بازدید امروز : 0
بازدید دیروز : 120
تک چشم جادویی دجال
"دجال"...."دجال"...."دجال"....!
چقدر این واژه برایم آشناست...!
مسجد محلهمان....حاج آقا مرتب درباره "دجال" میگفت و "فتنه"هایش!
اینکه چه ها خواهد کرد با مردم آخرالزمان!
از همان کودکی دنبال "دجال" بودم....!
کسی که بین ما و محبوب و موعودمان امام زمان(علیه السلام) و فاصله انداخته....!
اما به هر که مظنون میشدم خلافش ثابت میشد!
یا "دجال" دیگری ظهور میکرد!
نمیدانم چرا تیر حدسم همیشه به خطا رفته!
داشتم نا امید میشدم!
دنبال منفورترین موجود روی زمین بودم!
از همانها که "تلوزیون" و "سینما" نشان میدهد....!
موجودات عجیب و غریب!
چهرههای کریه و بد منظر!
انسانهای ناقص الخلقه و معیوب(البته در خلقت نه در خلق)!
شمر را با چشمان از حدقه در آمده و پر از خونین شناختم!
ابن ملجم را با صدای نتراشیده و صورت زخم خورده و ....شناختم!
دشمن را با "صورت" زشت شناختم نه با "سیرت" زشت!
دست خودم نبود، هرجا میرفتم "صورت" زیبا بود که حرف اول و آخر را میزد!
این را از استاد بزرگ داشگاه زندگیام، "سینما" و "تلوزیون" آموختم.... که "صورت" زیبا نشانه "سیرت" زیباست!
دشمن هر چه ظاهراش پلیدتر، باطناش هم زشتتر!
حتی ائمه معصومین(علیهم السلام) را هم با چهره زیبا شناختم!
تصاویری با چهرههایی خوش آب و رنگ، گونههای سرخ...ابروانی دلربا...چشمانی دلکش...!
انسانهایی که هیچ اثری از عبادت و خداترسی در چهرههاشان وجود نداشت!
لباسهای ابریشمین و ازحریر و دیبا، در کاخهایی با شکوه...!
چقدر این امامان زیبا هستند. زیبایی و تجمل خیره کننده...!
مانده بودم که این امامی که در کتابها و مسجد از حاج آقای محله مان شنیده بودم کجاست و چه شکلی است؟
نکند کتابها اشتباه نوشتهاند!
شاید حاج آقای مسجدمان...!
تا اینکه بزرگ شدم...!
فهمیدم، "کابل"های استاد بزرگ، "تلوزیون" و "سینما" به جای دیگری وصل است!
افسار این "استاد"، دست "استاد" دیگری است!
حالا دیگر کار از کار گذشته!
دیگر نمیتوانستم درست قضاوت کنم!
چون آموخته بودم که برای قضاوت باید به چهرهها نگاه کرد و به ظاهر!
با زیباییهای بصری خو گرفتهام.
این تنها جلوههای "بصری" است که مرا قانع میکند نه جلوههای "بصیرت"!
"سینما" کارش را خوب بلد است!
عجب تردستی است این "تلوزیون"!
این را خوب فهمیده که «عقل انسان در چشم اوست!»
حالا دیگر شعار "شنیدن کی بود مانند دیدن" را خوب جا انداخته است!
استاد بزرگ "تلوزیون" یاد داده، چیزی را که میبینم باور کنم نه آن چیزی را که می اندیشم!
دیگر فرصت اندیشیدن هم ندارم!
"تلوزیون" به جای من می اندیشد!
دیگر حتی حوصله کتاب خواندن هم ندارم!
"تلوزیون" به جای من کتاب هم میخواند!
کتاب قصه!
افسانههای ملل!
قصه "سریال"های "هزارو یک شب"!
دروغها و افسانههای باستانی شاهان و پریان(یا همان اجنه دوست داشتنی خودمان)!
دروغهای گذشتان زیبا بود و دوست داشتنی!
نیتشان خیر بوده حتما!
داستان هایشان پند داشت و اندرز....
اما میدانستیم افسانه بود....دروغ بود...
اولش...غیر از خدا هیچکس نبود
آخر... قصه ی ما دروغ بود.
قصهها خدایی داشت...
دینی داشت...
مذهبی داشت...
اخلاقی داشت...
قید و بندی داشت...
قصه میگفتند تا بیدار شویم...هشیار شویم...
اما حالا "سینما" دروغ میگوید تا دروغهایش را باور کنیم!
دروغهایش بزرگتر و باورش راحتتر!
آنقدر زیبا و جذاب، که یادمان میرود دروغ هست!
قصههای سینما دیگر خدا هم ندارد...
دین و مذهبی ندارد...
فقط یک خدا دارد...آن هم انسان هست و امیال حیوانی اش!
دیگر حتی حوصله همدیگر را هم نداریم!
خانه "تلوزیون"!
مهمانی "تلوزیون"!
پارک "تلوزیون"!
تفریح "تلوزیون"!
دوست "تلوزیون"!
آشنا "تلوزیون"!
همه چیز "تلوزیون"!
حتی خداهم...!
هرچه جعبه جادو میگوید، باور میکنیم!
دستگاه "مغز شویی" همه به راه است، شبانه روز!
حتی بیشتر و بهتر از دستگاه"لباس شویی" و دستگاه "ظرف شویی"!
آن هم در بهترین قسمت اتاق منزلمان!
الحمدالله دیگر غمی نداریم، چون همه یکی یک دستگاه از آن داریم!
فقیر و غنی، خوب و بد، رئیس و مرئوس، شهری و روستایی!
حالا دیگر همه باسواد و متمدن شدهایم!
چون دانشگاه را به خانه آوردهایم!
دانشگاه انسان سازی!
دیگر از مکتب و مذهب و مسجد هم بینیاز شده ایم!
به قول شاعر:
درِ میخانه گشایید به رویم، شب و روز
که من از مسجد و از مدرسه، بیزار شدم
دشمن تا توانسته در میخانه اباحه و ابتذال و ...را با جعبهای پر زرق و برق به خلوتترین زوایایی زندگی ما وارد کرده است و ما صمٌ بکم در برابرش چنان زانو زدهایم ؛ چنان مسحور عشوه و طنازی این غول چراغ جادوی مغرب زمینیم که چونان زنان رقیب زلیخا سر انگشت عقل و اندیشه و عقیده و حریت و... خودر را در برابرش گوش تا گوش میبریم و هنوز مست و مدهوشیم؛ خون حیاء و عفت چشمان خود را به پایش میریزیم تا این بت دجال کیش باز هم از کلاه جادوی فرهنگ فرنگ تحفهای دلفریبتر برای تشنگان و ارادتمندانش عرضه کند...
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
آوای آشنا
فهرست موضوعی یادداشت ها
اشتراک