بازدید امروز : 47
بازدید دیروز : 139
به گزارش جهان، سلمان حدادی، متولد سال 1361 در شهرستان سنندج است. او از پدری سنی و مادری شیعه به دنیا آمد. سلمان بعد از اتمام دبیرستان، 3 سال دوره ی تکمیلی حوزه را در زاهدان و مسجد مکی گذراند و پس از مولوی شدن، 4 ماه هم به رایوند پاکستان، برای آموزش یک دوره کامل نحوه ی تبلیغ و جذب رفت.
وی چندی پیش در بخش رهیافتگان بیست و یکمین نمایشگاه قرآن حضور یافت و به نحوه شیعه شدنش اشاره کرد. گزیده سخنان وی را در ادامه می خوانید:
- من پیش از شیعه شدن همه دروس وهابیت را در زاهدان خواندم. 4 ماه هم در پاکستان نحوه جذب وهابیت را آموختم و بعد از آن هم با ادامه تلاشهایم ماموستا شدم. حتی دوره ای آموزش خود در زاهدان با عبدالمالک ریگی هم دوره بودیم. با قبول شدن کنکور در دانشگاه کرمانشاه پذیرفته شدم و در آن دانشگاه مناظره هایی با یک دوست شیعه به اسم مهدی رضایی داشتم. در آن مناظره ها من به ایشان گفتم یا باید من شیعه بشوم و یا تو وهابی بشوی.
- طی این مناظرات ایشان چند کتاب برای من آورد که این کتابها در من تاثیری نگذاشت. تا اینکه یک بار من را به مجلس امام حسین علیه السلام بردند و با اینکه خوشم نمی آمد اما پای منبر یک سید روحانی نشستم و به حرفهایش گوش دادم. در آن شب همه بعد از سخنرانی سینه زدند و من تنها گریه می کردم. آنجا بود که احساس کردم دین ناقصی دارم و از وهابیت زده شدم. بعد از ان بود که قبول کردم شیعه حق است اما شیعه شدن برای خودم بسیار سخت و دشوار بود.
- من تمام کتابهای مکاتب و مذاهب را خوانده ام و با شیطان پرستی آشنا هستم و حتی کتابهای صادق هدایت را حفظ هستم. اما از اینها هیچ چیز دستگیرم نشد و همه اینها به نوعی شبیه به هم بودند. تا اینکه نزد بزرگان و علمای شیعه دوازده امامی رفتم و پاسخ سوالات خود را از آنها گرفتم.
- بیشترین تاثیر در هدایت من را کتاب "المراجعات" نوشته علامه شرف الدین عاملی داشت که من قوبل کردم شیعه حق است و یک سال طول کشید تا شیعه بشوم.
- من کتابی نوشتم تحت عنوان "آیا شیعه حق است" که منتشر شده و آن را به دوستان صمیمی خود دادم. دوستانم آن را به پدرم برگرداندند و او وقتی فهمید که من شیعه شده ام گفت تو فریب خورده ای ولی من به او گفتم من فریب خورده نسیتم چرا که خودم بیش از هزار نفر را به وهابیت جذب کرده ام. در نهایت با پدرم مناظره کردیم که منجربه درگیری ما در خانه شد. بعد از آن 6 ماه با بزرگان وهابیت مناظره کردم و همه آنها را شکست دادم که موجب شد آنها از من عصبانی بشوند و بگویند که انگلیس مرا برای شکست آنها فرستاده! بعد از ان به من پیشنهادهای مالی دادند که شیعه نشوم و اسمی از شیعه نیاورم اما قبول نکردم.
- آنها کسانی هستند که وقتی در دوره کودکی و نوجوانی صحبت های آقای قرائتی را در تلویزیون نگاه می کردم سه بار پای مرا برای تنبیه سوزاندند که این کار را نکنم. همین طرز تفکر بود که موجب شد پس از شیعه شدن من یک روز به دستور پدرم با چوب و چماق سر راه من ایستادند و من به شدت کتک زدند و حتی شاهرگ دست من را بریدند. وقتی همسر باردارم به کمک من آمد او را هم چنان زدند که منجر به سقط جنین او شد، تا اینکه ما بیهوش شدیم و دست از سر ما برداشتند و وقتی بهوش امدیم که در بیمارستان بودیم. بعد از آن ما از سنندج رانده شدیم.
- بعد از آن با همسرم به تهران آمدیم و 45 روز آواره خیابانهای تهران بودیم و سرپناهی نیافتیم تا اینکه به جمکران رفتیم متوسل به امام زمان (عج) شدیم و 45 روز هم آنجا ماندیم و با غذای نذری مردم سر کردیم. تا اینکه یک آشنایی مرا دید و مبلغی به من داد و گفت ما غیرتمان قبول نمی کند یک شیعه با همسرش در خیابان بماند. بعد از آن به دفتر یکی از مراجع رفتیم و ایشان پیشنهاد دادند که من در قم بمانم.
- به خاطر این جراحات من مشکل تکلم دارم و هنوز هم دارو مصرف می کنم. الان پدرم برای سر من جایزه 50 میلیونی تعیین کرده و کسانی هم برای کشتن من فرستاده است. حتی در یکی از شبکه های تلویزیونی وهابی یک برنامه علیه من پخش کردند.
- دلایل مخالفت وهابیت با شیعه این است که شیعه بر حق است و قبول کردن آن برای آنها سخت است. شیعه برای هر چیز دلیل دارد و همه چیز آن آزاد است. اما در وهابیت همه چیز بر اساس اجبار بدون دلیل است.
- مرکز اصلی جهان وهابیت در رایوند پاکستان است که علاوه بر استفاده از آخرین شیوه ها برای جذب وهابیت، همه آموزشهای تخریب، ترور و بمب گذاری ها با سرمایه گذاری غربیها در آن انجام می شود.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
آوای آشنا
فهرست موضوعی یادداشت ها
اشتراک