بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 68
شاید از خود بپرسید نمادها چه تاثیری دارند؟ در مقاله قبل درباره نماد شناسی ستاره پنتاگرام نکاتی را ارائه کردیم اما به نظرم رسید قبل از آن باید از باب مقدمه مسائلی را درباره نقش و تاثیر نمادو نمادگرایی در فرهنگ و اندیشه و باور ملتها ارائه بدم تا بعد از آن دوباره بحث نماد شیطانی پنتا گرام را تحلیل و بررسی کنیم.
یک سوال:
شما نسبت به گنبد و مناره چه احساسی دارید؟
قطعا احساسی کاملا مثبت و معنوی.
چرا که این نوع معماری حاوی عناصر بصری هندسی ویژه ای است که در کنار هم مفاهیمی معنوی و مذهبی از خود به مخاطب ساطع می کنند. البته این نوع برداشتهای معنوی بیشتر وابسته به قرار دادها و وضع و تعریف این گونه مفاهیم وام دار نوع بینش و جهان بینی نظریه پردازان هر فرهنگ و مکتبی است که بنا به نیازهای بومی آن مردم چنین مفاهیمی را در قالب اشکال هندسی طراحی و قابل ارائه و درک کرده اند- البته با یاد آوری این مسئله که آئین های و فرقه های راز ورز و باطنی مثل: کابالا، بیشترین سهم را در ترویج این نوع نمادگرایی خرافی دارندـ البته ممکن است این تاثیر معنوی در فرهنگهای دیگر با اشکال و سیستم مهندسی متفاوت تری خود را نشان دهد. واین وابسته به چگونگی وضع و قرار داد آن مفاهیم در قالب آن نوع نمادهاست.ـ مثل اشکال حروف که در هر منطقه به دلیل تفاوت فرهنگی، اقلیمی، اعتقادی و...شکل حروف متفاوت است ـ شما وقتی در برابر مکانی یا تصویری قرار می گیرید که دارای گنبد و مناره می باشد، به شما انرژی مثبت و حال معنوی دست می دهد. و شما را به سوی خود جلب میکند و این یعنی شرطی شدن. یعنی دو چیز و دو مفهوم یا دو شیئ را آنقدر در کنار هم قرار داده و تکرار کنیم که لازم ملزوم هم گردند به عبارتی: وقتی نام یکی ار می آوریم آن یکی به سرعت به ذهن خطور کند. مانند:نان و نمک.
فرض کنیم کسی در جهت اهداف سیاسی، شخصی یا اقتصادی و یا به هر دلیل دیگر دائم در کنار گنبد و مناره مسجدی عکس بگیرد، مثل تبلیغات انتخاباتی بعضی افراد!یا فردی به صورت منظم و در فواصل مختلف زمانی در کنار ضریح مقدس ائمه صلوات الله علیهم اجمعین یا سایر اماکن مقدس مسلمین عکس گرفته و آن را به بهانه های مختلف در رسانه ها و مطبوعات منتشر کند. این تصاویر در صفحه اول روزنامه ها مرتب در برابر دید مردم قرار داده شود. قطعا مردم نسبت به آن فرد نظر مثبتی پیدا خواهند کرد؛ هر چند آن فرد شخصیت ارزشمندی هم نباشد.درست همان کاری که شاهان به بهانه ابراز ارادت ننسبت به علماء و مراجع تشیع و در دیدار علماء یا سفر به اماکن زیارتی انجام می دادند و با اینکار برای خود وجهه مقدس و معنوی درست کرده بودند.
این طرفند چنانچه اشاره شد به یک اصل روانشناسی بر می گردد به نام شرطی شدن که فیزیلوژیستی روسی به نام پاوولوف آن را کشف کرد. این کشف او به صورت گسترده ای در رسانه های جهان به کار گرفته شد؛ خصوصا در سینما و تلوزیون و باعث شد سیاستمداران غربی با این روش راهت تر به منافع خود دست یابند. هالیوود را باید پیشتاز و خلاقترین مجموعه فرهنگی دنیا دانست که توانسته در طول سالهای فعالیت خود خدمات بسیاری به نفع امپریالیسم جهانی آمریکا انجام دهد.موارد زاید را از توسل به این روش در فیلم های هالیوودی می توان مشاهده کرد.
