بازدید امروز : 61
بازدید دیروز : 122
شبه مقدمه!
بسیاری در این مرز و بوم تلاش کردهاند به مردم ایران بباورانند که اسلام مردم ایران و تشیعشان به ضرب شمشیر و به زور سر نیزه مشتی عرب وحشی بوده و هست! طبل احساسات ناسیونالیستیشان آنقدر ضرب گرفته است که حتی صداهای موافق و مخالف گوشه کنار را هم نمیشنوند، یا شاید ه خودشان را به کری و کوری زدهاند( این هم از عوارض تعصب لاکردار هست که فرمودهاند: حب الشیئ یعمی و یصم) حکایت ما ایرانیها هم این شده است که همه برای وطن دوستی و وطن پرستی سینه چاک کردهاند اما در میدان مبارزه عمل و اندیشه مشتی وراج خشک فکر بی منطق و متعصب هستند که جز برای نابودی حرمت مقدسات مذهبی ملت ایران دغدغهای ندارند. حقایق تاریخی ملت ایران یا نمیبینند یا آنگونه میبینند که باید! متاسفانه تاریخ ملت ما( در اکثر موارد) زیر خروارها جهل و تعصب و کینه و شرارت دوست و دشمن دفن شده. جالب اینکه ما برای فلان فستیوال و جشنواره تابستانی و زمستانی و کنگره و کنفرانس و ...در جهت مکتب سازی برای ایرانیان پول بیزبان و بیحساب داریم اما برای نشان دادن هویت و حقیقت سرگذشت مذهبی و اعتقادی این ملت، باید منتظر تصویب قانون در محترم مجلس و دستورالعمل دولت و اجازات مسئولان بالا دستی و پایین دستی محلی و...باشیم. دست آخر هم را باید شاهد مصرف شدن بودجه(یا به عبارت صحیحتر ضایع شدن) آن در جای دیگر( بنا به ضرورت مصلحت فلان مسئول و بهمان غیر مسئول) باشیم.
این از دوست دشمن ایرانی و داخلی، آن هم از نوع خارجیاش( منظورم ویکی پدیای همه چیز دان و بی غرضمان هست(!)، که ملجاء و مامن بسیاری از به ظاهر محققان و مقاله نویسان ایرانی برای تحریف هویت این ملت است!) که حتی حاضر نیست نام یک ایرانی منصف و محقق و واقع بین را ( که درباره برملا شدن حقایق تاریخی این ملت قلم و قدمهای بزرگی برداشته) در محیط سایبری چنین نامی ار نه ببینند و نه بشنوند! بی رحمانه نام و یاد او را به زیر تیغ حذف و خود سانسوری میسپارند اما دریغ از یک اعتراض از همین به اصطلاح دوستداران ملیت و فرهنگ و وطن( البته به جز صدا و سیما که جای تقدیر دارد هر چند به ضرورت وظیفه عمل کرده است). منظورم مرحوم ابوالحسنی است که تاریخهای جعلی و طاغوتی و باستانپرستانه با قلم روشنگرانه و محققانه وی رنگ باخته است و سنگرهایی که پشت خاکریز تاریخ ایم ملت ساخته بودند در برابر دین و مذهب و تشیع، یک به یک سقوط میکند( هر چند هنوز هم عدهای حاضر به اعتراف نیستند و لجوجانه به امثال مرحوم ابوالحسنی، یا میتازند یا بیاعتنا از کنارش رد میشوند!)...بگذریم.
گفتم تاریخ بخشی از تاریخ این ملت را در جایی از گوشهای فراموش شده از پایتخت ورق میزنیم و گردو غبار نسیان از جلدش میزداییم تا شاید این توهم باطل برافتد که عدهای اسلام را دینی بی منطق و بیبنیان جلوه میدهند در حالیکه در همین کشور بعد از هزار و اندی سال از ظهور اسلام مردی به اسلام گرایش پیدا میکند که خود از سر آمدان و عالمان و بزرگان بزرگ دین یهود است( که کینه و عداوت یهود نسبت به اسلام و مسلمین یکی از حقایق مسلم دینی ما است) آن هم نه با زور و ارعاب و تهدید بلکه در بالاترین درجه از آگاهی و شعور و معرفت نسبت به همه ادیان آسمانی! تا خط بلانی باشد بر سمپاشیهای مغرضانه عدهای به ظاهر وطن دوست و وطن پرست اما در واقع دشمن خوش خط و خال...!
