوی مردم می پردازد، حافظ شریعت پیغمبر گرامی (ص) نیز هست. حفظ شریعت نبوی، به معنای استمرار نبوت در دین خاتم است.
ج) واجب الاطاعة بودن؛ برخی از متکلمان، قید واجب الاطاعة بودن را نیز در تعریف امامت آورده اند. امام، جانشین پیامبر(ص) و ولی امت است، به گونه ای که اطاعت از فرمان او در حد اطاعت از فرمان پیامبر(ص) وجوب دارد. امام، صرفا یک راهنما و هدایتگر نیست که امت در قبال وی هیچ وظیفه ای نداشته باشد، بلکه امت، هم در امور دین و هم در امور دنیا باید از وی اطاعت کند.
البته قید سرپرستی و ولایت، بالالتزام، وجوب طاعت را هم حکایت می کند، و لکن تصریح به آن در تعریف امامت، رافع ابهام در مقام تعیین مصداق از جهت شرایط امامت است. هر امامی، واجب الاطاعة است و این وجوب، صرفا مفهوم حقوقی ندارد، بلکه مفهوم دینی نیز دارد و به معنای گناه کبیره بودن عدم اطاعت اوست. البته نمی توان گفت که هر واجب الاطاعه ای، امام است؛ آن گونه که برخی از اهل سنت گمان کرده اند؛ زیرا استنتاج امام بودن ولی و سرپرست واجب الاطاعة از واجب الاطاعة بودن امام، مغالطه ایهام انعکاس است.
سیف الدین آمدی در ابکار الافکار، خواجه طوسی در الفصول النصیریه، قاضی ایجی در المواقف، میرزا رفیعا نائینی در الشجرة الالهیه و نوری طبرسی در کفایة الموحدین بر اخذ این قید (واجب الاطاعة بودن) در تعریف امامت، تصریح کرده اند. نائینی گوید:
امام کسی است که اطاعت او در ترویج شریعت و اقامه عدل بر کل مردم واجب باشد، به جای اطاعت و انقیاد نبی در حال حیاتش.25
متکلمان برای تفکیک منصب امامت از سایر منصبهای دینی، قیدهایی را در تعریف امامت ذکر کرده اند:
1. نیابت از پیامبر گرامی اسلام؛ این قید، تمایز امامت با نبوت را نشان می دهد. در خصوص این قید، در مبحث تمایز نبی و امام، بحث خواهیم کرد.
2. ریاست عامه؛ قید عامه، امامت را از دیگر منصبهای تحت ولایت امام؛ مانند قضاوت و حکومت در ایالتهای مختلف، متمایز می کند. برخی برای این تمایز، از قید «علی وجه لایکون فوق یده ید» استفاده کرده اند26 و برخی قید «بحق الإصالة یا بالإصالة لا بالنیابة» را آورده اند27. به هر حال، مراد این است که امامت، عالی ترین منصب در جامعه دینی پس از پیامبر گرامی اسلام(ص) است.
3. ریاست الهیه یا ریاست دینی؛ کسانی چون خواجه طوسی و میرزا رفیعا نائینی با ذکر این قیدها سعی کرده اند تفاوت حکومتهای غیر دینی ملاک و پادشاهان را با ولایت ائمه نشان دهند. بنابراین، می توان به عنوان حاصل جمع بین تعریفهای ارائه شده، امامت را چنین تعریف کرد:
امامت، پیشوایی و ریاست عامه دینی بر امت مسلمان در امور دینی و دنیوی آنهاست که به جانشینی پیامبر گرامی(ص) حافظ شریعت و تدام بخش هدایت الهی است.
