بازدید امروز : 86
بازدید دیروز : 118
به گزارش شیعه آنلاین،
آخر ای بیچارة بدبخت! آن کسی که دویست سال قبل فوت کرده است به چه درد تو میخورد؟! تو باید به دنبال ضعف و بیچارگی خودت باشی! اینکه میگویند: مولانا ایرانی و از ماست! یا سعدی از ماست! و یا سیّد جمال الدّین از ماست و دیگری میگوید: افغانی است و... این چه بازیهائی است؟ مگر سیّد جمال الدّین چه تاجی بر سر ما زده است که اینقدر بر سر او دعوا نموده و کنفرانس تشکیل میدهید که: آیا ایرانی است و یا افغانی و اسدآبادی یا پاکستانی و...؟! شخصی که أساساً معلوم نیست که بوده و چه وضعی داشته و طبق گفتار بعضی فراماسونری بوده و در بعضی دستگاههای کذائی فعّالیّت داشته است چرا ما اینقدر بر سر خود و بقیّه بزنیم که أسدآبادی است و یا افغانی؟!
شرف ما به این است که از اوّل تا آخر خلقت فقط چهارده معصوم داریم! چقدر مردم گیج هستند و چقدر ما بدبختیم! در مقابل معصومین علیهم السّلام مولانا کیست؟ حافظ کیست؟ تمام افتخار مولانا و حافظ به این است که خاک درب خانة امام مجتبی و حضرت سجّاد و امیرالمؤمنین را سرمة چشمان خود کنند!! مولانا تمام این کتاب بینظیر و ارزشمند مثنوی را نوشته و از بزرگان است، از مکتب علی علیه السّلام آورده و جمعآوری نموده است! حال چرا ما باید بر سر عرب بکوبیم که: ما مولانا داریم؟! آخر ای بیچاره ! تو که هستی که به او افتخار میکنی؟! أساساً مولانا و حافظ ننگ دارند که به تو نگاه کنند! حافظ از درون قبر فریاد میزند که همة افتخار من به رسول عربیّ اُمّی و امیرالمؤمنین و ائمّه علیهم السّلام است که همه عرب بودهاند!باری، این تکاثُر است که بصورت ملیّت فارسی و ایرانی و... با شعارهای حفظ فرهنگ و نیاکان و در میان ما رایج شده است! نیاکان ایرانی اغلب مشتی انسانهای شرابخوار و زنباره و... بودهاند . شما شاهنامه را بخوانید و ببینید اینها چه کسانی بودند! من سراسر وجودم از چنین نیاکانی بیزار است!
رستم و اسفندیار که بودند؟ آیا در سرتاسر شاهنامه از آنها یک کلام حکیمانه از این بهمن و توران و... به سراغ دارید؟ من یک نسخه از شاهنامه دارم که بیست سال است هر وقتی که میخواهم آنرا باز کرده مطالعه کنم، حیفم میآید که وقت خود را بجای روایات ائمّه در آن صرف کنم! کتابی که فقط در بگیر و ببند و بزن و بکوب و إحیای آداب و رسوم جاهلی و ملّیگرائی نوشته شده و میگوید:
بسی رنج بردم در این سال سی عـجم زنده کردم بدین پارسی
غلط کردید که با این کتاب سراسر تخیل موجب شدید زبان قرآن کنار گذاشته شود و بجای آن عجم زنده کردید! من خود فارسی زبان هستم ولی میگویم: این فارسی چه گلی بر سر ما زد؟ بهترین زبان در تمام دنیا عربی است و همه نوع کنایات و اشارات و لطائف در این زبان است و قویترین زبان از نظر منطق و بیان و قانون، زبان عربی است!
