نویسنده:
مهدی
::: یادداشت ثابت - جمعه 94/3/2::: ساعت 5:34 عصر
کد خبر: 86586
تاریخ انتشار: 01 خرداد 1394 - 09:56
مقدمه ای کوتاه کوتاه:
آن روزها 2 الی 3 شبکه پاسخگوی همه نیازهای رسانه ای کشور بود و مردم هم به همان قانع بودند. با تکثر شبکه های خارجی سیاستهای مسئولین وقت صدا و سیما هم تغییر پیدا کرد و شعار همرنگ و همسو شدن با روند جهانی رسانه ها سرلوحه برنامه سازان و تصمیم سازان رسانه ملی شد. متاسفانه این تکثر نه در بعد کیفی که بعد کمی و بدون هیچ طرح، برنامه، الگو ، استراتژی، برنامه هایی با سمت و سوی بومی و اسلامی و انقلابی و صرفا پر کردن اوقات فراغت و گاه غیر فراغت ملت و نشاندن بی هدف و بی برنامه آنها در پای تلویزیون و آن هم با برنامه هایی در مبتذلترین شکل آن( برنامه های تقلید صدا و جنگهای محله و....) سبب شد این رسانه مهم بر خلاف رسالت اصلی اش یعنی : دانشگاهی عمومی و ارائه الگوی تربیتی اسلامی و انقلابی تنها مروج تفکرات غیر اسلامی غیر انقلابی روشنفکرانه (و نه لزوما ضد انقلابی) شود. نتیجه آن نسلی از جوانها و نوجوانها هستند که غالبا هیچ تصویر و تصویر درستی از نظام و انقلاب و اهداف عالیه آن ندارند. این مقدمه ای بود برای شنیدن درد دلهای یک برنامه ساز و مجری قدیمی و موفق و البته طرد شده از صدا و سیما که هر هفته مشتری ثابت برنامه ها و تحلیلهای هفتگی وزین و پخته این برنامه ساز بودیم. شاید این چهره برای هم سن و سالان من آشنا باشد دهه 60 ایها آن زمان ها شبکه های صدا و سیما اینهمه متنوع و متکثر و پر زرق و برق بی کیفیت و بی هدف نبود( به استثنای برخی شبکه ها و برخی برنامه ها). قصد نداریم تمام قد از او و عملکردش دفاع کنیم و اما در میان سخنانش نکاتی دارد که می تواند گره گشایی مشکلات این سازمان عریض و طویل و پر هزینه اما کم بازده باشد.
سالها از حضورش در صدا و سیما میگذرد. از رادیو و تلویزیونی که سالهایی از عمرش را برایشان صرف کرده، دلسوزانه سخن میگوید. علی اکبرعبدالرشیدی روزنامهنگار، مترجم و نویسندهای است که در رادیو و تلویزیون اجرا و برنامهسازی کرده است. او سالها اجرای برنامه شما و سیما را به عهده داشت. پرتو، الف ب بورس و... از دیگر برنامههایی است که اجرای آنها را به عهده داشته است. با عبدالرشیدی از رسانه، شیوههای استاندارد برنامهسازی و جایگاه مخاطب در برنامهسازی سخن گفتیم.
آقای عبدالرشیدی! به نظرتان فرمول برنامهسازی استاندارد در تلویزیون چیست؟
در دنیا دو نوع تلویزیون داریم. برخی از تلویزیونها عملکردشان بر اساس تولید و پخش برنامههای خودشان است اما برخی تلویزیونها فقط مصرفکننده و پخشکننده تولیدات دیگر تلویزیونها هستند و برخی به هر دو اما در کل مهم این است که استراتژی تهیه برنامه در تلویزیون مشخص باشد و بداند به چه دلیل باید یک برنامه تولید شود. این استراتژی شامل این موارد است. چه و چگونه تولید کند؟ با چه هدفی و در چه زنجیرهای ساخته شود؟ برخی تلویزیونها نگاهشان از لحاظ محتوا خاص است.
