بازدید امروز : 61
بازدید دیروز : 129
بسم الله الرحمن الرحیم
دوستی گفته اند:
دین زرتشتی منحرف شد؛پس ایرانیان حقّجو به اسلام آمدند. ایرانیان "حقّجو" بوده اند و سعی میکردند ظرف خود را با مظروفی نیک پر کنند.زمانی زرتشتی و زمانی اسلام .
نهایتاً اینکه در پهلوی تلاش زیادی برای برجسته کردن ایران باستان صورت گرفت؛امّا این به معنای بیزاری ایرانیان از ایران باستان نیست.خندهام میگیرد که میگویید بیزاری ایرانیان از فرهنگ باستان. فرهنگ امروز ما مخلوطی از ایران باستان و اسلام است.و الّا چرا کشورهای مسلمان با هم تفاوت دارند؟هر دینی لامحاله آمیخته با ملیّت خود است.اعتقادات ایران باستان داشت به تاریکی میرفت که ایرانیان به خاطر "فرهنگ بالا"ی خود آمدند و نقاط خالی را با اسلام پر کردند. این همان فرهنگ غنیّ ایرانی که شما بیزاری را مطرح کردید
پاسخ :
گفتید مردم ایران از فرهنگ و تمدن خود بیزار نیستند. رجوعی به تاریخ داشته باشید. ببینید کدام یک از خلفا و پادشاهان در ترویج و همین خرافات در میان ملت تلاش کرده اند؟
خلفای عباسی و رژیم پهلوی! چرا خلیفه عباسی به فرهنگ و تمدن ایرانی و باستانی چون عید نوروز علاقه مند باشد؟ پس نگویید مردم این خرافات غیر دینی را دوست داشته اند بلکه اهداف ضد دینی شاهان موجب احیاء دوباره همین عادات و ضد فرهنگی ملت ایران شده . مگر نه اینکه در روایت می خوانیم : الناس علی دین ملوکهم: مردم همانطور رفتار می کنند که فرماروایان و پادشاهانشان می خواهند و به آن سمت و سو و جهت می دهند. اگر نبود سیاستهای خلفای عباسی در حال حاضر هیچ اثری از این فرهنگ و تمدن پوشالی وجود نداشت. گفتید ملتهای مسلمان چرا تفاوت دارند. مردم در حقیقت اسلام را با انحرافات و التقاط پذیرفته اند و این اختلاف نتیجه دست اندازی مردم در پذیرش اسلام است. قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ(آل عمران/95)
بگو: «خدا راست گفته (و اینها در آیین پاک ابراهیم نبوده) است. بنا بر این، از آیین ابراهیم پیروی کنید، که به حق گرایش داشت، و از مشرکان نبود!» به قول سید جمال اسد آبادی: الاسلام شیئ و المسلمون شیئ آخر. اسلام و مسلمانی دو چیزند نه یک چیز. بلکه اگر مردم اسلام را خالصانه می پذیرفتند در حال حاضر شاهد همین اختلافات نبودیم.
گفتید ما ظرفی فرهنگی داریم که باید آن را در کنار دین حفظ کنیم ابتدا بفرمایید منظورتان از فرهنگ چیست؟ رابطه دین فرهنگ چگونه است؟ آیا دین و فرهنگ یک چیز هستند یا دو چیز(متفاوت و متضاد)؟ اگر یک چیزند پس این تضاد و اختلاف ماهوی دین و فرهنگ ملی چیست؟ اگر دوچیزند چگونه میان این دو جمع می کنید؟ اگر دین قادر به پاسخ گویی به نیازهای فرهنگی یک ملت نیست چرا مردم با تمام وجود آن را پذیرفتند و قرنها فرهنگ و تمدن باستانی خود را کنار گذاشتند( بلکه به ضرب زور پهلوی ضد دین این فرهنگ و تمدن کذایی احیاء شد)؟
اگر فرهنگ و تمدن گذشته قادر به پاسخگویی به خواستهای فرهنگی ملت ایران بود چرا در این ظرف دست نیاز به سوی ملتی بی فرهنگ و بی تمدنی چون اعراب دراز کردند؟ آیا در جوامع مذهبی چون ایران بدون وجود دین هم می توان فرهنگ را هویت بخش یک ملت دانست؟ اگر چنین است پس نقش دین در این میان چیست؟ اگر نه پس چه لزومی دارد در کنار دین زائده ای ناهمگون و نامتناجس چون فرهنگ را بپذیریم؟ آیا با وجود فرهنگ( به قول شما ظرف) مردم چه نیازی داشتند به دنبال مظروف غیر متجانس و غیر همگنی چون دین بروند؟ ( چرا که اینها دو چیزند نه یک چیز! این غیر آن است و آن هم غیر این. همچنین قرار گرفتن چیزی غیر دین در کنار دین به این معناست که دین ناقص و ناتوان از پاسخگویی به خواسته های بشری است و پس لازم است با چیزی چون ملیت و باستان دوستی آن را تقویت کنیم! پس خاتمیت و جامعیت دین یعنی: عبث و دروغ!
