بازدید امروز : 85
بازدید دیروز : 66
بیایید "بیدار" شویم!
اما "بیداری" از نوع "اسلامی"!
"دشمن" را نیز بیدار فرض کنیم.
پرونده توهم "توطئه" را هم تا اطلاع ثانوی بایگانی کنیم.
فردا نه همین امروز!
در کوچه پس کوچههای تاریک و بن بست این شهر درندشت دود زده، چه چیز در انتظار ماست؟
"بیمه" کردهایم خانه و کاشانه و موتور "دل"مان را؟
واکسن زدهایم؟
"آنفولانزای" انحراف بسیار شایع شده!
ماشین دلم چفت و بست درست و حسابی ندارد!
بیمه نامه هم که ندارد...
دزدگیر هم دزدگیرهای قدیم!
جرات ندارم بیرون بروم، دزد زیاد شده!
شنیدهام عقیدهها را میبرند...
اما عقدهها را کاری ندارند!
آنهم روز روشن، جلوی چشم همه!
شنیدهام حتی به مکه و مدینه هم رحم نکردهاند، این دزدهای بیرحم!
با خود می گویم بروم "حج"، امسال!
اما،نکند با یک سفر حج و با یک شبهه به جای حاجی شدن، اخراجی شوم!
بروم حج و بجای سوغات، با باری از "شک و شبهه" بر گردم!
بروم و وقتی بر میگردم بجای شادی حج مقبول، دنبال غم سنگین افکار نامقبولم باشم!
میگویند: دشمن برنامه دارد، هم "پروسه" هم "پروژه". هم "کوتاه" مدت و هم "بلند" مدت.
کوتاهی و بلندیاش را کاری ندرام، اما برنامه دارد!
برای ما! آنهم چه برنامههایی!
برای امروزم چه برنامه دارم. برای فردایم چطور؟ نمیدانم!
چرا! برنامه دارم، برنامههای مورد علاقه ام از تلوزیون،
آنقدر که وقت سر خاراندن هم ندارم!
سرگرم میکند تا سرمان جای دیگری گرم نباشد!
اما از این جعبه توخالی، آبی برای هیچکس گرم نخواهدشد!
اگر هم شده برای دیگران است!
چیپس، پفک، روغن نباتی،...او بارش را بست و رفت!
اما ما هنوز اندر خم چیپس و پفکیم!
خوشیم از اینهمه سریالهای تکراری ناخوش!
سینما هم ...
از هر نمایی که به این سینما نگاهش میکنیم، فقط یک نما میبینیم از جلوههای عروس هنر !
آن هم نمایی را که آنان نمایش میدهند!
اما من و شما در این نمایش جایی نداریم!
آینه نفسمان حسابی ترک خورده!
آینههای دیگر جذابتر نشان میدهند، ما را!
سراسیمه میرویم....
تا باز هم پیدا کنیم، البته خود خودمان را!
نیمه گمشدهمان را!
خدایمان را!
خودمان را!
به هر دری میزنیم، اما درها همه به روی دنیا باز میشود!
برای همین "شیفته" تلوزیون و سینما هستیم!
چون دنبال آن نیمه گمشدهمان هستیم!
پیدا هم میکنیم اما آنچه میخواهد دل تنگمان یا شاید هم دل تنگشان!
این دل صاحب مرده چه مرگش شده است؟
هر چه می کنم آرام نمیگیرد!
این روزها همهاش دل تنگی میکند!
تفریح، گردش، پارک، سینما، مهمانی، پارتی، جشن، موسیقی، دوست....
نمیدانم گوشه دلم کجا گیر کرده!
دریچه احساساش مرتب بزرگتر میشود!
هر چه میریزم داخلش باز هم میخواهد!
میترسم کارم به "عمل" بکشد!
گفتهاند"پای عمل"ت لنگ است،
باید بسپاریش به دست "جراح"!
این دل باید جریحه دار شود و بسوزد، تا آلودگیاش برطرف شود!
خیلی بزرگ شده دریچه دنیاطلبیاش، دکتر"روحانی" میگفت!
چربی گناهت زیاد شده زده به "قلب عمل"ت!
باید پاییناش بیاوری، با خوردن حَب پرهیز از "حُب دنیا"!
دکتر "روحانی"گفته، نباید "دلت" برای "دنیا" تنگ شود!
آخر تازه عمل کردهای قلبت را، بخیههای "توبه و استغفار"ات پاره میشود!
برای "قلبت" ضرر دارد، دلتنگی بعد از "عمل"!
از دکتر "روحانی" پرسیدم....!
چرا دلمان تنگ میشود، غم، اندوه، افسردگی، دلتنگی، نمیدانم از کجاست و چرا؟
غم خیلی روی دلم سنگینی میکند، عین بختک!
دکتر گفت: معتاد شدهاید، حاد و خطرناک...
به برنامههای دنیاییتان!
مرتب قرصهای مسکن وقت گذرانی میخورید، تا کمی دلتان میگیرد!
این علائم یک بیماریاست!
بیماری بریدن...
از خدا و اهلاش!
دارویش قرآن است و اهل بیت!
اما شما عافیت طلب شدهاید تا آخرت طلب!
برنامههای سبک دیگران که میرسد سریع بالا میاندازید، مسکنهای پر قدرت مخدر را.
آرام می شوید، اما نمیشوید، بازهم دلتان تنگ است، پس بازهم مسکن جدیدتر،
معتاد شدهاید اما آرام نشدهاید!
دلتان را خوش کردهاید که، چیپس هست و پفک هست، زندگی باید کرد!
هر روز بیشتر از دیروز!
هر روز متنوعتر و خوشرنگتر و زیباتر و خوشمزهتر..هر روز.
گفتم : چه کنیم دکتر ؟
گفت:
قرآنی و برنامهای!
داشته باشید، حتی برای روزهای بی برنامهگیتان!
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
آوای آشنا
فهرست موضوعی یادداشت ها
اشتراک