بازدید امروز : 34
بازدید دیروز : 122
همیشه پای خانه و خانواده در میان است!
پای مهندس اروپایی و آمریکایی که به ایران باز شد، هندسه فرهنگ زندگی ایرانی که در عرض زمین و در روی خاک وطنش رشد میکرد از زمین و خاک خدا دل کند و سر به سینه آسمان گذاشت. شدیم برج نشین! اما یادمان رفته بود که زمین خدا وسیع است و نامحدود، اندیشه بشر که کوچک و محدود است خدا را هم محدود میبیند و الا چرا بشر را در این دیر خراب آباد آورد! شدیم سنگ روی یخ وقتی به لطف و کرم خدا شک کردیم و گفتیم دو بچه کافیست! حالا داریم همان اشتباه را جور دیگری مرتکب میشویم چون باز هم به خدا شک داریم!
رفتیم مهندس اروپایی آوردیم و شروع کردین به برج سازی و چند طبقه سازی! حالا دیگر هر ایرانی یک آپارتمان داشت، خالی از سکون و سکوت؛ ایرانی که مَسْکن او مُسَکِّنی بود بر آلام او در اوج فقر و محرومیت خان سالاری و ارباب رعیتی. اما هرچقدر هم که فقیر و ندار بودیم یک دارایی بزرگ داشتیم گوشه دنج خانههایمان، سرمایهای بزرگ به نام آرامش.
خانههایی که داشتیم، خانههایی که داریم!
خانهها از خشت و گل بودند و ساده و دلگشا. در آستانه درب منزل هر ایرانی که میایستادی، سکویی بود و چتری از طاق دروازه ورودی خانه که تو را با لحظهای استراحت, آماده ورود به بهشت کوچک خانواده میکرد. تا وارد میشدی دالانی انتظارت را میکشید دنج و آرام که در مسیر آن با سکوت و تنهایی خلوت طول تمرکزی تازه می یافتی؛ تازه آماده میشدی برای ورود به حیات منزل.
اندکی نشستن در کنار حوض آب و تماشای گلها و گلدانهای سبز و انعکاس امواج نور از سطح درخشان آب، لحظاتی مفرح و دلنشین بود برای هر فرد خسته و تازه وارد. حوضی بود فیروزهای رنگ, گویی قطعهای از آسمان بود که در مرکز حیاط هر ایرانی جاخوش کرده بود.
حیاطی بزرگ و با صفا و چند ماهی کوچک و خوش رنگ که به دور از چشم گربه شر و سربه هوای خانه برای خود جولان میدادند. کمی که چشم میچرخاندی شمعدانی هایی میدیدی قد و نیم قد، با گلهای زیبا و عطر آشنای چند گل سرخ که دور تا دور حوض با نظم و سلیقه خاصی چشمها را نوازش میکرد.
حیاط خانهها آنقدر وسیع بود که آغوش پر مهر خود را به روی هر تازه واردی بگشاید. کنار حوض که میایستادی درست وسط کانون جوشش سرزندگی و نشاط خانه قرار میگرفتی؛ تصور میکردی که قطعه کوچکی هستی از پازلی خوش نقش دفتر سبز زندگی. احساس میکردی تو نیز در مسیر این جریان سبز و با نشاط زندگی قرار داری و تو نیز جزئی از این فرایند حیاط بخش هستی.
خود را در محاصره اتاقهایی میدیدی با درب و پنجرههای مشبک که شیشههای رنگین آن تابلوی زیبایی از رقص نور و رنگها بر بوم نقاشی خانواده بود.
زنجیرهای رنگارنگ و زیبا که در اثر تماس رشته های نور آفتاب ملایم نیمروزی و لغزیدن ذرات نور بر سطح نقره فام آب حوض تشکیل میشد. در این نمایش کوچک, آب و آفتاب ترانهای میشدند از نسیم ملایم موجهای آرام و کوچک آب که در انعکاس آن سمفونی آرامش را برای مخاطبان خود اجرا میکردند.
مهندسی بومی ایرانی
این همه دور اندیشی نشان دهنده اوج خوش فکری و نبوغ مهندسی بومی اسلامی ایرانی در طراحی خانهها بود؛ خانههایی که آرامش و آسایش درگوشه گوشه آن به قلم معمار هنرمند ومسلمان ایرانی ترسیم شده بود. خانههایی بزرگ و مستحکم که گاه عرض دیوارهای آن به نیم متر هم میرسید با اینهمه خانهها در تابستانی خنک و زمستانی گرم و دلچسب و مطبوع داشت.
طراحی خانهها چنان بود که فرد تازه وارد برای رسیدن به پای پلههای اندرونی منزل با عبور از محیطی شاد و مفرح، تنشهای بیرونی را از تن و جان خود میزدود بی هیچ هزینهای. طرفندی زیرکانه و بدیع برای تجدید قوا و شادابی روحیه نان آور خانه قبل از روبرو شدن با اعضای خانواده خود.
متاسفانه به دلیل تغییر الگوی سنتی زندگی ایرانی به سیستم زندگی مدرن غربی، تنها تعریفی که از زندگی ایرانی امروزی به ذهن خطور میکند در یک چیز خلاصه میشود: کار کار کار برای پول بیشتر! تا آنجا که فرد برای تامین خواستههای روز افزون و سیری ناپذیر خویش رسیدن به این الگوی نامتوازن و پر از اعوجاج, همه چیز را فدا میکند حتی به قیمت سلامت روح و روان خود و خانوادهاش.
