بازدید امروز : 105
بازدید دیروز : 82
بسم الله الرحمن الرحیم
حجت الاسلام پناهیان در جلسه دفتر هنر و ادبیات دانشجویی:
«تابهحال برایتان سؤال پیش آمده که چرا سهمگینترین کلمات حضرت امام(ره) علیه انواع اسلامهاست؟!
... چهارمین نوع مسلمانی که مقابل اسلام انقلابی قرار دارد، اسلام صوفیگرایانه است. مسلمانی صوفیمآبانه هم یک نحوه تبدیل و تحریف اسلام است به آن چیزی که نفس میطلبد. امروز برخی روشنفکرنماها اسلام صوفی مآبانه را ترویج میکنند. بعضیهایشان هم پشت ادبیات عرفانی پنهان شدهاند و اسلام معنوی، عرفانی و حداقلی را ترویج میکنند. در اتاق فکرهای جنگ روانیشان میگویند ما باید روی اسلام صوفیمآبانه تأکید کنیم، تا عشق به مقدّسات، عشق به اسلام و معنویت جوانان ارضاء شود، و اسلام انقلابی بمیرد و نابود بشود.»
منبع: http://khabarsazan88.blogfa.com/89024.aspx
بعد از انقلاب جریانی در بدنه سینمای کشور شکل گرفته که( خواسته و یا ناخواسته) به بازیگران صحنه جنگنرم و مهرههای نامرئی پازل شریعت گریزی و شریعت ستیزی دشمن تبدیل شدهاند. سینمای که در قالب ژانر معنویتگرا و عرفانی به ترویج نگاهی انحرافی و کانالیزه شده از اسلام پردازد؛ که همان عرفان منهای شریعت و اسلام منهای روحانیت است. این جریان فرهنگی التقاطی در سایه سکوت و تسامح و تساهل مسئولین فرهنگ و هنر کشور آنچنان ریشه دار شد و قدرتمند شد که به نظر میرسد در پشت صحنه جهت دهی همه فیلم سازان عرصه دین و معنویت را این جریان بر عهده دارد.
شباهت عجیب پیرنگ این نوع فیلمها و پیروی کردنشان از یک الگو ی معرفتی و جهان بینی در پشت فرم و محتوا وقتی جالب میشود که همه بر یک چیز تاکید دارند؛ تاکید بر حذف نقش و جایگاه روحانیت و به حاشیه راندن آن به عنوان نماینده اصلی شریعت در سطح جامعه و با ابزار تخریب و توهین و تحقیر، جای هیچ شک و شبههای را نمیگذارد که چنین جریان خطرناکی به صورتی جدی و موثر در بدنه سینمای کشورمان شکل گرفته و وجود ملموس و عینی دارد. این جریان روز به روز در حال ریشه دواندن و تحمیل کردن خود به عنوان نگاهی رسمی و غالب بر کل سینمای دینی کشور است.
خطر اصلی این جریان آنجا روشنتر میشود که گاه کارگردانان و تهیه کنندهگان و بازیگرانی... در این عرصه وارد میشوند که خود هیچ شناخت عمیق و صحیحی و مبنایی از اسلام ندارند. و همین بستر لازم را برای ایجاد شبهات بیشتر و فاصله انداختن میان مردم و روحانیت منجر میشود. فاصلهای که با وابسته شدن بیشتر مردم به رسانههای دیداری و شنیداری هر روز گستردهتر میشود. شاید مفهوم واقعی بعضی روایات درباره مردم آخرالزمان و علائم آن اینجا مصداق پیدا کندکه: مردم در آخرالزمان از علمای دین میگریزند مانند گریختن گوسفند از گرگ!
شک و تردید ما زمانی بیشتر میشود افکار و اندیشه و سبک زندگی سازندگان این نوع فیلمها(حداقل در سطح عموم و جامعه) هیچ سنخیتی با دین و معنویت ندارد. به همین خاطر طبیعی است که چیزی که مروج و معرف آن هستند تصویری پر از اعوجاج و انحرافی از دین و مذهب و متولیان آن خواهد بود.
