بازدید امروز : 76
بازدید دیروز : 72
صوفی گری از نگاه عالمان
صوفیه توانستهاند در پوشش ادعای محبت اهل بیت علیهم السلام ( که صرفا تولی محض است و آن هم محبت صرف نه ولایت پذیری) بدون تبری از دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) به سوء استفاده از هنر و ادبیات روی آوردند. متاسفانه در آن برهه از تاریخ کشورمان که تفکر تصوف سنی بر کشور حاکم بود صوفیه توانستند با سیطره بر ادبیات فارسی و بومی سازی اندیشه خود تار و پود ادبیات کهن ایران بعد از اسلام را در قبضه خود بگیرند و با جاذبه هنر ادبیات و شعر و تغزل دیدگاههای صوفیانه خود را به مردم ایران بقبولانند.
این گذشت تا اینکه بالاخره در دوره صفویه با نفوذ علمای شیعه در دربار صفویه و بسط و گسترش اسلام فقاهتی و شریعت محور و ایجاد زمینه و بستر برای تحقق تئوری اصیل و اسلامی ولایت فقیه، تصوف کم کم رنگ باخت و دست آخر با حکم شاهان صفوی از صحنههای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی کشور حذف شدند.
با روی کار آمدن سلسله خبیثه پهلوی و دشمنی و عداوت این سلسله منحوث با شریعت و فقاهت و ترس از قدرت و جایگاه آن سبب شد تا دوباره تصوف فراموش شده و متروک را در این کشور از زیر تل خرابههای تاریخ جان تازهای داده بارورتر کنند؛ چاپ و نشر آثار مشایخ و معاریف صوفیه (که غالبا شعر است وکمتر نثر) تحت عنوان خدمت به ادبیات کهن فارسی و تعمیر و بازسازی و توسعه مقابر آنان سبب شد تا دوباره این خط انحرافی در خدمت طاغوت و استعمار پیر در آید.
توجه عجیب و غریب دربار پهلوی به امثال شاعران صوفی مسلکی چون: سعدی و حافظ و مولوی و ... برگزاری کنگرهها و بزرگداشتهها و همایشههای گوناگون متنوع و بسیج اهل فرهنگ و فکر به سمت این مکتب و بیتوجهی به ائمه معصومین علیهم السلام و امام زادگان و علمای تراز اول و صاحب تالیف شیعه نشان از یک سیاست ریاکارانه و مزورانه و هدفمند برای احیاء مجدد مسلک ضد شیعی و ضد اسلامی تصوف دارد. عجیبتر اینکه همین سیاست پهلویها بدون تامل و اندیشه لازم پس از انقلاب نیز همچنان ادامه یافت تا جایی که هم اکنون میبینیم و میشنویم که بعد از قرآن کریم، دیوان حافظ پر فروشترین کتاب جمهوری اسلامی ایران است در حالیکه بسیاری از جوانان تحصیل کرده ما هنوز با نهج البلاغه بزرگترین کتاب و ارزشمندترین گنجینه معارف بشری و الهی پس از قرآن، آشنایی ندارند و حتی یک بار هم آن را ندیدهاند( چه برسد که بخوانند)!
اینکه چرا مثنوی مولوی مرام نامه و مانیفست تصوف به پر فروشترین کتاب "آمریکا" پایگاه عرفانهای سکولار تبدیل میشود چه کسی باید پاسخگو باشد؟! با کمال تاسف بازهم شاهدیم به دلیل اهمال کاری مسئولین فرهنگی و یا شاید هم تعمدشان در سکوت و حمایت زمنی از این دست اندیشهها، آرام آرام شاهد حضور عرفان التقاطی و سکولار صوفیانه در همه عرصههای هنری کشور، خصوصا سینما هستیم. این حرکت خزنده نشان میدهد تصوف دوباره به دنبال خیز برداشتن و بال و پر گرفتن در همه عرصههای اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و...کشور است و کنار زدن ارزشمداری ولایی اهل بیت است و چه چیزی بهتر از رسانه قدرتمندی چون سینما!
