بازدید امروز : 98
بازدید دیروز : 193
مدرنیسیم و پست مدرنیسم
نسرین سالاری
مدرنینته یک پدیده اجتماعی است که در نتیجه ی تحوّلی بزرگ در اندیشه بشر معاصر به وجود آمده است. شروع مدرنیته با پدید آمدن شهر، صنعت، تکنولوژی و تغییر مناسبات، همراه است.
نظریات چهار اندیشمند درپدید آمدن مدرنیته، نقش پررنگی داشته است.1-”مارکس”: خیلی پیشتر از به وجود آمدن نشانه های مدرنیته، مارکس پیش بینی کرد، به زودی جامعه ا ی تشکیل می شود (نظام سرمایه داری) و طیفی از قدرت را می سازد که منجر به بهره کشی از مردم بی سرمایه، تحمیق وفریب مردم فرودست می شود. این مناسبات جدید وعدم تساوی قدرت، ایجاد بحران می کند. مارکس اول کسی بود که با دیدی انتقادی به تکنولوژی و پیشرفت نگاه کرد وپیشرفت را عامل بحران دانست. اما اکثریت مردم به تحولات رنسا نس(که پیامدش مدرنیسم بود) خوشبین بودند.
2- “داروین”: با ارائه یک قصّه جدید، ایمان مردم را در مورد قصّه ی آفرینش دگرگون کرد. این نظریه باعث لرزاندن پایه های باور مردم شد. شکِ در تقدّس به وجود آمد ومرجعیت کلیسا، از بین رفت.” داروین” برای اولین بار با تئوریهای علمی ثابت کرد که قصّه های ادیان در مورد آفرینش صحت ندارد. یکی از مؤلفه ها ی مدرنیته شک در امور مقدس وحذف تقدّس از باورهای مردم است.
3- “فروید”: دستاوردهای بسیاری داشت؛ از تأثیر گذارترین آن ها باید به تعریفی که در مورد واقعیت ارائه داده توجه کرد. فروید معتقد بود واقعیت حقیقی در ذهن و درون انسان اتفاق می افتد. همه ی افکار، تصمیم گیرها و رفتار ما تحت تاثیر گذشته وعملکرد ذهنی ماست، ذهن آدمی است که واقعیت حقیقی را می سازد. واقعیتی که فروید به جامعه ادبی پیشنهاد کرد، با روزگار بالزاک ودیگر هنرمندان آن دوره کاملًا متفاوت بود.از آن دوران به بعد مبنای ادبیات متحول شد. واقعیت درونی جای خود را به واقعیت بیرونی داد.
4- “انیشتین”: نظریه نسبیت او از دیگر عوامل تا ثیر گذار در مدرنیته است. او ثابت کرد که هیچ اصل علمی ثابت نیست.این نظریه، تقدس علمی را زیر سوال برد وثابت کرد که علم هم نمی تواند ناجی حقیقی باشد. این دومین ضربه ای بود که به مفهوم تقدس می خورد. “داروین” به تقدس مذهبی ضربه زد و”انیشتن” به تقدس علمی. ”مؤلفه های مدرنیته در داستانهای مدرن”نویسندگان دردوران کلاسیک از یک سری قواعد کلی در داستان پیروی می کردند به طوری که خارج شدن ازآن قواعد ارزش کار نویسنده را پایین می آورد. نهضت مدرنیته بر آمده از اندیشه ی عصر مدرن بود. حقوق برابر در اندیشه مدرنیته باعث شد که نویسنده از مقام حکیم و دانای مطلق به سطحی، هم اندازه مخاطب تغییر جایگاه بدهد.1- مسئله ی” مضمون” در داستان: نویسنده دیگر دغدغه ی آموزش و تغییر عقیده در مخاطب را نداشت.(برخلاف رئالیسم وسوسیالیست) از مؤعظه دست برداشت وبه سر گرم کردن مخاطب روی آورد.
2- نقد دوران مدرن: عده ای از اندیشمندان نسبت به تحولات مدرنیته خوشبین بودند، آنها انتظار داشتند قانون مداری، ترقی ، پیشرفت وحقوق برابر شهروندی که از دستاوردهای تحولات رنسا نس بود، باعث رستگاریشان شود، اما بعد از جنگ جهانی اول ودوم (بعد از رنسانس اتفاق افتاد) متوجه شدند که علم هم مانند دین نتوانست آنها را خوشبخت کند. در نتیجه به نقد مدرنیته، نظام امنیتی وتکنولوژی پرداختند.