جالبتر اینکه گاه بر اساس همان بینش سطحی و نادرستی که از دین دارند دغدغههای دینیشان را به سمت و سویی سوق میدهد که حتی در انتخاب مشاور مذهبی فیلم خود سراغ افرادی به ظاهر کارشناس و اسلام شناس میروند اما در واقع به دنبال کسانی میروند که آیینه افکار واندیشه و سلیقه خودشان از دین و معنویت هستند و یا اهل تساهل و مدارا.
مشکل کجاست؟
1. نداشتن استراتژی،برنامهای مدون و چارچوبی مشخص برای ژانرها و گونهها و عدم خط دهی صحیح سینماگران در مسیری صحیح و جذب افراد مستعد و باورمند به اسلام اصیل و ناب محمدی.
بی در و پیکر بودن سینمای کشور و نداشتن خط مشیی اصولی و مطابق با اهداف و آرمانهای اصیل انقلاب و اسلام و تشیع، سبب شده تا هرکسی با هر خط فکری و هر سلیقهای از در این چرخه صنعتی پول ساز(نه هنرساز) که پول و سود و بازگشت سرمایه حرف اول و آخر میزند، وارد شود. این تازه واردهابه قیمت قربانی شدن دین و معنویت، ذهنیات و سلیقههای بیمار گونه، سلیقهای و عمدتا انحرافی و کجدار خود را در مدیوم نافذ و اثر گذار سینما و به نام دین عرضه می کنند.
2. خالی بودن این عرصه از متولیان و کارشناسان اصلی دین یعنی روحانیت
این عدم حضور نه دلیل بر غیبت غیر موجه بلکه به دلیل کنار گذاشته شدن روحانیت است (به عمدا و یا سهوا) و یا اگر حضوری داشتهاند و دارند صرفا برای رفع تکلیف و عذر تراشی برای و توجیه و بستن زبان منتقدین و معترضین احتمالی است.
درد بسیار و سخن فراوان اما مظلومیت منادیان اسلام و انقلاب یعنی روحانیت اصیل و صدیق نه تنها در عرصههای اجتماعی و سیاسی و فرهنگی... بلکه در عرصههای رسانه نیز حکایتی دور و دراز و عصف انگیز دارد. تحریف و تحقیر و توهین و حذف هدفمند روحانیت از رسانههایی چون سینما و تلوزیون و یا ارائه چهرهای منفعل، ظاهرگرا، خشک اندیش و متحجر، عقب افتاده و حتی بعضا منحرف و فاسد...آن هم بعد حضور پر رنگ و موفق روحانیت در همه عرصههای انقلاب، مخاطبین سینما را به این اندیشه میرساند القاء این نوع طرز تلقی و چهره سازی کاذب از متولیان اصلی تبلیغ دین نه فقط اتفاقی و موردی، بلکه در موارد متعدد( تقریبا اکثریت قریب به اتفاق) و آن هم در فیلمهایی با ایده و موضوع معنویت و دین گویای عمدی بودن آن است.
با این موارد این ذهنیت تقویت میشود هست که عوامل و اندیشههایی در کار هستند تا روحانیتی را که به حکم وظیفه و وجدان و عقل و شرع، پرچمدار نظام و انقلاب و مبارزه با طاغوت و استکبار و ظلم و فساد هستند از چشم و دل مردم بیاندازند؛ بلکه بالاتر با توجه به گرایشات عرفانی سکولار و بعضا صوفیانه چنین مدعیانی؛ بوی آزار دهنده و تند شریعت گریزی و دین گریزی( اگر نگوییم دین ستیزی) به مشام میرسد.
با مروری گذرا بر محتوا و کاراکتر شخصیت روحانی آثار شاخص سینمای دینی و معنوی کشور(حتی بهترین و مثبتترینشان)، به راحتی میتوان ردپای چنین تفکر قدرتمندی را به راحتی کشف کرد. آثاری چون:"یک تکه نان"، "خیلی دور خیلی نزدیک"، "زیر نور ماه"، "طلا و مس"، "دل شکسته"، "سینه سرخ" و...میتواند گویای ادعای ما باشد.