بخوانیم:
خاخام آقا بابا، مشهور زمانه بود و کوچهای که منزلش در محله یهودیان تهران عودلاجان واقع بود، به نام خودش بود، به اصطلاح روحانی محل و بزرگ یهود در تهران بود…
حالا همه میدانیم تهران دیگر انار ندارد، تهران حالا خیلی چیزها ندارد، کلاغها از تهران مهاجرت کردهاند، تهران ترافیک و دود و آب نیتراتدار دارد، رکورددار سرطان و سکته است و… اما این شهر شلوغ که یا به بدیهایش عادت کردهایم یا خوبیها و زیباییهایش را دوست داریم و ماندگارش شدهایم، یک روی دیگر هم دارد، یک روی نوستالژیک، خاکش را کنار بزنی، صندوقچه اسرار تهران را پیدا میکنی، به خصوص منطقه دوازدهش، عودلاجان، قورخانه، مولوی، میدان اعدام، توپخانه و کاخ گلستان، باغ ملی و… تهران هرچه نداشته باشد، یادگاری زیاد و خوب دارد، خوب هم دارد، آنقدر از قاجار و پهلوی یادگاری برایمان گذاشتهاند که کافی است یک دیوار دور منطقه دوازده تهران بکشیم و اسمش را بگذاریم «موزه»! موزهای که بلیت، ورودیه، مأمور و تشریفات ندارد.
خوابگزاران مسجد مظفری
... همه چیز مسجد معمولی معمولی است، حتی ساختمانش هم معمولی و تازه تاسیس است، ولی حتماً باید سراغ آن «قبر مخصوص» را بگیری که خادم پیر اما سرپای مسجد یک نگاه براندازانه بکند و شما را ببرد انتهای مسجد، فرشها را کنار بزند و قبر «فخر الاسلام محمدرضا، خاخام سابق یهود» را نشانتان بدهد، فخر الاسلام هم مهمان خانه خداست، اما برخلاف آن خوابگزارهای غریبه و گذری، سالهاست که در خانه خدا خوابیده است. نزدیک به 200 سال!
جوانکی که خوابش را با زیر و رو کردن فرش بهم زده بودیم، عمیقاً وحشت کرده است و با تعجب و چشمهای گرد شده به ما نگاه میکند: خواب قیلولهاش دقیقاً روی قبر فخر الاسلام بود! البته بقیه خوابگزارهای مسجد مظفری اصلاً بیدار نشدند و صدای شاتر دوربین عکاس روزنامه هم آنها را از خواب شیرینشان بیدار نکرد.
در امّت کلیم خدا پیشوا شدم
دیدم محمّد است محمدرضا شدم
قبر ساده است و تنها، تنها قبر مسجد مظفری، کف مسجد رو به قبله، قبر حجتالاسلام حاج محمدرضا، خاخام سابق یهود، صاحب کتاب ردیه بر یهود، یک سنگ قبر قدیمی هم دارد که به دیوار نصبش کردهاند، اما بدسلیقگی کردهاند و طلقی روی سنگ گذاشتهاند که عملاً نوشتههای سنگ قبر اولیه را ناممکن میکند.
اما فخر الاسلام و خاخام آقا بابای سابق که بود؟ «ملا آقا بابا» خاخام بزرگ یهود در دوره فتحعلی شاه قاجار بود، در سال 1237 هجری قمری 1822 میلادی (حدود 190 سال قبل) به همراه بیش از 70 نفر از پیروان یهودیاش اسلام آورد.
خاخام آقا بابا، مشهور زمانه بود و کوچهای که منزلش در محله یهودیان تهران عودلاجان واقع بود، به نام خودش بود، به اصطلاح روحانی محل و بزرگ یهود در تهران بود، اما اسلام آورد.
نکته: ملا آقا بابا، خاخام بزرگ یهود در دوره فتحعلی شاه قاجار بود که 190 سال قبل به همراه بیش از 70 نفر از پیروان یهودیاش اسلام آورد و حالا فخر الاسلام محمدرضا نام دارد که در مسجد مظفری آرمیده است
اسلام آوردن خاخام بزرگ یهود در تهران آنقدر مهم بود که در مجلس اسلام آوردنش، علمای بزرگی چون ملا احمد نراقی و میرزا بزرگ قائممقام هم در آن مجلس حاضر شدند. شگفتی داستان به همین جا ختم نمیشود، خاخام سابق خیلی زود به کسوت روحانیت شیعه درآمد و شد «حجتالاسلام محمدرضا فخر الاسلام».