مروری بر گزارش تاریخی از تعریفهای امامت، نشان می دهد که در ظاهر، تفاوت چندانی بین متکلمان شیعه و سنی در این خصوص وجود ندارد؛ یعنی بر حسب ظاهر عبارات، نمی توان گفت از امامت، دو تصویر متمایز و متخالف (تصویر شیعی و تصویر سنی) وجود دارد. برخی از ساده انگاران، بر حسب یکسانی لفظ، گمان کرده اند که حقیقتا شیعه و سنی در تصور امامت و چیستی آن، اختلاف عقیده ندارند و اختلاف آنها فقط به مصداق برمی گردد؛ یعنی به این که امام کیست، و نه امامت چیست «من هو» مورد اختلاف است، نه «ماهو»). در حالی که تفاوت دیدگاه اهل تشیع و تسنن در تصور امامت، نه تنها تفاوت بیّن و آشکاری است، بلکه اساس اختلاف این دو گروه در همه مسائل امامت (نحوه وجوب، نحوه نصب، عصمت و ویژگیهای امام...) است.
مرحوم عبدالرزاق لاهیجی، متکلم متصلب شیعی در قرن یازدهم که دقت او در تحلیل تاریخی مسائل کلامی، کم نظیر است، تشابه ظاهری تعاریف شیعه و سنی از امامت را معمایی تلقی کرده است که باید حل شود؛ زیرا در باطن این تشابه، تخالف بین و غیر قابل جمعی وجود دارد.
گزارش بیان لاهیجی و تحلیل و احتجاج بر مدعای وی، تعریف امامت نزد شیعه را روشن تر می سازد:
و از عجایب امور، آن است که تعریف مذکور [ریاست عامه مسلمانان در امور دنیا و دین] برای امامت میان ما و مخالفان ما متفق علیه است و حال آن که هیچ یک از خلفا و ائمه که ایشان مختص اند به قول به امامت ایشان به مجموع امور مقیده در مفهوم امامت در تعریف مذکور متصف نیستند؛ چه ریاست در امور دینی، لامحالة موقوف است به معرفت امور دینیه، بالضرورة و ایشان عالم بودن امام را شرط نمی دانند در امامت و مدعی آن هم نیستند که هیچ یک از ائمه ایشان، عالم به جمیع امور دینی بوده اند. و نیز ریاست در امور دین، موقوف است به عدالت، بالضرورة و ایشان آن را نیز شرط ندانسته اند. و تصریح به عدم اشتراط دینی دو امر در اکثر کتب ایشان موجود است. از جمله در شرح مقاصد گفته که یکی از اسباب انعقاد خلافت، قهر و غلبه است و هر که متصدی امامت به قهر و غلبه شود، بدون بیعت، اگر چه فاسق یا جاهل باشد، علی الاظهر خلافت برای او منعقد می شود... و نیز خلیفگی از پیامبر(ص) موقوف است به اذن پیامبر بالضرورة و از آنچه از شرح مقاصد نقل شد، عدم اعتبار این شرط نیز ظاهر است...28 .حاصل بیان لاهیجی این است که اهل سنت در مسئله امامت، گرفتار تناقض شده اند. از طرفی، به تعریفی پای بند هستند که امام را اسلام شناسی عادل و مجاز از طرف رسول(ص) می دانند و از طرف دیگر، در مقام تعیین مصداق، نه این شرایط را اخذ می کنند و نه چنین شرایطی در امامان آنها وجود دارد.
اگر مراد متکلمان اهل سنت از تعریف امامت، همان گونه که ظاهر الفاظ اقتضا می کند، حقیقتا همان تصویر شیعی از چیستی امامت باشد، این تناقض، قابل حل نیست، اما به نظر می رسد ورای ظاهر الفاظ متکلمان شیعی و سنی، امامت از دیدگاه آنها دو هویت کاملاً متخالف دارد که به دلالت صریح مطابقی نمی توان از بیان آنها به این هویت رسید.
برخی از معاصران به این نکته توجه کرده اند که اساسا اختلاف شیعه و سنی در مسائل امامت، به تباین تصویر آنها از حقیقت امامت برمی گردد و نه صرفا اختلاف شیعه و سنی در مصداق.29
دلیل ما بر اختلاف اساسی متکلمان شیعه و سنی در حقیقت و تعریف امامت، دو اختلاف آنهاست:
اولاً، کلامی بودن مسئله امامت نزد شیعه و فقهی و فرعی بودن آن نزد اهل سنت، نشانگر دو تصویر کاملاً متخالف از امامت نزد آنهاست.
