بازدید امروز : 57
بازدید دیروز : 129
این مقاله در پاسخ به یکی از منتقدان بنده در مبحث باستان گرایی است که تلاش کرده ام نکات جدیدی از تناقض و پارادکسی که در اعتقادات این دوستان وجود دارد بر ملا کنم
بخش اول پاسخ:
دوست عزیز! از فحوای کلامتان مشخص است که مسلمان و شیعه هستید. اما از همان ابتدای کلامتان و طلیعه سخنتان مشخص است با یک جور پارادوکس و تناقض گویی مواجه هستید. چرا که کلامتان را به چیزی غیر از "بسم الله الرحمن الرحیم" شروع کردید با عبارت: "بنام خداوند گار نیک" بفرمایید این نحو آغاز سخن در کدام یک از کتب اسلامی متشرعین و مسلمانان آمده؟ کدام امام و معصوم و کدام بخش از قرآن و روایات به این نوع نامه نوشتن توصیه شده؟ مگر نه این است که در روایات معصومین ( از جنس همان معصومی که به او درود فرستاده ای) هیچ امامی و پیرو حقیقی او کلامش و کتابش و نامه اش را با عبارتی مثل آنچه که شما نوشتید آغاز نکرده و حتی توصیه نکرده اند بلکه تقبیح هم کرده اند! ایا این خدایی که به او استمداد کرده اید و به او اعتقاد دارید و نام او را با اعتقاد تمام در ابتدای مطالبتان آورده اید خدای اسلام و مسلمین است یا خدای آئین زرتشت؟ اگر مسلمان هستید و به مبانی دین اعتقاد دارید آیا این آیه شریفه را در قرآن خوانده اید که می فرماید: إِنَّهُ مِنْ سُلَیمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ(النمل/30) این نامه از سلیمان است، و چنین میباشد: به نام خداوند بخشنده مهربان ایا حضرت سلیمان نمی توانست با چیزی غیر از بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ نامه خود را آغاز کند؟ آن هم در خطاب به پادشاهی مشرک!
آعاز کار با نام پروردگار
میان همه مردم جهان رسم است که هر کار مهم و پرارزشى را به نام بزرگى از بزرگان آغاز مى کنند، و نخستین کلنگ هر مؤ سسه ارزنده اى را به نام کسى که مورد علاقه آنها است بر زمین مى زنند، یعنى آن کار را با آن شخصیت مورد نظر از آغاز ارتباط مى دهند.
ولى آیا بهتر نیست که براى پاینده بودن یک برنامه و جاوید ماندن یک تشکیلات ، آن را به موجود پایدار و جاویدانى ارتباط دهیم که فنا در ذات او راه ندارد، چرا که همه موجودات این جهان به سوى کهنگى و زوال مى روند، تنها چیزى باقى مى ماند که با آن ذات لایزال بستگى دارد.
اگر نامى از پیامبران و انبیاء باقى است به علت پیوندشان با خدا و عدالت و حقیقت است که کهنگى در آن راه ندارد.
از میان تمام موجودات آنکه ازلى و ابدى است تنها ذات پاک خدا است و به همین دلیل باید همه چیز و هر کار را با نام او آغاز کرد و در سایه او قرار داد و از او استمداد نمود لذا در نخستین آیه قرآن مى گوئیم (بنام خداوند بخشنده بخشایشگر) (بسم الله الرحمن الرحیم ). این کار نباید تنها از نظر اسم و صورت باشد، بلکه باید از نظر واقعیت و معنى با او پیوند داشته باشد چرا که این ارتباط آن را در مسیر صحیح قرار مى دهد و از هر گونه انحراف باز مى دارد و به همین دلیل چنین کارى حتما به پایان مى رسد و پر برکت است .
به همین دلیل در حدیث معروفى از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) مى خوانیم : «کل امر ذى بال لم یذکر فیه اسم الله فهو ابتر»: (هر کار مهمى که بدون نام خدا شروع شود بیفرجام است ).
