بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 42
تندیسی که طاغوتی برای طاغوتی ساخت
مذهب نادر شاه افشار در هاله ای از ابهام؟
متاسفانه در میان تعصبات قومی و ملی گرایانه آنچه از دید عموم مردم دور میماند؟ نقش دین و اعتقادات مذهبی شخصیتهای تاریخی این مرز و بوم است. جهان بینی دینی و مذهبی افراد و پایبندی افراد به اعتقادات مذهبیشان به معنای حقیقی، یکی از شاخصه ها و مولفه های اصلی و اساسی در تحلیل و بررسی و رسیدن به شناختی عالمانه نسبت به آن شخصیت است.
شاخصه دیندار بودن یا نبودن و میزان تقید به مذهب ما را در درک درست وقایع و حوادث آن دوره تاریخی و رسیدن به قضاوتی درست همراه با اشراف هر چه بهتر و بیشتر بر همه ابعاد و زوایایی زندگی سیاسی و فرهنگی آن شخصیت در آن دوره تاریخی، بر آن فرد است. «میشل مالرب» محقق در عرصه ادیان و مذاهب درباره نقش بنیادین دین در عنصر تمدن ساز بودن آن می گیود:
« در میان عناصری که یک تمدن را میسازند? دین را نباید نادیده انگاشت. در حقیقت? هر تمدنی یک زیر ساخت دینی دارد که به یقین? روشنگر فرهنگ در معنای هر چه گستردهتر این کلمه است».
عهدنامه نادر با تعصب سنیگری!
"لاکهارت" در این باره می نویسد:
«...آن گاه نادر با استفاده از نارضایی عمیق مردم، خود را شاه نامید
نادر که از فتوحات داخلی و عقب راندن دشمنان ایران آسوده کنند، در بهار سال 1736 م. اعیان و اشراف ایران را در دشت مغان جمع آوری و از نایب السلطنه بودن استعفا داد و بزرگان سلطنت را به وی پیشنهاد نمودند و او هم پذیرفت و خود را شاه خواند.
هم چنین تشکیل «قوریلتای» نادر در دشت مغان را حزین در سفرنامه خود چنین شرح میدهد:
مردم دریافتند و به مقتضای مقام زبان برگشادند و به اتفاق و اجماع، نام سلطنت از شاه عباس صغیر منسوخ گشته، خطبه پادشاهی خان معظم اجرا یافته و تسمیه به نادرشاه قرار یافت.
لاکهارت در ادامه نوشتار خود دربارهی پادشاهی نادر مینویسد:
نادر چند شرط برای استقرار بر مسند پادشاهی ایران از طریق طهماسب خان جلایر اعلام داشت:
1 - حکومت باید در خاندان نادر موروثی شود و همه باید از او و فرزندانش پشتیبانی و حمایت نمایند.
2 - ایرانیان طرفداری از سلسله صفویه را کنار گذارند و هیچ یک از اولاد و احقاد شیخ صفی را در هیچ حال پناه ندهند.
صاحب حدیث نادرشاهی مینویسد:
نادر به خوبی میدانست که دوران مدید سلطنت صفویان، توام با ارتباطات چند جانبهی اولی الامری آنان، با پیوندهای عمیق میان توده و پادشاهان ایجاد کرده بود.
3 - مذهب سنی، به جای شیعه برقرار گردید، زیرا مذهب شیعه که از جانب شاه اسماعیل صفوی، در ایران شایع گردیده و همواره موجبات خونریزی و جنگهای ایران و عثمانی را فراهم ساخت، هرگاه اهالی ایران به سلطنت ما (نادر) راغب باشند. باید به مذهب اهل سنت سالک شوند....»
...!!!
(آدرس: http://iranema.zio.ir/forum/showthread.php?tid=3&pid=4)
(آدرس:http://www.goonagoon.org/SubjectForPrint.aspx?key=8683)
شیعه قبل از حکومت، سنی بعد از حکومت!
«...درباره ى دین نادر، اظهار عقیده قطعى نمودن بسیار دشوار است برخى معتقدند که نادر به هیچ دینى اعتقاد نداشت ، زیرا گاهى آشکارا خویشتن را همان قدر بزرگ مى دانست که بزرگان دینى را.
اما به نظر بعضى دیگر از مورخین ، هنگامى که نادر به طرفداران صفوى و قزلباش و شاه طهماسب محتاج بود، شیعه متعصبى به شمار مى رفت و به تعمیر مرقد حضرت رضا (ع ) اقدام نمود و به دستور او، در صحن امام رضا (ع ) گلدسته و حوضى سنگى که از هرات آورده بودند، بنا کردند، نادر خود را غلام و بنده على (ع ) مى دانست اما پس از بازگشت از خراسان (1144 ه .ق ) عمده سپاه او افغانان و تاتار و ترکمان بودند و به کمک همین سپاه توانست بدون هیچ مقاومتى شاه طهماسب را به زانو درآورد از این پس ، محبت نادر به قزلباش کاسته شد، حامد الگار، در کتاب دین و دولت در ایران مى نویسد:
هنگام مرگ نادر، بى درنگ سپاهیانش به شیعه و سنى متقسم شدند و سنیان که از لحاظ شمار افزون تر بودند به قندهار عقب نشستند.
سیاست مذهبى نادر، در همان دشت مغان مورد مخالفت قرار گرفت به طورى که ، میرمحمود ملاباشى (صدر الصدور) هنگامى که اعلام نمود در باب امور مذهب ، احکام خدا و احادیث پیغمبر (ص ) راهنما است و سلاطین نباید تغییر و تجدیدید در آن صورت دهند، نادر دستور داد او را خفه کردند و سپس ، دستور داد املاک و موقوفه کلیه روحانیون را مصادره نمایند و به سپاه اختصاص دهند.
به نظر لاکهارت ، نادر هیچ گاه تعصب مذهبى نداشت ، مذهب شیعه و یا سنى را فقط و فقط براى پیشرفت در سیاست روز، بالا و پایین مى آورد، ولى سایرین نظر بر این دارند که شاید وى با ترویج تسنن ، خیال برپایى امپراتورى اسلامى را تا مرز چین در سر مى پروراند ولى از طرفى نادر مردى سیاستمدار نبود و بیش از یک مرد جنگجوى دلیر، در حیات ایران ندرخشید....»