اما در اینجا قصد داریم به اثری بپردازیم که بیشترین شمار مخاطبین را ( کمی و نه کیفی) در کارنامه خود ثبت کرده است. با کمال تاسف ( و به ظن بنده ) با همه انتظاری که از شخصیتی بسیجی و مدافع انقلاب و شهدا و فرهنگ جبهه همچون ده نمکی داشتیم اما به قول مراد و استاد عرفان و پیر طریقتاش یعنی: جناب میر شکاک،( ایشان تسلیم بی قید و شرط دستورالعمالهای صوفیانه جناب میرشکاک بوده چنانچه متن نامه جناب میرشکاک در این زمینه جای هیچ شک و شبههای را نمیگذارد) جناب ده نمکی دچار" لغزشی" بزرگ شدهاند و تبدیل به تریبون فرقه انحرافی درویش بازی و صوفی گری شدهاند.
بر خلاف تصور غالب (منتقدین و کارشناسان)فیلم اخراجیها نه فقط فیلمی در ژانر به ظاهر دفاع مقدس و نه حتی فیلمی دینی( در نگاهی خوش بینانهتر که در لایه ظاهری و عوام پسندانه آن درست به نظر میرسد) بلکه در لایههای زیرین اثری به شدت شریعت گریزانه و بستر ساز برای حضور و بروز عرفان سکولار و شریعت گریز صوفیانه است.
بهتر است از سخن کم کنیم و برویم سراغ فیلم:
چرا اخراجیها مبلغ فرقه انحرافی تصوف است و در بعدی دیگر بستر ساز شریعت گریزی؟
هرچند در این مدتی که فیلم اخراجیها به دلیل وجهه انقلابی و حزباللهی مسعود ده نمکی آماج توهین و افتراء و تحریم و تحقیر مخالفان و متقدان و معاندان و...قرار گرفت و بعضا نقدهایی غیر منصفانه و همراه با بغض و کینه و تعصب بود اما با اینهمه به دلیلاهمیت رسانه سینما و تاثیر فوق العاده مهم آن ناچاریم فرصت نقد را برای خود محفوظ بدانیم و البته طرح این دیدگاه در حال حاضر نیز بیشتر به خاطر دور شدن از همان فضای غیر منصفانه و غرض ورزانه ایجاد شده در زمان اکران فیلم بود؛ لذا شاید نقد منصفانه نیز در آن شرایط تحت الشعاع قرار گرفته و اسباب غرض ورزی عدهای و کدورت عدهای دیگر میشد. اما پاسخ سوال:
1. حضور شخصیتی(کاراکتری) شبیه شیخ و مرشد صوفیه
این کاراکتر با همه المانهای و مشخصههای ظاهری آن به عنوان کاراکتری مهم و تاثیر گذار در جای جای سکانسهای مهم و تاثیر گذار فیلم حضور دارد و به عبارتی بتر باید گفت: این قهرمان یا شبه قهرمان نقش دولت در سایه را دارد. نماینده دولت عشق و محبت در کنار نماینده شریعت ظاهر یعنی روحانی! نقش این شخص در هدایت انسانهای بریده از خدا و دین از همه متشرعین حتی روحانی پرنگ تر و کلیدی تر است.
میرزای اخراجیها یا شیخ فرقه منحرف صوفیه!
مقایسه کنید تصاویر میرزای اخراجیها را با تصاویر دو قطب یکی ازفرقههای صوفی ایران(فرقه گنابادای)
2. تاکید بر جدایی شریعت و طریقت و حقیقت
در این فیلم در کنار کاراکتر روحانی فیلم که یک سید متشرع و پایبند به ظواهر احکام و شریعت است فردی به نام میرزا حضور دارد که اتفاقا شخصیتی مقبولتر و محبوبتر و موثرتر از روحانی دارد و نماد و نماینده طریق و حقیقت و وظیفه ارشاد واقعی و معنوی بر عهده اوست و همین فرد نیز تا پاپان فیلم رسالت حساس ارشاد و هدایت و جذب افراد منحرف (اخراجیها) بر عهده دارد.
