فرهادی در آثارش به دنبال لحن و زبانی متفاوت منطبق بر فرم روایی مدرن با تقلید از و نگاه فرمالیستهایی مدرن و شبه مدرن رایج در سینمای اروپاست. سوالم این بود که آیا ایشان در آثارش توانسته طبق قاعده سینمای مدرنیستی اروپایی و در قالب آن موفق عمل کند یا نه؟ البته به اعتقاد بنده ایشان چون اصرار دارد به این سبک فیلمسازی ادامه بدهد ولی به خاطر تضادیکه بین فرهنگ و هویت ایرانی اش و فرم هنری نامتناجسی که برای بیان آن انتخاب کرده نتوانسته بین این دو فرم و محتوای ناهمگون سازگاری ایجاد کند و در نتیجه بنا بر مثل معروف: تقلید کلاغ از روش را رفتن کبک و فراموش کردن راه روش خود فرهادی نتوانسته به هدفش برسد( هرچند جوایزی هم برنده شده است) او نه تنها در فرم و ساختار فیلمش سعی مدرنیستی داشته بلکه از زاویه نگاهی مدرن هم به فرهنگ و هویت ایرانی آن هم با نگاهی نقادانه داشته باشه اما به نوعی تذبذب محتوایی و هویتی دچار شده. این را به روشنی میتونیم در آثار چون جدای و دست آخر گذشته مشاهده کرد. این تغییر و تحول برای مدرن شدن فرم و محتوای آثارش به این منجر شد که دست آخر در جغرافیایی فیلمسازیش هم دچار بحران هویت شود. فرهادی برای دست یافتن به آرزوی قلبی اش یعنی مهاجرت از فرهنگ و هویت سنتی و بومی پناهنده شدن به فرهنگ و هویتی روشنفکر پسندانه آن هم در کشوری در چون فرانسه که نماد و مهد سینمای روشنفکری و موج نوی دنیاست بتواند آثاری منطبق با اقتضای سبک روشنفکرانه بسازد. اما نتیجه اون فیلمی به شدت از نظر روایی چند پاره و ضعیف از آب در آمده. فرهادی هنوز در راه شدن هست متاسفانه نه فرهادی بسیاری از هنرمندان و فیلمسازان وطنی که داعیه روشنفکری دارند از آثارا به سمت سویی در تقابل با ارزشهای مرسوم و سنتهای دینی و اخلاقی و بومی منجر میشه. نتیجه اینکه این گونه آثار به مرور زمان از طرف مخاطب ایرانی پذیرفته نشده و به سمت مخاطب جذب و پسند مخاطب غیر بومی خواهد رفت و خود نیز به همان سمت و سو سوق داده خواهد شد. اینکه مخاطب ایرانی نمی پذیرد و به عبارتی این سبک روایی را نخواهد پسندید و پس خواهد زد به دلیل تضاد داشتن روایت و سبک کاملا غیر ایرانی فیلم با باورها و هویت خود است. مخاطب از فرهادی فیلمی ایرانی میخواهد فیلمی که همچون آینه خود را در ان ببیند چه زیبا و چه زشت. اما متناسب با همان آینه ای که دز آن مرز وبوم ساخته شده نه آینه ای کج و معوج و غیر ایرانی. مخاطب ایرانی از فرهادی که یک ایرانی است انتظار ارائه اثری مطابق با ارزشهای فرهنگی و بومی خود هست تا بتواند با آن ارتباط بر قرار کند. به همین دلیل است که مخاطب هر چند ممکن است به خاطر اعتبار و شهرت نام فرهادی و یا از سر کنجکاوی به سراغ فیلمی چون گذشته برود اما در پایان مخاطب نخواهد توانست با اثر ارتباط عاطفی و انسانی و ایرانی عمیق برقرار کند. چنانچه در فیلم گذشته هم این اتفاق افتاد و با وجود استفاده فرهادی از عوامل ایرانی فیلم بیشتر فرانسوی به نظر میرسد تا ایرانی. در حقیقت فیلم گذشته فرهادی رو تولدی دوباره در عرصه سیر و سلوک و هنری روشنفکرانه فرهادی دانست که در فرانسه کلید خورد و فرهادی با این فیلم به همه ایرانیها و جشنواره نشینان پیغام داد که او با فیلم گذشته به گذشته خود پشت پا زده و از آن پشیمان و سرخورده است وبه دنبال حیاتی جدید و تولدی دوباره در عرصه هنری و هویتی خود است. فرهادی نماینده هنرمندانی است که به دنبال تنفس با اکسیژن روشنفکری و در فضا و جغرافیایی کاملا روشنفکری هستند محیطی که ریه های اندیشه و عمل آنان با آن اعتیاد پیدا کرده و ترک آن موجب مرض است. لذا این دگر دیسی و پوست اندازی امثال فرهادی امری طبیعی و اجتناب ناپذیر است.