هالیوود برای اقناع افکار عمومی جامعه و برای پیاده کردن هر برنامه از پیش تعریف شده سیاستمداران پیدا و پنهان آمریکا، ابتدا در افکار عمومی نظر سنجی علمی حساب شده ای انجام می شود تا افکار عمومی مردم نسبت این نوع سیاست سنجیده شود.چنانچه نظر سنجیها افکار عمومی مردم مخالف این سیاست تشخیص دادند، در مرحله اول این سیما، تلویزیون و سایر رسانه ها هستند که برای تغییر نظر مردم نسبت به آن وارد عمل می شوند و زمینه را برای پیاده کرد آن آماده می کنند.
پیش از وقوع جنگ ویتنام، عده ای روانشانس آمریکایی در یک اقدام از پیش برنامه ریزی شده و در یک برنامه تلوزیونی، در کنار یک کلیسا و در برابر نگاه بهت زده مردم کبوتری را بی جهت کشتند. فردای آن روز یک تجمع بزرگ ضد خشونت و در مخالفت با آن بر پا شد.مدتاه بعد و پس از فعالیت گسترده رسانه ها و در نتیجه تبلیغات رسانه ای، مردمی که تحمل کشته شدن یک پرنده بی گناه را نداشتند، جوانان خود را داوطلبانه به ارتش آمریکا می فرستند.
حمله به ویتنام، کره شمالی، ژاپن، جنگ خلیج فارس و...از نتایج این نوع عملکرد روانی رسانه های آمریکایی بود؛ عملکردی که مخالفت تند و خشمگینانه مردم آمریکا در مخالفت با خشونت و جنگ و تجاوز و لشکر کشی سردمدارانشان به سکوتی معنا دار و گاه با رضایت و همکاری تبدیل کرد. در این میان نقش هالیوود بسیار پر رنگتر از سایر رسانه ها بود.
هالیوود را باید بازوی فرهنگی پنتاگون و وزارت دفاع آمریکا دانست. هالیوود قبل آغاز هر جنگی و تجاوز به کشوری دیگر در قالب فیلم و سریال، کشور مورد هدف را به کشوری منفور و دشمن در افکار عمومی جهانیان جلوه می دهد، چنانچه درباره شوروی کمونیستی و دولتهای طرفدار شوروی چنین کردند. پس از شوروی نوبت به کشورهای مسلمان و مذهبی غیر مسلمان( عموما کشورهای شرقی، آمریکای جنوبی که به شدت مذهبی و کاتولیک هستند و به خصوص مسلمانان و بالاخص شیعیان) رسید که سالها قبل از آن جرقه آن زده شده بود.
یکی از اصول اساسی حاکم بر سینمای هالیوود مبارزه با ادیان آسمانی است. هر چند این کار به شدت فیلمهای اروپایی نیست اما، در لایه های عمیق تر یا همان زیر متن فیلم ها و با کمی دقت این تزریق کینه و نفرت نسبت به همه جوامع مذهبی خصوصا اسلام و خصوصا تشیع با وضوح بیشتری دیده می شود.
در فیلم های هالیوودی همیشه یک اصل و قانون نانوشته و قاعده حاکم است و آن اینکه برای نشان دادن نیروهای اهریمنی، شرور، منفور و بد طینت، ضد بشری، ضد تمدن غرب، از ضد قهرمانانی با فیزیک ظاهری و پوشش و گریم شرقی استفاده می کنند. از مکزیکیها گرفته تا سرخپوستان بومی آمریکا و سیاهپوستان و مسلمانان که به وفور می توان در فیلم های هالیوود آثاری را یافت.
میشل سیوتا در کتاب "رویای آمریکایی" درباره ریشه های این تقابل و تضاد می گوید: "غرب در فیلم ها دائما در تضاد با شرق است. و اغلب اوقات اولی بر دومی فایق می آید...نحوه منفی به تصویر در آوردن شرق از 1968 به بعد مجددا رونق پیدا کرد، یعنی زمانی که مقوله تمدن در ایالات متحده با بحرانی شدید مواجه شد...این تضاد دائمی، این دو منتهی الیه جغرافیایی تنها تحت شرایطی خاص می تواند با هم سازگاری بیابد، وقتی که مثلا غربی با دختر شرقی پیوند زناشویی می بندد..."
