بازدید امروز : 27
بازدید دیروز : 89
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از مشکلات حال حاضر ایران و ایرانی دو دستگی و دوگانگی در هویت اوست. ایرانی قرنهاست که از این سردرگمی و تذبذبی تاریخی رنج می برد. گهی پشت به زین و گهی زین به پشت. گاهی ایرانی ایرانی است و سر در کاخ شاهان دارد و از رستم دستان داستانها می خواند و در خلصه ای تاریخی سقوط میکند و بیرون آمدنش جز با طناب محبت باستان ممکن نیست. و گاه اسلامی و اسلامی. هم علی را می ستاید و هم رستم و اسفندیار را! گاهی سر در قران دارد و گاه سر در شاهنامه. گاهی سر در کاخ شاهان باستان دارد و گاه سر در کوخ اهل بیت!!! نه این است و نه آن. و در این میان نمی تواند خود را با آموز های هر دو وفق دهد پس چار هی ندارد که بگوید هر دو میراث فرهنگی من است. هم علی را دوست دارم و هم کوروش را! هم روش و منش عدالت علی (ع) را می ستایم و هم عدالت انوشیران را! و خود نیز نمیداند که این هردو از همان بدو تاریخ با یکدیگر جنگی ناتمام داشته اند و دارند. یکی ریشه در وحی و امامت و ولایت دارد و یکی دیگر ریشه در زمین و زور و زرو و تزویر. یکی برای مقهور کردن دل و دیده کاخهای سر به فلک کشیده میسازد و دیگری از هر چه جلوه مادی دارد گریزان است. یکی به دنبال حرمسرا و تسخیر سرزمین ها و جمع غنائم و بالاتر رفتن قدرت و مکنت طبقه اشراف است و یکی به دنبال از بین بردن جامعه و فاصله طبقاتی. یکی شراب ناب آب گوارایش و زنان مه رو همدم و مونس و ...است یکی دیگر نان جو و کاسه ای شیر و شکمی گرسنه. این کجا و آن کجا؟
چرا که قدرت داستان پردازی و شاعرانگی شاعران و داستان پردازان و افسانه سرایان ایرانی از دورانی که فقط نامی از آن مانده و چند قطعه سنگ و سفال و کاسه بشقاب، امری لذات بخش و غرور آفرین است. در این میان بازگشت ملتهای مسیحی از دوران حکومت کلیسا و بازگشت آنان با دوران ماقبل کلیسا و تلاش در جهت پر رنگ کردن دوران پیش از دینداری به امری رایج برای کم رنگ کردن دوران تسلط کلیسا و دین و پر کردن خلاء هویت دینی تدبیل شده.
اروپائیان وقتی خود را از قید و بند کلیسا رها دیدند با شورو شعف و اشتیاق زایدالوصفی برای احیاء مجدد دوران روم و یونان و دوران مشرکانه هلنیستی دست زا پا نشناختند و همه آثار باقی مانده آن دوران را مو به مو کاویدند و از وجب به وجب آن دوران برای ملتهای بی هویت اروپائی و ملتهای غیر اروپائی تابع داستانها از جزئیات دوران طلائی ماقبل مذهب ساختند و شعرها گفتند و کتابها نوشتند و رومانه و داستنانها نوشتندو فیلمها ساختند! هنر و قلم کار خودش را کرد. این بخش از تاریخ هلنی و بت پرستانه و شاهانه آنچنان در چشم ملتهای مسیحی بزرگ جلوه کرد که بخش عظیمی از جهان مسیحیت از اینکه از ان دوران دست شسته اند به آئین مسیحیت و کلیسا لعنت و نفرین فرستادند و به آن دوران دوردها و افسوسها برای عظمت از دست رفته. در ایم میان هالیوود که در دستان یهود بود و با ملتهای باستانی مشرکی چون مصر و بابل قرنها زیست مشترک داشته و با آنان هویت مشترکی هم یافته بودند و آئین یهود لبریز از آموزه های شرک آمیز آنان شده بود فرصت را غنیمت شمرده کمر برای دور کردن مردم از دین و تضعیف جایگاه دین با تبلیغ دروان باستان در قالب سینما بستند و پولهای نجومی خرج کردند. و البته موفق هم بودند. الکساندر، 300، گلادیاتور، خشم خدایان، ترو (Troy) ، ایندیاناجونز و...