(آدرس:http://www.ghadeer.org/site/dowran/iran/ejtama/doktor13.htm)
ادغام تشیع و تسنن
«...نادر ضمن اینکه با زمینه سازی های فراوان شرایط را برای انتقال قدرت فراهم کرد، با تحمیل شرایط سه گانه خود مبنی بر موروثی شدن سلطنت در خانواده او، مساعدت نکردن به خاندان صفویه جهت صعود مجدد به سلطنت، و از رسمیت افتادن تشیع در ایران، به عنوان پادشاه تاجگذاری کرد. سیاست مذهبی نادر که عملاً منجر به ادغام تشیع در تسنن می شد با مخالفت شیعیان و علما مواجه شد. مخالفت یکی از علما با سیاست مذهبی نادر در شورای دشت مغان با خشونت نادر منجر به کشته شدن آن عالم شیعی گردید. در منابع عصر افشاری گزارش های متعددی از خشونت های ضد شیعی مؤسس سلسله افشاری نظیر کشتار عزاداری سیدالشهدأ(ع)، آمده که حاکی از بی مهری او نسبت به تشیع می باشد....»
(آدرس:http://www.magiran.com/npview.asp?ID=1350255)
شاید در ذهن مخاطبین این سوال خطور کند که با صرف انتقاد یک نویسنده چگونه می توان درباره یک خاندان( ولو وهابی و سعودی) به راحتی قضاوت کرد و حکم صادر کرد؟ در اینجا پس از ارائه این مقالات (و توصیه دوستان به مطالعه آن) در مقاله ای مستقل و در روزهای آینده ادله قرائن و شواهد و مدارک بیشتری مبنی بر درستی ادعای این نویسنده(ناصر السعید) از جان گذشته و شجاع ارائه خواهیم کرد که با کنار هم قرار دادن همه این موارد می توان به شمای کلی و دقیق تری از ریشه های پلید خاندان منحوس و شجره خبیثه ال سعود دست یافت. شجره ای که به دست شیطان پیر "انگلیس" نطفه آن در دل جهان اسلام کاشته شد و همچون غده ای سرطانی تهدیدی بزرگ برای جهان اسلام محسوب می شود. بنده تلاش خواهم کرد با بررسی آیات و روایات و مستندات موجود از عملکرد سران سعودی در دوره حاکمیتشان بر عربستان، به این امر مهم دست یابم. انشاءالله
لارنس عربستان در پروژه اشباح
در این قسمت که عنوان “لارنس عربستان” دارد ، ضمن اشاره به ماموریت جاسوس مشهور انگلیسی، هامفری(همان مستر همفری) طی سالهای ابتدایی قرن هجدهم در خاورمیانه و برکشیدن عنصری به نام عبدالوهاب برای بنیانگذاری فرقه انحرافی وهابیت ، برای اولین بار به ریشه های خاندان آل سعود (حاکمان امروز عربستان سعودی) پرداخته می شود که برخلاف ادعای خود، براساس اعتراف شجره نویسان سعودی ، اصل و نسب آنها در واقع به یک فرد یهودی به نام “ابراهیم موشه” می رسد.
در اسناد این ارتباط که برای نخستین بار در این قسمت از مجموعه “راز آرماگدون 4 : پروژه اشباح” مقابل دوربین تلویزیون قرار می گیرد، مشاهده می کنیم که در قرن نهم هجری مطابق با قرن پانزدهم میلادی ، شخصی به نام مانع احسایی(جد اول خاندان آل سعود) از قبیله یهودی “عنیزه”، زمینی را در نجد عربستان به دست آورده و بعد از او نوه پسری اش به نام موسی با جنگ و کشتار و غارت ، املاک بسیاری را برآن افزود. ابراهیم موسی یا ابراهیم موشه پسر موسی نقش مهمی در شکل گیری آل سعود داشت که نوه اش به نام مقرن سعود ، راس این خاندان به شمار می آید. مردخای ابراهیم موشه و فرزندانش با تغییر نام و انتخاب اسامی عربی ، خود را در میان مسلمانان جا زدند. از جمله اینکه با پرداخت مبلغ سی و پنج هزار جنیه مصری به محمد امین تمیمی ، مدیر کتابخانه های کشور سعودی در سال 1322 ، آل سعود و آل عبدالوهاب را به نبی اکرم (صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم) منسوب کردند!
در بخش دیگری از قسمت “لارنس عربستان” مجموعه مستند “راز آرماگدون 4: پروژه اشباح” براساس شواهد و مدارک و اسناد معتبر نشان داده می شود که حاکمیت آل سعود و وهابی ها در سرزمین وحی که زمینه هایش از 2 قرن پیش توسط هامفری و عبدالوهاب چیده شده بود ، در بحبوحه جنگ جهانی اول توسط توماس ادوارد لارنس(جاسوس نظامی ارتش انگلیس) عملی گردید. اسناد مذکور حکایت از آن دارد که لارنس براساس نقشه ای طراحی شده در کانون های صهیونیستی، همراهی فیصل(از سرکردگان آل سعود) را جذب کرده و او را وادار به همکاری با ژنرال ادموند آلنبی (فرمانده نیروهای انگلیسی در خاورمیانه) در هدایت شورش عرب ها علیه ترک های عثمانی با وعده برپایی امپراتوری عرب نمود. به این ترتیب حکومتی توسط لارنس در شبه جزیره عربستان برپا گردید که به عنوان یکی از متحدین استراتژیک امپراتوری جهانی صهیونیسم ایالات متحده آمریکا در سالهای بعد نقش مهمی را برای تجاوزات امپریالیسم آمریکا در منطقه خاورمیانه ایفا کرد.
از جمله این مدارک معتبر ، اسناد منتشره وزارت امور خارجه انگلیس در سال 2000 و همچنین نظر برخی محققین و پژوهشگران است که نشان می دهد لارنس، عامل شبکه جاسوسی صهیونیسم بین الملل بوده . در این اسناد آمده که رونالد استورس یهودی ، لارنس را با شبکه جاسوسی نیلی به ریاست آرونسون مرتبط کرد که در تاریخ معاصر از معروف ترین شبکه های صهیونیستی به شمار آمده است.