اما شگفتی دیگر زندگی این خاخام آخوند شده، ردیهای بود که او به زبان عبری بر یهودیت نوشت، البته متن عبری کتاب ظاهراً با توطئههای عمدی مفقود شده، اما ترجمه فارسیاش منتشر شده است، البته صد سال قبل و با چاپ سنگی و قدیمی!
داستان فخر الاسلام مورد توجه مستشرقان غربی قرار گرفته بود، دانیل زادیک در کتاب «مباحثات دینی شیعیان امامی با یهودیان در اواخر قرن هجدهم و نیمه نخست قرن نوزدهم میلادی» با ترجمه جواد مرشدلو ماجرای فخر الاسلام را چنین روایت میکند: «کتاب فخر الاسلام سال 1292 هجری (1875 میلادی) منتشر شد و منبع ارزشمندی از استدلال و ادّله را برای مسلمانان فراهم آورد. تغییر دین رضایی و احتمالاً کتابش، آن طور که گزارش شده است، باعث گرایش گروه پرشماری، از یهودیان به اسلام شد؛ در سال 1292/6-1875 »بیش از هزار نفر یهودی به اسلام گرویدند، این کتاب زندگی اجتماعی یهودیان ایران را متحول و موجی از ردیهنویسیها و انتقادات را علیه آنان فراهم کرد.
محمدرضا دو سال هم از پنجاه سال سلطنت ناصرالدین شاه قاجار را درک کرد و سرانجام در 1266 هجری قمری جان به جانآفرین تسلیم کرد و مهمان خانه خدا شد تا امروز، تنها تکریم وی شاید این بود که بازماندگانش، قبرش را در سال 1352 شمسی بازسازی کردند و به جای سنگ قبر قدیمی که ذکرش را شنیدید یک سنگ قبر امروزی با خط نستعلیق جایش گذاشتند.
فخر الاسلام شیخ محمدرضا در ابتدای کتابش، چنین خود را معرفی میکند:
«کمترین حقیر فقیر از سلسله علمای بنیاسرائیل بودم و در میان ایشان از افاضل و اعیان بودم و همگی علمای بیتالمقدس و ارباب فهم آن طایفه به فضل و تتبع من معترف بودند و در تمام عمر مشغول به تحصیل علوم و مطالعه کتب سماوی و در مقام و متابعت رسوم انبیاء سلف و علمای خلف بودم و در آن تجسس و طلب به غیر از تمیز میانه حق و باطل ادیان و وصول به طریق حق و ایقان مطلبی و مقصودی نداشتم و پیوسته ظهور راه صواب را از مفتحالابواب سائل بودم.»
بشارت به پیامبر آخرالزمان حضرت محمد (ص) و اشاره به ظهور منجی آخرالزمان از نسل پیامبر (ص) و حتی نام دوازده امام که در تورات آمده است، از جمله نکات قابل توجه کتاب «منقول الرضایی» فخر الاسلام است.
اگر مال هالیوودیها بود!
این که فرد یا افرادی، محققانی در حوزههای علمیه یا دانشگاهها پیدا شوند که بگردند دنبال نسخه مفقود شده کتاب فخر الاسلام به عبری، یا ترجمه کتابش را دوباره منتشر کنند و بگذارند در اینترنت، شاید کمترین قدرشناسی ما نسبت به این عالم دینی باشد و البته جنگ نرم و مقابله با تهاجم فرهنگی و صهیونیسم و فتنههای آخرالزمان هم از این بهتر نمیشود، حکایت کورش دوستی اسرائیلیها و علاقه خاصشان به ایران و… شهره عالم است، اما کاش آنقدر که صهیونیستها با دلایل خاص خودشان کورش را تحویل میگیرند، ما هم «فخر الاسلام» را تحویل میگرفتیم، راستی اگر هالیوود سوژهای مثل «خاخام محمدرضا» پیدا میکرد، از کنارش میگذشت و مثل ما روی قبرش میخوابید!؟
بهمن هدایتی / جام جم
منبع: رصدنیوز
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
آوای آشنا
فهرست موضوعی یادداشت ها
اشتراک