متاسفانه اتکائ به سینما و روایت تصویری و تخیلی و داستان پردازانه و تاریخ بافی در قالب سینمائی دامن بسیاری از ایرانیان را خصوصا در دوران پهلوی گرفت. نیاز پهلوی برای ساختن پشتوانه 2500 ساله و مشروع ساختن حکومتش که بی ریشه و تاریخ و هویت بود سبب شد تا دست پهلوی در دست مورخین و باستان شناسان یهودی و استعماری قرار گیرد و اتحاد تاریخی و دوباره سلطنت و اشرافیت با ایدئولوژی صهیونیسم جهانی یهود بعد از 2500 سال سبب شد تا تاریخ و عظمت ایران تنها و تنها در این 2500 سال یعنی از 2500 سال هخامنشی( که مطابق با تاریخ حکومت یهود و آزاد سازی یهود توسط کوروش است) تا آغاز ورود اسلام به ایران خلاصه شود و چنان به این دوران سراسر ظلم و جور و سفاکی رنگ و لعاب زیبائی پوشاندند و خواندند و نوشتند و در مقابل به تقبیح اعراب مسلمان پرداختند که امر بر حتی عاملان دینی چون علامه طباطبائی هم مشتبه شد و ناخواسته تاریخ دست ساخته و بافته یهود را وارد تفسیرقرآن کردند! شاید برای اشخاصی چون مرحوم علامه از این باب حرجی نباشد چرا که دستگاه حاکمه پهلوی چنان رشته امور کشور را به دست آلوده خود قبضه کرده بود که حتی به ذهن کسی هم خطور نمیکرد در دانشگاه ها و نهادهای آموزشی و فرهنگی جرات نقد دوران باستان را بدهند. و همین سبب شد تا جریان ملی گرائی .
باستان گرائی چنان در کشور پر رنگ گردد که عده ای چون کسروی ( سابقه روحانیت داشت) قلم به دست گرفته از دوران باستان تجلیل کرده و از دوران اسلام به بدترین شکل ممکن یاد کند. او تیغ قلم از نیام روشنفکری اش چنان بر کشید که هر چه در ان نشان از دین بود از دم تیغ ضد دینی گذراند و یکی از بدعتهای او به همین بهانه پیرایش زبان فارسی از هر کلمه عربی بود! پهلوی ملعون نیز در این میان برای مستند ساختن هویت جعلی 2500 ساله از هیچ تلاشی فروگذار نکرد و حتی با هزینه های گزاف از پول بیت المال جشنواره بزرگداشت حکومت 2500 ساله سلسله هخامنشی و کوروش را با حضور روسای جمهور و رهبران کشورهای دنیا برگذار کرد و این توهم را عظمت و رسمیت تازه ای بخشید. این بدعت بزگر از ان زمان چنان در زوایای ذهن و فکر و روح و دل ایرانی جماعت جایگزین شد که بر همه حتی برخی پژوهشگران هم این توهم پیش آمد که چنین دورانی بوده و البته سراسر فرهنگ و تمدن و عظمت و ابادانی! و صد البته ثمره عملی و غیر مستقیمش ضربه زدن به ایران پس از اسلام و از چشم افتادن عظمت ایران اسلامی در چشم ملت ایران بود. امام خمینی(ره) با آن چشمان بصیر و الهی اش متوجه این مصیبت شدند و علم مبارزه با ملی گرائی _که در راس آنها پیش از انقلاب کسروی و پس از آن افرادی چون مهدی بازرگان بودند_ را برداشتند و در اینباره هیچ اغماضی نکردند تا ریشه این فتنه فرهنگی و مذهبی از ایران برچیده شود.