سند دیگری که در این قسمت به نمایش در می آید، مطلبی در یکی از شماره های سال 2006 روزنامه ایندیپندنت است که سر مارتین گیلبرت(مورخ یهودی انگلیسی تبار و کارشناس معروف درخصوص مسائل اسراییل و هلوکاست) قصد دارد در کتابی براساس اسناد و مدارک معتبر اثبات نماید، توماس ادوارد لارنس بر این اعتقاد بوده که اعراب تنها در صورت ایجاد یک سرزمین اسراییلی میتوانند برای خود موقعیتی دست و پا کنند. گیلبرت در گفتگو با روزنامه جروزالم (اورشلیم) پست می گوید:
“… یک نکتهی جالب توجه از منظر اسراییلیها فردی به نام لارنس بوده…کسی که از اعراب حمایت و برای ایجاد سرزمین مستقل عربی در دهه 1920 تلاش بسیار کرد. او فردی بود که در عکسها و تصاویر همواره ردایی مخصوص عربها به تن داشت. حال یک مساله جالب که شما در کتاب بعدی من خواهید دید این است که لارنس عربستان اساسا صهیونیستی جدی بوده است…”
گیلبرت می افزاید: “…بررسی برخی یادداشتهای لارنس که در مرکز اسناد و اوراق ملی انگلیس موجود است نشان میدهد او از خواست صهیونیستها حمایت میکرده است. به طور مثال لارنس که در سال 1920 برای وینستون چرچیل کار میکرده ، به وضوح اعلام داشت که باید اراضی فلسطینی از کرانههای دریای مدیترانه تا رود اردن تحت عنوان سرزمین ملی یهودیان به رسمیت شناخته شود…”
از جمله تصاویری که برای اولین بار در بخش “لارنس عربستان” مجموعه “راز آرماگدون 4: پروژه اشباح” از تلویزیون پخش می شود ، عکس های هامفری و عبدالوهاب ، عکس های اجداد خانواده آل سعود از جمله مقرن سعود و همچنین شجره نامه این خاندان ، تصویری منحصر به فرد از خرابی قبور ائمه (علیه السلام) در بقیع به دست وهابی ها ، تصاویری از آرونسون و شبکه صهیونی نیلی (که لارنس به آنها وابسته بود) ، مارتین گیلبرت و مصاحبه تحقیقی اش با روزنامه جروزالم پست ( اورشلیم پست) درباره ارتباط توماس ادوارد لارنس به شبکه های صهیونیستی و همچنین تصویری دیدنی از بن لادن جوان که در کنار برژینسکی(مشاور امنیتی جیمی کارتر، رییس جمهور اسبق آمریکا) آموزش می بیند و عکس جالب دیگری از ملاقات سران طالبان با رونالد ریگان در کاخ سفید است.
لازم به ذکر است که بخشی از قسمت بیست و دوم مجموعه مستند “راز آرماگدون 4: پروژه اشباح” به برآمدن فرقه های انحرافی همچون طالبان و القاعده از درون وهابیت و با حمایت مالی آل سعود و حامیان صهیونیست شان اختصاص دارد. (1)
نگاهی به کتاب تاریخ «آل سعود» و روابط آن با «آل یهود» ، نویسنده ای که ترور شد . . .
ریشه های یهودی آل سعود
بررسی تاریخ آل سعود از برخی ارتباطات پنهانی سران این خاندان قدرتمند با یهودیان حکایت دارد.کتاب «تاریخ آل سعود» در دهه های هفتاد میلادی قرن گذشته توسط «ناصرالسعید»،نویسنده سرشناس عربستانی به نوشته تحریر درآمد. وی به رغم اقامت خارج از عربستان سعودی، اما پس از چاپ و منتشر کردن این کتاب، با حمایت مالی مستقیم خاندان سلطنتی آل سعود، به دست مزدوران آل سعود ترور شد و جان باخت.
ناصرالسعید در کتاب هزارو چهل صفحه ای خود،به بررسی جوانب گوناگون تک تک اعضای خاندان آل سعود از نظر فساد و انحرافات اخلاقی پرداخته و در کنار آن نیز با تحقیق و پژوهش کامل،تلاش کرده یهودی بودن این خاندان را اثبات کند.ناگفته نماند زمان تألیف این کتاب به دلیل هم عصر بودن با دوران پادشاهی «ملک فهد بن عبدالعزیز»، نویسنده تلاش کرده بیشتر به آشکار کردن رسوایی های اخلاقی این پادشاه عربستانی بپردازد. ناصرالسعید، سی صفحه نخست کتاب خود را به بررسی شجره نامه خاندان «آل سعود» اختصاص داده و در پایان اثبات می کند که اصل این خاندان به یهودیان سرزمین حجاز و مدینه باز می گردد. السعید در ادامه کتاب خود چگونگی حمایت یهودیان از جنبش «محمد بن عبدالوهاب» را که تأسیس «اندیشه وهابیت» منجرشد، شرح می دهد. وی سپس مراحل قرار گرفتن رهبری دینی در دست محمد بن عبدالوهاب و در کنار آن واگذاری رهبری سیاسی عربستان سعودی به خاندان «آل سعود» که توسط یهودیان طراحی و به اجرا درآمد را توضیح می دهد. نویسنده این کتاب که تلاش داشته هیچ بخشی ازجوانب و اقدامات «آل سعود» را از قلم نیندازد، در ادامه به جنایت و قتل عام های این خاندان علیه قبایل عربستانی می پردازد و برای اثبات گفته خود از برخی تصاویرو عکس های تاریخی که گویای واقعیت امربوده، استفاده می کند. در ادامه این کتاب کمی نیز به ارتباط تنگاتنگ و عمیق خاندان سلطنتی عربستان سعودی با انگلیس ها درقرن گذشته میلادی پرداخته شده است.ناصرالسعید در کتاب خود هم چنین به ارتباط نزدیک، اما محرمانه میان خاندان «آل سعود» با «بن گوریون» بنیانگذار رژیم اسرائیل پیش و پس از راه اندازی این رژیم اشاره کرده و بیان می کند: بن گوریون برای تأسیس رژیم مورد نظر خود، مورد حمایت مستقیم «آل سعود» قرار گرفت.
ملک عبدالله در حالیکه تلاش میکند چهره خود را بپوشاند!
…
تصویری که روی جلدکتاب «تاریخ آل سعود» دیده می شود، عکس ملک فهد بن عبدالعزیز آل سعود، پادشاه سابق عربستان در جوانی را نشان می دهد که در کنار وی، یک زن روسپی قرار گرفته و ملک فهد با قرار دادن دست خود در برابر صورت، تلاش دارد تا چهره اش در تصویر مشخص نشود. نویسنده بر بالای عکس نیز با هدف طعنه زدن به خاندان «آل سعود» سوره البقره ، آیات 204 تا 207 نوشته است: از مردم کسانی در این دنیا هستند که سخنشان مورد پسند تو قرار می گیرد،اما خداوند بر آنچه در قلبشان هستند و چون از نزد تو دور شوند، کارشان فساد و فتنه است و می کوشند تا حاصل خلق را به باد فنا دهند و نسل بشر را قطع کنند و خداوند فساد مفسدان را دوست ندارد و اگر به آنان گفته شود تقوا پیشه کنید، غرور و خودپسندی آنان را به بدکاری برمی انگیزد تا نصیحت نشوند،جهنم آنان را کفایت کند که بسیار آرامگاه بدی است. (2) (3)
ملک فهد و خوردن مشروب
آدرس منبع:
http://framasonery1389.blogfa.com
مقاله دوم:
آل سعود خاندانی یهودی الاصل می باشند که خوش خدمتی خود را به یهودیان از راههای مختلف ثابت کرده اند . گاهی با فتوا دادن گاهی با کمک های مالی گاهی با پیاده کردن نقشه های آنان و .....
یهودی بودن این خاندان را می توان از لابلای کتب خودشان ثابت کرد .