چه چیزی بهتر از سینما میتواند با بمبماران عاطفی و فریز کردن اندیشه مخاطب او را بهتر به دام منجلاب فرقههای منحرف صوفیه بکشاند. سینما یعنی: شلیک بیامان تیرهای زهر آگین اندیشه کارگردان و فیلمساز به ضمیر ناخودآگاه و نا هشیارمخاطب از همه جا بیخبر. حال در برابر این سیل تیرهای کشنده غول رسانهای سینما چگونه و چه زمانی و به چه وسیلهای مخاطبین خود را در برابر این لطمات فکری و اعتقادی آگاه و واکسینه خواهیم کرد، خدا میداند!
اینکه چرا سینمای کشورمان به محل جولان فرقههای منحرف و ضد دین تبدیل شده جای بسی تاسف و تامل دارد اما از همه بدتر غفلت و یا تغافل کسانی است که خود را دیندار و ولایی معرفی میکنند و هر روز برای اشغال پست و مقام بیشتری تلاش میکنند اما در برابر اینهمه تهاجم و شبیخون فرهنگی یا غفلت میکنند یا تغافل، باز هم خدا میداند!
باید از این دسته مسئولین پرسید: جایگاه عرق مذهبی و همیت دینی و دفاع از آرمانهای اسلام ناب محمدی که امام خمینی (ره) و بسیجیان جان برکفش پرچمدار احیاء مجدد آن بودهاند، کجاست؟...در این باب درد و دل بسیار است، گوش اگر گوش آنان و ناله اگر ناله ما باشد!
صوفی گری از نگاه عالمان
پرسش:
چرا علما و دانشمندان دینی نه تنها از تصوف و صوفی گری استقبال نمی کنند، بلکه به صراحت از آنان اعلام انزجار کرده و حکم بر بطلانشان می دهند؟
پاسخ شما را با ذکر دو مقدمه و نتیجه خواهیم داد:
1. مقدمه اول)
تاریخچه تصوف: در زمان پیامبر اکرم (صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم) پیروان آن حضرت را «مسلم» و «مؤمن» می نامیدند و آنانکه محضر پیامبر را درک کرده بودند، «صحابه» نامیده می شدند.
پس از پیامبر (صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم)، حضرت علی (علیه السلام) را مىتوان نخستین کسى دانست که در توسعه عرفان اسلامى نقش مهمى داشته است و از این رو تمامى عارفان حقیقى ـ و حتی مدعیان دروغین ـ سر سلسله خود را به ایشان مىرسانند و خود را وامدار و شاگرد او تلقى مىکنند.( شرح نهجالبلاغه ابن ابى الحدید، ج 1، ص 17.) پس از آن حضرت اهل صفه و افرادى چون سلمان فارسى، ابوذر، بلال و پس از ایشان کسانى مانند اویس قرنى را مىتوان نام برد که تحت تربیت عرفان اسلامی عهد پیامبر بودند.
نسل بعد را که به صحابه پیامبر محشور بودند «تابعین» خوانده اند. سپس عنوان زاهد و عابد به میان آمد و به عده ای اطلاق گشت که از دنیا کناره جسته و خود را وقف عبادت و ریاضت نموده بودند. در حدود اوائل قرن دوم هجری کم کم کلمه «صوفی» و طریقه تصوف شنیده شد که خود را سالکان طریق حق و عارفان الهی می دانستند؛ اما عرفان آنها با مبانی طریقتی ائمه هدی سازگاری و مطابقت نداشت.
عرفان ناب اسلامی ـ شیعی ریشه در آموزه های ثقلین داشته و دارد؛ یعنی منشأ آن قرآن و سنت معصومین (علیه السلام) بوده است؛ اما تصوف ریشه ای التقاطی داشته که هم از آموزه های نوافلاطونیان و هم نحله های معنوی مسیحی و حتی شبه عرفان های هندی و شرقی وام گرفته بود.
