بازدید امروز : 78
بازدید دیروز : 160
علل شکست ایرانیان
مقدمه:
مطالبی که از نظرتان خواهد گذشت بخشهایی از کتاب تاریخ اجتماعی ایرانیان به قلم نویسنده، تاریخ شناس و ایران شناسی قهار است. لحن و ادبیات کاملا جانبدارانه و متعصبانه است که حکایت از اوج تعصب ناسیونالیستی نویسنده دارد ولی در عین حال بر خلاف هم مسلکان خود وی فردی با انصاف و منطق است و حقایق تاریخی را بر خلاف کسانیکه سعی در پوشاندن و تحریف حقایق تاریخی دارند زیر تیغ تیز جعل و تحریف و سانسور نمی برد. ای کاش کمی از انصاف و عقلانیت این محقق منصف در وجود عده ای نژاد پرست و ناسیونالیست بی منطق وطنی بود تا چشم باز می کردند و حقایق را می دیدند و دست از لجاجت و دشمنی با ملتهای دیگر و به بهانه آن دشمنی با اسلام بر می داشتند!
چنانکه قبلا اشاره کردیم، مقارن حمله اعراب، وضع اقتصادى و اجتماعى ایران سخت درهم و آشفته بود. جنگهاى 24 ساله خسرو- پرویز با رومیان، نهتنها به سود شاهنشاهى ایران نبود بلکه یکى از عوامل اساسى ضعف حکومت گردید.
خسروپرویز با غارت بیت المال و تحمیل مالیاتهاى سنگین بر مردم، چنان دربار باشکوهى براى خود ترتیب داد که در تاریخ ایران سابقه ندارد. عده زنان و کنیزان و خوانندگان این خسرو بیدادگر به چندین هزار تن مىرسید. براى آنکه به درجه تحمیلات او بر مردم ایران واقف گردیم، کافى است به یاد آوریم که خسروپرویز هنگام حبس خود ادعا کرد که موجودى خزانه را چهار برابر کرده است. همین گفته بهترین دلیل ظلم و ستمگرى او بر توده مردم است. بنابراین، قبل از حمله تازیان، بنیان حکومت ساسانى سخت متزلزل شده بود.
پس از خسروپرویز، تا روى کار آمدن یزدگرد سوم، طى چند سال متجاوز از 20 تن بر اریکه سلطنت نشستند و این خود، مىرساند که تمرکز و قدرت اولیه حکومت ساسانى، در نتیجه عدم رضایت اکثریت و سرکشى فئودالها، از بین رفته بود. تجمل دربار و بیدادگرى سلاطین و طبقات ممتاز و معاف بودن آنها از پرداخت مالیات و کارهاى تولیدى، تحمیل خراجهاى گوناگون به طبقات زحمتکش، بیدادگرى با اقلیتهاى مذهبى، تحمیلات ظالمانه مغها و روحانیون، خودسرى فئودالها و نافرمانى آنها از حکومت مرکزى و بیکفایتى سران سپاه، از مهمترین علل شکست ایرانیان بود.
علاوه بر این، انحصار کلیه مقامات لشکرى و کشورى به هفت خانواده و محرومیت اکثریت مردم از حقوق اجتماعى، مجموع این عوامل و نارضاییها، بهتنهایى و بدون ارتباط با اوضاع اجتماعى عربستان، مقدمات اضمحلال و انقراض حکومت ساسانى را فراهم کرده بود.
طبرى در حوادث سنه 24 نقل مىکند که: سردار عرب مغیرة بن شعبه به رستم فرخزاد گفت: «از ما تازیان هیچکس، دیگرى را بنده نیست، گمان کردم شما نیز چنین باشید بهتر آن بود که از اول مىگفتید که برخى از شما بندگان دیگرید از رفتار شما دانستم که کار ملک شما بشده، ملک با چنین شیوه و آئین نماند.»
در چنین شرایطى، قبایل مختلف عرب در زیر لواى اسلام، متحد و متشکل شده بودند.
______________________________
(78). ترجمه تاریخ طبرى، پیشین، ص 315.
