بازدید امروز : 48
بازدید دیروز : 66
قسمت دوم اهمیت و نقش تاریخی کراوات در تقسیم دوره های تاریخی از نظر علی(ع) ابتدا نگاهی دوباره به کلام امیرالمومنین(ع) داشته باشیم که در ضمن خطب? لؤلؤئیه می فرماید: أَلَا وَ إِنِّی ظَاعِنٌ عَنْ قَرِیبٍ، فَارْتَقِبُوا الْفِتْنَةَ الْأَمَوِیَّةَ، وَ الدَّوْلَةُ الْکَسْرَوِیَّةَ...، ثم الفتن? الغبراء، و القلاّد? الحمراء، و فی عقبها قائم الحق(عج)»: آگاه باشید؛ من بزودی از میان شما خواهم رفت، پس منتظر باشید فتن? اموی را، و دولت کسروی را...، سپس فتن? کور غبار آلود را، و قلاّده سرخ را که در دنبال آن قیام قائم حق خواهد بود. توضیح: 1- دولت کسروی: مورخین، محدثین و اهل سِیَر اجماعاً گفته اند که ماهیت دولت اموی تقلیدی بود از دربار و نظام روم (بیزانس)، و دولت عباسیان تقلید و احیای مجدد نظام ساسانی بود. 2- در جای نقطه چین، حضرتش 24 خلیف? عباسی- نه هم? آن ها- را با لقب هائی می شمارد. 3- الفتن? الغبراء: از سقوط خلافت به دست هلاکوخان تا ورود کراوات به جوامع اسلامی را دور? «فتن? کور و غبار آلود» می نامد. 4- با ظهور اسلام دوران جاهلی به پایان می رسد، و با رحلت پیامبر اسلام(ص) دور? خلافت شروع می گردد در عصر اموی (به اجماع مورخین و محدثین) ماهیت نظام به شاهنشاهی تبدیل می شود گرچه ظاهراً نام آن خلافت بود. و در عصر عباسی ماهیت نظام، احیای نظام کسروی ساسانی می شود؛ این هر دو «فتنه» بودند، زیرا نظام رومی و نظام ساسانی به حساب اسلام گذاشته می شد و اکثریت مردم مسلمان به قدرت اموی و عباسی به عنوان قدرت اسلام می بالیدند. و هنوز هم عدّه ای مانند فرید وجدی در دائر? المعارفش، و حتی جریانی از مسلمانان روشنفکر ما به آن می بالند و توجه ندارند که اگر مراد از آمدن اسلام، ایجاد قدرت بود، قدرت فراعنه، روم، ایران و غیره وجود داشتند و نیازی به آمدن اسلام نبود. هر فتنه ای با نوعی کوری همراه است؛ به آن حرکت و یا نظام اجتماعی، فتنه می گویند که مبتنی بر کوری یا دستکم درصدی از کوری باشد. پس از سقوط امپراتوری خلافت، و پیدایش دولت های محلّی و منطقه ای، باز نظام های کشورها فتنه بود، زیرا مطابق اسلام هر نظامی که بر «ولایت» مبتنی نباشد مصداق فتنه است، حتی پس از گذشت این همه قرن ها هنوز هم صحت و حقانیت خلافت، از بیعت ابوبکر تا سقوط عباسیان، زیر سؤال است و این نقطه و نکت? کور هنوز روشن نشده است؛ سر سخت ترین مدافع خلافت، برادران اهل سنت هستند که نهایت ادعای شان «توجیه» است که اجماعاً اعتراف دارند که خلافت دلیلی از قرآن و سنت ندارد لیکن مصلحت این بود و این گونه شد. به عبارت دیگر: اهل سنت 14 قرن است که در مقام انفعال و تدافع هستند و مسئله هنوز هم مورد بحث و تدافع است و با گذشت 14 قرن به داوری نهائی نرسیده است. این در صورتی است که هم? سلسله های حکومتی در کل جغرافیای جهان و در طول تاریخ از نظر «ماهیت» به داوری نهائی رسیده اند؛ یا مهر مردود خورده اند و یا مهر مقبول. هر متخصصی در «تحلیل تاریخ» در هر جای دنیا که باشد خواه مسلمان و خواه غیر مسلمان، وقتی که تاریخ جهان را پیش روی خود قرار می دهد، با شگفتی می بیند که خلافت 6 قرنی، تنها موضوعی است که هنوز به داوری نهائی نرسیده است. حتی متفکران غربی نیز در این موضوع وامانده اند که: اسلام یک دین است و خلافت یعنی حکومت دینی، آیا یک حکومت دینی باید به نصّ یا نصوص دینی مبتنی باشد؟ یا مبتنی بر مصلحت اندیشی اریستوکراسی سقیف? بنی ساعده باشد؟ اگر قرار بود بر صلاح دید اریستوکراسی باشد، پیش از اسلام نیز مردمانی با چنین صلاح دیدی مدیریت می شدند. و در کلام امیرالمومنین(ع) خلافت از آغاز فتنه بوده است، اما در این سخنش تنها به خلافت اموی و عباسی توجه دارد زیرا که در مقام پیشگوئی از آینده است. دور? پس از پایان خلافت را نیز دور? فتنه می نامد اما با صفت منفی دیگر: «الفتن? الغبراء» یعنی هم «کوری ماهوی فتنه» را دارد و هم یک کوری دیگر که «غبراء بودن» و غبار آلود و غبار انگیز بودن است که کوری مضاعف بر کوری ماهوی فتنه، می گردد، و جامعه در کوری «مجذور= کوری ضرب در کوری» می شود. کوری غبرائی: این کوری دوم چیست؟ انسان برای زندگی درست و سعادتمند، دو ابزار دارد: بینش و تشخیص بشری، و بینش و تشخیص وحیی و نبوتی. اگر دوران خلافت از جهت بینش وحیی و نبوتی دچار کوری بود، جامعه های اسلامی در دوران پس از سقوط خلافت بینش و تشخیص بشری را نیز از دست دادند. در بیان دیگر: مشروعیت حاکمان پس از سقوط خلافت، برای خود حاکمان- حتی در مقام ادعا- نیز مجهول و بلاتکلیف بود؛ نه می توانستند خودشان را «پادشاه» بنامند، و نه در معنی و مفهوم «ملوک الطوایفی» جای می گرفتند. آنچه همگی می توانستند مدعی شوند عنوان «امیر» بود و مردم نیز به آنان امیر می گفتند. این بلاتکلیفی در ایران تا زمان کریم خان زند، وجود داشت که او چون مدعی دینداری بود خود را «وکیل الرعایا» می نامد نه شاه، و (باصطلاح) حاکمیت خود را بر بخش «کتاب الوکال?» فقه، مبتنی می کند تا مشروع باشد. دولت عثمانی هر از گاهی مدعی خلافت می گردد اما از ترسیخ این عنوان در ذهن مردم عاجز می ماند. حاکمان قاجار نیز گاهی هوس خلافت می کنند و تهران را «دارالخلافه» می نامند. و این بلاتکلیفی در کشورهای عربی تا جنگ جهانی اول حضور داشت که قیام ها بر علیه دولت بلاتکلیف عثمانی شروع شد و هر بخش از خاک عرب یک «مَلک= شاه» پیدا کرد، که ملک فهد سعودی در این اواخر عنوان ملک را از خود برداشت و عنوان «خادم الحرمین» را برگزید و چون این عنوان جدید نیز باری از مشروعیت به همراه نداشت ملک عبدالله از نو عنوان ملک را اختیار کرد. جامعه های غیر اسلامی هیچوقت دچار این نوع بلاتکلیفی نبوده اند، زیرا حکومت را اساساً از مقولات و موضوعات دینی خارج می دانستند و می دانند و مشروعیت حکومت را بر بینش و تشخیص بشری مبتنی می دانند و می کنند. علی(ع) این دوران را «فتن? غبراء= فتن? کور اندر کور» می نامد. نکته ای مهم دربار? آغاز این دوران تاریخی: آغاز این دور? کور اندر کور، ظاهراً سقوط خلافت به دست هلاکوخان است و ما نیز تا این جا چنین آوردیم. اما در سخن امیرالمومنین(ع) نکته ای دیگر هست که تعداد خلفای عباسی را 24 نفر می شمارد و هر کدام را با لقبی نام می برد، در حالی که تعداد آنان تا سقوط خلافت به دست هلاکو، 37 نفر است. باید گفت مراد آن حضرت از سفاح تا الطائع لله بیست و چهارمین خلیف? عباسی است که بهاء الدوله دیلمی او را از خلافت برداشت و قادر بالله را به جای او گذاشت. از آن پس خلفا دست نشاند? امرای دیلمی و سلجوقی شدند و تا حمل? مغول این دست نشاندگی ادامه داشت و فتن? کور خلافت دچار کوری دیگری گشته بود که نه