برخی تلویزیونها در دنیا نگاهشان برنامهسازی فاخر است و نمیتوانند تصور کنند برنامههای سادهانگارانه یا به قول خودشانsoup opra تولید کنند. تلویزیونی در دنیا میتواند محبوب باشد که براساس نظر مخاطب ارزشیابی شود.
برخی شبکهها چون استراتژی ندارند، برنامههایشان پراکنده تولید و پخش میشوند. برایشان مهم نیست که این برنامه را چه کسی تولید میکند برای چه کسی و چگونه تولید میشود حتی ممکن است مؤلفههایی غیر از برنامهسازی ملاک قرار بگیرد. مؤلفههایی مانند بودجه، ارزان بودن دستمزدها، ساده بودن لوکیشنها و فیلمبرداریها که همین مباحث میتواند تلویزیونی را بسازد که هیچگاه در قالب استانداردها قرار نمیگیرد و حتی فاصله زیادی هم برای رسیدن به ایدهآلها دارد.
مخاطب را جدی نمیگیریم
کمی هم درباره رادیو صحبت کنیم. شبکههای خارجی به سمت رادیوی تصویری رفتهاند در حالی که متأسفانه رادیوی ما از روزهای اوجش فاصله گرفته، نگاهتان در این باره چیست؟
هیچ رسانهای مخل هیچ رسانه دیگری نیست. زمانی که روزنامهها در دنیا رونق زیادی داشتند، با آمدن رادیو این نگرانی بهوجود آمد که ممکن است دیگر کسی روزنامه نخواند. همین اتفاق برای تلویزیون و اینترنت هم افتاد. در حالی که این نگرانی، اصولاً نگرانی نارسی است.
به رادیوهای ماهوارهای و تصویری اشاره کردید، این رادیوها، رادیوهای جدیدی هستند. اینکه ما باید این رسانهها را داشته باشیم یا نه، یک موضوع است. اینکه آیا رادیوی ما استاندارد است، موضوع دیگری است.
رادیو از آن تعریفهایی که درباره تلویزیون گفتم، مجزا نیست و در همان چارچوبها قرار دارد و باید بر اساس استراتژی ملی کار شود. بهطور مثال نقشی که رادیو بیبیسی در طول تاریخ در عرصه تحولات بینالمللی ایفا کرده، بر اساس استراتژی است. آن استراتژی در نگاه بیبیسی مبتنی بر دفاع و اشاعه لیبرالیسم بوده است.
با وجود چنین محوری با یک رسانه ایدئولوژیک و هدفدار روبهرو هستید که همه چیزش در چارچوب استراتژیهای مشخص تعریف میشود. رادیو بیبیسی در جنگ جهانی دوم، در همان چارچوب مشخص عمل میکند.
ملاک موفقیت یک رادیو میزان استقبال مردم است. وقتی روزنامه، رادیو و هر رسانه دیگری چه در داخل کشور و چه خارج از کشور مورد استقبال مخاطبان قرار میگیرد، نشان میدهد که تهیه آن استراتژی، تعریف و عملکرد آن موفق بوده است. البته هرکدام از این استراتژیها به تنهایی عامل موفقیت نیستند بلکه در کنار هم تأثیرگذار هستند.
این سه عنصر باید در کنار هم قرار بگیرند. گاهی اوقات میبینیم که ساختارهای خوبی بکار گرفته میشوند، اما آن ساختارها در چارچوب آن استراتژی خوب عمل نمیکنند یا مثلاً استراتژی خوب است اما عملکرد و ساختار مناسب وجود ندارد. عملکرد نیز بیشتر به نوع فعالیت نیروی انسانی برمیگردد. در نهایت میزان موفقیت رسانه مؤید هرسه عامل است.
به نظرتان رادیو به روزهای اوجش برمیگردد؟
باید ملاک و مبانی تعریف یک رسانه رضایت مخاطب باشد. در اینجا به دو نوع رسانه میرسیم. رسانهای رضایت خودش را ملاک قرار میدهد و اصرار دارد که مخاطب را به سمت خودش میکشاند و رسانهای که ملاک را رضایت مخاطبش میداند و برنامهاش را در محاق پخش نمیکند. تصور کنید، ناشری روزنامهای منتشر کند که در آن اندیشههایش را بیان کند اما مخاطب نداشته باشد. او تلاش میکند مردم را به سمت روزنامهاش جذب کند اما آنها دوست ندارند روزنامهاش را بخوانند.