میشل سوتا درباره دلایل اجتماعی، سیاسی، فرهنگی دشمنی آمریکاییها با ملتهای شرقی به ـ این معنا که هر گونه تمایز شما با آمریکاییها از لحاظ عقیدتی، سیاسی، مذهبی، اخلاقی، فرهنگی، نژادی و...بهترین دلیل بر شرقی بودن شماست نه لزوما شرق جغرافیایی، داشتن حتی یکی از این موارد می تواند مدرک محکمه پسندی مبنی بر دشمنی آمریکاییها با شما باشد و شما را شرقی به حساب بیا ئید هر چند در آمریکا هم متولد شده و تبعه َآمریکا باشید!ـ وی با اشاره به یکی از مصادیق بارز آن یعنی ایتالیایی تبار های آمریکا می گوید:
"ایتالیایی ـ آمریکایی ها(آمریکایی های ایتالیایی تبار)...این اقلیت، میل چندانی به حل شدن و ادغام در جامعه آمریکا ندارند و خواهان حفظ ریشه های خانوادگی ست و به همین خاطر سال های سال، احساسات افکار عمومی آمریکایی را جریحه دار کرد...در نتیجه، ایتالیایی ها..در پرده سفید سینما اغلب، او را یا گنگستر نشان می دهد...یا مافیایی خشن و بی رحم... یا به صورت کارگری فقیر و پرکار که همیشه زیر پیراهنی بدون آستین به تن دارد...".
تصور کنید وقتی هالیوودی ها وقتی با یک تبعه آمریکایی چه ایتالیایی، چه سرخ پوست، چه مکزیکی، چه آسیایی و یا هر ملیت دیگری که دارد، تنها به این جرم که حاضر به پذیرش تام و تمام فرهنگ آمریکایی نیستند، اینگونه معامله می کنند، آن وقت با یک مسلمان آن هم ایرانی شیعه چگونه رفتاری خواهند داشت.
در نوع فیلم ها و حتی بازیهای رایانه ای برای بر انگیختن حس نفرت و انتقام جویی کاربر، با قرار دادن آن ملیت در قالب یک کاراکتر منفی به این هدف خود جامه عمل می پوشانند. برای مثال: سالهاست که که در فیلمهای هالیوودی برای نشان دادن شخصیتهای ضد قهرمان و منفی از شخصیتهای مسلمان با لباس و چهره اعراب بادیه نشین، شتر، ریش و عمامه و لباس عربی بلند(: دشداشه) استفاده می کنند. در حالیکه درصد کم مسلمانان عرب بادیه نشین(صحرا نشین) در قیاس با جمعیت بیش از یک میلیارد نفری مسلمانان، رقم بسیار ناچیزی خواهد بود. در کشورهای عربی نیز، در حال حاضر ( حتی در بدترین شرایط جغرافیایی و فرهنگی) هیچ عربی با این شکل و قیافه در مجامع عمومیشان ظاهر نمی شوند و این امر مختص به مناطق خاص و نادری مناطق عرب نشین آفریقاست و نه همه اعراب.
رسانه های غربی تا توانستند به جهانیان اینگونه القاء کنند که اسلام مساوی عرب، و آن هم نه هر عربی، بلکه اعراب عقب افتاده، بی تمدن بدوی که جز شیر شتر و بیابان برهوت و شمشیرش مونسی ندارد! البته این عملیات روانی غربیها بدون عقبه تاریخی نبود. آنان قرنها قبل تر از اختراع سینما و تلوزیون، به این فکر افتاده بودند که با استفاده از نقاشان و مورخان مغرض، جنگ خود را با دنیای اسلام آغاز کرده بودند. آنان ابتدا پیش قراولان جبهه جنگ نرم یعنی مورخین و سیاحان ( به قول امروزیها توریستها را) را به میدان جنگ نرم فرستادند و با سفر به کشورهای اسلامی و نوشتن کتابهای جهت دار درباره فرهنگ و آداب و رسوم مسلمانان ذهنیت مردم اروپایی را نسبت به مردم کشورهای مخدوش کردند، آنقدر که اروپاییان به این نتیجه رسدند که مسلمانان در بربریت و توحش کامل زندگی می کنند و باید به نجات آنان شتافت و زمینه برای گسیل استعمارگران به کشورهای اسلامی فراهم شد. ( در این باره در فرصتهای آینده درباره جفایی که مورخین غربی درباره کشورهای اسلامی روا داشته اند مفصل بحث خواهیم کرد!)
اروپاییان تا اینجا موفق شده بودند بستر لازم را برای حمله به کشورهای اسلامی فراهم آورند اما، این کتابها و سفر نامه ها برای مجاب کردن قشر محدودی از افراد نخبه، تحصیل کرده و سیاست مدار اروپایی کافی بود، ولی هنوز قسمت اعظم مردم عادی جوامع اروپایی که باید نقش حامیان مالی و انسانی استعمار را بازی می کردند از این قافله عقب بودند. پس استعمار اروپایی به فکر افتاد و هنرمندان خود را به این عرصه کشاند.