3. به کار گیری در نماهای صوفیه :
استفده از این نمادها در جای جای فیلم ، استفاده از بازیگران با پوشش و گریم و چهره پردازی ویژه دراویش صوفیه و استفاده از آلات و ابزار سنتی و مختص آئین تصوف همچون کشکول و تبرزین...
حضور افرادی با تیپ و قیافه دراویش صوفیه( این شکل و شمایل بیشتر مربوط دراویش خاکساریه است)
تبرزین و کشکول
گیوه نماد بی غل و غش بودن، سادگی و حریت از هر قید و بندیست و به عبارتی اباحی گری صوفیانه و رها بودن از قید و بند شریعت، اما در این فیلم( کفش یا گیوهایکه در گذشته مردم از هر طبقه اجتماعیان را میپوشیدهاند) نماد طریقت و سلوک قهرمان فیلم به سوی حقیقت است، که از ابتدا تا انتهای فیلم با همین گیوهها به مقام کشف و شهود و دست آخر فناء میرسد! البته با این مقدمه که باید مقصود اصلی میر شکاک را از این نوع نماد پردازی جویا شویم( به قول معروف: المعنی فی بطن شاعر)
4. تاکید بر قطب تصوف بودن حضرت امام در سکانسهای مختلف فیلم
در این سکانسها تصویر امام(ره) را پشت سر و بالای سر میرزا(نماد شیخ کامل در تصوف) میبینیم. این نوع چیدن عناصر لوکیشن به این معناست که کارگردان میخواهد این عقیده غلط و انحرافی صوفیه را به مخاطب القاء کند که امام نیز خودش از اقطاب و مشایخ صوفیه است و این ادبیات تا پایان فیلم و در سکانسهای مختلف و به انحاء مختلف تکرار میشود که نشان از تعمد عوامل فیلم و اصرار و پافشاری آنان جدیتشان مبنی بر اثبات این اعتقاد موهوم است !!!
5. تاکید بر قلبی و درونی بودن ایمان و باطنی بودن آن و عدم لزوم عمل در ایمان و کاستن ازتاثیر اعمال و ظواهر شریعت و عدم لزوم پای بندی به آن در جهت فلاح و رستگاری که همان روش و اعتقاد صوفیه مبنی بر عشق و محبت و دل نه رفتار افراد که به نوعی سر از اباحی گری هم در میآورد.
6. متظاهر و ریاکار معرفی کردن کسانی که به ظواهر شریعت پای بند هستند.
در بهترین حالت کاراکتر روحانی و سید جواد هاشمی هستند که با وجود اعتقاد و پایبندی و خوش بینی و به شریعت باز هم پای کمیت معویت و معرفتشان در عرصه دینداری لنگ است. بالاخره در پایان خودشان هم به نارسا و ناتوان بودن تمسک به آداب و لوازم ظاهری شریعت و نتیجه بخش بودن این تمسک در راه رستگاری انسانها پی میبرند و کم کم خودشان نیز تمایل( ولو در استفاده از تعابیر چاله میدانی و یا تایید ضمنی رفتار و کردار اراذل و اوباش) این یعنی مهر تایید زدن بر پای همان مکتب باطنی گری صوفیه و اعتقاد داشتن به مذهب عشق و راه دل نه مذهب ظاهر و پوسته خارجی آن یعنی متسک بودن به آداب شرعیت
7. تاکید بر کافی بودن عشق کاذب برای رسیدن به عشق حقیقی و الهی
پسر میرزا(فردی خشکه مقدس) دقیقه 18 فیلم : خاطرخواهی دختر مردم دلیل سلوک معنوی نیست ، این هوسه، کجاش عشقه!
میرزا:
عشق حقیقی اگه با یک خاطر خواهی هم شروع بشه ها، بند به یک حرکته. بگذار به دلش خط بدیم بابا، نه اینکه دلشو خط خطی کنیم!