آیا این همان رسانهای است که دربارهاش صحبت میکنیم یا رسانهای که بر اساس رضایت، انتظار و آمادگی فکری و روحی مخاطب، خودش را تعریف میکند.
این سؤال مطرح میشود که آیا نگاه ما نگاه رئالیستی به جامعه است یا نگاه آیده آلیستی به خودمان؟
گمان میکنم رسانههای ما از جمله رادیو و تلویزیون و روزنامه اگر به سمت نگاه رئالیستی به واقعیت جامعه پیش بروند و آن سه عنصر اصلی یعنی داشتن استراتژی، داشتن ابزار مناسب و عملکرد را در نظر بگیرند به موفقیت میرسند.
به نظر شما نداشتن یک استراتژی درست فقط به مخاطب لطمه میزند یا رسانه هم شاملاش میشود؟
برنامهسازی در تلویزیون مشابه نوشتن یک مقاله در روزنامه یا یک برنامه رادیویی است. همه اینها از یک الگو پیروی میکنند. اینکه چرا این برنامه تولید میشود چرا باید تولید شود و حتماً در چارچوب استراتژی تعریف شود. اگر ما ندانیم چرا این برنامه را تولید میکنیم و هدفمان از این برنامه چیست، رسانه لطمه میبیند.
بعد که قرار شد تولید شود، انتخاب تهیهکننده بسیار مهم است چرا که تهیهکننده مناسب را برای ساخت برنامهای انتخاب میکنید که در چارچوب هدف تعریف شده باشد. اگر عواملی مانند دستمزد و... ملاک اصلی قرار بگیرد حتماً لطمه میبیند.
از طرفی توجه داشته باشیم که برای ساخت یک برنامه از بهترین عوامل استفاده کنیم. یک برنامه باید در یک زنجیره مدیریتی تولید شود. تمامی مؤلفههای یک برنامه باید با هم سازگاری داشته باشند. مثلاً وقتی روزنامه لوموند را ورق میزنید، میبینید که زبان و جهانبینی و... در آن به هم شباهت دارد. آنجاست که میتوانیم یک سنخیت و انسجام را در آن رسانه شاهد باشیم.
در بیبیسی مستندهای حیات وحش پخش میشود که تهیه کنندهاش فردی به نام دیوید اتمبرو است. این شخص در چارچوب یک استراتژی کار میکند. استراتژی آن است که؛ تولید برنامه برای پخش در بیبیسی و فروش به سایر تلویزیونها. یکی از منابع اصلی درآمدی بیبیسی همین برنامه است که تلویزیون ما یکی از خریداران این مستندها است. در این مستند، برنامهها باید از کیفیت و استاندارد بالایی برخوردار باشند. هدف معرفی ناشناختهها باشد. طبیعی است که چنین برنامهای بسیار شاخص میشود و حتی مخاطب جهانی پیدا میکند.
این تهیه کننده، تهیهکننده ارزانی نیست. او 14 دکترای افتخاری دارد. موجودات جدیدی که خودش کشف کرد نیز بهنام خودش ثبت تاریخی شد.
چراکه به جنگلها رفته و جستوجو کرده است. تهیه یک ساعت از این مستند شاید یکسال طول بکشد. در جریان تحقیق مستندی بودم به نام اسلام، دین و دنیا. یک برنامه 6 قسمتی است. یک قسمت دانشگاهی تولید میشد برای فروش به دانشگاهها. یک قسمت آموزشی ساخته میشود برای فروش به دبیرستانها و همینطور قسمتهای دیگر.
