بازدید امروز : 74
بازدید دیروز : 29
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از عوامل اختلاف و تفرقه و بحران های متعدد در میان امت اسلام پس از رحلت نبی اعظم اسلام، موضوع جانشینی حضرت بوده و اینکه چه کسی باید جانشین حضرت باشد و چرا؟ متاسفانه این روزها همین موضوع بهانه ای شده برای عده ای مزدور اجانب تا به بهانه تاسیس خلافت نبوی خاور میانه و جهان اسلام را با مصیبتی عظیم مواجه سازند. لذا بر خود لازم دانستم تا برای باز کردن این گره کور قدمی برداشته باشم. تا خدا چه خواهد
در اینجا بنا داریم با اتکاء به قرآن ( ونه روایات) و استدلالی عقلی پرسشی تعیین کننده مطرح نماییم. به عقیده حقیر پاسخ این پرسش می تواند گره کور این فتنه بزرگ و اختلاف را برای همگان باز کند و آن سوال این است:
1. سوال سخت اول
آیا حضرت دستوری برای تعیین جانشین پس از خود داشتند یا نه؟
چنانچه عده ای پاسخ دهند آری، سوال دیگری پیش خواهد آمد:
آیا جانشینان بعدییا همان خلفا) توسط خود حضرت تعیین شده اند یا دیگران؟
اگر گفته شود:
توسط خود حضرت تعیین شده است باز هم سوال خواهیم کرد:
کسانیکه خلفا را به عنوان جانشین نصب شده از طرف حضرت قبول دارند بر کدامین دلیل استناد میکنند؟ عقلی یا نقلی؟
اگر چنین ادله ای وجود دارد چرا صحابه بزرگی چون حضرت علی علیه السلام به مخالفت با آن بر خواستند؟ آیا دلیلی وجود نداشته یا حضرت از آن خبر نداشته؟ آیا همین مخالفت بزرگترین صحابی و داماد و سردار و سرلشگر و محرم اسرار پیامبر و یار همیشه همراه پیامبر دلیل بر زیر سوال بودن چنین انتخابی نیست؟ اگر ابوبکر و عمر موافق این انتخاب بوده اند گروه دیگری از صحابه با محوریت حضرت علی علیه السلام مخالف صدرصد بوده اند. کدام را قبول کنیم؟ کدام ارجحیت دارند؟ کدام صحابی می تواند در نبود پیامبر اعظم اسلام چنین رسالتی بزرگی را بر عهده گیرند؟ آیا خود حضرت در زمان حیاتشان هیچ اشاره ای هم به جانشین یا جانشینان بعد از خود نکرده است؟
اگر بگویند:
نقلی وجود دارد( که نیست) پس دلیل تشکیل شورای ثقیفه و رای گیری( یا همان انتخابات) برای چه بوده؟ منظور از اجماع امت چیست و از کجا آمده و اگر این اجماع مخالف قرآن سنت نبوی باشد چه باید کرد؟ رای کدام صحابه در این امر خطیر صائب خواهد بود؟ ایا باز هم رای گیری خواهد شد؟ اگر قرار است با رای گیری یا همام تنتخابات بتوان درباره چیزی تصمیم گرفت که از اختیارات ویژه و الهی پیامبر است، پس تکلیفمان با نبوت و رسالت و قوانین الهی چه خواهد بود؟ آیا این همان انکار نبوت و رسالت و وحی الهی نخواهد بود؟( البته به شکلی کاملا دمکراتیک)
اگر بگویند:
صحابه اجتهاد کرده اند، خواهیم گفت:
آیا کسانیکه اجتهاد کرده اند، اجتهادشان موافق و مطابق با رای خداوند متعال و پیامبر اوست یا نه؟ اگر موافق نیست پس در این میان نقش پیامبر چه چیست؟ آیا آنان از طرف خداوند یا پیامبر دستور دریافت کرده اند برای اجتهاد در جهت تعیین خلیفه آن هم اجتهادی که خلاف نظر رسول خداست؟ اگر موافق نظر اوست از خود حضرت نامه ای یا مکتوبی دریافت کرده اند؟ حتی اگر دریافت هم کرده باشند( که نکرده اند) چرا در جریان دوات و قرطاس در آخرین روز عمر پیامبر از نوشتن آن نامه و مکتوب سرنوشت ساز ممانعت کردند؟