سخنان محمدرضا پهلوی خطاب به کوروش
محمدرضا پهلوی طی سخنانی که در 20/7/1350 در پاسارگاد خطاب به کوروش سرسلسله پادشاهی هخامنشی ایراد کرد، گفت: «در این بیست و پنج قرن، کشور تو و کشور من، شاهد سهمگینترین حوادثی شد که در تاریخ جهان برای ملتی روی داده است. ... اکنون ما در اینجا آمدهایم تا به سربلندی تو بگوییم که پس ازگذشت بیست و پنج قرن، امروز نیز مانند دوران پر افتخار تو پرچم شاهنشاهی ایران پیروزمندانه در اهتزاز است...». او با این سخنان میخواست دلیلی بر موجودیت خویش اقامه کند و با ارائه تنها یک مدل ثابت و طولانی برای شکل حکومت در ایران، همواره در اذهان عمومی این نکته را جا بیاندازد که حکومت در ایران مساوی با شاهنشاهی است.
سخنرانی اعتراضآمیز امام به برگزاری جشنهای شاهنشاهی
در 6 خرداد ماه سال 1350 و در حین تدارکات گستردهای که برای برپایی جشنها انجام میشد امام (ره) سخنرانی مهمی انجام داده و به این مساله اعتراض کردند. در بخشهایی از سخنرانیهای امام در این خصوص آمده است: «در جنوب، عشایر از شدت قحطی و گرسنگی بچههایشان را در معرض فروش قرار دادهاند، در سیستان و بلوچستان و نواحی خراسان مردم به سبب قحطیزدگی به شهرها هجوم برده و حیوانات خود را رها کردهاند تا شاهد مرگ تدریجی آنها نباشند، و در این اوضاع و شرایط میلیونها تومان صرف جشن شاهنشاهی میشود..بودجه هنگفت و سرسامآوری که در این امر مبتذل صرف میشود؛ اگر برای سیرکردن شکمهای گرسنه و تامین زندگی سیهروزها خرج میشد؛ تا اندازهای از مصیبتهای ما میکاست، لکن استفادهجویی و خودکامگی نمیگذارد که اینها به فکر ملت باشند. دستگاه جبار با پول ملت مسلمان برای شاهانی که در هر عصر ملتها را در زیر چکمههای نظامی خود خرد کردهاند، شاهانی که همیشه با مذاهب حقه دشمنی داشتند، شاهانی که دشمن سرسخت اسلام بوده و نامه مبارک حضرت رسول (ص) را پاره کردند، شاهانی که نمونه آنان در عصر حاضر پیش چشم همه است، جشن میگیرد و چراغانی میکند، دنیا بداند که این جشنها و عیاشیها مربوط به ملت شریف و مسلمان ایران نیست و دایرکننده و شرکت کننده این جشنها خائن به اسلام و ملت ایران میباشند...مردم چه دل خوشی از سلاطین دارند، آیا برای آقا محمدخان جشن بگیریم؟ برای کسانی که در مسجد گوهرشاد مسلمین را آنطور قتل عام کردند که خونهایشان به دیوار تا مدتی بود و درب مسجد را بسته بودند تا کسی نبیند جشن بگیریم؟ ... مسلمین باید عزا بگیرند برای این حکومتها ... ملت مسلمان ایران موظفند از شرکت در این جشن غیر مشروع خودداری کنند و با آن مبارزه منفی کنند. در روزهای جشن از خانههای خود خارج نشوند و از دائرکننده و شرکتکننده در این جشن به هر وسیله ممکن اظهار تنفر و انزجار کنند ...».
هداف رژیم پهلوی از برپایی جشنها
اما هدف از برگزاری این جشنها چه بود و چه انگیزههایی سبب میشد رژیم پهلوی سالیان دراز برای جشنهایی هزینه کند که انتقادات داخلی و خارجی زیادی را متوجه این رژیم میکند؟ به طور کلی میتوان انگیزههای رژیم و شخص محمدرضا پهلوی را برای برگزاری این جشنها در دستهبندی زیر خلاصه کرد:
1. ترویج باستانگرایی و اندیشههای ناسیونالیستی: رژیم شاه، سالیان درازی بود که در اندیشه پیاده کردن تز باستانگرایی در برابر بنیادگرایی اسلامی بود. امام (ره) در آغاز نهضت خود در سال 1341 بر آن بود که راه و روش اسلامیان دوره نخست را برای تودهها زنده کند و این بزرگترین خطر برای رژیم شاه و استکبار جهانی به شمار میآمد. آنان دریافته بودند که گرایش تودهها به اسلام بنیادی مایه رویارویی آنها با لیبرالیستها، ملیگراها و دیگر پیروان فرهنگ بیگانه میگردد. از این رو، تلاش داشتند با رواج باستانگرایی و اندیشه پانایرانیستی، با بنیادگرایی اسلامی مبارزه کنند.