مثالهایی که زدم دقیقاً مصداق این تعریف منسجم رسانهای است. اصلاً به همین دلایل مستند در برنامهسازی تلویزیون جایگاه بالایی نسبت به soup opera دارد. soup opera عنوان برنامههای پیشپا افتاده و ساده است. درصد این برنامهها در مجموعه برنامههای یک شبکه تلویزیونی باید بسیار کم باشد. در شبکههای تلویزیونی دنیا این نوع برنامهها وجود دارند اما اینطور نیست که تعدادشان زیاد باشد.
مخاطب را جدی نمیگیریم
حالا میرسیم به اینکه مخاطب را متهم میکنیم که چرا برنامههای ما را نمیبیند یا چرا برنامههای یک شبکه دیگر را دنبال میکند. این درباره کتاب و رادیو هم صدق میکند.
ما میگوییم مردم کتابخوان نداریم و در کل کشورمان هر فرد 20 دقیقه مطالعه میکند. به اعتقاد من مطالعه هست. در همین جامعه ما کتابی هم داریم که 120 بار تجدیدچاپ شده است. پس به ماهیت کتابها بستگی دارد که مردم بخوانند یا نخوانند. درباره روزنامه نیز همین است.
در تلویزیون نیز باید همین موضوع را بررسی کرد که چرا مخاطب ترجیح میدهد برنامههای یک شبکه را ببیند و شبکه دیگری را نبیند. این ارتباط بین مخاطب و تلویزیون شکل نگرفته است. در اینجا باید این پرسش را مطرح کرد که آیا نقص از مخاطب است یا از رسانه؟! یا به رابطه میان مخاطب و رسانه ارتباط دارد؟ به نظرم نقص در رابطه است و تلویزیون موفق نشده رابطه خوبی با مخاطب برقرار کند.
سالها پیش در همایشی در انگلیس شرکت کردم که برنامهسازان چندین کشور حضور داشتند. تهیه کنندهای بود که 50 سال برنامه صبحگاهی تولید میکرد. از او پرسیدم که چگونه 50 سال تهیهکننده یک برنامه بوده و چقدر موفقیت کسب کرده که هیچ کسی به فکر این نیفتاد این تهیهکننده یا برنامه را عوض کند که در پاسخ گفت ما برنامههایمان را بر اساس چند مؤلفه میسازیم و مطالعه بازار و شناخت مخاطب را در نظر میگیریم تا ببینیم مخاطب چه برنامههایی را دوست دارد.
پس از آن بتدریج طعم مورد نظرمان را به برنامه اضافه میکنیم به طوری که به آرامی بر ذائقه فرهنگ و علاقهمندی و انتخاب مخاطب تأثیر میگذاریم. این استمرار بسیار مهم است. امروزه تلویزیون ما پر شده از برنامههای تکراری و علیرغم آنکه هر شبکه نامگذاری و هدفمند شده اما عنصر خلاقیت در بین برنامهسازان محو شده است.
چرا؟
شناخت مخاطب بسیار مهم است. اگر بخواهید اتومبیل هم تولید کنید تا ندانید چرا خریدار به چنین محصولی نیاز دارد، کسی آن را نمیخرد، مگر آنکه مرزها را ببندید تعرفهها را بالا ببرید. ولی اگر مرزها را باز بگذارید تعرفهها را بردارید و واردات را آزاد کنید بعید میدانم مردم برخی از این اتومبیلهایی که در داخل تولید میشوند را بخرند. در رسانه نیز به همین صورت است. در حال حاضر ما برنامهسازان زیادی داریم که متأسفانه کار نمیکنند.
درباره تکراری بودن نیز باید بگویم عرضه و تقاضا این موضوع را روشن میکند. منظورم این نیست که اگر افکار عمومی دوست داشت یک برنامه سطحی ساخته شود، ما همان نوع برنامه تولید کنیم بلکه باید ببینیم مخاطب چه میخواهد مطابق آن خواسته، برنامهای برازنده و درخور شأن تولید کنیم. در واقع باید بر اساس خواست مشروع مخاطب برنامههایی خلاقانه و هنرمندانه بسازیم.