3- بر اساس نظریات فروید، نویسندگان به جای پرداختن به مسائل بیرونی، به شناخت درونیات انسانها روی آوردند. علت یابی بیرونی واجتماعی را رها کردند و چون به کشف درونیات می پرداختند؛ داستانها ذهنی شدند.
4- مدرن شدن به جای بازگشت به گذشته در داستان نویسی اتفاق افتاد.استفاده از وسایل مدرن وتاثیرآنها درمناسبات امروزی (به معضلات دامن زده یا از آن ها کاسته) از دیگر مؤلفه های این گونه داستانها است.
5-” قهرمان” در این گونه داستان ها برخلاف داستانهای کلاسیک خوب یا بد نیست. شخصیت ها به جای سیاه وسفید، خاکستری شدند.
6- اغلب داستان های مدرن پایانی باز یا مبهم دارند. داستان در نقطه ای نزدیک اوج رها می شود، به دلیل اینکه داستان در کنار خواننده وفهم او از متن شکل می گیرد.
7- روایت در داستان مدرن، شکلی غیر خطی وبه هم ریخته دارد. با همه ی اصول وقواعد بازی می شود. تکه تکه کردن زمان روایت از دیگر مؤلفه های این نوعِ داستانی است. زمان مفهومی سیال پیدا می کند.(طبق نظر “برگسون”، مفهوم زمان نسبی وذهنی است.)
8- استفاده از صورتها ی گوناگون وتلاش برای بهم ریزی و وفادار نبودن به یک زاویه دید. (روایت داستان، با چند نوع زاویه دید) قاعده گریزی و قابل احترام نبودن اصول، حتی قواعد ادبی از دیگر ارکان این داستان ها است.
9 – ”سنت ستیزی”، چون مدرنیست ها متعقد بودند که سنت ها مانع پیشرفت وترقّی ما می شوند. سنت ها شامل باورها،اعتقادت وقواعد ادبی بود. اصل نو آوری که مبنای کار مدرنیست هاست به قواعد ضربه می زند و این منطق قاعده گریزی موجب آنارشیست گری در داستان می شود؛ که از معضلات داستان مدرن است. البته این ضربه بیشتر از جانب نویسند گان کم تجربه وکم سوادی که آشنایی لازم با قواعد داستانی ندارند، وارد می شود. اگر به آثار نویسندگان معروف این سبک دقت کنیم متوجه می شویم که در داستانهای آن ها ارکان داستا نی به شکل بسیار کم رنگ وجود دارد. وبا وجود رعایت تمام مؤلفه های مدرن،قصه ای خواند نی را می نویسند.“منتقدین ادبیات مدرن”“نویسندگان رئالیسم سوسیالیسم” نویسندگان متعهدی که از لحاظ مضمون، به داستان های واقع گرا متعقدند و به اصول اجتماعی واخلاقی پایند هستند. ومخالف مدرنیسم ها هستند. از نظر مخاطب، با روشنفکران مخالفند؛ قشری که مخاطب ادبیات مدرن هستند. از نظر قاعده هم با ادبیات مدرن مخالف هستند. دسته ی دیگری از منتقدین که با هر گونه ادبیات مدرن، (تئوری، ترجمه ونوشتن داستان مدرن) مخالف هستند. از نظر آنها، قرار دادن مظروف پاک در ظرف نجس است که مظروف را هم، نجس می کند.