2. آنها تلاش داشتند شاهبازی، طاغوتمآبی و خودکامگیهای دوران باستان را با شکوه بنمایانند و از شاهان جنایتپیشه آن دوران الگو بسازند تا بتوانند رفتار وحشیانه و طاغوتمآبانه خود را در دید ملت ایران، با ارزش و شکوهمند وانمود کنند و از بدبینی و پشت کردن تودهها به شاه و رژیم شاهنشاهی پیشگیری کنند.
3. خودنمایی و برتریجویی از دیگر انگیزههای شاه برای برگزاری این جشنها بود. شاه در برابر هماوردان سرشناس و با شخصیتی که از پایگاه مردمی فراوانی برخوردار بودند، مانند جمال عبدالناصر، سوکارنو، فیدل کاسترو و ... خود را ناتوان و ناچیز می دید. او تلاش داشت تا این عقده حقارت خود را به گونهای جبران کند. او بر این امید بود که با گره زدن رژیم خود به کوروش و داریوش و راه انداختن جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی، خود را در برابر دید جهانیان به شکل فرعونی بیمانند و امپراطوری مقتدر به نمایش بگذارد
4. به نمایش گذاشتن افسانه «جزیره ثبات» ایران و انگیختن سرمایهگذاران و سیاستمداران بیگانه به سرمایهگذاری در ایران و گماشتن شاه در خلیج فارس به عنوان ژاندارم منطقه و سرازیر کردن سلاحهای سنگین و پیشرفته به سوی ایران از دیگر انگیزههای شاه بود. شاه با فراخواندن نزدیک به هفتاد تن از روسا و سران کشورهای جهان به ایران در مراسم برپایی جشن یاد شده و پذیرایی افسانهای از آنان و به نمایش گذاشتن شکوه و جلال ساختگی رژیم خود، بر آن بود که آرامش و امنیت ایران را به رخ آنان بکشد و پشتیبانی همه جانبه قدرتها و ابرقدرتها را بیشتر به سوی رژیم خود جلب کند.
5. سرگرم کردن تودههای نادار و ستمدیده که جانشان از بیکاری، تهیدستی و گرسنگی به لب رسیده بود و بازداشتن آنان از اندیشیدن پیرامون عوامل بدبختی و بی نصیبی خویش و عقبماندگی کشور.
6. رواج دادن فساد و فحشا و بی بندوباری.
7. برجسته نشان دادن نقش شاهان در تاریخ ایران و قداست بخشیدن به آنان.
اما سوگمندانه شاهدیم این مصیبت همچنان در بدنه فرهنگی و حتی دینی کشور یعنی برخی طلاب و روحانیون وجود دارد و ناخواسته به مخالفت با مشی امام و رهبری قدم و قلم برداشته اند وآب به اسیاب دشمنان دین می ریزند. بر کسی پوشیده نیست که فرهنگ دینی و سیره انبیاء عظام مبارزه با فرهنگ طاغوتی و اشرافی گری کاخ نشینان بی درد و عیاش بوده و هست و ایات و روایات پر است از نفی فرهنگ طاغوتی اینکه در حال حاضر کتابهای تاریخی و حتی بعضا روایات ما آلوده به مطالب جعلی و بی اساس در تمجید و تایید فرهنگ شاهان باستان هست ریهش در عدم پالایش این کتابها و عدم دقت نظر کارشناسانه حوزویان در تمییز مباحث دینی از مباحث باستان شناسی و تاریخ باستان است. دفاع از سلاطین و پادشاهان که در فرهنگ دینی تایید و همراهی سنتهای شرک آلود و خرافی آنان است و دین تلاش میکند با دستورات صریح و گاه غیر مستقیم( مانند داستان حضرت موسی و یوسف و مبارزه آنان با فرهنگ طاغوتی مصر باستان) تا دامن فکر و اندیشه وعلم و عمل مسلمین را از این پدیده شوم و مخرب دور نگه دارد. گاه حساسیت شرع مقدس اسلام تا جائی بوده که پیامبر اعظم اسلام حتی از نقل داستان های افسانه ای و اساطیری شاهانه( که شاهنامه نمونه بارز این فرهنگ ایست) اظهار ناراحتی کرده وبه دشت از آن منع می کردند!