درست مثل سخن گفتن یک فرد عادی و سخن گفتن یک شاعر است. صحبت کردن شاعری که ساعتها فکر میکند که چه کلمهای را به کار ببرد با یک فرد معمولی فرق دارد اما اینکه چقدر درباره آن سخن فکر شده و چقدر زیبا گفته شده، مهم است چراکه ممکن است قرنها بر سر زبانها بماند. شما فکر میکنید زمان حافظ شاعر دیگری نبوده، حتماً بوده اما کلام حافظ ماندگار شده چون هنرمندانهتر و خلاقانهتر بود.
اصل سؤال من این است که چرا در تلویزیون ما آن برنامههای سطحی که اشاره کردید تعدادش بیشتر است؟
اگر تکلیف برنامهسازی براساس عرضه و تقاضا تعیین شود مسلماً کارسازتر است اما اگر عنصری به عنوان صاحبکار توصیه کند که چه ساخته شود و عملکرد سلیقهای داشته باشد، اتفاق خوبی برای رسانه نمیافتد. اخیراً کتابی از انتشارات یونسکو ترجمه کردم. در این کتاب اعلام شده که در برخی کشورها اصلاً وزارتی یا سازمانی مشابه وزارت ارشاد ما یا تنظیمکننده فرهنگی وجود ندارد یعنی اجازه دادند هنرمندان کشور خودشان با جامعه در تعامل مستقیم باشند.
اگر فرض را بر این بگیریم که هنرمندان ما همه افراد خلاقی هستند پس آنها نیز دغدغه چند تن از مدیران رسانهای ما را دارند و اجازه نمیدهند برنامهای خلاف شئون تولید شود اما آنها میدانند که چگونه تولید کنند و برای کدام مخاطب تولید کنند.
اگر همان صاحبکار، به عنوان یک عنصر غیرتخصصی تصمیمگیری کند، به احتمال زیاد رسانه مشکل پیدا میکند. گاه میبیند وقتی در رادیو و تلویزیون تغییری اتفاق میافتد، تفاوت برنامهها بهطور چشمگیری مشخص میشود و این نشان میدهد نگاههای مدیریتی تعیینکننده است.
در همه جا تهیهکننده یا مدیر رسانه فقط تأمینکننده شرایط تولید است نه کسی که در تولید دخل و تصرف کند.
طی سالهای اخیر جایگاه مستند در برنامهسازی تلویزیونی بالا رفته. به نظرتان چه دلیلی دارد؟
مستند یکی از بهترین قالبهای برنامهسازی است حتی در سینما هم مستند رونق گرفته است. در جامعه ما خوراک تهیه مستند فراوان است و مخاطب هم لذت میبرد اما باید به نکاتی توجه کرد. اول اینکه مستند پژوهش بسیار قوی لازم دارد. دوم اینکه تبدیل آن تحقیقات به یک اثر مستند کار سخت و البته هنرمندانهای است. نهایتاً اینکه بدانیم به چه دلیلی این مستند را میسازیم. مثلاً برخی از آثار در رسانه ما تولید میشود که یا پخش نمیشود یا هنگام پخش متوقف میشود چرا این اتفاق میافتد؟ چون پژوهش و مطالعه صورت نگرفته و شناخت کافی از مخاطب نداشته یا موازین ساخت برنامه در آن لحاظ نشده است البته گمان نکنیم که در کشورهایی مثل امریکا یا انگلیس و فرانسه آنقدر آزادی بیان هست که هرکسی هرچه خواست میتواند بسازد اتفاقاً ممیزیها در آن کشورها بسیار بالاست. پس این ممیزیها همه جا هست اما نگرانی نباید باعث شود که ما در تولید دخل و تصرف کنیم از طرفی یکی از دلایل رونق مستند شاید این باشد که ساخت مستند حاشیه امن بیشتری دارد.
مخاطب را جدی نمیگیریم
عنصر جذابیتهای تصویری هم از برنامهسازی ما کم شده است. به نظرتان دلیلش چیست؟
جذابیت تصویری یک جذابیت هنرمندانه است که برنامهساز در ساخت هر اثری باید به کار بگیرد. این جذابیت میتواند در ساخت یک برنامه رادیویی یا تلویزیونی یا نوشتن یک مقاله برای روزنامه یا حتی انتخاب تیتر باشد.