آیا با وجود گذشته با شکوهی که ادعا می کنید همین مردم نمی توانستند دنبال مظروف تحریف نشده و دست نخورده اولیه خود بروند و آن را با تحقیق و مطالعه باز یابند؟ چرا این کار بعد از 1400 سال یادشان افتاده( یا شاید هم دشمنان دین به یادشان انداخته اند) طبق تعریف شما از فرهنگ ظرف ملتی چون ملت عرب توحش و بی فرهنگی است و مظروف دین خاتم چرا قرآن بر ملتی نازل شد که در اوج توحش و بی تمدنی قرار داشتند؟ آیا با وجود ظرف فرهنگی مدنیت و فرهنگ قومیت و نژاد ایرانی بهتر نبود دین خاتم بر ملت ایران نازل می شد و مثلا به جای حضرت محمد( صلی الله علیه و آله وسلم) حضرت سلمان به نبوت برگزیده می شد؟ چرا خداوند متعال ظرف آلوده و بی ارزشی چون فرهنگ ملت عرب و عربستان را برای مظروفی متعالی و ارزشمندی چون آئین خاتم برگزید؟ فرمودید ظرف هم مهم است چقدر مهم است؟ مگر ملتهای دیگر چه چیزی کمتر از ملت ایران در تمدن سازی و فرهنگ داشتند که ما برای ایران و ایرانیت امتیازی ویژه قائل شویم و بگوییم ایرانی در کنار دینش حتما باید فرهنگ و تمدن باستانی خود را هم حفظ کنند و اسلام را هم برای خالی نبودن عرضه بپذیرند؟!
آیا تمدنهای دیگر چنین ادعایی نمی توانند داشته باشند؟ آیا ملتهای دیگر چنین حقی ندارند که داشته های قومی و نژادی خود را به دین بچسبانند تا مبادا در میان ملت اسلام گم و گور شوند؟ ایا در اینصورت وظیفه دین به عنوان عامل وحدت بخش و تعالی بخش میان امتها بی اعتبار نخواهد شد؟ اگر هر ملتی گوشه ای از دین را رها کنند به بهانه فرهنگ و هویت باستانی و ملی خود بچسبند با این اعتبار که هویت من و فرهنگ و تمدن باستانی من بالاتر و بهتر است و نیازی به فرهنگ و تمدن سایر ملتها و تمدنها ندارم چه اتفاقی خواهد افتاد؟ اگر دین و فرهنگ دو چیز متضاد هستند فرهنگ برتر است یا دین؟ اگر فرهنگ قومی برتر است. آیا پهلویها و صدام ها و آتارک ها و هیتلرها که اتفاقا شعارشان همین برتری فرهنگ و هویت ملیشان بود راه خطا نبرده اند؟
اگر دین برتر است پس چه نیازی است که خود را به چنین ظرفی بچسبانیم؟ آیا با کوبیدن بر فرهنگ و تمدن باستانی و قومی و نژادی همان اتفاقی نخواهد افتاد که بر سر صدام و هیتلرافتاد وقتیکه شعارهای قومی و ملی و ناسیونالیستی را پرنگ تر کردند؟ آیا با پا فشاری بعضیها بر هویت به اصطلاح ملی و باستانی باعث وحشت و تنفر سایر ملتهای مسلمان همسایه از گذشته خونخواری و غارت و حمله شاهان ایران و ایرانی به ملتهایشان نخواهیم شد؟ آیا این ذهنیت در میان مسلمانان و کشورهای همسایه بوجود نخواهد آمد که ایرانی بازهم به بهانه تمدن و ملیت به دنبال کشور گشایی و اسارت ملتهای دیگر است؟ این تصور بوجود نمی آید که ایرانی به دین اسلام اعتقادی ندارد و اسلام و تشیع صرفا ابزاری سیاسی و پوششی برای فرار از انتقاد ملتها نسبت به علاقه شان به گذشته شرک آلوده شان هست؟( چنانچه در حال حاضر هم درباره ایران و ایرانی چنین وانمود می کنند و یکی از مبانی ایران هراسی همین است) بفرمایید تکلیف ما در برابر آیات زیر چیست؟ إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ(الأنبیاء/92) این (پیامبران بزرگ و پیروانشان) همه امت واحدی بودند (و پیرو یک هدف)؛ و من پروردگار شما هستم؛ پس مرا پرستش کنید!
وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ(المؤمنون/52) و این امت شما امت واحدی است؛ و من پروردگار شما هستم؛ پس، از مخالفت فرمان من بپرهیزید!
آیا دعوت اسلام به امت واحده به این معنا نیست که باید ملتها دست از تفرقه و اختلاف( که عمدتا ریشه های کهن فرهنگی و تمدنی دارد) بردارند وبه جای پافشاری به گذشته های نامتناجس و غیر همگون باستانی سر یک سفره و دین و یک فرهنگ یعنی فرهنگی آسمانی و الهی بنشینند نه فرهنگ های خود ساخته و دست ساز بشری؟ گفتم خود ساخته چنانچه در آیه شریفه ذکر شد همه پیامبران در ادیان گذشته پیرو یک دین( امت یعنی: دین) بوده اند این مردم بوده اند که با ایجاد تغییر و انحراف سلیقه های در آموزه های انبیاء عظام عامل انحراف و اختلاف و چند دستگی میان پیروان انبیاء الهی شده اند و ملتها را به جان هم انداخته اند. آیا پیروی هر ملتی از عامل اختلاف یعنی همان فرهنگهایی که هر کدام بر خلاف خواست خدا و انبیاء برای خود ساخته اند مبارزه با اصل بعثت انبیاء نیست؟
کدام ملت است که بگوید ظرف فرهنگی و تمدنی من بی ارزش است( به قول معروف ماست من ترش است) ادیان الهی قرار بوده انسانها را بر سر یک سفره بنشانند و امتی واحده تشکیل دهند. آیا دل بستن هر ملتی به فرهنگ و تمدن ویژه خود جایی برای پذیرفتن آگاهانه و مومنانه و همه جانبه اسلام خواهد گذاشت؟ آیا نباید دل بستگیهای قومیتی و ناسیونالیستی خود را کنار بگذاریم تا ببینیم آئین اسلام ورای تعصبات ملی بهترین داروی شفا بخش برای دردهای ملتها خواهد بود؟ قُلْ إِنَّنِی هَدَانِی رَبِّی إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ دِینًا قِیمًا مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ(الأنعام/161)
بگو: «پروردگارم مرا به راه راست هدایت کرده؛ آیینی پابرجا (و ضامن سعادت دین و دنیا)؛ آیین ابراهیم؛ که از آیینهای خرافی روی برگرداند؛ و از مشرکان نبود.» در آیه شریفه مقصود از مشرکین و آئین های خرافیشان چیست؟ مگر غیراز این است که حضرت ابراهیم بر تمدن بابل و نمرود مبعوث شد؟ تمدنی که پادشاهان ایرانی چون کوروش آن را تصرف کرده و به نابودی کشاندند؟ این دو ظرف تمدنی ایران و بابل کدام بهتر بودند؟ اگر بابل بهتر بود چرا پیامبری برای مبارزه با این تمدن مبعوث شد؟ اگر ایران بهتر بود و کوروشی چنین رسالتی خواهد یافت پس چه لزومی به بعثت پیامبری عظیم بر ملت همسایه ایران بود؟ حق با کدام است؟ پیامبر خدا که برای نابودی یک تمدن باشکوه قیام کرد یا با تمدن بابل که به دست تمدن حریصی دیگر به نابودی کشیده شد؟ کدام ظرف و مظروف حق دارند؟
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
آوای آشنا
فهرست موضوعی یادداشت ها
اشتراک