ما این زبان فارسی شما را نخواستیم که بجای «اجتماعات» «گردهمائی» و بجای «تظاهرات» «همایش» و بسیاری لغات دیگر وضع کردهاند که وقتی انسان آنرا میخواند أصلاً نمیفهمد که چه می گوید! «وسائل ارتباطات» به این خوبی را به«رسانههای گروهی» تعبیر میآورند!!آقا! چه مرگتان است؟! آخر چه کمبودی احساس میکنید که از این کلمات به این شیوائی و فصاحت که در زبان عربی است پرهیز میکنید و آن را به واژههای مسخرهآمیز تبدیل مینمائید؟! کلماتی مانند «مستقیم» و «دایره» و... چه ایرادی دارند ؟آیا ما واقعاً انسانیم که تحت عنوان «فارسی را پاس بداریم!» مردم را از زبان قرآن دور میکنیم؟! چه شد و چه چیزی بدست آوردید و چه نتیجهای بر کار شما مترتّب شد؟! مگر مردم در بیان مطالب خود عاجز بودند که شما دائماً برای آنان واژه جعل میکنید؟!
مردم به بهترین قسم و عالیترین وجه با هم صحبت میکردند و زبان قرآن کم کم داشت بعنوان زبان دین و ملیّت آنها درمیآمد که شما از آنها گرفتید! شما اگر در یک مکالمه مختصر مردم ، ألفاظ عربی را حذف کنید دیگر آن جمله معنا ندارد!من صریحاً میگویم: اینها همهاش عقده و تکاثر است! و شما بدانید که یک دستی پنهان این جریانات را تدبیر و اداره میکند! و ما هم عالماً یا عن جهلٍ در این میدان وارد شده و چهار نعله میتازیم!!؛ آخر آن کسی که «مرکز تحقیقات علوم اسلامی» به این زیبائی را به «پژوهشکدة دانشهای...» تبدیل میکند به چه منظور و برای چیست؟ آیا این غیر از تکاثر و فرورفتن در عالم کثرت معنای دیگری دارد؟!
و حالا از این عمل زشتتر و قبیحتر آنکه عدّهای ـ ما شاء الله ـ با آن عقل و درایت و ذوق کذائی خود در فرهنگستان جمع میشوند و پارهای الفاظ و واژههائی را جعل نموده برای همه قانون وضع میکنند که: باید همة مردم این کلمات را استعمال کنند! آخر این چه قانونی است که مثلاً باید همگان بجای لفظ «مستقیم» کلمة «سیخکی!» استفاده نمایند؟! آنها میگویند: خیر! این واژه از تصویب «فرهنگستان زبان و آکادمی کذائی و....» گذشته و لازم الإجراست!! نخیر! امت مسلمان صد سال نخواسته و نمیخواهند از تراوشات اینچنینی مغز سرکار تبعیّت کنند! بلکه به دلائلی منطقی میخواهند از زبان عربی با آن رفعت و فصاحت و بلاغت و امتیازات استفاده کنند!البتّه مقصود من این نیست که شما زبان فارسی را بکلّی کنار بگذارید چرا که بزرگان و شعرای ما به فارسی تکلّم میکردند ولی سخن در این است که أشعار و مصنّفات آنها تلفیقی از فارسی و عربی بوده و هست! مثلاً همین مولانائی که شما اینقدر به او افتخار میکنید اگر در أشعار «مثنوی» خود بجای الفاظ عربی از این لغات پیشنهادی و اینچنینی شما استفاده میکرد ،من به نوبة خود أبداً کتاب مثنوی او را باز نمیکردم! شما کلمات و استعارات و کنایات و لغات عربی را از کتاب مثنوی و دیوان حافظ ـ که باعث فخر شما شده و برای او کنگره میگیرید ـ و امثال آنها ،بگیرید و آنگاه ببینید دیگر چه چیزی باقی میماند؟!