تغییر سبک زندگی با چه هزینهای؟
با تغییر سبک زندگی اسلامی و در نتیجه معماری سنتی و اسلامی ایرانی، به سبک معماری مدرن و غربی، زندگی ایرانی جماعت دستخوش تحولات بنیادینی شد که یکی از عوارض مهم آن حذف شدن بهترین الگو زندگی ایدهآل از نقشه فرهنگی ایران و ایرانی بود؛ الگویی که از معماری پیشرفته و بومی مطابق با فطرت انسانی و اسلامی و سلیقه ایرانی نشات گرفته بود.
با حذف این الگو شاهد تحمیل هزینههای گذاف مادی و معنوی از ساخت تا استفاده از مسکن هستیم. بر عکس معماری گذشته، معماری حاضر از جاذبههای انسانی و عاطفی و حتی اخلاقی روز به روز خالی شده.
خانههای امروزی که با مشتی آهن و فولاد و سیمان ساخته شده خالی از روح تازگی و شادی و طراوت زندگی در سرزمین ایران است. خانههایی که به جای سادگی و راحتی آن، بر تجمل و زیبایی و تشریفات تصنعی آن افزوده شده که هیچگاه از صمیمت و سادگی و آرامش زندگی گذشتگان در آن خبری نیست ـ هرچند ممکن است خانوادهها این کاستیها را با تفریح و سرگرمی و سینما و پارک و تلوزیون و...جبران کنند اما هیچ وقت این مُسَکِّنها با هزینه های سرسام آوری که بر گرده خانواده ها تحمیل می کند جبران نخواهد شدـ
برای مثال با توجه به توصیفی که از خانههایی سنتی ایرانی داشتیم تصور کنید مردی از صبح تا شب با دو شیفت کار شاق روزانه در زندگی صنعتی و ماشینی امروزی به خانه باز میگردد بلافاصله وارد محیط خانه میشود (با این فرض که در واحدهای آپارتمانی هیچ حیاطی لحاظ نمیشود) با کوهی از فشارهای عصبی و روحی و مشکلات و تکدر خاطر و احیانا مقداری هم خستگی ناشی از خرید نیازهای ضروری منزل. در همان حین, فرزند خانواده با کلی علاقه و اشتیاق به سوی پدر میدود برای رسیدن به آغوش گرم و نوازش پدرانه. همسر نیز طبق معمول بی خبر از همه جا سرگرم رتق و فتق کارهای خانه است. نتیجه, خالی شدن فشارهای متراکم ناشی از اصطکاکهای شغلی و حرفهای محیط بیرون در داخل خانه خواهیم بود؛ حتی اگر این خالی شدن در سکوت و آرامش ظاهری هم اتفاق بیافتد باز.
مشکل کجاست؟
بگذارید از شهر سازیمان شروع کنیم: اول پول و مشارکت مردم را جلب و جمع میکنیم و ضرب میکنیم در زمین بعد شروع میکنیم به آپارتمان ساختن _ تاکید میکنم آپارتمان, نه خانه و مسکن! دقیقا آپارتمان با همان شاخصههای مدرن وارداتی آن و همان شکل و شمایل! قفسی 70 الی 80 متری از سیمان و آهن و منافذی به نام درب و پنجره که فقط بتوانیم چند نفری را کاملا مسالمت آمیز در آن بچپانیم مثل: متروی تهران خودمان! نتیجه میشود: مکعبی سیمانی بدون مجاری تنفسی خانهای با روح ایرانی چون حیاط, باغچه, پشت بام, همسایهای و...._
اولویت با کدام است, استحکام خانه یا خانواده؟
این همان هندسهایست از زندگی بی درو پیکر ایرانی جماعت که معلوم نیست نقشه آن از مخزن ذهن و اندیشه کدام مهندس فیلسوف مسلمانی تراوش کرده که باید خانهها اینگونه ساخته شود! آنقدر میدانیم که ملت هر چند خانهدارتر شدهاند اما هنوز پای آرامش این نوع خانهها و زندگیها لنگ است! بگذارید سادهتر و روشنتر بگویم ما انسان هستیم نه گاو و گوسفند! شاید برای گوسفندها شکل و شمایل و هویت معماری و مهندسی خانه مهم نباشد اما تفاوت اساسی ما با حیوانات در انسان بودن بلکه در مسلمان بودن ماست همان چیزی که در معماری مدرن غربی پشیزی ارزش ندارد!
انسان به اقتضای شعور و عاطفه انسانی خود نیازمند مسکنی مناسب و متناسب با فرهنگ و اعتقادات و روحیات و خلق و خوی انسانی و اسلامی موطن خود است نه غربی _ هر چند غربیها با این مشکل سالهاست که دست و پنجه نرم میکنند و تاوان آن را با تمام وجود میپردازند که مشکلات روحی و روانی و...دامنگیر جوامع غربی شده_
اینکه بتوان برای عدهای با کمترن هزینه سرپناهی درست کرد بسیار امری خداپسندانه و قابل تقدیر است اما آیا هر سرپناهی میتواند پناهگاهی امن برای امنیت روحی و روانی یک خانواده باشد؟ آیا کاستن از هزینههای ساخت مسکن به معنای کاسته شدن از سایر هزینههای فردی, اجتماعی واخلاقی ناشی از ساختن انبوه چنین ساختمانهایست؟
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
آوای آشنا
فهرست موضوعی یادداشت ها
اشتراک