عمر رضا کحاله نویسنده مشهور جهان عرب در کتاب معجم قبائل العرب (جلد 2 صفحه 521 )می نویسد:
المعروف أن آل سعود من المصالیخ، من المنابهة، من المواهب، من مسلم، من عنزة، منهم العائلة المالکة بالمملکة العربیة السعودیة.
ترجمه : معروف چنین است که آل سعود از قبیله مصالیخ است که آنها نیز طائفه ای از قبیله منابهه ، و آنها از قبیله مواهب و آنها از قبیله مسلم و آنها از قبیله عنزه می باشند و برخی از طایفه ای که مالک عربستان سعودی هستند از همین قبیله عنزه می باشند.
تصویر صفحه اول کتاب (جلد دوم )
تصویر صفحه مربوطه (صفحه 521)
دانستیم که آل سعود از قبیله عنزه می باشند . حال ببینیم قبیله عنزه از چه کسانی تشکیل شده است ؟
شهاب الدین احمد بن عبدالله معروف به قلشقندی متوفای 821 که از مورخین نامی اهل سنت به شمار می رود در کتاب خود به نام صبح الاعشی (جلد چهارم صفحه 290) در معرفی محله خیبر می نویسد :
قال فی تقویم البلدان : و هی بلدة بنی عنزة من الیهود
ترجمه : ایوبی (متوای 732) در کتاب تقویم البلدان می نویسد : خیبر سرزمینی است که یهودیان بنی عنزه در آن سکونت داشتند.
تصویر صفحه اول کتاب (جلد چهارم)
تصویر صفحه مربوطه (صفحه 290)
آری از خاندان سعود که نسبشان به یهودیان خیبر می رسد هیچ انتظاری جز طرفداری از یهودیان نمی رود . لذا با تمام قوا از آنها طرفداری می کنند و منافع یهود را با چنگ و دندان حفظ می کنند و یهودیان نیز چنین اسلامی را می پسندند و گرامی می دارند.
آدرس منبع:
http://alvahhabi.blogfa.com/post/47
دشمن ما کیست؟
دشمن ما همان کسی است که کوروش و داریوش را در برابر ائمه ما مطرح کرده اند، تا من و شمای شیعه آنقدر غرق در کوروش شناسی شویم تا از شدت تعصب جاهلی و ناسیونالیسم نژاد پرستانه و میهن پرستانه خفه شویم!
تا یادمان برود که علی(علیه السلام) و فاطمه ای(عالیها سلام) هم داریم!
جالب است که جوانان شیعه شاهان طاغوت منش و دوگانه پرست مشرک را بیشتر و بهتر از مولی الموحدین امیرالمونین علی علیه السلام می شناسند!
به بهانه وطن دوستی و میهن پرستی، کوروش دوستی و داریوش دوستی را ترویج می کنیم تا جای پای خوبی برای دشمنان دینشون (ناسیونالیستها و باستانگراها و ملی گراها و زرتشتیها) درست کنیم!
به بهانه تحقیق و پژوهش و تاریخ شناسی و تاریخ دوستی مروج کفر و شرک آئین باستان شده ایم!
به بهانه عبرت آموزی از تاریخ ایران، به آنها اعتبار می بخشند!
با دوستی بحث می کردم....می گفت ما هم علی داریم و هم کوروش و داریوش!!!
هر دو برایمان مهم هستند و عزیز...! هر برایمان مهم است! مگر می شود کوروش و داریوش را که مفاخر ملی ما هستند کنار بگذاریم!
گفتم مایه افتخار است؟ این یا آن؟ اگر مایه افتخار بود که نباید یهودیان او را در توراتشان منجی و مسیحای خود معرفی کنند!
واعصفا!
داریم علی(علیه السلام) و آل علی چه ارزان را می فروشیم! آن هم به مشتی سلاطین و شاهانی که حتی تاریخ نیم بندی و غلو شده ای راه که برایشان نوشته اند، دست پخت دیگ پلوی باستانسازی و تاریخ سازی مورخان یهودی و اروپاییان ضد دین است!
علی و داریوش!
علی و کوروش!
دوباره داریم شاهد تکرار تاریخ هستیم که روزگار به آجا رسید که گفتند علی و معاویه!
یهود هم کوروش آتش پرست و مظهر طاغوت را می ستاید، من شیعه علی هم!
او هم کوروش را بزرگ بداند و من شیعه علی هم!
این کجا و آن کجا؟
تا دیروز اگر کسی را به جرم علی پرستی به نزد علی ابن ابی طالب(علیه السلام) می آوردند و توبه نمی کرد، خود حضرت با دست مبارکشان آن گمراه را شخصا گردن می زدند. یعنی این چنین فردی دشمن علی است!
چه شده که حالا شیعیان همان، علی کوروش پرست شده اند!!!
سنگ دشمنان انبیاء و آتش پرستان و سلاطین مجوس را برسینه می زنند!
می گویند حب وطن! نه حب دین!
پس تکلیف تولی و تبری چه می شود؟
...
به نظر شما اولویت اصلی ما در دشمن شناسی چیست!
قادعتا باید خط مشیمان را از قرآن کریم بگیریم! سره دشمن شناسی قرآن این است:
ابتدا به خصوصیات و سرگذشت و آداب و رسوم و فرهنگ و ...اقوام می پردازد! به این دلیل که آیندگان با عبرت گرفتن از این نمونه ها دچار همان اشتباه و خطا نگردند! به قول معروف: آزموده را آزمودن خطاست !
برویم سراغ دشمن شناسی عملی قرآن عظیم الشان! قرآن بزرگترین دشمن انسان را شیطان معرفی می کند:
ان الشیطان للانسان عدو مبین(یوسف/5)
و لا تتبعوا خطوات الشیطان انه لکم عدو مبین(بقره/163)
ان الشیطان لکم عدو فاتخذوه عدوا(فاطر/6)
و کذالک جعنا لکل نبی عدوا شیاطین الانس و الجن(انعام/112)
نتیجه:
شیطان بزرگترین و آشکار ترین دشمن انسان است.
شیاطین بر دو گونه اند شیاطین انسی(انسان) و جنی
باید با این دشمن، دشمنی کرد.
نباید از خط و جریان شیطانی پیروی کرد.( مثل هر جریان انحرافی که در قالب نحله های فکری و عقیدتی و فرهنگی و سیاسی...در سطح جوامع بروز می یابند)
حال قرآن باز هم در جریان دشمن شناسی درباره شیطان جنی می فرماید:
فقاتلو اولیاءالشیطان ان کید الشیطان کان ضعیف(نساء/76)
قرآن کریم با کالبد شکافی شیوه هر دو گروه در شیطتنت کید شیطان را ضعیف اعلام می کند. چرا که شیطان فقط وسوسه می کند و نامرعی است.