اولین و معروفترین چهره متصوفه، ابوهاشم کوفی بود که او، مرام و عقیده اش مورد نکوهش امام صادق(علیه السلام) قرار گرفت؛ چنانکه از امام حسن عسکری (ع ) نقل است که از امام صادق (ع ) پرسیدند ابو هاشم کوفی چگونه آدمی است؟ فرمود: «انّه فاسد العقیده جدّاً؛ واقعاً او شخص فاسدالعقیده ای است» و در ادامه فرمود: «و او همان کسی است که مذهبی را بدعت گذارد که آن را تصوف می نامند و وی این مذهب را پناهگاهی برای عقیده زشت و ناپسند خود قرار داد» (سفینه البحار، ج 2، ص 57). علاوه بر ابوهاشم، در این دوره می توان به ابراهیم ادهم و ذوالنون مصری اشاره کرد که به هر حال طریقه و بدعت آنها باز به نسبت بدعت های بزرگ دوره های بعد، ساده تر بودند.
رویارویی ائمه بعد از امام صادق(علیه السلام) با آنها به ویژه امام رضا(علیه السلام) که می فرمود: «کسی دم از صوفیه نمی زند مگر از روی خدعه یا گمراهی و یا [در خوشبینانه ترین صورت] از روی حماقت».(الاثنی عشریه، شیخ حر عاملی) و نیز امام هادی (علیه السلام) که همه فرقه های صوفیه را بی استثناء از مخالفین اهل بیت(علیه السلام) می دانست و می فرمود «الصوفیه کلهم من مخالفینا» قابل توجه و تأمل است.
ولی از قرن سوم به بعد دامنه تصوف وسعت یافت و مایه های ذوقی و شعری در آن پیدا شد. اوج تعلیمات نظری صوفیه به قرن ششم و به دست محی الدین ابن عربی مشهور به شیخ اکبر متوفای سال 560 صورت پذیرفت. از قرن دهم به بعد، همه یا اغلب صوفیه، دیگر آن اندک برجستگى علمى و فرهنگى پیشینیان خود را نیز نداشتند. شاید بتوان گفت که تصوف از این به بعد، صرفاً غرق در آداب و ظواهر و بدعتهاى بیشتری شده بود(خدمات متقابل اسلام و ایران، استاد مرتضی مطهری، ص 664 – 665). بر اثر انشعابات متعدد تصوف، فرقه های مختلفی بوجود آمد که هر دسته و فرقه در صدد حفظ موقعیت خود در برابر فرقه های دیگر و علمای مکتب اهل بیت (علیه السلام) برمی آمد. بر این اساس هر کدام سعی نمود برای جبران مافات و جلوگیری از نابودی، به ظاهر سلسله مشایخ خود را به نحوی به ائمه اهلبیت (علیه السلام) و یا به یکی از اصحاب پیامبر(صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم) و یا معصومین ربط دهند!
چنانکه اشاره شد، حقیقت آن است که تصوف از ابتدا جریانی بدلی به موازات حرکت مکتب اهل بیت(علیه السلام) بوده است(ر ک: شناخت قرآن، سید علی کمالی دزفولی، بخش مکتب تفسیری متصوفه) که معصومین(علیه السلام) بارها به صراحت خطر آنها را گوشزد کرده و طریقه آنها را مخالف راه و روش حقه خود دانسته اند؛ پس بدیهی است که متصوفه در برهه هایی از تاریخ (درست مانند این زمان)، شرط ادامه حیات خود را در این تشخیص دهند که هم حدود و مرزهای عرفان و تصوف را با یکدیگر خلط کنند و هم خود را به ائمه و شاگردان آنها منسوب نمایند! اما واقع امر، عدم همبستگی و سنخیت میان تشیع و تصوف است؛ زیرا اصول و قواعد تصوف با تشیع در تضاد آشکار می باشد. مطالعات و تحقیقات در احوال و تراجم و مشایخ صوفیه روشن می نماید که تا قبل از روی کار آمدن دولت صفویه هیچ قطب صوفی را نمی توان پیدا کرد که شیعه و پیرو اهل بیت بوده باشد (عرفان و تصوف، داود الهامی، ص 316).