در اینجا پیشنهادی به نظر میرسد که برای حفظ حوضه دین پژوهی و جلوگیری از مبتلا شدن حوزویان در دام این توطئه لازم است به چند چیز دقت شود:
1. این راه بسیار ناهموار و پرخطر و پر اسیب است چراکه پهلوی ملعون با کمک باستان شناسان و مورخان یهودی و قلم به مزد آن بر سر این مملکت آورد هاند که تشخیص صحیح از نا صحیح حتی گاه برای بزرگانی چون علامه طباطبائی هم با همه کمالات و فضلش امر مشتبه شده و در دام این به اصطلاح تاریخ سازان افتاده اند. لذا بسیار باید غصه خورد و خون دل همچون مرحوم امام تا بتوانیم این ورقهای آلوده و زهر آگین را از دل تاریخ ملت مسلمان ایران خارج کنیم.و این لازمه اش خون دل خوردن و ناسزا شنیدنهای بسیار است. حتی از دوستان
2. پیشنهادم به دوستان دین پژوه و حوزوی این است که در جائیکه از شخصیتهای دینی نام برده می شود بهترین راه تغییر دادن زمین بحث است. چرا که بزرگترین اشتباه در مسائل باستانی و به تبع آن تاریخ دست ساز ایران این است که موضوع باستان شناسی و تاریخ ایران باستان را از موضوع مباحث دینی جدا نکنیم. چرا که مطالعه در اثار باستانی و تاریخ ایران باستان هیچ ارتباطی به مباحث دینی من جمله تفسیر قرآن ندارد. اشتباه علامه و دیگر عالمان دین در این است که در مباحثی ورود کرده اند که در دایره تخصص و دانش آنان نبوده و لذا با اظهار نظر درباره اموری که یقینی نیست ( ولو با قید احتمال) نصوص یقینی قرآنی را با یافته ها و بافته ای باستان شناسی که اغلب با ظنیات و حدثیات پیش داورانه باستان شاسان غربی گره خورده در هم آمیخته اند و آن را در معرض تشکیک و عدم اعتبار قرار داده اند. و لذا خود نیز در تفسیر ایات قران به چیزی استناد کرده اند که یقینی نیست و ناخواسته زمینه را برای سوء استفاده افراد مغرض یا جاهل فراهم آمده است
مرحوم علامه طباطبائی هرچند دانش و تخصص بالائی در علوم دینی خصوصا تفسیر و عرفان و کلام و فلسفه و... داشته اند اما این دلیل نمی شود که بپذیریم ایشان در دانش تاریخ باستان نیز صاحب نظر بوده اند ( بهترین دلیل آن است که ایشان در ادعای خود مبنی بر تطبیق کوروش برذوالقرنین تنها مرج قابل اعتمادشان کتب تاریخی و باستان شناسی بوده و نه ایا و روایات و البته خود ایشان هم در این مزینه ادعایی نداشته اند و ادعای خود را با قطع و یقین همراه نکرده اند). چون این دانش ها و دانشهائی که به عنوان مقدمه برای کسب تخصص در دانش باستان شاسی و تاریخ باستان است در حیطه تخصص شخصیت بزرگی ون علامه نبوده و نیست و لچرا که ایشان هم لازم است برای اظهار نظر در اینباره باید به کسب دانشها و علوم مقدمی دراین باره بپردازند. همانطور که درباره علوم دینی و حوزوی چنین امری صادق است. برای مثال علومی چون: دانش تفسیر و فقه و عرفان و رجال ودرایه و ...