ثانیا، نزد شیعه، وجوب نصب امام، بر خداست و نزد اهل سنت، بر امت و مکلّفان. این اختلاف نظر، حاکی از وجود دو تصویر متخالف از امامت است. با توضیح این مدعا، سعی می شود تصویر شیعی امامت را روشن کرده، وجوه اختلاف آن را با تصویر سنی بیان کنیم:
می دانیم که حدّ و برهان، در مواردی، متشارک الاجزاست؛ یعنی حد اوسط در برهان، ممکن است مؤلفه ای در حدّ باشد. آنچه به منزله حد اوسط، وجوب نصب امام بر خدا را اثبات می کند، در واقع، جزئی از هویت امامت است. امامت، با توجه به بعد خاص هویت آن، از مقوله ای است که نصب آن بر خدا واجب است. این بعد خاص از امامت، از طرفی، بخشی از هویت آن است که در مقام تحدید و تحلیل مفهوم بیان می شود و از طرفی، علت اثبات وجوب نصب امام بر خداست که در مقام برهان حد اوسط قرار می گیرد و آن، لطف بودن امام است.
لطف بودن امام، جایگاه خاصی نزد متکلمان شیعه دارد ولکن دلیل وجوب نصب امام بر خدا (نه وجوب نصب امام مطلقا) نزد شیعه، لطف بودن امام است؛ همان گونه که مهم ترین دلیل متکلمان بر وجوب بعثت انبیا بر خدا، لطف بودن نبی است. لطف بودن امام، جانشینی پیامبر و در راستای رسالت بودن امامت را به خوبی نشان می دهد و کلامی بودن مسئله امامت را نیز به روشنی تفسیر می نماید.
لطف، آن است که مکلّف (خدا) در حق مکلّفان (عباد) جهت تقرّب آنها به انجام تکالیف، انجام می دهد. بنابراین، لطف بودن امام، هویت الهی و آسمانی بودن او را نشان می دهد؛ هویتی که اگر متکلمان اهل سنت، آن را در تعریف امام اخذ می کردند، هرگز نمی توانستند آن را منصوب ملت بدانند و مسئله امامت را مسئله فرعی فقهی (وجوب کفایی) تلقی کنند و شرایط مهم مذکور در بیان لاهیجی را نادیده بگیرند.
به همین دلیل، برخی از متکلمان شیعه، قید «ریاست عام دینی» یا «ریاست عام الهیه» را آورده اند تا این جنبه از هویت امامت را نشان دهند.
لطف بودن امام، این جنبه از هویت امام را نیز توضیح می دهد که امامت، صرفا تنظیم ارتباط مکلفان با یکدیگر براساس شرع مقدس و تنظیم نظام معیشتی آنها بر اساس قوانین اسلام نیست و حتی آن رابطه انسانها با خدا نیز نیست، بلکه امامت، اولاً و بالذات، رابطه خدا با انسان است؛ مانند نبوت که ابتدائا رابطه خدا با انسان است و البته در پی این رابطه، مسئله هدایت انسان به سوی خدا و تنظیم مناسبات بین انسانها (حراست دین و سیاست دنیا) می آید. به همین دلیل، مسئله امامت، مسئله ای اعتقادی است و نصب آن بر خدا واجب است و نه بر مکلفان؛ درست مانند نبوت.
به عبارت دیگر، تعبیر جانشینی نبی در تعاریف امامت نزد شیعه و سنی، به اشتراک لفظ اشبه است؛ زیرا هر دو گروه، دو مفهوم متخالف از جانشینی پیامبر را قصد می کنند:
از نظر هر دو گروه شیعه و سنی، پیامبر(ص) سه مقام دارد: 1. تلقی و ابلاغ وحی؛ 2. تبیین وحی؛ 3. ریاست بر امور دنیای مردم و اداره امور جامعه اسلامی (حکومت). همچنین از نظر هر دو گروه، پس از وفات پیامبر اسلام(ص) وحی به معنای وحی نبوت، نه وحی به معنای الهام و تحدیث، منقطع شده است. پس کسی بعد از پیامبر(ص)، مقام اول پیامبر را نمی تواند عهده دار بشود. اما در خصوص دو مقام دیگر، پس از پیامبر، چه کسی عهده دار آنهاست؟ پاسخ شیعه این است که عهده دار این دو مقام، شخصی است که از طرف خدا تعیین می شود و اهل سنت با این پاسخ، مخالفند. تعیین جانشینی پیغمبر برای عهده داری دو مقام یادشده، به عهده شخص پیامبر نیست و لذا اساسا نباید اختلاف یاد شده در مسئله امامت را به این برگردانیم که آیا پیامبر جانشین خود را تعیین فرمود یا نه؟ این کار، مربوط به پیغمبر نیست، مربوط به خداست. در فرهنگ شیعه، شخصی با این خصوصیات، امام نامیده می شود. این «امام» اصطلاح خاصی است، وگرنه اهل تسنن هم امام را می پذیرند، ولی امام به معنی رئیس جامعه در امور دین و دنیا. که این امام با امام مورد پذیرش شیعه، بسیار متفاوت است.