کمی بیشتر درباره شخصیت صوفی سینما، میرزا( یا همان منوچهر آذر) آشنا شویم:
انتخاب نقشها در فیلم اخراجیها با سادهترین شکل ممکن انجام شده ( شاید این کار به دلیل پایین آوردن ریسک احتمالی ضعف در شخصت پردازی و بازی گرفتن از آنها و همذات پنداری سریعتر مخاطب با نقشها انجام شده) و بازیگران فیلم دقیقا در نقشی ظاهر شدهاند که قبلا بارها در آن نقش بازی کردهاند( وبه تیپ تبدیل شدهاند) و از طرفی به خاطر تناسب نقشها با خلقیات و شخصیت بازیگران و حضور مداوم در آن تیپ شخصیتی نقش باتجربهتر و باور پذیرتر ظاهر شدهاند. شخصیت حاجی شریفینیا، یا شخصیت بسیجی و رزمنده متواضع و سربه زیر فیلمهای دفاع مقدس، و...اما از همه مهمتر شخصیت متمایز منوچهر آذر در نقش یک پیرخردمند و عارف مسلک که در این فیلم از نظر پرداخت شخصیت متفاوتتر و متمایزتر از دیگران ظاهر شده است. مدارا و گذشت عجیب که حتی با اینکه میداند مجید سوزوکی با دخترش رابطه عاشقانه دارد اما هیچ عکسالعمل غیرت مندانه از وی در اینباره نمیبینیم ویا مطربی که با وجود به قول خودش توبه کردن! هنوز هم به برای میرزا مینوازد و در پناه اوست( چنانچه خود میرزا هم در نمایی از فیلم در حال نوازندگی است!) تساهل و تسامح صوفیانه میرازی فیلم برای مخاطب باور پذیرترشده است چرا که :
اولا: بارها او را در نقش شیخ و مرشد و پیر روشن ضمیر بارها و بارها دیدهایم.
دوما: اما زیرکی کارگردان و فیلم نامه نویس بیشتر آنجاست که چون وی قرار است در دفاع مقدس و ارزشهای متشرعانه و الهی و مقدس آن را قلبی متقلبانه صورت دهد و تقدس متشرعانه دفاع مقدس را در بستر صوفیانه روا دارانه جاری کند و همه ایثارگریها و رشادتها و غیرتمندیهای رزمندگان اسلام را به پای عشق و محبت صوفیانه و رهبری معنوی میرزاها و مردشاهای اهل عشق و حال وخرقه و خانقاه ثبت کند( که با امر به معروف و نهی از منکر میانهای ندارد و آن را مضر برای معنویت صلح کل خود میداند) چه بهتر که قهرمانان اصلی و فرماندهان و شهیدان جبهه را آنان بدانیم که رفتارشان متکی بر موتور عشق و متاثر طریقت بوده تا شریعت! و تا آخرین قطره خون هم بر این عهدشان ماندند( فحش دادن مجید سوزوکی را در لحظه به اصطلاح شهادت به یاد بیاورید!) قاعدتا رهبر معنوی این قماش افراد که پایبند هیچ شریعت و اخلاق دینمدارانهای نیستند و بیشتر به دنبال رزم صوفیانه ( به قول جناب میر شکاک) و بزم عارفانه و عشق و حال هستند، یک صوفی و پیر خراباتی خواهد بود تا یک روحانی متشرع و متکی بر فقه محور! و منوچهر آذر چه خوب از عهده این نقش برآمده:
منوچهر آذر بسال 1316خورشیدی در شهر فرهنگی نمین از توابع استان اردبیل دیده به جهان گشود. وی بازیگری است باذوق و توانمند و غالباً نقشهای مردی کهنسال و ریش سفید در قالبهای عرفانی را ایفای نقش مینماید. به نقل از حمید داودآبادی خبرنگار وبسایت ساجد “منوچهر آذر شخصیت عارف مسلک منحصر به فردی دارد و باید از نزدیک او را دید.” [1]
7. اظهارات صریح و بیپرده کارشناس برجسته و اصلی فیلم جناب میرشکاک:
نامه میرشکاک در باره اخراجی ها
اخراجیهای 3 را دیدم، و دیدم که علیرغم ستم پیروان مذهبظاهر و مدعیان ظاهرمذهب، بر فیلم و کارگردان؛ مسعود دهنمکی جایگاه خود را در سینمای ایران تثبیت کرده است و این جایگاه متزلزل نخواهد شد مگر آنکه که دهنمکی به یکی از دو جانب میل کند... .
