بازدید امروز : 66
بازدید دیروز : 122
بسم الله الرحمن الرحیم
میگفتند کتاب نخوانده، مکتب نرفته و خط ننوشته! پس با کدامین غمزه تا اوج اعلای اعظم انبیاء بال و پر گشوده است! در کدامین دانشگاه آموخت که تمثال بیمثال قاب قوسین را یکتنه بر سینه سینای ملکوت حق حک کند! او طایر قدسی نبود، فرشته نبود، از هیچ علم و دانش و معرفت بشری مادی سر رشته نداشت، مدرک نداشت، مکتب نداشت، دارو دسته و جناح و قبیله نداشت، دین داشت و دیندار بود بی دارایی و دینار. مال منالش سلطان دادار بود بی یارو غمخوار.
زیر دین هیچ تمدنی نرفته بود، بر وجودش هیچ نشانی از نشانههای وابستگی و تعهد به نشانداران طغیان دوران نداشت. ارباب کسی نبود و کسی هم اربابش نبود، باشگاه و موسسه و میز و دفتر و طرفدار و نوچهای نداشت. پُستی نداشت تا پَستی شهوت دنیایش را در پَستوی تظاهر و حیله و نیرنگ جاسازی کند. شرکتی نداشت تا شریکی با سهامش از او سهم خواهی کند. کارخانهای نداشت تا کاخی از رویای پوچ اشرافیت و تجمل بنا کند. حزبی نبود و اما مهذب بود.
عرب بود اما با روح عربیت عجم بود. هیچ نداشت به جز، تباری پاک و بلند از تبردار تیره شجره طیبه انبیاء که تیغ غیرتش بر فرق بتها را از او به یادگار برده بود. او بت شکن بود و فرزند بت شکن. توحید یگانه آرمان او بود چون خود نیز یگانه بود در معرکه بیگانه پرستی مشرکانه.
او باید پرچم شرف اشرف خلقت را بر بام هستی بنشاند مگر میشود نیاموخته باشد! مگر میشود رتبه اول کنکور دانشگاه اخلاق و ادب و انسانیت و شرف باشی اما با تربیتی شریف مشرف نشده باشی! هر تربیتی مربی دارد و ربی. او هم داشت، هم رب را هم مربی را. رب او مربی او بود. تعلیم او از معلم عالی عالم بالا بود و تربیت در مهد بزرگ روحانیت و معنویت. پرورش او در کلاس فطرت الهی انسان بود. فرشته خدا همراز و همبازی او، مونس و هم دم او بود.
حجاز کجا و پرورش اشرف مخلوقات کجا! این طبیعت و این تربیت؟ این سرزمین اینهمه اسرار در سر امین؟ او ایمن بود از تهاجم شیطان یسار و یمین! چون ماوایش آمین فرشته ایمان بود که با ریسههای زیبای طهارت و قدسیت آراسته شده بود.
او شاگرد کلاس شگردهای پر درد و رنج جهل و غفلت بشری بود. او بشر بود اما رنج معرفتش از دسترنج بشر نبود. او اقیانوسی بود که در هیچ قاموسی مقیاسی نداشت، چرا که کوثر اکثیر روحش را تنها با زهره زهرای اطهر میتوان روشن کرد. او مثل نداشت که تمثیل ولایتش را بر تمثال ولایت علوی آشکار کرد. چون او درد یتیمی را چون دری در دلش آزمود و شد پدر بی منت امت ابراهیم. قهر میکردند مهر میکرد. زخم میزدند اخم نمیکرد. سنگ میزدند جنگ نمیکرد. ناسزا گفتند او رضا گفت. خیانت کردند امانت داری کرد. عهد گسستند او از پا ننشست. فرار کردند استغفار کرد. حمله کردند تحمل کرد. شکنجه کردند زبان به نفرین رنجه نکرد. گرسنه خوابید تا سیر بیدار شوند. دیر خوابید تا زود بیدار شوند. هجرت کرد تا غفلت نکنند. دوری کردند مهجوری نکرد. تهدید کردند نترسید. تطمیع کردند تردید نکرد. دیوانهاش گفتند بیگانه نشد. ساحرش خواندند ساترشان شد. ابترش خواندند دخترش اختری شد بر درخت طیبه نبوتش. رهبرشد مرهب شدند. امامت کرد اطاعت نکردند. مبعوث شد عبوث شدند. شریعت آورد ساز طریقت زدند. تبشیر کرد تحقیر کردند. تنذیر کرد تذویر کردند.
او... مهتر بود و برتر. او عالَمی بود در میان عالمیان. جهانی که که در جهان جان بود. او ناز خدا بود بر نیاز بشر پس همچنان نماز نیاز بگذاریم با دستور العمل پرواز او بر آستانه بی نیاز! شادی کنیم بر شادی او و شُکر کنیم بر سرازیر شدن شِکر رحمت نبوت خدا بر تلخی عصیان عصبیت و بدویتمان!
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
آوای آشنا
فهرست موضوعی یادداشت ها
اشتراک