مقدمه دوم)
انحرافات مکتب تصوف: این طریقه داراى آسیب ها و انحرافات جدّی و روشنی است که با محک «عقل» و «نقل» (نقل عبارتست از: کتاب قرآن و سنّت ـ قولی، فعلی و تقریری ـ اهل بیت) قابل تشخیص می باشند. روشن است که همه جریانهای خرافه گرا و از جمله صوفیه، تمام موفقیت خود را مرهون زودباوری کسانی است که میزان «عقل» و «وحی» را در سنجش و راستی آزمایی اعمال و سخنان اعجاب آور آنان نادیده می گیرند. ذکر این نکته در شناخت ماهیت صوفیه ضروری است که از اولین اصول این طایفه «تفرّس» است. صوفیه بر مبنای این اصل، ابتدا اشخاص ساده و زودباور را به دام میاندازند. حُمقاء خریداران همیشگی سخنان اعجاب آور آنها هستند؛
صوفى نهاد دام و سر حقه باز کرد/ بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد(حافظ)
در این مجال اندک تنها برخی از ویژگی های بارز و انحرافات مشترک فرقه های متصوفه را برمی شماریم:
1. ولایت گریزی و پیروی از مکتب خلفاء؛ همه بزرگان و سلسله داران متقدم صوفیه به گواهی تاریخ، از پیروان مکتب فقهی، اعتقادی و سیاسی اهل تسنن بوده اند. تأسی از مکتب خلفاء (در مقابل مکتب اهل بیت) نه تنها آنان را از عرفان حقیقی و اسلامی ـ شیعی که اولین مولّفه آن «ولایت پذیری» است، دور کرد بلکه زمینه ساز انحرافات بزرگ دیگری نیز گردید که به آنها اشاره خواهد شد.
2. جعل عنوان «قطب» در مقابل «امام معصوم»؛ در این زمینه بازخوانی نوشتههای صوفیه در شأن رهبران خود، موجب اعجاب و شایان تأمل است؛ مانند نوشته یکی از دراویش ذهبی در وصف سرکرده فراماسونر فرقه ذهبیه اغتشاشیه احمدیه، آنجا که مینگارد: «رکن رکین و بلد امین، وارث اقطاب الولایه و الهدایه مروج الشریعه الغراء المصطفوی و قائد الطریقه البیضاء المرتضوی، کهف الابدال و الاوتاد الزمان، قطب الاولیا الکاملین، ابوالوقت مولانا الاعظم، استاد دکتر حاج عبدالحمید گنجویان متعناالله بطول بقائه و ارواحنا فداه و افاض الله علینا و علی جمیع المسلمین انوار هدایته و ولایته...»!!! (مقدمه کتاب «مکاتیب عبدالله قطب»، انتشارات خانقاه احمدی) القابی که در جهان هستی، برازنده کسی جز امام معصوم (علیه السلام) نیست.
3. عدم تقیّد به شریعت و آداب دینی و بى توجهى و یا کم مهرى نسبت به احکام و تکالیف الهی. می توان گفت که دو ملاک سنجه عمده صحت ادعاهای اهل عرفان عبارتند از: الف)تقید به شریعت اسلام و انجام مو به موى قوانین مطهر شرع ب) داشتن اذن و اجازه راهنمایى و ارشاد از بزرگان اسلامی ـ به عنوان تأییدیه ـ تا آنکه رشته هر سلسله به معصوم (علیه السلام) برسد، یعنى، تقید به همان اصل ولایت منصوص اهل بیت (علیه السلام)؛ اما مدعیان متصوفه از هر دو عاری هستند.
4. تقید به آداب و رسوم خرافى و اختراعات غیر دینی و ذکرها و وردهایى که نه تنها فاقد اسناد معتبرند بلکه یا بدعت بزرگان هر فرقه اند و یا برداشت های التقاطی از سنّت های غیر اسلامی می باشند.
