بازدید امروز : 27
بازدید دیروز : 35
مهمترین مسئله در این باب، این است که ما در بین سلسلهى علمى فقهى و حِکمى خودمان در حوزههاى علمیه - در این صراط مستقیم - یک گذرگاه و جریان خاصالخاص داریم که میتواند براى همه الگو باشد، هم براى علما الگو باشد - علماى بزرگ و کوچک - هم براى آحاد مردم و هم براى جوانها؛ میتوانند واقعاً الگو باشند. اینها کسانى هستند که به پایبندى به ظواهر اکتفاء نکردند، در طریق معرفت و طریق سلوک و طریق توحید تلاش کردند مجاهدت کردند کار کردند، و به مقامات عالیه رسیدند. و مهم این است که این حرکت عظیم سلوکى و ریاضتى را نه با طرق مندرآوردى و تخیّلى - مثل بعضى از سلسلهها و دکانهاى تصوّف و عرفان و مانند اینها - بلکه صرفاً از طریق شرع مقدّس آن هم با خبرویت بالا، به دست آوردند.
رژیم پهلوی و نگاه صوفیانه به دین
آن رژیم گذشته اگر با دین ارتباطى هم داشت، مسلّماً آن ارتباط از نقطهى فقاهت نبود؛ یعنى با این نقطهى فقاهت بد بود و لج مىکرد. اگر هم یک نفر مىخواست یک خرده دیندارى بکند، سراغ تصوف مىرفت! یعنى اگر یک وصلى هم بود، فقها که هیچ - آنان که اصلاً در میدان کار نبودند - باز تا حدودى مثلاً از طریق عرفا و فلاسفه بود؛ آن هم به مراتب کمتر از فلاسفهى غربى!
یک نکته هم در خصوص برنامههاى عرفانى شماست. آن برنامهیى که گفتم یک روز اعصاب من را آشفته کرد، یک برنامهىعرفانى بود! البته در این برنامهى «با محرمان خلوت انس» هم مطالب عرفانى وجود دارد؛ اما منظورم این برنامه نیست؛ اگرچه گاهى آن هم در این عیبى که مىخواهم بگویم، شرکت دارد. گاهى در مباحث عرفانى حرفهاى قلمبه سلمبهیى زده مىشود که واقعاً کسى نمىفهمد معنى این حرفها چیست؛ یعنى استفاده از اصطلاحات عرفا و احیاناً بهکار بردن آنها در موارد نه چندان بجا ! مباحث عرفانى باید دل انسان را به خدا نزدیک کند؛ عرفان واقعى یعنى این؛ یعنى آن ذکر و یاد الهى را در انسان بهوجود بیاورد و بصیرت لازم را براى حضور در مقابل خدا ایجاد کند. این حضور هم درجاتى دارد. آدم هر وقت به خدا توجه مىکند، حضورى پیدا مىکند؛ اما در انسانهاى عارف و والامرتبه، این حضور خیلى عمیقتر و پُرمعناتر و پُرصفاتر است. عرفان باید در انسان صفایى ایجاد کند؛ این صفا با الفاظ خشکِ اینطورى بهوجود نمىآید؛ چون هیچ معنایى پشتش نیست. به نظر من با طرح بعضى از داستانها از جاهاى خوب، و بیان کلماتى از بعضى از بزرگان - همانهایى که واقعاً عارف و اهل معنا بودند - عرفان واقعى را در برنامهى خودتان مطرح کنید.
حالا ما عیب این برنامههاى عرفانى را گفتیم، به هنرش هم اشاره مىکنیم. من یک بار داشتم به یکى از همین برنامههاى عرفانى شما گوش مىکردم، دیدم جملهیى را از کتاب «چهل حدیث» امام نقل مىکند؛ آن جمله براى من خیلى مؤثر و گیرا بود. عجیب است که من کتاب «چهل حدیث» امام را دارم و نگاه هم کردهام؛ اما آن جمله را ندیده بودم. آن جمله راجع به این بود که انسان نباید به خداى متعال بگوید که با عدالت با من برخورد کن؛ چون خداى متعال بر او سختگیرى خواهد کرد. همان عبارت سادهى امام در آنجا، بسیار گیرا و مؤثر بود؛ اینها عرفان است. خود امام اهل معنا و اهل حال بود؛ آن چیزى که مىگفت، واقعاً آن را احساس کرده بود؛ لذا آن چیزى هم که از او صادر شده است، همان اثر را مىگذارد.
آن برنامهیى(12) هم که شما(13) پارسال در ماه رمضان در تلویزیون اجرا مىکردید، واقعاً همینطور بود؛ از یک انسان بزرگ و اهل معرفت، جملهیى گیرا به زبانى ساده نقل مىشد و انسان را منقلب مىکرد. برنامههاى عرفانى بایستى اینگونه باشد؛ والّا از لفاظى کردن و دایماً ملکوت و جبروت را بههم بستن، چیزى در نمىآید!
...فرضاً گاهى برنامهیى مثل «با محرمان خلوت انس» هست که در آن مسائل عرفانى مطرح مىشود و به دل انسان مىنشیند و من بعضى اوقات فرصت پیدا مىکنم و آن را گوش مىکنم؛ اما گاهى هم برنامهیى هست که اصلاً با نیاز فعلى فضاى فرهنگى و مذهبى جامعهى ما بکلى بیگانه است.