ولی در مقابل با بزرگ خواندن کید شیاطین انسی می فرماید
دربرابر آن به شیطان دیگر معطوف می کند یعنی شیطان انسی:
زنان مصر وکیدشان علیه حضرت یوسف(علیه السلام)
ان کیدکن عظیم(یوسف/28) ترجمه: به طور قطع و یقین کید زنان(مصر) عظیم ترین و بزرگترین کیدها و مکرهاست
برادران حضرت یوسف( که همان قوم بنی اسرائیل آینده خواهند بود علیه یوسف دیگری چون حضرت پیامبر) از زبان حضرت یعقوب علیه السلام
لا تقصص رویاک علی اخوتک فیکیدوا لک کیدا(یوسف/5) ترجمه ای یوسف رویایت را برای برادرانت نقل نکن که اگر چنینی کنی علیه تو توطئه چینی سختی خواهند کرد.
جادوگران و ساحران
انما صنعوا کید ساحر و لا یفلح الساحر حیث اتی(طه/69) آنچه آنها ساخته اند صرفا نیرنگ و مکر و ترفند است و البته در آیات قبل درباره شدت تاثیر این مکر وحیله ساحران می فرماید:
فاوجس فی نفسه خیفة موسی(طه/67) ترجمه: پس در نتیج ( پس از دین صحنه جادوگری جادوگران حضرت موسی تحت تاثیر جادوی جادوگران قرار گرفت و) موسی در خود احساس ترس کرد)
کید کفار
و ما کید الکافرین الا فی ضلال(غافر/25) ترجمه: ولی نیرنگ کافران جز در تباهی نیست.
نمرودیان علیه حضرت ابراهیم (علیه السلام)
و ارادو به کیدا فجعلنا همالاخسرین (انبیاء/21) و خواستند (با انداختن حضرت ابراهیم در آتش) به او نیرنگی بزنند ولی ما {با خاموش کردن سرد کردن و گلستان کردن آتش بر حضرت ابراهیم} آنها را زیانکار تر { و بازنده اصلی} قرار دادیم.
و یا می فرماید: فارادو به کیدا فجعلناهم الاسفلین(صافات/98) ترجمه:پس نقشه ای برای نابودی او {حضرت ابراهیم} کشیدند ولی ما آنها را مغلوب ساختیم.
پس قرآن درباره کید و مکر سه طایفه صحبت می کند
کید زنان (ناصالح و ناپاک) 2. کید کفار و سران کفر فرعون و نمرود 3. کید ساحران و جادوگران 4. کید نزدیکان و منسوبان ( که مصداق بارز آن درباره انبیاء همان بنی اسرائیل هستند!)
در همه این موارد قرآن درباره حیله و نیرنگ این چهار گروه و طایفه علیه انبیاء و راه انبیاء به رهروان راه انبیاء و مومنین هشدارهای مکرر می دهد و نشان می دهد که انبیاء عظام در طول تاریخ همیشه در معرض دشمنی و کینه و نفرت و توطئه این چهار طایفه(و به تبع آن سایر گروهها و فرقه ها و مکتبها...) قرار داشته و دارند. و مدام با بر ملا کردن شیوه کارشکنی آنان وشناساندنشان به مومنین درباره کید و مکر آنان و به دام نیافتادن مومنان هشدار می دهد. اینها قصه نیست، بلکه در دل خود عبرت های بیدار کننده ای نهفته دارد.
اما قرآن عظیم الشان پس از بیان مصادیق این اقوام و گروهها و جریانهای حیله گر و فاسد، خطر بزرگتر و مهمتر و حساستری را نیز یادآوری کرده و مرتب نسبت به خطر آن هشدار می دهد. آن را به کرات گوشزد می کند به طوریکه 1000 و اندی آیات قرآن را به بیان این خطر بزرگ برای شجره طیبه نبوت اختصاص می دهد و آن هم شجره ملعونه قوم یهود است.
صریح ترین آیه قرآن در اینباره این آیه است:
لتجدن اشدا الناس عداوة للذین آمنوا الیهود(مائده/82) ترجمه: به طور قطع و یقین شدیدترین و بالاترین نوع دشمنی انسانها {شیاطین انسی} را با مومنین از طرف یهودیان خواهی دید.
با این حساب بنا به فرموده قرآن عظیم الشلان یهودیان بزرگترین دشمن مومنان هستند.
قرآن به موارد زیادی از جنایات و شرارتهای قوم یهود اشاره می کند اما یکی از آن موارد که دقیقا موضوع بحثمان هست{ که اینهمه مقدمه چینی به خاطر آن بود} بحث تحریف گری قوم یهود است که در قرآن به نمونه ای از این مسئله می پردازد:
و من الذین هادو یحرفون الکلم عن مواضعه (نساء/46) ترجمه: و از قوم یهود کسانی بودن که کلمات را تحریف می کردند...
و یحرفون الکلم عن مواضعه ونسوا حظا مماذکرو به(مائده/13) ترجمه:{یهود}کلمات را از جایگاه های خود تحریف می کردند...
و من الذین هادو سماعون للکذب سمعون لقوم ءاخرین لم یاتوک یحرفون الکلم من بعد مواضعه...(مائده/41) ترجمه:از یهودیان کسانی هستند که به سخنان کذب گوش می سپارند{تا دست آویزی برای تکذیب تو بیابند} آنها جاسوسان قومی دیگرند که خودشان نزد تو نیامدند. آنها کلمات{الهی}را از مفهوم اصلی اش تحریف کردند...
و قد کان فریقا منهم یسمعون کلم الله ثم یحرفونه من بعد ماعقلوه و هم یعلمون(بقره/75) ترجمه:گروهی از آنان{یهود} سخنان خدا را می شنیدند و بعد از درک آن، تحریفش می کردند در حالی که خود می دانستند.
تحریف یعنی: آن سخن را منحرف و معنایش را عوض کرد.