امیر مؤ منان على (علیه السلام ) پس از نقل این حدیث اضافه مى کند انسان هر کارى را مى خواهد انجام دهد باید بسم الله بگوید یعنى با نام خدا این عمل را شروع مى کنم ، و هر عملى که با نام خدا شروع شود خجسته و مبارک است .
و نیز مى بینیم امام باقر (علیه السلام ) مى فرماید: سزاوار است هنگامى که کارى را شروع مى کنیم ، چه بزرگ باشد چه کوچک ، (بسم الله ) بگوئیم تا پر برکت و میمون باشد.
کوتاه سخن اینکه پایدارى و بقاء عمل بسته به ارتباطى است که با خدا دارد.
به همین مناسبت خداوند بزرگ در نخستین آیات که به پیامبر وحى شد دستور مى دهد که در آغاز شروع تبلیغ اسلام این وظیفه خطیر را با نام خداشروع کند: (اقرء باسم ربک ).
و مى بینیم حضرت نوح (علیه السلام ) در آن طوفان سخت و عجیب هنگام سوار شدن بر کشتى و حرکت روى امواج کوه پیکر آب که هر لحظه با خطرات فراوانى روبرو بود براى رسیدن به سر منزل مقصود و پیروزى بر مشکلات به یاران خود دستور مى دهد که در هنگام حرکت و در موقع توقف کشتى (بسم الله ) بگویند (و قال ارکبوا فیها بسم الله مجراها و مرسیها) (سوره هود آیه 41).
و آنها این سفر پر مخاطره را سرانجام با موفقیت و پیروزى پشت سر گذاشتند و با سلامت و برکت از کشتى پیاده شدند چنانکه قرآن مى گوید: (قیل یا نوح اهبط بسلام منا و برکات علیک و على امم ممن معک ) (سوره هود آیه 48).
و نیز سلیمان در نامه اى که به ملکه سبا مى نویسد سر آغاز آن را (بسم
الله ) قرار مى دهد (انه من سلیمان و انه بسم الله الرحمن الرحیم ...) (سوره نحل آیه 30).
و باز روى همین اصل ، تمام سوره هاى قرآن با بسم الله آغاز مى شود تا هدف اصلى که همان هدایت و سوق بشر به سعادت است از آغاز تا انجام با موفقیت و پیروزى و بدون شکست انجام شود.
تنها سوره توبه است که (بسم الله ) در آغاز آن نمى بینیم چرا که سوره توبه با اعلان جنگ به جنایتکاران مکه و پیمانشکنان آغاز شده ، و اعلام جنگ با توصیف خداوند به رحمان و رحیم سازگار نیست .
در اینجا توجه به یک نکته لازم است و آن اینکه ما در همه جا بسم الله مى گوئیم چرا نمى گوئیم (بسم الخالق ) یا (بسم الرازق ) و مانند آن ؟!
نکته این است که (الله ) چنانکه به زودى خواهیم گفت ، جامعترین نامهاى خدا است و همه صفات او را یکجا بازگو مى کند، اما نامهاى دیگر اشاره به بخشى از کمالات او است ، مانند خالقیت و رحمت او و مانند آن .
از آنچه گفتیم این حقیقت نیز روشن شد که گفتن (بسم الله ) در آغاز هر کار هم به معنى (استعانت جستن ) به نام خدا است ، و هم (شروع کردن به نام او) و این دو یعنى (استعانت ) و (شروع ) که مفسران بزرگ ما گاهى آن را از هم تفکیک کرده اند و هر کدام یکى از آن دو را در تقدیر گرفته اند به یک ریشه باز مى گردد، خلاصه این دو لازم و ملزوم یکدیگرند یعنى هم با نام او شروع مى کنم و هم از ذات پاکش استمداد مى طلبم .