5. جعل «خانقاه» در مقابل «مسجد»؛ بنا بر گزارش عبدالرحمن جامی در «نفحات الانس»، اولین خانقاه توسط امیری ترسایی (مسیحی) در منطقه شامات (مرکز فرماندهی دشمنان اهل بیت) ساخته و تقدیم دراویش شد! به ویژه از قرن هفتم به بعد «خانقاه سازى» و فاصله گرفتن از مسجد رواج یافت (مقالات تاریخى، رسول جعفریان، ج 7، صص 272)
6. اعتقاد به سه رکن: شریعت و طریقت و حقیقت در طول هم؛ به گونه ای که برخی از فرقه های آنها معتقدند که اگر سالکی به حقیقت و یقین رسید دیگر نیازی به شریعت ندارد و می تواند اعمال عبادی و وظایف شرعی خود را انجام ندهد! در صورتی که بنای اهلبیت (علیه السلام) تأکید بر حفظ شعائر و ظواهر شریعت محمدی (صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم) در همه احوال بوده است.
7. اعتقاد به مهدویت نوعیه قطب فرقه در تقابل با مهدویت شخصیه امام زمان(علیه السلام)؛ آنها به نوع کلی موعود معتقدند نه شخصی مشخص به نام «حجت ابن الحسن العسکری(علیه السلام)»؛ پس در هر زمان اقطاب صوفیه می توانند موعود و نجات دهنده آنها باشند! در تاریخ تصوف کم نبوده اند کسانی که ادعای «مهدویت نوعیه» کرده و با توّهم امام زمان بودن خروج کرده اند! به عنوان مثال، در قرن هشتم درویش محمد نوربخش ـ سر سلسله نوربخشیه و ذهبیه از سلاسل معرفیه ـ به نام مهدی موعود خروج کرد اما به دست امیر تیمور گورکانی گرفتار و تأدیب گردید!.
8. اعتقاد به عشق مجازی(عشق زمینی) به عنوان پل عبور به عشق حقیقی(محبت خدا)!
9. ابراز شطح یا همان کلمات متناقض نمایی که گاه به کفرگویی و یا خلاف منطق شریعت و عقل کشانده می شود.
10. انجام سماع یا همان رقص و حرکات موزونی که نه تنها مستندی در دین ندارد بلکه در تقابل با احکام شرعی می باشد.
11. عزلت گزینی و جامعه گریزی و دوری از وظایف اجتماعی، انقلابى و سیاسى به بهانه مذمت دنیا. صوفیه در طول تاریخ با برداشت افراطى از آیات مذمت دنیا و نیز آیاتى که در تشویق بر زهد و تقوا است، بخش عمدهاى از فقه را که دانش اجتماعى زیستن اسلام می باشد، بىاعتبار ساختند. بریدن از خلق خدا، گریز از مسؤولیتهاى اجتماعى، فرو رفتن در خود با غفلت از اطراف، کمترین آموزههایى بود که این طیف بر آن پاى مىفشرند.
12. نزدیکی به حکومت های استکباری و همپیالگی با قدرت های استعماری؛ مانند سرسپردگی فرقه های صوفیه به رژیم پهلوی و یا تحت الحمایه بودن بیشتر اقطاب و بزرگان آنها از جانب دولت های انگلیس و آمریکا؛ کسانی چون قطب نعمت اللهیه (جواد نوربخش که مدتی پیش در انگلستان مرد)، قطب ذهبیه احمدیه(عبدالحمید گنجویان در انگلستان)، قطب اویسیه (نادر عنقا در آمریکا)، قطب ذهبیه گمنامیه(منشی زادگان در آمریکاا).