تاریخ اجتماعى ایران، ج2، ص: 54
و چون از لحاظ اقتصادى وضع نامطلوبى داشتند، براى بهبود وضع خود، هجوم و غارت ملل همجوار را به عنوان مسلمان کردن آنها وسیله قرار داده و در پناه شعار «لنا احدى الحسنین» یا فتح مىکنیم و غنیمت مىبریم و یا کشته مىشویم و به بهشت مىرویم، با شور و هیجان کمنظیرى به تسخیر ممالک همجوار همت گماشتند.
استاد فقید محمد قزوینى، ضمن انتقاد بر مقاله یکى از فضلا در شفق سرخ، به بعضى از علل و عوامل تسلط اعراب بر ایران اشاره مىکند و از شاعر و نویسنده بیچارهاى که جز قلم و دوات و کاغذ سلاحى ندارد و به حکم ضرورت، ناچار است لغات عربى را در محاورات و مکاتبات معمولى به کار برد، تا حدى دفاع مىنماید و مىنویسد: «اگر تقصیرى در تاراج زبان عربى بر زبان فارسى بر کسى متوجه است، مىدانید به گردن کیست؟ اول به گردن خلیفه ثانى، عمر بن الخطاب است که قشون عرب را به طرف ایران سوق داد؛ دوم به گردن یزدجرد سوم و سرداران قشون او که با آنهمه قوت و قدرت و جاه و جلال و جبروت و تمدن و ثروت که یراق اسبشان از نقره بود و نیزههاشان از طلا و (یا برعکس)، نتوانستند سدى در مقابل خروج آن عربهاى فقیر سر و پا برهنه ببندند؛ سوم به گردن بعضى ایرانیان خائن و عربمآبان آنوقت (شبیه به فرنگىمآبان و روس و انگلیسپرستان امروزه که بلا شک نسبت اینها به خط مستقیم، به آنها منتهى مىشود) از اولیاى امور و حکام ولایات و مرزبانان اطراف که به محض اینکه حس کردند که در ارکان دولت ساسانى تزلزلى روى داده و قشون ایران در دو سه وقعه از قشون عرب شکست خوردهاند، خود را فورا به دامان عربها انداختند و نه فقط آنها را در فتوحاتشان کمک کردند و راه و چاه را به آنها نمودند بلکه سرداران عرب را به تسخیر سایر اراضى که در قلمرو آنها بود و هنوز قشون عرب به آنجا حمله نکرده بود، دعوت کردند و کلید قلاع و خزاین را دودستى تسلیم آنها نمودند بشرط آنکه عربها آنها را به حکومت آن نواحى باقى بگذارند. کتب تواریخ، بخصوص فتوح البلدان بلاذرى، از اسامى شوم آنها پر است و یکى از معروفترین آنها ماهویه سورى مرزبان مرو، قاتل یزدجرد است که بعدها در زمان حضرت امیر به کوفه آمد ... و حضرت امیر به دهاقین و اساوره و «دهتسلارین» خراسان حکمى نوشت که جمیعا باید جزیه و مالیات قلمرو خود را به او بپردازند (فتوح البلدان، ص 408). و همچنین بعضى از ایرانیهاى دیگر که در بسط نفوذ عرب و زبان عرب فوق العاده مساعدت کردند؛ مثل آن ایرانى بىحمیت که براى تقرب به حجاج بن یوسف، دواوین ادارات حکومتى را که تا آنوقت به فارسى (یعنى به پهلوى) بود، به عربى تبدیل کرد، یا مثل «خواجه بزرگ شیخ جلیل شمس الکفاة» احمد بن الحسن المیمندى، وزیر سلطان محمود، که پس از چهارصد سال از هجرت و خاموش شدن دولت عرب، در خراسان و نواحى شرقى ایران، چنان اقدامى کرد. تازه آقاى کافى الکفاة از جمله کفایتهایى که به خرج داد، یکى این بود که دواوین ادارات دولت غزنوى را که وزیر قبل از او ابو العباس فضل بن احمد اسفراینى به فارسى تبدیل نموده بود، دوباره به عربى تحویل کرد (تاریخ یمینى، طبع مصر، ج 2، ص 170).