علامه طباطبایی درباره سیرت زشت تحریف گری قوم یهوددر ذیل آیه شریف: «...و من الذین هادو یحرفون...» می فرماید:
خدای تعالی ای طایف از یهود را این طور توصیف نموده که کلمات کتاب خدای را تحریف می کنند؛ حال یا با اینکه جای آنهارا تغییر می دهند و پس و پیش می کنند، یا آنکه بعضی کلمات را بکلی می اندازند، یا به اینکه کلماتی از خود به کتاب خدا اضافه می کنند، همچنان که تورات موجود دچار چنین سرنوشتی شده یعنی بسیاری از مطالبش آسمانی نیست ویا به این است که آنچه از موسی و سایر انبیاء علیهم السلام در تورات آمده تفسیرش کرده اند به غیر آنچه مقصود بوده، معنای حقیقی آن را رها کرده و معنایی تاویلی برای آن کرده اند...(یهود در المیزان،ص26)
اما کوتاه سخن برادر عزیز قوم یهود بنا به دلایل عقیدتی و تاریخی و سیاسی ووو بزرگترین دشمن مسلمانان و تشیع است و لذا از هر ورشی برای نابودی مسلمانان استفاده می کند. یکی از آن روشها تحریف حقایق است چنانچه شاهد ما بلایی است که این قوم لجوج بر سر کتاب آسمانی تورات آوردند. یهود بنا به شهادت قرآن دشمن قسم خورده خط پاک انبیاء ست و در این راه از هیچ جنایتی دریغ نکرده از کشتن و ترور و جنایت و ...یهود برای ویران کردن پایه های حق و حقیقت و خشکاندن ریشه دین و مذهب خصوصا اسلام و و خط سرخ انبیاء از هر دروغ و تحریف و انحراف استفاده کرده. اسرائیلیاتی که در تاریخ اسلام وارد شده خصوصا تاریخ انبیاء به قدریست که داد بعضی محقیقن و دانشمندان دلسوز مسلمان اعم از شیعه و سنی را درآورده لذا معتقدند که عمق این تحریف آنقدر هست که باید تاریخ اسلام و تاریخ انبیاء عظام را از نو باید نوشت چنانچه کسانی چون علامه بزرگوار عسگری چنین کردند(روحش شاد)
سید حسین موسوی زنجانی درباره اهمیت تاریخ مخصوصا تاریخ انبیاء و تاریخ اسلام و نقش یهود در تحریف آن دردمندانه می گوید:
طبق دستور حضرت علیعلیه السلام هیچ ملتی نمی تواند در صدد ایجاد حکومت جهانی باشد اگر از تاریخ حکومت و رسالتهای جهان بی اطلاع باشد، قطعا این وارثتاریخ جهان است که وارث حکومت جهانی هم خواهد بود، در یک کلام می گویم«صاحبان تاریخ بی سر {مسلمانان} نمی توانند وارث پایان تاریخ باشند» و مفهوم حرف میکاه هالبرتون صهیونیست معروف در سطر اول این کتاب همین یک جمله است، چون یهود مدعی است وارث سر تاریخ است مدعی وارث بودن برای پایان تاریخ هست. این حرف درست است اگر چه یک صهیونیست گفته باشد ولی این حرف را باید ما بزنیم نه یهود! او این حرف را زد، بر جهان حاکم است...اطلاع از تاریخ موجود بین حضرت ابراهیم و حضرت رسول اسلام صلی الله علیه و آله وسلم پایه و اساس برای تحلیل حوادث پس از نزول قرآن است که اکنون بدبختانه از حوزه تحلیل های تاریخ مسلمانان کنار گذاشته شده است و باعث شده است تمام تحلیل های تاریخی مسلمانان دچار سردرگمی،ابهام، تناقض و تضاد بشود و قیچی کردن حدود 3000 سال از یک حادثه 4400ساله نابود کردن عقبه تاریخ یک امت جهانی است. علی ابن ابی طالب (علیه السلام) به صراحت در خطبه« الوسیلة روضه کافی» فرموده است: تاریخ بنی اسرائیل را برای شناخت تاریخ ما اهل بیت نقل کنید. بارها رسول اسلام فرمود تاریخ بنی اسرائیل را نقل کنید یعنی شرط وقوف کامل بر تاریخ اسلام اشراف بر تاریخ ادیان پس از ابراهیم است، چون تاریخ پس از ابراهیم سابقه تاریخی اسلام خاتم جهانی است.بگذارید صریح بگویم اسلام آخر یک اول است، آن اول مال این آخر است کما اینکه این آخر مال آن اول است حالا ما مسلمانان آخر زمان هستیم که از اول آن نه اطلاع داریم و نه مربوط به خودمان می دانیم یعنی آخری هستیم که اول ندارد! تاریخ بی سر، امت بی سر خواهد داشت.
...از طریق کعب الاحبارها و وهب ابن منبه ها(یهودیها های نفوذی)بدبختانه مورخین مسلمان قصه ها و تاریخ بنی اسرائیل را که از طریق قرآن و اهل بیت صادر شده بود از قلم تحلیلی تاریخی انداخته، حذف کردند ولی یهودیان فرهنگی و با تجربه چند هزار ساله کتب حدیثی و روائی مسلمین را با خرافات اسرائیلیات مخلوط شدند با اسرائیلیات، در نتیجه اعتبار بخشی از تاریخ بنی اسرائیل در نتیجه قدرت تحلیل تاریخی مسلمانان بر باد رفت، در حالی که از طرف اهل بیت دستور رسیده بود دقیقا بر عکس عمل کنند یعنی حدیث اسرائیلی ممنوع و تاریخ بنی اسرائیل جزء اولیه تاریخ اسلام ابراهیمی است. آیا نباید به حال امتی تاسف خورد که تاریخش توسط مورخینش قیچی شده است؟ تاریخی که در کتاب آسمانی آن امت به عنوان تاریخ آن امت تلقی شده و نقل شده است؟ حدود یک چهارم قرآن قصص انبیاء بنی اسرائیل است و این قصص را قرآن از تاریخ اسلام ابراهیم خلیل از شاخه اسحاق تلقی کرده و نقل کرده است و پایه گذار توحید و اسلام بنی اسرائیل را ابراهیم معرفی کرده است....با وجود این که قرآن کریم یهود را اشد الناس عداوتا نسبت به مسلمین معرفی فرموده ولی بررسی رفتار اعدا عدو اسلام در کتب مسلمین جزء موضوعات تاریخی تلقی نشده است و نتیجه اش امروز این است که 7 میلیون یهودی با نهایت مهارت بر تمام مراکز قدرت جهانی مسلط است چون تاریخ 3500 ساله را تاریخ خود می داند ولی 1/5 میلیارد مسلمان اولا 1400 سال به زعم خود سابقه تاریخ دارند. و ثانیا شناخت سیاستهای ثبت شده در تاریخ یهود را جزء تاریخ برخورد یهود با خود نمیدانند ثالثا در تمام مراکز فرهنگی یهودیان قرآن یک کتاب استراتژیک همواره مورد بررسی مکرر است در حالی که از هر یک میلیون نفر مسلمان یک جلد تورات ندارند اما بگذریم و به قرباینان هر روزه فلسطین، لبنان، عراق، افغانستان نظاره کنیم! این کشتارها معلول 3000 سال سابقه سیاست یک قوم و خواب 1000ساله مورخین قوم دیگر است.