دسته ی سوم، منتقد فرم این نوع ادبیات نیستند؛ بلکه از لحاظ ایدئولوژیک داستان مدرن را ضد مذهب می دانند که ترویج بی دینی را به دنبال دارد وروبروی آن ایستاده اند. “پست مدرنیسم”یک جنبش ادبی است که درابتدا به صورت اندیشه ای فلسفی بوده است. عدّه ای معتقدند که پست مدرنیسم، ادامه واز تبعات دوران مدرنیسم است. افرادی از جریان اصلاح طلب مدرن، شیوه های را ایجاد کردند که منجر به انتقاد از خود ونوعی نقد درونی شد؛ و به علت به وجود آمدن بعضی از اختلافات با “مدرنیسم” این جریان را “پست مدرنیسم” نامیدند. پست مدرنها متعقدند که به نقد دنیای مدرن می پردازند ومدرنیسم را به عنوان یک آفت معرفی می کنند. درحالیکه مدرن ها بیشتر به انعکاس دنیای مدرن می پردازند. اصلی ترین حرف پست مدرن ها نقد دنیای مدرن است. کار آنها متفاوت بودن است واز این جهت پیدا کردن مشترکات داستانی در این گونه آثار، از دید پست مدرن ها کاری بیهوده و تمسخرآمیز می باشد.“مؤلفه های داستانی پست مدرن”1- یکی از ویژگی ها پست مدرنیست ها پراکندگی و پشت کردن به تمام عناصر داستانی(مقدمه،پیرنگ،گره افکنی،پایان…..) است.
2- ویران گری اساس کار پست مدرنیسم است. برهم زدن نظم وقاعده، وایجاد نوعی یک پارچگی جدید ازدل این ویران گری از مهّم ترین ارکان این داستان ها می باشد.
3- یکی از مشترکات مضامین در آثار پست مدرن، نقد دوران مدرن و با آوردن لوازمات زندگی مدرن، انسان مدرنی را به نمایش می گذارند که اسیر مدرنیسم شده است. نگاه بسیاری از مدرن ها به تکنولوژی احترام آمیز است، در حالیکه پست مدرنها به دستاوردهای مدرنیسم با انتقاد وتمسخر نگاه می کنند.
4- داستان از شکل داستانی خارج می شود. درون مایه بسیار کمرنگ وفهم این داستان ها بسیار مشکل است و به عبارتی دچار بی مفهومی می شوند. البته در ظاهر این بی مفهومی وجود دارد. پست مدرنها با آوردن نشانه، لوازم غیر داستانی(عکس، تصویر،عدد،نقاشی) زبان غیر داستانی (زبان علمی) تلاش می کنند که به غیر داستانی بودن متن اشاره کنند. اما این نشانه ها بار معنایی خاصی، در داستان ایجاد می کنند.
5- “کلاژ” آوردن تکه های از قصّه ها، متن های غیر داستانی(خبرهای مختلف، تابلو های خیابان،تکّه های روزنامه…..) در اثر،که به داستا نی شدن متن، کمک می کنند و به روایتی از اجتماع مدرن می پردازند.
6- برخورد بینامتنی، پست مدرن ها متعقدند که هیچ اثر جدیدی خلق نمی شود وما، وام دار تمام آثاری که خوانده ایم، هستیم وتمامی متن ها با یکدیگر در ارتباطند. در این گونه داستان ها، متون و “پروتوتیپ” به صورت آشکار آورده می شوند؛ این ارجاعات می تواند خیلی خصوصی باشد. آنها به فهمِ خواننده از متن خود اهمیّتی نمی دهند وچون به نقد تکوینی معتقدند؛ ادعا دارند برای فهم داستان مخاطب می تواند به زندگی نویسنده وآثار مطالعه شده ی او مراجعه کند.
7- استفاده از” پارادوئی” نویسندگان، شخصیت های داستانی، مطالب تاریخی، قصه ومتون آسما نی را هجو می کنند. این مؤلفه؛ یکی از مهّم ترین ارکان این نوع داستان ها ست.برخلاف مدرنیسم که فقط شعار نوآوری می دادند؛ پست مدرن ها بررسی متون کهن واستفاده معنایی از این متون را با اهمّیت می شمرند ومعتقدند که در سنت هنوز می توان موارد قابل اعتنایی پیدا کرد و به نوعی آشنایی زدایی رسید.
8- عدم قطعیت یکی دیگر از مؤلفه های داستان های پست مدرن است. نویسندگان این مکتب چون اعتقاد دارند هیچ امرِ مورد یقینی در جهان وجود ندارد؛ از راوی نا معتمد در این گونه داستان ها استفاده میکنند. که داستان به عدم یقین منتهیمیشود.
منبع: تاریخ سینما
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
آوای آشنا
فهرست موضوعی یادداشت ها
اشتراک