...ولى بزرگترین شاعر ایران و بانى رفیعترین بناى مجد و شرف ملى ایران، یعنى فردوسى طوسى علیه الرحمه را پس از وفات، به عوض اینکه قبه و بارگاه بر سر قبر او بنا کنند، معاصرین قدرشناس! او حتى جسد او را نگذاردند که در قبرستان عمومى مسلمانان دفن نمایند. مقتداى آنها شیخ ابو القاسم گرکانى گفت: «او مادح گبران و کافران بود. پیغمبر (ص) فرمود:
«من تشبه بقوم فهو منهم» (تاریخ گزیده).
گذشته از عوامل بزرگ اجتماعى و طبیعى، مقصرین واقعى در تسلط عرب بر ایران که یکى از کوچکترین نتایج آن، اختلاط زبان ما با زبان آنها بود، اینها بودند که ذکر شد.
نویسنده یا شاعر بیچاره چه گناهى در این میانه داشت و چه تقصیرى بر گردن آنها مىتوان وارد کرد.
یک نفر کاتب یا شاعر بىدستوپا که از تمام اسلحه عالم جز قلمى و دواتى و کاغذى در پیش نداشت ... چطور مىتوانست سدى در مقابل این حوادث عظام تاریخى ببندد و مىتوانست از قشون عرب و از سیلاب مهاجرین عرب و از خیانت هموطنان بانفوذ و مقتدر خود یعنى ولات امور و حکام اطراف جلوگیرى نماید؟» «79»
به نظر نولدکه: «نجباى ایران در مقابل عرب، آن مایه فقدان حس وطنپرستى و آن اندازه وظیفهشناسى را که سابقا در برابر اسکندر نشان داده بودند، ابراز نکردند، و البته اختلاف دین و شاید خشونت رفتار عرب نیز تا حدى مانع گشت که این نجبا به آن سهولت که هزار سال پیش تسلیم یونانیگرى شده بودند، تسلیم اسلام گردند.
اما بههرحال، در طبقات نجبا و بزرگان کسانى بودند که خیلى زود براى جلب منافع و حفظ مصالح خویش تسلیم دشمن گردیدند.» «80»
ایدئولوژى مذهبى تازه شوروشوق و وحدتى معنوى، در میان قبایل عرب ولو براى دورانى موقت، پدید آورده بود؛ و حال آنکه جامعه ایران را نبرد عقاید زرتشتى، مانوى، مزدکى، رزوانى، عیسوى، یهودى، شمنى و غیره از هم مىدرید. بیباورى و تردید حکمروایى داشت، درباریان و اشراف زرینهکفش که بر ایران حکم مىراندند سخت در عیش و فساد فرورفته بودند، فاصله آنها و موبدان حامى آنها با مردم بسیار بود. مردم از آنها بیزار بودند و سقوط
______________________________
(79). محمد قزوینى، بیست مقاله، ص 106 به بعد (به اختصار).
(80). تاریخ ایران بعد از اسلام، پیشین، ص 227.
تاریخ اجتماعى ایران، ج2، ص: 56
آنها را به چشم رضا مىنگریستند. بارها خیانتهایى رخ داد ... بعضى از سرداران تسلیم اعراب شدند اعراب بنوبه خود در نتیجه غارت کشورهاى ثروتمند نظام دموکراسى قبیلهاى را از یاد بردند و بتدریج اشرافیت اموى و عباسى که مانند اشرافیت ساسانى فاسد و تجملپرست بود، پدید آمد و مایه انحطاط سیطره عرب شد. تسلط عرب و دین تازه تأثیرات عمیقى در جامعه ایرانى گذاشت؛ زبان و خط پهلوى متروک شد، دین زرتشتى و اشرافیت از صحنه بیرون رفتند، کوچیدن اعراب و آمیزش آنها با ایرانیان موجب درآمیختگى نژادى وسیعى گردید، دین تازه دیوار طبقاتى را فروشکست و تغییرات عمیقى در توزیع قدرت و مالکیت به وجود آورد؛ بطورىکه جامعه پس از اسلام با جامعه پیش از اسلام، تفاوتهاى عمیقى پیدا کرد.» «81»
منبع: تاریخ اجتماعى ایران، ج2، ص: 53 تا 56
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
آوای آشنا
فهرست موضوعی یادداشت ها
اشتراک