اگر تاریخ، معلم انسانهاست که هست نتیجه تاریخ 3500 ساله یهود این شد که 7میلیون نفرشان بر 6 میلیارد انسان حکومت کند. آن چه قرآن فرموده است: «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا بانفسهم» است که باید سرنوشت مسلمانان و یا بلا و نعمت مسلمانان توسط خودشان تغییر دهد و یا غرب! در صورتی که احادیث می گوید تاریخ بنی اسرائیل حادثه است تجربه شده و تاریخ بنی اسماعیل نسخه برابر اصل آن است تا احکام و قوانین اسلام به عنوان یک نوع احکام یا قوانین تجربه شده در سطح جهان تلقی شود. به عبارت دیگر تاریخ بنی اسرائیل آزمایشگاه است و تاریخ بنی اسماعیل عبرت برداری و حرکت تجربه شده و امتحان شده می باشد غیبت یوسف و سپس عزیز مصر شدن او اشاره به مجرب بودن غیبت و ظهور امام عصر است.(4400 سال اسلام نگاه جدید به مبداء تاریخ اسلام، سید حسین موسوی زنجانی، ص39-43)
با عرض پوزش از دوست گرامی به خاطر اطاله کلام فقط خواستم این نکته را عرض کنم که این روشی که ما ایرانیان در باره تاریخ در پیش گرفته ایم و دائم داریم به آن بخش از تاریخ ایران باستان می پردازیم که بیشترین مورخینش یهودیان و اروپاییان قلم به دست و مزدور کمپانیهای هند غربی و انگلیس بوده اند(اسناد و مدارک کافی موجود اسه که به مرور ارائه خواهدشد) که قرار بود آن بخش از تاریخ ایران مورد توجه قرار گیرد و مبدآئ تاریخ قرار گیرد که (تاریخ 2500 ساله نه 100000ساله) به نفع قوم یهود است. مبداء تاریخ مارا به کمک مورخین یهودی 2500 سال اعلام می کنند تا به کوروشی که او را در تورات با عنوان مسیح و منجی قوم یهود مورد تقدیس قرار می دهند که هیچ نام و نشانی دقیق و درستی جز آنچه که مورخین یهودی و وابسطه به یهود بافته اند، از آنان در تاریخ وجود ندارد. تنها چیز قابل اعنتاء از این منجی یهود منشور کوروش است که آن هم به اعتراف کورخین و کارشناسان باستان شناس در ترجمه آن دست برده شده و سعی شده با دروغ( که تخصص قوم یهود است) اورا انسانی بزرگ و پیامبر گونه جلوه دهند. این حرکت سخیف باستانشاسان یهودی دوره شاه آنقدر مفتضح بوده که هیچ مورخی حاضر به این جعل بزرگ نمی شود لذا از یک استاد دانشگاه یهودی برای این امر دعوت به عمل می اورند.
گاهی حقیقت آنقدر عجیب، تلخ و گزنده هست که دوست داریم آن حقایق نبینیم و فرار کنیم اما حقیقت همیشه تلخ است. پس باید یه جوری باهاش کنار بیاییم مثل داروی تلخ! یکی از این حقایق تلخ وابسته بودن مولفان آثار بزرگ ادبی جهان به یکی از اردوگاههای غرب و شرق جهان_که مقصودم غرب و شرق با همه گستردگی قومی، فرهنگی، دینی، سیاسی و...._است. هیچ نویسنده ای پیدا نمی شود که وابسته نباشد هر چند خود نیز ادعا نکند. چه وابستگی اعتقادی، چه فکری، چه سیاسی، چه فرهنگی و....اما این وابستگیها گاه به دلیل عدم آشنایی با شخصیت مولف و حوزه جغرافیایی سلوک اندیشه وی، سبب می شود تا ما مخاطبین از همه جا بی خبر دچار توهمات شاعرانه ای و رویایی نسبت به شخصیتهای داستان ، الگوهای رفتاری آن و خود نویسنده شویم و فراموش کنیم که این نویسنده از جهان دیگری با ما سخن می گوید و نباید دربست شیفته سبک داستان گویی او شویم. فاصله نگرفتن معقول از داستانها و رمانهای غربی و غرق شدن در فضای رمانتیک، فانتزی و تخیل بر انگیز آثار نویسندگان ملل دیگر خصوصا غربی، ما را تا دچار از خود بیگانگی هویتی و شخصیتی مزمنی می کند. واین بیماری متاسفانه در ادبیات مان نیز تاثیر گذاشته به گونه ایکه اگر نویسنده ای نتواند به سبک نویسندگان غربی نتواند داستان یا رمانی جذاب بنویسند، دچار خود کشی و خود زنی ادبی می شود و آه و ناله و افسوسش گوش فلک را کر می کند که: ای وای بر من که از قافله علم و ادب و هنر باز ماندم اما اگر مکی به محتوای این آثار دقت کنیم و انگیزه های اصلی نویسندگان آشنا شویم هیچ گاه افسوس عقب ماندن را نخوایهم خود هر چند منکر پیشرفتهای آنان در عرصه ادبیات نوین جهان و پیشرو بودنشان نیستیم.
در اینجا مقاله ای را که در باره داستان معروف پینوکیو نوشته شده می آورم تا شاید عاشقان سینه چاک ادب و فرهنگ غربی کمی از این توهم و تخیل غیر منطقی درباره آثار نویسندگان معروف دنیا بیرون بیایند و زنجیر خود باختگی را از گردن روح و روان اندیشه خود بیرون بیاورند.
متن کامل مقاله: ادامه مطلب...
جناب پینوکیو که خاطر تان هست! عروسک چوبی دوست داشتنی ساده دل و خوش قلبی که دوست داشت همه راههای موفقیت و امتحان کنه به همه فرمول های موفقیت هر چه زودتر دست پیدا کنه! پولدار بشه بدون زحمت برا همین چندتا چیزو فراموش کرد. خاطرتون هست که چرا فریب خورد چون میخواست پول هنگفتی در کمترین وقت ممکن به جیب بزنه! در نتیجه فکر کردـ البته اگه اسمشو فکر بزاریم!ـ
1- پول حکم گوجه و خیارو داره که به سادگی عمل میاد لازم نیست برای به دست آوردنش زحمت کشید؛ به همین سادگی! او بدیهی ترین بدیهیاتو فراموش کرد. چرا؟ چون عشق به کامیابی بی دردسر و راحت و زود رسیدن به هدف چشماشو کور و گوشاشو کر کرده بود و هیچ نصیحت خیر خواهانه ای رو باور نمی کرد خیال می کرد این نصیحتها از روی غرض و مرضه 2- یادش رفته بود که هیچ چیزی به سادگی به دست نمیاد و الا دنیا در حال حاضر این شکلی نمی شد. هر چیزی راه و چاه و روش خودشو داره راه رسیده به موفقیت دور زدن قوانین و راه میانبر زدن نیست چه بسا زودتر رسیدن مصیبتهایی هم داشته باشه بعدش هم معلوم نیست که این میانبرها به کجا ختم میشن که اگر چنین مسیرهایی وجود داشت دیگران هم آن را می آزمودند.