این جذابیتها صرفاً جاذبههای هنرمندانه است یعنی اگر در ساخت هر اثری این جذابیت هنرمندانه را ندیدید باید از سازندهاش به دلیل کمبود نگاه هنرمندانه گله کنید. شعر گفتن به ظاهر ساده میآید. شما میتوانید بگویید هر بیان موزونی شعر است اما آیا هر بیان موزون و هر شعری ماندگار است.
دکتر خانلری در مجله سخن یک نظرخواهی کرد و از مردم پرسید بهترین شاعرانی که از زمان گذشته میشناسید چه کسانی هستند همه گفتند حافظ، سعدی، مولانا، خیام، عطار و... نتیجه این بود که در طول تاریخ ما فقط همین شاعران را نداشتیم، بلکه همیشه تعداد زیادی شاعر داشتیم اما آنها بلد نبودند شعر ماندگار بگویند. خیام با 24 رباعی توانست دل دنیا را فتح کند. در کار سینما و تلویزیون نیز آن پوشش و لفاف برنامه یک کار هنرمندانه است. چرا خرمای ما در بازار جهانی فروش زیادی ندارد چون بستهبندی خوبی ندارد در عوض محصولات بیکیفیت کشورهای دیگر در ایران فروش دارد چون بستهبندی شکیلی دارد.
این جاذبه که مورد سؤال شماست یک کار تخصصی است یعنی اگر در برنامه یک دکوراتور خوب برنامه و محتوایش را بشناسد، مخاطب را بشناسد، درک درستی از ساعت پخش داشته باشد حتماً دکور خوبی برای برنامه میزند مشروط براینکه دکورسازی هم بلد باشد.
به همین دلیل در برخی برنامهها دکورهای نامناسب میبینید چون آن دکوراتور مؤلفهها را نمیشناسد. ضمناً برنامهسازی فقط توجه به نور و دیالوگ نیست همه اینها در کنار هم معنی میگیرد.
نگاهتان به نحوه اجرا در برنامههای تلویزیونی چیست؟
به اجرا در رادیو و تلویزیون نقد دارم. در همه جای دنیا، سازمانها باید برای هرکاری آدم خاص آن کار را داشته باشند. مثلاً در یک سازمان ممکن است بخشی از کار را برونسپاری کرد اما برخی کارها را نمیشود. در رادیو و تلویزیون اگر مجری را به عنوان ویترین مهم رسانه میبینیم به اعتقاد من نباید برونسپاری انجام گیرد. در تلویزیون سه نوع مجری داریم. دسته اول کسانی هستند که به دلیلی مثلاً برخی ملاحظات یا ارتباط با تهیهکنندگان و مدیران بیهیچ سابقه کار رسانهای یا اجرا وارد این حرفه میشوند. اینها تجربه را در هنگام کار فرا میگیرند مانند دندانسازان تجربی. هزار و یک آزمون و خطا میکنند و خسارتهایی به برنامهها هم میزنند. تا پس از 10 سال یک مجری خوب بشوند. گروه دیگر مجریان، بازیگرند. نمیگویم بد است اما قرار نیست این بازیگران، مجری شوند چرا که خودشان کار دیگری دارند. دسته سوم استادان دانشگاهی هستند که در مورد آن برنامه تخصص دارند. بهترین روش این است که تلویزیون از بین افرادی که برایش سالها کار کردهاند، مجریان برنامهها را انتخاب کند. مثلاً خبرنگاری که نویسندگی و تهیهکنندگی کرده باشند. در تلویزیونهای بزرگ دنیا این موضوع اتفاق میافتد.
چرا طی سالهای اخیراز رادیو و تلویزیون فاصله گرفتید؟
من فاصله نگرفتم بلکه رادیو و تلویزیون فاصله گرفته است. اگر دعوت کنند، حتماً همکاری خواهم کرد.