روزی که به سراغ من آمد و خواست که با او همکاری کنم، به او گفتم: «... من درویشم و جز عشق به مولا امیرالمؤمنین ـ ارواحالاولین و الآخرین له الفدا ـ داعیة دیگری ندارم. اگر با این وجه، نسبتی داری، مرد و مردانه عهد میکنیم که تا پای جان در دوستی خود و بر پیمانی که میبندیم، پایدار باشیم. و عهد بستیم و همکاری ما شروع شد... . همکاری یوسفعلی و مسعود به آنجا کشید که در محل آخرین نشریه، کلاسی به راه انداخت و خیلیها به یاد دارند که در آن کلاس گاهی من از ده صبح تا پنج بعدازظهر، شعر و هندسة کلام و درست نوشتن و نقد ادبی و سیاست و فلسفه و عرفان و طنز و هزل و تصوف و ... هرچه میدانستم یا صاعقهوار به ذهنم میرسید بیان میکردم... .
جلسات دیگری هم بود که من خود را در آنها نخودی میدیدم، چون حول محور این یا آن شکل گرفته بود و من که «مولا محور» بودم، نمیتوانستم تحمل کنم که مثلاً چند تن یا چند صد تن یا چند هزار تن بروبچههای رزمنده پیرامون فلان یا بهمان فراهم شوند و گوش به فرمان باشند... .
حاج سعیدگفت: حاجی! یه چیزی یاد بچهها بده! گفتم: شاهنامه و مثنوی و حافظ و منطقالطیر و جامعالاسرار سیدحیدر ... فرمود: «همین سیدحیدر» و به قول حاج مسعود «مکتب چهارشنبهها» به راه افتاد و با یکی از مؤسسان «حکمت شیعی» یعنی مولانا شیخالمشایخ سیدحیدر آملی... خود من اولین بار بود که میدیدم کسانی که هیچ آمادگی خاصی در ساحت درویشی و سلوک ندارند،...
شاخ خشکی صد بهار آرد پدید
از یزیدی برکشد صد بایزید
...
بعداً میبینی در کنار مشاوران فیلمنامه ردیف شدهای. شاید حق داشته باشد. فیلم را میبینی، همان ماجرایی است که او قصة کوتاه چند خطیاش را برایت تعریف کرده و تو آن را به صورت یک سناریوی بلند سریالوار نوشتهای و او از صدجا کمک گرفته و آن را از عرصة سینمای «رزمی صوفیانه» (به پوریای ولی مراجعه فرمایید) به وادی سینمای «جنگی کمدی» برده است. دیگر نمیتوانی چیزی را در این فیلم از خود بدانی، جز درویش و گیوههایش و طنبورش...!
به دهنمکی گفتم لغزیدنت را دیدم...اگر سر خوردی و پایین افتادی یادت نرود که خواجة جهان علیه رضوان اللهالمستعان فرموده است:
سزای ماست بهشت ای خداشناس برو
که مستحق کرامـت گناهکاراننـــد
منبع:
http://dehnamaki.blogfa.com/post-398.aspx
تذکر:
هدف از این مقاله در نام بردن از اشخاص تخریب یا اتهام افکنی نیست بلکه صرفا طرح یک مسئله و آسیب شناسی یک موضوع مههم و مغفول واقع شده است، لذا نقد و پاسخ و یا حتی رد مطالب طرح شده از طرف نام بردگان محفوظ است.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
آوای آشنا
فهرست موضوعی یادداشت ها
اشتراک