نتیجه) با این دو مقدمه، باید روشن شده باشد که «چرا علما و دانشمندان دینی نه تنها از تصوف و صوفی گری استقبال نمی کنند، بلکه به صراحت از آنان اعلام انزجار کرده و حکم بر بطلانشان می دهند؟» آیا اگر علمای دینی که اغلب خود نیز در زمره عارفان الهی هستند و بنا بر فرموده پیامبر اکرم (صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم) خلفاء و جانشینان آن حضرت در امّتش می باشند، حکم و نظری غیر از این نوشته ها نسبت به صوفیه ابراز می داشتند، روا بود که آنان را حافظان و مفسران حقیقی دین و آموزه های اسلامی و جانشینان برحق رسول گرامی (صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم) بدانیم؟
پس بدیهی است اگر مشاهده کنیم در طول تاریخ تشیع چه بسیار عارفانی بوده اند که نه تنها داخل هیچ یک از سلسلههاى صوفیه نشدند بلکه هم در عرفان نظری و عملی گوی سبقت را از مدعیان ربوده و هم در مقابل آموزه های تصوف بپا خاستند و در رد صوفیه و عقاید باطل آنان کتاب ها نوشته اند؛ مانند مقدس اردبیلی و صدرالمتألهین شیرازى (صاحب کسر اصنام الجاهلیه فی الرّد علی الصوفیه) و شیخ حرّ عاملی (صاحب الاثنی عشریه فی الرّد علی الصوفیه). این نگاه علماء و دانشمندان دینی، برگرفته از نگاه قرآن و مکتب اهل بیت به این گونه گروه هاست؛ گروه ها و جریاناتی که برخی از آنها را با تسامح و اغماز نیز نمی توان در دایره وسیع اسلام جای داد؛ چنانکه برخی از مراجع عظام تقلید نیز بر این نکته تأکید کرده اند، مانند:
حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی در جواب استفتایی می فرماید: بسمه تعالی ـ صوفیه با فرقه ها و انشعابات بسیاری که دارند اگر چه در انحراف در یک سطح نیستند و چه بسا که برخی از آنان از ربقه اسلام شمرده نشوند، در مجموع منحرف اند و عقاید خاصه ای که دارند غیر اسلامی است، بنابر این مشارکت در ایجاد بناها و مراکز تبلیغی آنان و شرکت در محافل آنها خلاف شرع و حرام است. چون روش گروه مذکور برخلاف روش رسول اکرم (ص ) و ائمه هدی (ع ) است و در اسلام محلی بنام خانقاه وجود ندارد و بالاخره این روش انحراف از طریقه متشرعه که متلقاه از ائمه هدی (ع ) است و موجب اضلال می باشد. مباشرت در ساختن خانقاه و کمک مالی برای ساختن آن و همکاری با این گروه و موافقت با ساختن آن به هر شکلی حرام است. خداوند مومنین را از فتن مضله محفوظ بدارد. والله العالم، لطف الله صافی، 19 محرم الحرام 1420
2. البته به حکم: «عیب من جمله بگفتی هنرش نیز بگوی»، با نگاهی به آثار ذوقی و ادبی صوفیه مانند انبوه دیوان های شعری آنها، بی انصافی است که تلاش های بزرگان و متقدمین دانشمند و باسواد این فرقه ها را در پرورش طبع و تقویت ذوق و تکامل قوه خیال و تخیلات شاعرانه و در نهایت فربهی ادبیات فارسی و حتی عربی نادیده گرفت. هر چند که در میان این مجموعه های ادبی و ذوقی، داستان های خلاف منطق دین و شریعت و یا خلاف حقیقت و یا خلاف عقل سلیم انسانی، بسیار به چشم می خورد، مانند وصف مثنوی از بایزید بسطامی و ساختن کرامات غیر قابل باور برای او در این ابیات:
شیخ سوزن زود در دریا فکند/ خواست سوزن را به آواز بلند
صد هزاران ماهی اللهی ای/ سوزن زر بر لب هر ماهی ای
سر برآوردند از دریای حق/ که بگیر ای شیخ سوزنهای حق!!!
در پایان برای مطالعه بیشتر در این زمینه، این چند کتاب پیشنهاد می شود : 1.تاریخ تصوف، عباسعلی عمید زنجانی 2.عرفان و تصوف، داود الهامی 3.در کوی صوفیان، سید تقی واحدی صالح علیشاه 4.آن سوی صوفیگری، احمد باقریان ساروی 5.فرقه صوفیان، سید محمد محدث 6.رویشگاه تصوف، سید محمد حسین فقیه ایمانی، 7.نگرشی دیگر بر تصوف، شهاب الدین کاکویی 8. جلوه حق، آیت الله العظمی مکارم شیرازی 9. مناظرات و مکاتبات، محمد مردانی 10. رهبران ضلالت، امیر علی مستوفیان.
منبع: آنتی666
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
آوای آشنا
فهرست موضوعی یادداشت ها
اشتراک