امام در فرهنگ شیعه، شخصی است که مقام تبیین پیغمبر را دارد و کلامش در تبیین وحی، حجت است و واجب الاطاعة. همچنین در امور اجتماعی مردم؛ اعم از امور نظامی، سیاسی، اقتصادی، سیاست خارجه و... فرمان او مطاع است.30
بنابراین، یکی از مؤلفه های اساسی امامت نزد شیعه، لطف بودن آن است که باید در تعریف، اخذ شود تا جانشینی پیامبر را به تمام و کمال، معنی کند. امام مانند نبی، واسطه بین وحی و مخاطبان آن است. همانند نبی، واسطه ای معصوم است. البته بر خلاف نبی، تنها مبین وحی است و نه دریافت کننده وحی نبوی.
امامت در مفهوم سنی، تداوم نبوت نیست، بلکه به منزله تئوری حکومت در جامعه دینی است که یا به تفکیک دین از سیاست می انجامد و یا به ابزار کردن دین برای سیاست می رسد که هر دو تجربه، در تاریخ دولتهای اسلامی اهل تسنن، رخ داده است.
امامت در مفهوم شیعی، تداوم نبوت نبی خاتم(ص) است و هدایت الهی و عدالت اجتماعی، از وظایف عمده اوست و به همین مبنا، شیعه معتقد است که ائمه(ع) باید معصوم باشند و اقوال و رفتار آنها، عین دین است؛ مانند اقوال و رفتار پیامبر گرامی(ص) که می تواند منشأ استنباط احکام فقهی و عقاید کلامی باشد.
مفهوم شیعی امامت، بر خلاف تصور آن نزد اهل سنت، بر تقسیم بندی همه انسانها به دو گروه انسان هادی و انسان هابط مبتنی است. انسان هابط (سقوط یافته)، انسانی است که مورد خطاب «اهبطوا إلی الأرض» قرار گرفته است و به زمین ظلمت ساران ماده و طبیعت، تبعید شده است، در حالی که آمدن انسان هادی، از مقوله هبوط و سقوط نیست، بلکه از مقوله فرستاده شدن و مأموریت (و به اصطلاح کلامی، از مقوله لطف الهی) است؛ مأموریت برای هدایت که جامع تزکیه و تعلیم و تربیت و سیاست است؛ یعنی ساختن فرد و جامعه. و این ارسال و مأموریت از جانب خداوند متعال، یا بی واسطه (پیامبران) یا با واسطه است (اوصیا و ائمه(ع)).31
متکلمان شیعه، براساس چنین تصویری از امامت، بر الهی و آسمانی بودن آن تأکید دارند. همان گونه که انسان هابط نمی تواند پیامبر را انتخاب کند، نمی تواند وصی پیامبر را نیز انتخاب کند. چگونه می شود مردمی جمع شوند و به کسی بگویند تو پیامبری! ما تو را به پیامبری انتخاب کردیم و برو وحی بیاور! انتخاب کردن مردم، با مفهوم پیامبری منافات دارد. پیامبر بنا به تعریف ، لطف الهی است و فرستاده او، نه رئیس منتخب مردم. همین گونه هم نمی شود مردم جمع شوند و به کسی بگویند: تو وصی پیامبر و خلیفه ای! در جای پیامبر بنشین! ادامه حضور جامع پیامبر در میان امت باش و علم کتاب را بدان و بیاموز و رموز آن را تفسیر کن!
