حسین بن منصور حلاج درمیان مردم می گشت و چنان وانمود می کرد که مهدی موعود از طالقان ظهور خواهد کرد و ظهور وی نزدیک است.
حلاج یه گروهی از غلات هستند که به پیروی از حلاج راه و رسم تصوف را در پیش گرفتند اینان معتقدند خداوند در روح حلاج حلول کرده است و بر اثر عبادت مکاشفانی به آنها دست می دهد و مدعی اند که اسم اعظم خداوند را می دانند.(1)
حسین بن منصور در سال 244 هجری قمری در قریه طور از قرای بیضای فارس در خانواده ای جدیدالاسلام وسنی مذهب دیده به جهان گشود و در دارالحفاظ شهر واسط به کسب علوم مقدماتی پرداخت و در 12 سالگی حافظ قرآن کریم شده و سپس جهت درک مفاهیم قرآن به تُستر (شوشتر) رفت آن گاه دو سال در خدمت سهل بن عبدالله تستری درآمد و راه و رسم تصوف را از او فراگرفت و خرقه پوشید.
در هجده سالگی عازم بغداد شد و از آنجا به سوی بصره رفت و با عمرو بن عثمان مکی همنشین شد و این مجالست هجده ماه به طول انجامید. در این ایام شطحیات حلاج آغاز شد از این رو عمرو از او رنجید و او را از خود راند. حلاج نیز رهسپار بغداد شد و در حلقه درس جنید وارد شد اما جنید او را به سکوت و خلوت نشینی فرا خواند.
مدتی بدین منوال – خلوت گزینی – گذراند اما تاب نیاورد و به قصد زیارت کعبه راهی حجاز شد.(2) یک سال مجاور بیت الحرام ماند و جز برای قضای حاجت از آن خارج نمی شد و از باد و باران و آفتاب گریزی نداشت. در این مدت غذایش در هر روز سه لقمه نان و اندکی آب بود.
پس از مجاورت کعبه به بغداد بازگشت و دوباره به حلقه یاران جنید بغدادی پیوست اما به جهت دعوی "اناالحق" از جانب آنها طرد شد و رابطه خود را با صفویه برید بعد از سفر سوم خود به حج، پدر زنش ابویعقوب و استادش عمروبن عثمان نیز از او بیزاری جستند.(3)
جنید نیز پس از ایجاد اختلاف و شنیدن سخنان حلاج به او گفت: تو در اسلام رخنه ای و شکافی افکنده ای که سر جدا شده از پیکرت می تواند آن را مسدود کند. (4)
از آن پس حلاج مسافرتهای فراوانی به هند ، خراسان، ماوراء النهر، ترکستان، چین و .... کرد و پیروان بسیاری را به دور خود جمع کرد. به طوری که مردم هندوستان او را "ابوالمُغیث" مردم چین و ترکستان ابوالمعین، مردم خراسان و فارس ابوعبدالله زاهد و مردم خوزستان او را شیخ حلاج اسرار خطاب می کردند.(5)
حلاج پس از سفرهای طولانی و دیدار با مانویان، بودائیان و .... به بغداد بازگشت و دایره فعالیت خود را در این نقطه متمرکز ساخت. او در میان مردم کوی و برزن می گشت و با انجام اموری خارق العاده آنها را به عقاید خویش دعوت می کرد و چنان به مردم تزریق می کرد که مهدی موعود از طالقان ظهور خواهد کرد و ظهور وی نزدیک است.(6)
حلاج به رغم سنی بودن با ارسال نامه به بزرگان امامیه چون سهل نوبختی و ابوالحسن بابویه خود را وکیل و نایب امام زمان(عج) معرفی می کرد.
سخنان شطح گونه، رفتار خارق العاده و .... حلاج باعث شد که در سال 296 معتزلیان او را به حیله گری و شعبده محکوم کنند.در اصفهان نیز که زعامت صوفیان آن بر عهده علی بن سهل اصفهانی (وفات280) بود، هنگامی که سهل سخن از معرفت می کند، حلاج گفت: ای بازاری، شاید که من زنده باشم و تو سخن معرفت گویی؟ علی سهل به فارسی گفت: هر آن شهری که مسلمانان در آن باشند البته امثال ترا در آن شهر رها نکنند و حلاج که فارسی نمی دانست نفهمید. مردم اصفهان قصد جان حلاج را کردند و حلاج نیز به ناچار از اصفهان خارج شد و به شیراز رفت.(7)
نکته جالب توجه در زندگی حلاج این است که به رغم سنی بودن و گرایشهای عرفانی پس از انزوا و دوری از اهل تصوف سعی نمود تا در میان امامیه برای خود پیروانی جمع کند از این رو در میان شهرهای شیعه نشین می گشت و آنها را به نوعی تصوف مربوط به مهدویت دعوت می نمود و با ارسال نامه به بزرگان امامیه چون سهل بن اسماعیل نوبختی و ابوالحسن حسین بن علی بن بابویه خود را وکیل و نایب امام زمان (عج) معرفی می کرد و چنان وانمود می کرد که ظهور امام زمان نزدیک است و به زودی از طالقان خراسان ظهور خواهد کرد. (8)
به همین جهت بزرگانی چون شیخ طوسی،(9) ابن اثیر (10) و ابن ندیم (11) او را در زمره مدعیان بابیت قرار داده اند.