آیا دلیلی بر عصمت آنان از خطا در اجتهاد در نصوص و ادله شرع وارد شده؟ اگر چنین ادله ای وارد شده است پس چرا حضرت در غدیر بر شرافت و خلافت علی (علیه السلام) تاکید کردند؟ داستان داوت و قرطاس چه بود؟ چرا حضرت در زمان حیاتشان از همین خلفا برای جانشینی در فرماندهی لشگر، فرماندار یا استاندار، یا ابلاغ وحی(داستان ابلاغ آیه برائت که بنا به دستور پیامبر از ابوبکر ستانده شد و حضرت علی علیه السلام داده شد) در جریان حرکت برای جنگ تبوک چرا حضرت علی علیه السلام را به عنوان تنها فرد مورد اعتماد برای مقابله با توطئه منافقین و یهود در مدینه جا گذاشتند؟ چرا پیامبر اعظم اسلام فرمانده آخرین سپاه اسلام را جوانی کم سن و سال چون اسامه قرار داد و همه را حتی ابوبکر و عمر را تکلیف به رفتن کردند و متخلفین را لعن کردند؟
اگر اجتهاد صحابه در برابر نص پیامبر جایز است در اینصورت اگر این اجتهاد مخالف با نظر پیامبر باشد بدعت و مخالفت با حضرت و نشانه ارتداد نیست؟
اگر اجتهاد صحابه همه حجت است پس چرا صحابه همدیگر را لعن و تکفیر میکردند و گاه در برابر هم دست به صف ارائی و جنگ زدند؟ چنانچه معاویه در برابر حضرت علی علیه السلام و عایشه و طلحه و زبیر در برابر حضرت علی علیه السلام لشکر کشی کردند؟
2. سوال سخت دوم
چنانچه عده ای بگویند پیامبر برای خود جانشینی تعیین نکرده است در اینصورت باید بپرسیم پس خلفای تعیین شده مشروعیت خلافت خود را از کجا آورده اند؟ اگر بگویند:
اجتهاد کرده ایم باز هم خواهیم پرسید: چرا بقیه صحابه با این اجتهاد مخالف بودند و اجتهادشان صد درجه مخالف با اجتهاد آنان بود؟ این مخالفت تا آن حد بود که اگر صبر و خود داری حضتر علی علیه السلام نبود احتمال جنگ داخلی خونین و ویرانگری در شرف وقوع بود.( بنی هاشم و قبایلی که با صحابه مخالفت در مراوده بودند در برابر دریافت خمس و زکات از طرف خلیفه خودخوانده مقاومت کردند و در این جریان یکی از صحابی نامی پیامبر همراه با مردان قبیله کشته شد و به ناموسش تجاوز شد و زنان و کودکانش به عنوان مرتد و خارجی اسیر شده و به مدینه ببرده شدند!) حتی عده زیادی از این مخالفین همچون حضرت علی علیه السلام و بسیاری از صحابه نامدار پیامبر....هیچگاه بیعت نکردند؟ آیا ملاک تشخیص اینکه اجتهاد کدام صحابه مطابق با نظر قرآن و پیامبر است چیست؟ نظر و رای خلفا چه ارجحیتی بر سایر صحابه داشت که آنان بر مسند خلافت ننشستند و چرا نظر آنان در خلافت لحاظ نشد؟ آیا این هم دستور پیامبر بود که نظر ابوبکر و عمر ارجح باشد؟ پس تکلیفمان با حضرت علی علیه السلام و صحابه دیگر که مخالف این تصمیم بودند چه میشود؟ چرا در انتخاب خلیف آنقدر عجله داشتند که حتی در مراسم کفن و دفن پیامبر حاضر نشدند و برای تعیین خلیفه در ثقیفه جلسه مخفیانه( از دیگر صحابه) تشکیل دادند؟ چرا برای تعیین خلیفه از گروه و طیف خاصی اینهمه شتاب به خرج دادند؟ مگر ما در تعیین عجولانه خلیفه از طرف خداوند و رسولش دستوری داشتیم؟ اگر چنین دستوری وجود داشت چرا حضرت علی علیه السلام از آن بی اطلاع بود( که مطلع بود اما همه چیز برنامه ریزی شده )
اگر این دیدگاه درست است که پیامبر جانشینی تعیین نکرده است آیا ادله ای از قرآن(نه روایی چرا که اصل قرآن است و سایر ادله چون روایات باید مطابق با نظر قرآن سنجیده شود و الا فلا) در این باب وارد شده است؟
در اینصورت آیا این نقص بر پیامبر اعظم اسلام نیست که اکثر پیامبر بزرگ الهی پیشین از چون حضرت موسی و داوود و یعقوب و ابراهیم طبق نصوص قرانی برای خود جانشین داشته اند اما پیامبر ما واجد همه درجات و مناقب و فضائل پیامبران پیشین بلکه بالاتر از همه بوده، از این امتیاز بزرگ محرو م گشته؟ آیا این نشان از نقص و ضعف بر حضرت نیست؟ آیا این نمی تواند بر جایگاه اشرف انبیاء و مخلوقات بودن حضرت خدشه وارد کند؟
منتظر پاسخ های دوستان هستیم:
شیعه یا سنی ما را در یافتن حقیقت یاری دهید
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
آوای آشنا
فهرست موضوعی یادداشت ها
اشتراک