برگشت این سخن، به این است که انسان هابط بتواند انسان هادی را برگزیند و این، محال است؛ همچنان که انسان هابط نمی تواند انسان هادی اول (پیامبر) را برگزیند، نمی تواند انسان هادی دوم (وصی و امام) را نیز برگزیند.
بنابراین، ریشه اختلاف تشیع و تسنن در مسائل امامت، به دوگانگی تصویر آنها از امامت برمی گردد؛ امامت در تصویر شیعی، تداوم نبوت است و هویت لطف الهی بودن و مأموریت آسمانی در هدایت و مدیریت جامعه دینی را داراست.
پدید آورنده : دکتر احد فرامرز قراملکی منبع: http://www.hawzah.net
اشاره :چیستی و حقیقت امامت از دیرباز محل بحث و گفت و گوی متکلمان شیعه و اهل سنت بوده و در این زمینه دیدگاههای مختلفی ابراز شده است. آنچه در پی خواهد آمد، گزارش مختصری است از این دیدگاه ها که امیدواریم مورد توجه خوانندگان عزیز موعود واقع شود. شرح لفظ امامت و واژه های وابستهدر ابتدا، به بیان معنای لغوی واژه امام و امامت و واژه های وابسته به آن که توجه به آنها در فهم مفهوم امامت روشنگر است، می پردازیم. امامت و امامواژه امام از ریشه «ام م» مهموز الفاء و مضاعف است و در لغت، به معانی زیر آمده است: الف) آنچه مورد اقتدا و تبعیت قرار گیرد؛ طریحی در این زمینه گوید: امام به کسر الف، بر وزن فعال به معنای کسی است که مورد پیروی است. مؤلف معانی الاخبار نیز در توضیح وجه تسمیه امام گوید: امام را امام نامیدند، به دلیل این که او پیشرو و مردم، پیرواند.1 ب) مقدم؛2 ج) قیم و سرپرست؛ د) طریق و راه؛3 ه) ناحیه.4 در خصوص سه معنای نخست (الف، ب و ج) که بی ارتباط با هم نیستند، گفته شده است که مفاد لغوی واژه، مطلق است و شامل هر فردی می شود که نسبت به عده ای، مقدم، مقتدا و سرپرست است؛ چه او مستحق چنین تقدم و رهبری ای باشد یا نه.5 ابن منظور در لسان العرب معتقد است که اَمام (جلو و مقدم) با اِمام (پیشوا) هم ریشه است هر دو از ریشه «أمّ، یؤمّ» به معنای قصد کردن و پیشی گرفتن است.6 واژه امام در قرآن در غالب معانی لغوی آن به کار رفته است. تفلیسی در وجوه القرآن، بر آن است که «امام» در قرآن بر پنج وجه و معنی به کار رفته است: وجه نخستین امام به معنای پیشرو است؛ چنانکه خدای متعال درسوره بقره آیه 124 فرموده است: «إنّی جاعلک للناس إماما» و نیز در سوره فرقان، آیه 74 فرموده است: «و جعلنا للمتقین إماما»؛ یعنی قائدا فی الخیر. وجه دوم به معنای «نامه» است؛ چنان که در سوره بنی اسرائیل، آیه 71 فرموده است: «یوم ندعوا کلّ أناس بإمامهم»؛ یعنی بکتابهم الذی عملوا فی الدنیا. وجه سوم به معنای «لوح محفوظ» است؛ چنان که در سوره یس، آیه 12 فرموده است: «کلّ شی ء أحصیناه فی إمام مبین»؛ یعنی فی اللوح المحفوظ. وجه چهارم به معنای «تورات» است چنان که در سوره هود، آیه 17 فرموده است: «و من قبله کتاب موسی إماما»؛ یعنی التوریة، و در سوره احقاف، آیه 13 فرمود: «و من قبله کتاب موسی إماما»؛ یعنی التوریة. وجه پنجم به معنای راه روشن و پیداست؛ چنان که در سوره فجر آیه 79 فرمود: «و إنّهما لبإمام مبین»؛ یعنی