از آن تاریخ نقاشان اروپایی نیز به صف مزدوران قلم به دست زمینه ساز نفوذ استعمار پیوستند و تا توانستند در قالب نقاشی و آثار هنری تاثیر گذار خود جامعه اروپایی را نسبت به توحش و بربریت و بدو یت مسلمانان قانع کردند. از آن تاریخ به بعد بود که اسلام مساوی عرب وحشی و بی تمدن تلقی شد و غربیها برای رام کردن این انسان وحشی بی تمدن به تکاپو افتادند!
در اینجا نکته ای را هم باید متذکر شد و آن هم اینکه، بر خلاف دیدگاه عده ای که قائلند هنر برای هنر است و در هنر هیچگونه ذهنیت و عقیده و ایدئولوژی و جهان بنی نباید دخالت داده شود، دیدگاه دیگری هم وجود دارد که قائل است:
"استادان و هنرمندان نقاشی بر خلاف نظر افرادی که نقاشی را فتوکپی طبیعت میدانند، معتقدند که نقاشی هنری است که در پیوند با اندیشه، جهانبینی و شرایط حاکم بر جامعه شکل میگیرد و معنا و مفهوم پیدا میکند و نهایتاً در غالب تصویر بیان میگردد." لذا اینگونه اظهار نظرها نه بر اساس توهم تئوری توطئه که بر اساس رای و نظر صاحب نظران این رشته به نقد و تحلیل آثار برخی هنرمندان می نشینیم و هیچ گونه پیش داوری مغرضانه و از روی تعصبی کور و بی منطق در بحث ما جایگاهی ندارد.
(http://parsidoc.ir/1388-07-09-12-19-25/3935-1388-07-16-06-45-24.html)
در اینجا برای نمونه به مرور بخشی از آثار هنری یکی از پیش قراولان این جنگ فرهنگی نابرابر می پردازیم:
کارل هاگ (Carl Haag) (1820-1915)
نقاش آلمانی تبار تبعه بریتانیا و عضو انجمن سلطنتی نقاشان بریتانیا بود! او به کشورهای شرقی خصوصا اسلامی سفرهای بسیاری انجام داد و نقاشیهای زنده و دقیقی از چهره و شیوه زندگی افراد شرقی( اکثر این نقاشیها مربوط به کشورهای عربی و اسلامی بود) به تصویر کشید که نمایشگاه آثار او با استقبال گسترده هزاران هزاران نفری مردم اروپایی مواجه شد. هم اکنون نیز آثار قابل توجهی از وی در موزه های اروپایی خصوصا رژیم غاصب اسرائیل به نمایش گذاشته شده. (http://en.wikipedia.org/wiki/Carl_Haag)
متاسفانه در بعضی منابع و مقالات صرفا به تحسین کورکورانه آثار نقاشانی چون او پرداخته شده و حتی به آن عنوان مکتب نقاشی شرق گرایانه داده شده بودن اشاره به جهت گیریها و زاویه نگاه استعمار گرانه این گونه نقاشام مزدور!
حال قضاوت کنید کسانی که این تصاویر را در آن زمان می دیدند و هیچ اطلاعی از آئین مقدس اسلام نداشتند و تنها منبع آگاهی آنان سفرنامه ها و آثار هنری مغرضانه مزدوران استعمار بوده، چه تصوری می توانستند از نماز و عبادت و اسلام خواهند داشته اند. و در حال حاضر با وجود رسانه های بسیار قدرتمندی چون سینما چه تصوری خواهند داشت!
عرب مسلمان در اوج بدبختی که تنها سرمایه محبوبش، یعنی شترش را از دست داده!
عرب مسلمان در اوج تزلزل و نگرانی از تهاجم دشمنانش!
اوج خوشبختی یک عرب مسلمان در کنار خانواده اش!
شادی یک عرب مسلمان!
خشم عرب مسلمان و آماده شدن برای حمله!
عرب مسلمان در تنهایی اش و در حال شتر سواری!
عرب مسلمان در حال عبادت و در کنار شترش!
عرب مسلمان در حال دعا و راز و نیاز در کنار شترش!
بقیه آثار را نیز می توانید در این آدرس ببینید:
http://www.orientalist-art.org.uk/chaag.html
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
آوای آشنا
فهرست موضوعی یادداشت ها
اشتراک