به هر حال هنگامى که کارها را با تکیه بر قدرت خداوند آغاز مى کنیم خداوندى که قدرتش مافوق همه قدرتها است ، سبب مى شود که از نظر روانى نیرو و توان بیشترى در خود احساس کنیم ، مطمئن تر باشیم ، بیشتر کوشش کنیم ، از عظمت مشکلات نهراسیم و ماءیوس نشویم ، و ضمنا نیت و عملمان را پاکتر و خالصتر کنیم .
و این است رمز دیگر پیروزى به هنگام شروع کارها به نام خدا.
گر چه هر قدر در تفسیر این آیه سخن بگوئیم کم گفته ایم چرا که معروف است على (علیه السلام ) از سر شب تا به صبح براى (ابن عباس ) از تفسیر (بسم الله ) سخن مى گفت ، صبح شد در حالى که از تفسیر (با) بسم الله فراتر نرفته بود) ولى با حدیثى از همان حضرت این بحث را همینجا پایان مى دهیم ، و در بحثهاى آینده مسائل دیگرى در این رابطه خواهیم داشت .
(عبدالله بن یحیى ) که از دوستان امیر مؤ منان على (علیه السلام ) بود به خدمتش آمد و بدون گفتن بسم الله بر تختى که در آنجا بود نشست ، ناگهان بدنش منحرف شد و بر زمین افتاد و سرش شکست ، على (علیه السلام ) دست بر سر او کشید و زخم او التیام یافت بعد فرمود: آیا نمى دانى که پیامبر از سوى خدا براى من حدیث کرد که هر کار بدون نام خدا شروع شود بى سرانجام خواهد بود، گفتم پدر و مادرم به فدایت باد مى دانم و بعد از این ترک نمى گویم ، فرمود: در این حال بهره مند و سعادتمند خواهى شد.
امام صادق (علیه السلام ) هنگام نقل این حدیث فرمود: بسیار مى شود که بعضى از شیعیان ما بسم الله را در آغاز کارشان ترک مى گویند و خداوند آنها را با ناراحتى مواجه مى سازد تا بیدار شوند و ضمنا این خطا از نامه اعمالشان شسته شود)
منبع: تفسیر نمونه
شاید بگویید شما هم کارتان را با نام خدا آغاز کرده اید. درست اما کدام خدا خدای ادیان مشرک باستانی؟ خدای آئین زرتشت؟ که اگر چنین است چگونه جمع کنیم بین دو خدا؟ خدایی که مظهر توحید و یگانگی و اسماء حسناست؟ خداییکه قرآن را نازل کرده و انبیاء الهی را برای مبارزه با شرک و کفر فرستاده یا خداییکه ساخته و پرداخته توهمات اتدیان شرک آلود باستانی ایرانیان و غیر ایرانیان است؟ در اسلام ما خدا را با لفظ جلاله الله می شناسیم با همه اوصاف .و ویژگیهای مختص به آن و نه هر چیز دیگری! شاید بگویید منظورم همین خداست! اگر چنین است پس بهتر نیست با همان روش اسلامی و سیره ائمه معصومین مشیی کنید تا فرق بین مسلمان با غیر مسلمان مشخص شود؟ چرا که در این صورت بین ما و دیگر ملتها و ادیان که کارهایشان را با نام خدایان مورد قبول خودشان آغاز می کنند چه فرقی است؟
آیا نباید مسلمان بودنمان را از همان آغاز مشخص کنیم تا هیچ شک و شبهه ای در اعتقادات نویسنده پیش نیاید؟ گفتید با من به زبان قرآن و عربی سخن نگویید؟ مگر کلامی بالاتر و مقدستر از کلام وحی و کلال خدا وجود دارد؟ مگر شما به چیزی غیر از قرآن و وحی الهی اعقتاد دارید؟ مگر شما مسلمان نیستید؟( که ظاهرا اینطور است) اگر همین قرآن معجزه خالده و عظیم الهی نبود چیزی هم برای اثبات مسلمانیمان وجود داشت؟ می خواهید با زبان و ادبیات کدام دین و آئین و ملتی با شما سخن بگویم؟ اگر می خواهید درباره اعتقاداتم با چیزی غیر از قرآن استدلال کنم بفرمایید با چه زبانی؟ به زبان عبری و تورات؟ به زبان انجیل و مسیحیت؟ احتمالا توقع دارید آیاتی از تورات و انجیل و یا حتی اوستا برایتان بیاورم؟ آیا استدلالی بالاتر از استدلال در کلام خدا وجود دارد؟