مطلبى که ارایه مىشود، یا خیلى ضعیف است و یا نحوهى ارایهاش خیلى ضعیف مىباشد؛ به خاطر این که بدون هنر و زبان خوب و قدرت القا بیان مىشود. یعنى یا آدمهاى معمولىِ متوسط، آن مطالب را بیان مىکنند و یا این که افراد کج سلیقهیى مىآیند و یک سرى مطالب عجیب و غریب - صورتاً عرفانى و باطناً پوچ - را مطرح مىکنند.
اوایلى که شعر نو رایج شده بود، یک عده از این جوانها مىآمدند و همینطور چیزى مىگفتند. در آن زمان شایع بود که وسطهاى یک شعر را پاک مىکنند و خیال مىکردند شعر نو مىسرایند! البته، این شایعه واقعیت هم داشت و در مواردى به نحو موجبهى جزییه اتفاق هم افتاده بود. بعضى از مطالب عرفانى که در رادیو مطرح مىشود، همین حالت را تداعى مىکند و بعضى خیال مىکنند عرفان همین است که آدم چیزى ببافد! دیدهاند که اگر کسى مطالب عرفانى مىگوید، آدم نمىفهمد. بههمین خاطر خیال کردند هر مطلبى که آدم نفهمید، عرفان است! یکچیزى مىسازند و با یک زبان بىربطِ چرندى، در رسانههاى ما پخش مىکنند و هر چه آدم فکر مىکند، مىبیند هیچ چیز در آن پیدا نمىشود و هیچ معنایى ندارد. به مسؤولان رادیو اعتراض مىکردم که چرا اینطورى است؟ در دلم به خودم جواب دادم که اینها چه کار کنند و به چه کسى مراجعه کنند و از چه کسى بخواهند؟ تا من بگویم: چرا اینگونه است؟ مىگوید: بنویسید تا من بخوانم. من چه جوابى باید به او بدهم؟ وضع تبلیغ ما این است
باطل بودن نگاه جدایی اسلام از معنویت
اسلام سعادت مردم را دنبال مىکند. اسلام با فساد و ظلم و تبعیض مخالف است. اسلام براى رفاه مردم در کنار معنویت مردم به میدان آمده است. امام این را از آغاز شروع مبارزات تا تشکیل نظام اسلامى و تا آخر عمر، مکرّر بیان کرد. امامِ عظیمالشّأن ما در دنیاى اسلام این را نشان داد که فقه اسلام - یعنى مقرّرات اداره زندگى مردم - در کنار فلسفه اسلام - یعنى تفکّر روشنبینانه و عمیق و استدلالى - و عرفان اسلام - یعنى زهد و انقطاع الىاللَّه و دامن برچیدن از هواهاى نفسانى - چه معجزه بزرگى مىتواند بیافریند. امام عملاً نشان داد که اسلام سیاسى، همان اسلام معنوى است. در طول دوران استعمار، دشمنان اسلام و دشمنان بیدارى ملتهاى اسلامى، تبلیغ مىکردند که اسلامِ معنوى و اسلامِ اخلاقى از اسلامِ سیاسى جداست. امروز هم همین را تبلیغ مىکنند. امروز هم دستگاههاى تبلیغاتى دشمن و جبهه دشمنِ نظام اسلامى با انواع و اقسام وسایل تبلیغاتى سعى مىکند اسلامِ سیاسى و اسلامِ عدالتخواه و اسلامِ اجتماعى را به عنوان چهرهاى خشن در دنیا معرفى کند و مردم را به اسلامِ منزوى، اسلامِ تسلیمطلبانه و اسلامى که در مقابل متجاوز و ظالم و زورگو هیچ عکسالعملى از خود نشان نمىدهد، سوق دهد. امام این را شکست و این انگاره دروغین از اسلام را باطل کرد و اسلام ناب را مطرح نمود. اسلام نابى که امام مطرح کرد، یعنى ضدّ اسلام متحجّر و خرافى و همچنین ضداسلام رنگ باخته در مقابل مکاتب بیگانه و التقاطى. هم آن روز، هم در طول سالهاى مبارزه براى تشکیل نظام اسلامى، و هم تا امروز، این یکى از نقاطى است که جبهه دشمن اسلام روى آن تأکید مىکند: سیاست را از معنویت جدا کردن؛ یعنى اگر کسى مىخواهد مسلمان باشد، باید سرِ خود بگیرد و گوشهاى بنشیند و به اینکه دشمن چه مىکند، متجاوز چه مىکند، اشغالگر چه مىکند، کارى نداشته باشد. امروز هم این را تبلیغ مىکنند. امام نقطه مقابلِ این را در دنیاى اسلام مطرح کرد و امروز دنیاى اسلام این موج عظیم را در درون خود دارد. شما به هر کشورى از کشورهاى اسلامى بروید، مىبینید اسلامِ زنده، در نظر نخبگان، جوانان، دانشگاهیان، دانشمندان، علما و آزادگانِ آنجا، اسلامى است که بتواند ملت خود را در مقابل زورگویان و قلدران و قدرتطلبان و متجاوزان عالَم حفظ و حمایت کند و به آن مصونیّت ببخشد و اجازه دخالت و تسلّط و سیطره دشمن را بر مردم ندهد. آنها این اسلام را مىخواهند و اسلام ناب محمّدى یعنى همین.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
آوای آشنا
فهرست موضوعی یادداشت ها
اشتراک