که دایره آن محدود به علوم دینی و حوزوی است در هیچ دوره تایرخ باستان و یا باستان شناسی نه تدریس می شود و نه ارتباطی دارند لذا اظهار نظر بزرگانی چون علامه طباطبائی در این علوم نمی تواند مرجع قابل اعتمادی برای اثبات ادعاهای و فرضیه های تاریخی و تطبیق ان بر نصوص دینی وقران باشد. بله برای مثال رویکرد کلی اسلام درباره تمامیت فرهنگ باستانی به عنوان خطوط اصلی و قرمز و قابل پذیرش است همچون موضع حضرت امام(ره) درباره رد و منع از گرایش به باستان گرائی و بازگشت به دوران پیش از اسلام. چرا که دین و قران در این امور به طور کلی و نه جزئی موضع خود را اعلام کرده است و نیازی ندیده تا به صورت جزئی در اینباره اظهار نظر کند. چنانچه دعب دین همین است. اما جائیکه جزئیات باستان شناسی در آن یکی از امور پذیرفته شده در جهان غرب و دانشگاهی است اسلام نه در اینباره اپاهر نظر کرده و نه روی خوشی به ان نشان داد. در مواردی نیز که به ان اشاره شده مانند: تمدن بابل و مصر باستان امر بر تقبیح و تحریم گرایش مردم به این فرهنگهاست نه بیشتر.
اصل برای ما قران و روایات است و ما این علوم را علوم وحیانی و حقیقی می دانیم لذا استناد بزرگان به یافته ای باستان شناسی و مورخین غربی و نوعا یهودی و ضد دین و یا بی دین و یا حتی مسیحی و تطبیق ایات قران با این یافته ها و تاویل بردن بقران به امور ظنی چیزی جز سست کردن پایه های یقینی نصوص قران و تضعیف قران و حتی گاه تفسیر به رای ثمره ای ندارد. چنانچه در حال حاضر بسیاری از یافته های باستان شاسان مورد تردید و یا تشکیک سایر دانشمندان و متخصصان این رشته قرار گرفته است و گاه پرده از اشتباهات فاحشی نیز برداشته شد( از جمله جعلی بودن ترجمه منشور کوروش که مطالبی را باب میل پهلوی به آن اضافه کرده اند و بعدها ترجمه اصلی آن در موزه انگلیس برای آگاهی عموم ارائه شد). لذا خدمت به دین این است که دامن دین را از علوم و دانشهائی که ریشه در دانش تجربی و یافته های غیر وحیانی دارد مبرا کنیم و ساحت دین را و قران را از خطا و شک و تردید رها کنیم.
لذا از همه دوستداران این مرز و بوم که دلی پر دغدغه درباره نظام و انقلابی اسلمیمان دارند باید خواهش کنیم حساب دین را از دانشهائی چون باستان شناسی جدا کنیم و برای دفاع از امور ظنی و غیر علمی از دین خرج نکنیم.
و من الله التوفیق
[ سید احمد حکمآبادی که بعدها نام خانوادگی کسرَوی را برگزید، تاریخنگار، زبانشناس، پژوهشگر، حقوقدان و اندیشمند ایرانی بود. که به عنوان استاد ملی گرای حقوق در دانشگاه تهران تدریس می کرد. او در تاریخ 20 اسفند 1324 و در سن 57 سالگی، در اتاق بازپرسی ساختمان کاخ دادگستری تهران به ضرب گلوله و 27 ضربه چاقو توسط گروه فدائیان اسلام کشته شد. احمد کسروی در حوزههای مختلفی همچون تاریخ، زبانشناسی، ادبیات، علوم دینی، روزنامهنگاری، وکالت، قضاوت و سیاست فعالیت داشت. وی بنیانگذار جنبشی سیاسی-اجتماعی با هدف ساختن یک هویت ایرانیِ سکولار در جامعه ایران، موسوم به جنبش پاکدینی بود که در دورهای از حکومت پهلوی شکل گرفت.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
آوای آشنا
فهرست موضوعی یادداشت ها
اشتراک