اما بخش دوم از پاسخ شما:
نمی دانم چرا بخش مهمی از تاریخ این ملت را تحریف کردید و یا بنا ندارید حقایقی را که باعث آبرو ریزی باستان گرایان و متعصبان به قومیت و نژاد ایرانی است به میان بکشید؟ پاسخ دهید این شکوه و عظمت موهوم و افسانه های ایا چیزی جز کاخ های شاهان برایمان باقی گذاشته است؟ آیا درباره حرم سرای شاهان ایران چیزی به گوشتان خورده است؟ ازدواج با هر زنی که پسندشان بود( حتی با خاله و دختر و مادر بر اساس آئین زرتشت! اینها به کنار سری هم به آمار زنان موجود در کاخ های آنان و خوش گذرانی و عیاشیهایشان در تاریخ بزنید) آیا می دانید شاهان برای حفظ حکومت فرزندان و مردان خانواده و نزدیکان خود را یا کور کرده یا کشته و تبعید می کردند؟ آیا می دانید خواندن و نوشتن که ابتدائی ترین نیاز یک تمدن است تنها اختصاص به شاهان و شاهزادگان بوده و بقیه مردم حق یاد گرفتن خواندن و نوشتن را نداشتند (شاید این تلنگری باشد به شما و آن بخش از سخنانتان که ادعا کردید اعراب مسلمان همه را سوزانده و از بین برده اند! یا شاید اصلا چیزی به نام کتاب وجود نداشته و یا اگر وجود داشته درخدمت تسلط بیشتر شاهان و غارتگری و استبدادشان بوده! اگر چنین بوده که ادعا دارید چرا هیچ اثری از کتاب و نوشته های علمی جز دیوار نوشته هایی در مدح شاهان هیچ اثری از این تمدن های با شکوه ! به دست نیامده!) آیا می دانید تنها فرد دانشمند و حکیم ایرانی بوذرجمهر در سیاهچالهای بیداد شاهان جان داد و پوسید؟ اما گفتید چشم مصنوعی( البته اگر اسمش را چشمی با قابلیتهای چشم های مصنوعی فعلی بدانیم و نه فقط شیئی زینتی که البته این افتخار نصیب تمدنهایی قبل از داریوش و کوروش است!)
چرا ارتش بزرگ و فیل سوار چند سهزار نفری ایران در برابر 20 هزار عرب پا برهنه شکست خورد؟ چرا با اولین برخورد اعراب با ایرانیان 2000 نفر از ارتش ایران اسلام آوردند؟ ایا می دانید شاه ایران پس از فرار از طرف هیچ یک از مردم و حاکمانش پناه داده نشد و عاقبت به دست یک ایرانی آسیابان و دهقان کشته شود؟
ایا می دانید ایرانیان مسلمان ارتش اسلام سهم بسزایی در فتح شهرهای ایرانی داشتند؟( به عنوان راهنما و مشاور و گاه سفیر و نماینده ارتش اسلام برای تسلیم بدون خونریزی) امام درباره کشتار ایرانیان و غارت آثار تمدنی لطف می کنید چند نمونه از این کتابهای معتبر تاریخی را بیاورید؟( و لطفا موارد ضعف و دروغ بودنشان را بر اساس مستندات تاریخی بیان فرمایید) اما یک سوال اگر بر فرض محال چنین تمدنی هم بوده آیا در آثار دانشمندان ایرانی و غیر ایرانیان مسلمان ( دنیایی علم را متحول کرد از ابن سینا و... که همه کتابهایشان به زبان عربی و علمی آن دوران بوده) کوچکترین اثری و ذکر خیری از این آثار با شکوه تمدنی سراغ دارید؟ آیا از یکی از آنها شنیده و یا دیده اید که کوچکترین ذکر خیری از تالیفات و صنایع و اختراعات نام ببرند؟ یا شاید هر آنچه بوده در در خدمت عیش و نوش شاهان بافرهنگ و متمدن و زنباره و عیاش ایرانی شده و با آنها در زباله دان تاریخ دفن شده و...امیدوارم با این مطالب کمی از غرور و تعصب دوستان علاقه مند به تمدن ایرانی کاسته شود و چشم بصیرتشان به روی حقیقت باز شود و خود را مضحکه آگاهان و تاریخ دانان منصف جهان قرار ندهند( بهتر است درباره این تمسخر کمی در اینترنت جستجو کنید تا داستان برایتان روشنتر شود)
در پایان باید اضافه کنم نظام آموزش و پرورش هر کشوری بستر ساز رشد و تعالی فکری و فرهنگی آن ملت است. حال با مقایسه طرز تفکر و نوع تلقی سیستم حکومتی پادشاهی ایران باستان که تمامیت خواه و خودکامه بودند با آموزه های رهایی بخش و فطری اسلام پی به عظمت اسلام و بنیادن های تعالی بخش آن خواهیم برد. در اینجا مقایسه کوتاهی بین این دو جهان بینی انجام خواهیم داد تا...تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!:
علی رغم ویژگی های مثبتی که در روند آموزش و پرورش ایران باستان وجود داشته است متاسفانه این نظام آموزشی از محدودیت ها و یا بهتر است ذکر شود معایبی رنج می برد. بزرگ ترین محدودیت ها و معایب سازمان آموزش ایران باستان را می توان به شکل ذیل دسته بندی نمود:
. 1- آموزش و پرورش در انحصار طبقه اعیان و اشراف و شاهزادگان بود
. 2- آموزش یافتگان سعی داشتند دانش و معلومات خویش را از مردم عادی مخفی دارند
3- در آموزش و پرورش القا عقیده و اندیشه حاکم بود که نتیجه اش فرمان برداری مطلق و اطاعت کورکورانه در برابر افراد صاحب قدرت و منصب بود.
فرآوری : طاهره رشیدی
بخش تاریخ ایران و جهان تبیان
آموزش و پرورش در دوران حاکمیت اسلام
? جایگاه های آموزش پیش از بنیاد مدارس، بدین قرار بودند :
ـ مکتب برای آموختن، خواندن و نوشتن
ـ مکتب برای آموزش قرآن و مسایل ابتدایی
ـ آموزش ابتدایی در کاخها
ـ کتاب فروشی ها
ـ خانه های دانشمندان
ـ تالارهای ادبی
ـ بیابان ( بادیه )
ـ مسجد
همه اینها مردم را به فراگیری خواندن و نوشتن واداشت. این گرایش به هنگام شکوفایی اسلام آغاز شد و گذشت زمان انگیزه ای برای بهتر شدن این هنر و حتی نوآوری در آن بود. گرچه در آغاز اسلام تعداد مسلمانانی که خواندن و نوشتن میدانستند کم بود، ولی همه یا بیشتر آنان را پیامبر (ص) برای نوشتن نزد خود به کار می گرفت. از همین جا بود که این اندیشه پیدا شد تا (ذمیان، نامسلمانان اهل کتاب) به کسانی که می خواستند خواندن و نوشتن یاد بگیرند، آن را بیاموزند. در پیکار بدر بسیاری از مردم مکه به اسارت گرفته شدند، پیامبر اسلام کسانی را که می توانستند خواندن و نوشتن بیاموزند، در برابر آموختن آزاد می کرد. این خدمت فدیه آزادی نا مسلمانان بود و بر این پایه یاد دادن از سوی آنان به چهره یک عرف رایج در آمد.( ویکی پدیا ـ مقاله آموزش و پرورش در ایران)
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
آوای آشنا
فهرست موضوعی یادداشت ها
اشتراک