سرانجام حلاج بر اثر فتوای ابوبکر محمد بن داوود مؤسس مذهب ظاهریه مبنی بر وجوب قتل او و اقامه دعوای سهل بن اسماعیل بن علی نوبختی و پیگیریهای ابوالحسن علی بن فرات وزیر شیعی مقتدر عباسی در سال 301 در بغداد به زندان افتاد و پس از هفت ماه محاکمه در سال 309 به فرمان حامد بن عباس وزیر وقت عباسی به دار آویخته شد.(12)
اتهامات حلاج
علت اصلی این همه اختلاف در باب حلاج اتهاماتی است که گروههای مختلف از قبیل:متصوفه، امامیه و حکومتیان به او وارد کرده اند اهم اتهامات حلاج عبارت بود از:
1- سحر، جادو و شعبده: این اتهام توسط دختر ابوالحسن سامری یکی از شاگردان حلاج بر او وارد شد.این زن همسر پسر حلاج ،حمد است که چهار داستان برای تأیید اتهام خود نقل می کند، یکی این که حلاج به او گفته بود: من تو را به همسری پسرم درآوردم. میان زن و شوهر ممکن است سوء تفاهم هایی پیش بیاید. ممکن است تو از برخی کارهای شوهرت بی خبر باشی و بخواهی در مورد کار او اطلاعی کسب کنی؛ در چنین مواردی، آن روز روزه بگیر و چون شب فرارسد، بر پشت بام و از آنجا خاکستر برگیر و با خاکستر و نمک به غذای خود چاشنی بزن سپس حجاب از روی خود بردار و هر چه را می خواهی درباره شوهرت بدانی برای من حکایت کن، زیرا من صدای تو را می شنوم.(13) غیر از این زن شیخ ابوعبدالله محمد خفیف شیرازی و خواجه عبدالله انصاری نیز بر این اتهام صحه گذاشتند و هر کدام داستانهایی در این باره نقل کرده اند.
2- دعوی ربوبی: این اتهام توسط ابوسهل ابن اسماعیل بن علی نوبختی بر او وارد شد این اتهام نامه ای است که از یکی از اهالی دینور به دست آمد و بر بالای نامه نوشته شده بود. از رحمان رحیم به فلان بن فلان. این نامه توسط حلاج تأیید شد و وی پذیرفت او این نامه را نوشته است اما اتهام ربوبیت را نپذیرفت.اکثر فقها بر این اتهام صحه گذاشته اند و حلاج را گناهکار خوانده اند حتی ابومحمد جریری و شبلی نیز این اتهام را تأیید کرده اند.
3-مسئله عشق الهی: این مقوله از دعاوی مانوی مبنی بر تصور وجود جزء الهی در انسان و انجذاب اجزاء نور به مرکز انوار فراگرفته شده است بدین گونه ،قول به عشق الهی نوعی دعوت به عقاید و تعالیم مانوی بود.(14)
4- تبدیل حج و سایر عبادات: این طرز تفکر که در حقیقت بنیان شریعت را به مخاطره می انداخت یکی دیگر از اتهاماتی بود که متوجه حلاج بود و به سادگی قابل تأویل و تفسیر نبود و در واقع همین اتهام منجر به صدور حکم قتل حلاج شد. حلاج به یاران خود آموخته بود که هر که نمی تواند به حج برود گوشه پاکیزه ای از منزل خود را در هنگام حج عبادتگاه خود قرار دهد و در پایان موسم حج شصت فقیر را با دست خود طعام دهد و آنها را لباس نو بپوشاند و هر کدام را هفت درهم دهد به مانند آن است که حج واجب انجام داده است.حلاج مدعی بود این مطلب را از کتاب الاخلاص حسن بصری اقتباس کرده است.(15)
پی نوشت:
1- معارف و معاریف.سید مصطفی حسینی دشتی ،ج4 ،ص641
2- مبانی عرفان و تصوف و احوال عارفان ،علی اصغر حلبی ،تهران ،انتشارات اساطیر، ص302
3- جستجو در تصوف ایران.عبدالحسین زرین کوب.انتشارات امیرکبیر،ص136
4- مصائب حلاج.لوئی ماسینیون ،ص320
5- تراژدی حلاج در متون کهن، قاسم میرآخوندی،انتشارات شفیعی،ص23
6- آثار الباقیه ،ابوریحان بیرونی.ص275
7- ستجو در تصوف ایران، ص132
8- آثار الباقیه، ابوریحان بیرونی، ص275
9- الغیبه، شیخ طوسی، ص262
10- الکامل ابن اثیر ،ج8، ص7-126
11- الفهرست، ابن ندیم، ص284، چاپ مصر، ص 284
12- فرهنگ فرق اسلامی، محمد جواد مشکور، آستان قدس رضوی، ص163
13- مصائب حلاج، ص258-260 و 94-97
14- همان 176-207
15- نقد صوفی، دکتر محمد کاظم یوسف پور، انتشارات روزنه4 -151