خلیفه واقعاً خلیفه بود و نه امرای دیلمی و سلجوقی شاه بودند. که نه فقط مشروعیت حاکمیت بل که لفظ، نام و عنوان آن نیز دچار بلاتکلیفی گشته بود. و این است آغاز «فتن? غبراء» در بیان امیرالمومنین(ع). با این حساب خلفای بیست و چهارگانه که علی(ع) هر کدام از آن ها را با لقبی ملقب کرده و می شمارد (و ما به جای آن در حدیث نقطه چین گذاشتیم) اگر حضرت با ترتیب گفته باشد و راویان نیز با ترتیب شمرده باشند، به شرح زیر می شود: 1- السّفاح= عبدالله سفاح. 2- المقلاص= منصور. 3- الجموح= مهدی. 4- الهذوع (الخدوع)= هادی. 5- المظفّر= هارون الرشید. 6- المؤنّث= امین (ظاهراً اشاره به شدت علاق? امین به مجالس زنان است). 7- النزار= مامون. 8- الکبش= معتصم. 9- المهتور= واثق بالله. 10- العیار= متوکل. 11- المصطلم= منتصر. 12- المستصعب= مستعین بالله. 13- العلام= معتّز بالله. 14- الرهبانی= مهتدی بالله. 15- الخلیع= معتمد بالله. 16- السیار= معتضد بالله. 17- المترف= مکتفی بالله. 18- الکدید= مقتدر. 19- الأکتب= قاهر بالله. 20- المسرف= راضی. 21- الأکلب= متقی. 22- الوسیم= مستکفی بالله. 23- الصیلام= مطیع لله. 24- العینوق= الطائع لله. علامه مجلسی در صفحه 356 جلد 36 بحار، می گوید: خلفای عباسی 37 نفر هستند، و علی(ع) تعداد آن ها را 24 نفر شمرده است، شاید افرادی از آنان را در نظر دارد که حکومت شان مستقر و طولانی بوده است، و تعدادی از آنان که حکومت شان متزلزل و یا کوتاه مدت بوده (مانند امین، منتصر، مستعین، معتزّ و امثال شان) را در نظر نمی گیرد. اما باید گفت: علی(ع) در این سخن در صدد تقسیم ادوار تاریخ بر اساس ماهیت نظام های حکومتی و مدیریت اجتماع است، نه بر اساس نام و لفظ خلافت که هم? خلفای عباسی را در نظر بگیرد. آغاز و شروع «فتن? غبراء» در عینیت جامعه از اقدام بهاء الدول? دیلمی به عزل الطائع لله و منصوب کردن القادر به جای او، می باشد گرچه علل و عوامل زمینه ساز هر پدید? تاریخی قبلاً به تدریج عمل کرده و زمینه را آماده می کنند. فتن? غبراء وقتی شروع می شود که خلافت مشروعیت ادعائی خود را نیز از دست می دهد؛ کسی که منصوب بهاء الدوله است چگونه مصداق «خلیف? رسول الله» می شود؟! مگر تعیین جانشین پیامبر(ص) دراختیار بهاء الدوله است؟ خلافت دو معنی و دو عنصر مهم کاربردی دارد که هر دو در آن نهفته اند: 1- چیزی به نام «خلافت» یعنی حاکمیت باید از جانب خدا و رسول(ص) باشد؛ وقتی که خلیفه با اراد? امیر دیلمی عزل و خلیف? دیگری منصوب می شود، خلافت این عنصر و معنی را از دست می دهد. 2- باور به «خلافت» یعنی مردود دانستن حکومت شاهنشاهی. بنابر این از طائع لله به بعد، حکومت نه خلافت است (حتی در مقام ادعا)، و نه شاهنشاهی است. و همچنین امیران دیلمی و غیر دیلمی نه شاه هستند و نه خلیفه و تنها به عنوان «امیر» قانع هستند. و این است کوری اندر کوری، و فتنه اندر فتنه، که تکلیف جامعه نه بر بینش و شناخت و رفتار بشری رایج مبتنی است که همان شاهنشاهی باشد، و نه بر بینش و شناخت و رفتار منتسب به دین مبتنی است که همان خلافت باشد. این دوران که به هیچکدام از دو مبنا قابل توجیه نیست، از هر دو جهت کور است. ادامه در قسمت سوم |
منبع:سایت ارومیه خبر |
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
آوای آشنا
فهرست موضوعی یادداشت ها
اشتراک