امروزه تعدادی از مردم درست مثل پینوکیو فکر کرده و عمل میکنند با عقل نمی اندیشند با عشق و دل و احساسات فکر می کنند و نتیجه اش را به مرحله عمل می رسانند. لذا در جامعه ما و در طول تاریخ پینوکیوها بوده و خواهند بود و هر روز هم با پیشرفت علم بر تعدادشان افزوده می شود!
در روشهای پولدار شدن عرض کردم که اساسا فرقه ها حول تعداد زیادی پینوکیو تشکیل می شود!. پینوکیو ساده دلی پیدا کنین که حرفای دیگران به سادگی باور کنه خصوصا اگه قرار باشه حرفای شما وعده موفقیت در N ثانیه باشه! راز موفقیت فرقه داران بزرگ هم همین بوده از همین نقطه ساده شروع کردن. میگردن توی مردم ببینن مردم چه مشکلات لاینحل دارن یا چه آرزوهای دست نیافتنی دارن روی همین ها مطالعه میکنن. و تمرکز می کنن.
اولیش:
به مشتریان ـمخاطب اسبق ـ خود یاد بدهید تنها راه حل مشکلات پیدا کردن خداست یا به قول معروف "رسیدن به خدا" خود خدارو که پیدا کردید بدون واسطه با خودش درد دل کنید!. اینو همه عارفان بی معرفت و با معرفت گفتن که راههای رسیدن به خدا بسیار بسیار زیاد و نزدیک است! به قول شاعر پشت گوشت شهریست اگه دیدیش سلام برسان! ـ عجیبه که بنده تو تمام عمرم دائم شنیدم که مرتب میگن به خدا رسید به خدا رسیدی به خدا رسیدیم به خدا رسیدند...اینقدر این جمله با مشتقاتش تکرار شده که خودم هم باورم شده که خدا یه جایی همین دوروبرا وایساده قراره بدوییم بهش برسیم باور کنین! یه چیزی تو مایه های قایم باشک! اگه شما هم فهمیدین منظور از به خدا رسیدن چیه به ما هم خبر بدین مژده گونی دریافت نمایید!
بعدش شما با پرداخت کمی پول و گذراندن دوره های فشرده تعقیب خدا میتونین در اسرع وقت بدون صرف هزینه و وقت اضافی به خدا برسین!. به خدا که رسیدین جایزه اش یک عمر آزادی بی قید و شرط و مجانی از همه قیود و تکالیف و... با خدمات پس از آزادی من جمله سفر به ملکوت با بلیط رفت و برگشت شرکت هوایی ایران عرفانلاین سفر به برزخ با تورهای سیاحتی نوروزی اقامت در هتل های 5 ستاره و پذرایی در لب دریا اجاره دفتر کار حضرت جبرئیل و دریافت پست وی به مدت نامحدود جهت ارتباط آنلاین و بدون واسطه با خدا ....
البته بنده که ندیدم میگن یه عده رسیدن! ـ به زور مکاشفه و کشف و کرامت و طی الارض و السماء! ـ اما در هر حال هر کی که پاش به اون مرحله برسه مدیونه اگه به ما خبر نده! بلکه خانواده ای از نگرانی دربیاد! در اینصورت کوس انالحق زدن جایز خواهد بود! شما مختارید خدا را در همه حالت با اجازه و بدونه اجازه ملاقات بفرمایید! فقط قبل از ملاقات حق الزحمه دوستان فراموش نشود!
خیلی راحت مخاطب شما آماده است برای پینوکیو شدن به توان 100!
دومیش:
به مشتریان خود ـ یا همون مخاطب سابق ـ امید و روحیه الکی بدهید
دست یافتن به آرامش سخت هست. هر چقدر کار کنی و پول دربیاری بازم تهش چیزی نمیمونه!
چرا که
اولا: کلا روحیه کارخانه دار جماعت بسیار بالا و همیشه امیدوار به جیب منو شماست! و هر روز با تنوع بخشیدن به محصولات خود سعی در حفظ نشاط و شادابی بازار خود دارند. لذا این اصل همیشه در بازار رعایت می شود به همین خاطر جماعت بازاری و کارخانه دار همیشه به آینده امیدوارند! بازارو که نمیشه بست .بانوان مکرمه هم که گشتن در بازار جزو تفریحات واجب زندگی میدانند! پس دل خوش سیری چند؟ـ البته بانوان مکرمه به دل نگیرند ها! تا مرد هست زندگی باید کرد!. هزار تا کلاس و دوره فنون آرامش و آسایش و پالایش و...هم که بروید مشکلات سر جایش هست! پس در نتیجه آیا باید بی خیال آرامش بشویم؟. نه اشتباه نکنید یک راه امیدی باقی مانده و آن هم دست ماست به عقل ما که رسیده اما به عقل جن نرسیده! ما یک روش ناب و مجرب و مطمئن به شما پیشنها می کنیم ـ این پیشنهاد به تعداد زیاد به افراد مختلف ارائه شده و با موفقیت هر چه تمام حق و حقوقمان دریافت گردیده ـ خودتان را به بی خیالی بزنید مثلا: فکر کنید دنیا همه اش توهمه زن و بچه توهمه ـ در این باره بنده و همکارانم هیچگونه مسئولیتی را نمی پذیریم! ـ طلبکار وجود خارجی ندارد یا فکر کنین: تعداد صفرهای چک حقوقیتان ده برابر شده ... بعد از مدتی خودتان به این نتیجه خواهید رسید که دستور العمل ما "برنامه راز "آمیزی نبوده و فقط یه مدتی نباید در هیچ یک از اماکن عمومی پیدایتان بشود تا آبها از آسیاب بیافتد!
در کنار بحث بسیار شیرین پولدار شدن و کاسبی به هر نحو ممکن یه بحث دیگه ای رو امروز در بحث نماد شناسی میخوام شروع کنم که مدتیه فکرمو بدجوری قلقلک میده !
نماد پنتا گرام از اون نمادهاییه که به وفور پیدا میشه حتی تو معماری مساجد اسلامی خصوصا ایرانی! حالا چرا؟ به مرور در این باره بررسیهای خودمو ارائه خواهم کرد ـ البته تو این امر عمدی نبوده ولی خب نمادها کارکرد خودشونو دارن و باید عمیقا بررسی بشن حتی اگه در سر در مسجدی هم حک شده باشه ـ جالبه که این نماد به قدری در استفاده ازش افراط شده به تاسی از رسانه های غربی که گاهی آدم یادش میره که این نماد کارکردش چیه و کجاست و چه تاثیراتی میتونه تو افکار و اندیشه و سبک زندگی جوامع? خصوصامسلمان داشته باشه...
ادامه مطلب در فرصتی دیگر....
یا علی!
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
آوای آشنا
فهرست موضوعی یادداشت ها
اشتراک