الطریق الواضح7. راغب اصفهانی نیز در مورد معنای امام می نویسد: غالبا معنای امام نزد عرب، امری است که مورد تبعیت باشد؛ چه انسان باشد که کردار وگفتارش، مورد تبعیت است و چه کتاب باشد (مانند آئین نامه) و چه محقّ باشد یا مبطل.8 نبیبحث از نسبت بین نبی و امام، از مباحث مهم در امامت است که در مبحث تحلیل مفهومی امام، به آن خواهیم پرداخت. در این جا یادآور می شویم که نبی در لغت به چهار معنی آمده است: خبیر، مخبر، طریق واضح، رفیع المنزلة، که در دو معنای اخیر، با معنای لغوی واژه امام، مشترک است. ولایت، ولیولاء، وَلایت، وِلایت، ولی، مولی، اولی و امثال آنها، همه از ماده (و ل ی) اشتقاق یافته است. این واژه، از پراستعمال ترین واژه های قرآن کریم است که به صورتهای مختلفی به کار رفته است. در 124 مورد، به صورت اسم و 12 مورد، در قالب فعل به کار آمده است. معنای اصلی این کلمه، چنان که راغب در المفردات گفته، چنین است: قرار گرفتن چیزی در کنار چیزی دیگر است، به نحوی که فاصله ای در کار نباشد؛ به همین مناسبت، طبعا این کلمه درباره قرب و نزدیکی به کار رفته است؛ اعم از قرب مکانی و قرب معنوی، و باز به همین مناسبت درباره دوستی، یاری و معانی دیگر استعمال شده است؛ چون در همه اینها، نوعی مباشرت و اتصال وجود دارد.9 راغب راجع به کلمه «ولایت» از نظر موارد استعمال، می گوید: وِلایت به کسر واو، به معنای نصرت است و اما وَلایت به فتح واو، به معنای تصدی و صاحب اختیاری یک کار است و گفته شده است که معنای هر دو، یکی است و حقیقت آن، همان تصدی و صاحب اختیاری است.10 تفلیسی معتقد است که واژه «ولی» در قرآن به شش معنی آمده است: 1. فرزند: «فهب لی من لدنک ولیّا»11؛ یعنی «ولدا». 2. یار: «ولم یکن له ولیّ من الذّل»12؛ یعنی «لم یکن له صاحب ینصر به من ذَلّ أصابه» و نیز «و من یضلل فلن تجد له ولیّا مرشدا»13؛ یعنی «صاحبا مرشدا». 3. خویشاوند: «و ما لکم من دون اللّه من ولیّ ولا نصیر»14؛ یعنی «من قریب ینفعکم ولا ناصر ینصرکم». 4. پروردگار: «قل أغیر اللّه اتّخذوا ولیّا فاطر السموات والأرض»15؛ یعنی «اتّخذوا ربّا» و نیز «أم اتّخذوا من دونه أولیاء فاللّه هو الولیّ»16؛ یعنی «هوالرّب» از این معنی در قرآن بسیار است. 5. ولیّ به معنای خدا و أولیا به معنای خدایان: «مثل الذین اتّخذوا من دون اللّه أولیاء»17؛ یعنی «الإلهه». 6. نصیحت کننده: «لایتّخذ المؤمنون الکافرین أولیاء من دون المؤمنین»18؛ یعنی «فی المناصحة» و نیز در سوره نساء، آیه 144 و ممتحنه، به همین معنی آمده است. واژه مولی در روایت معروف «من کنت مولاه فعلیّ مولاه» که اعلام نصب حضرت علی(ع) به امامت از جانب خداست، از ریشه (و ل ی) است و ارتباط معنایی آن با امام، در بحث امامت، حائز اهمیت است. مخالفان شیعه، غالبا گفته اند که مولی به لحاظ لغت، ربطی به امام و «مفترض الطاعة والریاسة» ندارد. شیخ مفید، تک نگاره ای19 در رد دیدگاه آنها نوشته و با استناد به سروده های شاعران مُخضرم (شعرایی که دوره جاهلیت واسلام را درک کرده اند)؛ یعنی شاعرانی چون اخطل ، کمیت، قیس بن سعد بن عباده و حسان بن ثابت، اثبات می کند که معنای ولی در حدیث یاد شده، فقط امام است. تعریف امام و امامتمروری بر تعریفهایی که متکلمان از امامت ارائه داده اند، نشان می دهد که غالبا تعریف امامت، نزد متکلمان و حتی بین فرق مختلف کلامی یکسان بوده است و تفاوت ظاهری بسیار اندکی دارد. از این بررسی نکات زیر در چیستی امامت به دست می آید: 1. همه متکلمان در مقام تعریف امامت، به چیستی و حصول حقیقت امامت و به دست آوردن این که مفهوم امامت، دقیقا از چه مؤلفه هایی ترکیب شده است، نظر داشته اند. این مقصود، با تحلیل، به خوبی حاصل می شود. 2. حصول وجه تمایز امامت با اموری چون: نبوت، ولایت فقیه و سایر منصبهای دینی و سیاسی در جامعه. پدید آورنده : دکتر احد فرامرز قراملکی ، صفحه 12 منبع: http://www.hawzah.net |
دو شهیدی را که دوست دارم، اما کمی متفاوت!
چرا که نه؟
هم عالم بودند و هم عامل!
هم شاهد بودن بر انقلاب هم شهید!
هم سردار بودند هم سربدار!
سردار علم و عمل و معرفت!
سردار جبهههای جنگ نرم!
یکی با درس و خطابه، یکی با دوربین و حماسه!
یکی با علم ، یکی با هلم
یکی با مناظره، یکی با مبارزه
یکی در دانشگاه، یکی از دانشگاه( هم دانشگاهی بود و هم در دانشگاه، به تعبیر حضرت امام"ره" دانشگاه صدا و سیما)
یکی با قلم، یکی با قدم!
یکی با عمامه، یکی بی عمامه!
یکی در حوزه، یکی با حوزه!
یکی شیخ و مرتضی، یکی سید و مرتضی!
هر دو بودند و رفتند، با نام مرتضی، با یاد مرتضی، با روش مرتصی، با منش مرتضی، با سیرت مرتضی، با صورت مرتضی، با بصیرت مرتضی، با مظلومیت مرتضی، با محبوبیت مرتضی و به سرنوشت مرتضی!
هر دو اهل قلم بودند و قدم زدند در میدان مین فکر و فرهنگ!
خنثی کردند خطرهای بسیاری را، بالقوه و بالفعل، در مسیر انقلاب!
و هر دو رفتند اما یکی بیپا و یکی بیسر!
مدال هم گرفتند هم از خدا، هم از مردان خدا!
مدال شهادت از خدا...
مدال پاکی و طهارت قلم و قدم و زبان از امام شهدا! (حضرت امام(ره) فرمودند: مطهری که در طهارت روح و قوت ایمان و قدرت بیان کم نظیر بود... و درباره آثارش فرمودند: آثار قلم و زبان او بی استثناء آموزنده و روانبخش است)
مدال سید شهیدان اهل قلم، از امام خمینی(ره) زمان!
می گویم اما از دو شهید!
از دو سردار!
از دو اقیانوس بیقرار!
از دو شاهد
از دو شهید عرفانِ انقلاب
از دو دانشجوی مکتب امام و امامت....
باید گفت، از اندیشههایی که ...
ریشه داشتند، در دامن ایمان
ناب بود و محمدی، اسلامشان.
پس، عطرآگین کنیم دفتر چشم و دلمان را...
به عطر و بوی نام و یادشان.
شیرین کنیم کام جانمان را با شهد کلامشان.
باشد که در این بحران بی آبرویی معنویت...
در بازار کاذب عرفانهای مدرن و سنتی، کیهانی و شیطانی...
با نام و یاد شهید و شهادت
معبری باز کنیم به سوی بهشت حقیقت...
....
چشمه دل را گل نکنیم شاید...
چشم شهیدی از دور، به تماشای نشسته باشد!
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
آوای آشنا
فهرست موضوعی یادداشت ها
اشتراک