در این مدّت مدید از صدر اسلام تاکنون افتخار شما در طب و سایر علوم به ابوعلی سینا و فارابی و ابوریحان و امثال آنان است و اینان یا کتب خود را تماماً به عربی تألیف کرده و یا لا اقلّ دو ثلث از آنها به زبان عربی است! آیا آنان نمیتوانستند با فارسی خالص ـ به قول شما ـ همانند «شاهنامه» بنویسند؟! آری آنها خوب هم میتوانستند ولی به روح این حرفهای شما خندیدند! آقا این کفن هزار دفعه پوسیده شده! و تازه شما میخواهید آنرا از نو بدوزید! بدبختی این است که سلیقه هم ندارند! و ای کاش قدری سلیقه داشتند!در یک سفری که ما به سوریّه داشتیم در فرودگاه به قسمت گذرنامه رفتیم که سه قسمت بود: «المواطنین»، «الدّول العربیّ» و «الاجانب» به ترتیب: هموطنان سوری، دُوَل عربی، و افراد اجنبی! و ما را چون ایرانی بودیم به قسمت اجانب راهنمائی کردند! یکی از دوستان ما به آنها اعتراض کرد که : چرا ایشان را أجنبی به حساب آوردید؟! آن شخص در پاسخ گفت: مگر ایرانی ها خودشان نمیگویند: خلیج فارسی! در مقابل ما که میگوئیم: خلیج عربی! بنابراین ما دو ملّت هستیم!آخر این خلیج فارسی و خلیج عربی چه نفعی به حال ما دارد؟! چه اشکالی دارد که بگوئید: خلیج اسلامی و خود را راحت کنید؟ و این همان کاری است که شاه سابق میکرد! چقدر اختلافات در منطقه و عراق و... افتاده بود؟ دشمنان و استعمارگران هم طرفین را شناخته بودند و دائماً آنها را تحریک میکردند و تا احساس میکردند آرامش نسبی حکمفرماست کلمة «الخلیج العربی» را به کار میبردند و آنگاه به اعلیحضرت!! برمیخورد و روابط تیره میشد و سفارتها بسته و... ملّت بیچاره هم قربانی این بازیها واقع میشدند!
خوب، چرا نمیفهمید؟ آخر این خلیج یک حدودی دارد و هر کسی در مرز خود باشد! بیائید و بگوئید: «الخلیج الاسلامی» که در اینصورت دیگران هم نمیتوانند اعتراضی داشته باشند والاّ کار ما هم عیناً همان کاری است که شاه میکرده و آنوقت ما را جزء اجانب به حساب میآورند!
از نظر اسلام آن کسی که اقرار به «أشهد ان لا اله الا الله و أشهد انّ محمّدًا رسول الله» میکند از «مواطنون» است و همشهری محسوب میشود خواه ترک باشد یا انگلیسی و اسپانیولی و یا اُردو زبان و یا چینی و عرب و عجم به حساب بیاید! همة اینها کثرات و تخیّلات و توهّمات و مجاز و جهل و نادانی است که باعث جدائی بین مسلمین شده است!
چگونه است که اگر یک زن زیبا از همین نژاد عرب نصیب حضرتعالی شود از او نمیگذری و حتماً او را به زوجیّت خود درمیآوری و همینطور اگر از نژاد چینی یا ژاپنی و یا انگلیسی و امثال ذلک باشد نمیگوئی که: حتماً باید با نژاد ایرانی ازدواج کنم! پاسخ آن است که در اینجا منافع اینچنین اقتضا میکند!!
باری، عدّهای در آنطرف و اینطرف بر گرد منقل و وافور نشسته برای ما تصمیم میگیرند و هیچ حرف منطقی وجود ندارد.
این مطلب یکی از مبانی مرحوم آقا (حضرت علاّمه آیه الله سیّد محمّد حسین حسینی طهرانی) رضوان الله علیه بود که در مقابل آنکسانی که لفظ «خارجی» و «داخلی» را بیان میکردند بیان میفرمودند و همة اینها را از کثرات دانسته و مخالف با توحید قلمداد میکردند!ایشان میفرمودند: «خارجی کسی است که از ملّت اسلام خارج است! و هموطن کسی است که داخل در ملّت اسلام است ولو در خارج از کشور اسلامی زندگی کند!»
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
آوای آشنا
فهرست موضوعی یادداشت ها
اشتراک