بازدید امروز : 66
بازدید دیروز : 43
بسم الله الرحمن الرحیم
چه کسی هاشمی را کشت؟
1. با مرگ ناگهانی هاشمی رفسنجانی، جریان فتنه و اپوزوسیون داخلی و حامیان خارجی آنها خصوصا انگلیس، آمریکا و اسرائیل به شدت نگران خلاء قدرت بوجود آمده در صفوف اپوزوسیون داخل نظام افتادند. مرگ کسی که میتوانست در داخل نظام و در برابر رهبری بالانس قدرت و تعادل بوجود آورد و بتواند سپری باشد در برابر فشارهای نظام بر زیاده خواهیها و مطالبات فراقانونی اپوزوسیون.
آنها در پناه هاشمی سالها در برابر اقدامات قانونی نظام ایستادند و حتی با وجود رفتارهای خلاف قانون و ساختار شکنانه نه تنها محاکمه نشدند بلکه فرصت طلبانه به چانه زنی و فشار مضاعف بر نظان روی آوردند و حتی خواستار آزادی دو سران فتنه کروبی و موسوی نیز شدند.
امام با مرگ هاشمی حال باید بدون پناهگاه سیاسی بزرگی چون هاشمی باید در برابر نظام بایستند پاسخگو باشند. اما این اواخر دیگر هاشمی پیر و خسته دیگر توان و انگیزه همراهی با آنان را نداشت. چرا که عملا از پیروزی در خبرگان مایوس شده بود و حتی در خلال سخنان خود نیز از شکست روحانی نیز سخن میگفت. متهم شدن مهدی هاشمی و فرار او به خارج از کشور،به زندان افتادن مهدی هاشمی ضربه سهمگینی بر شخصیت هاشمی بود.منتشر شدن تصاویر دیدار فائزه هاشمی با سران بهائی ضربه ای سخت تر بود که کسی آن را ندید اما از سخنان او پیدا بود. و پیشتر از آن نیز رد صلاحیت او برای ریاست جمهوری، تخریب شخصیت او در انتخابات کجلس شورای اسلامی به گونه ای که مجبور به انصراف شد. و این اواخر نیز گریه های علنی اش در دیدارهای عمومی نشان میدهد هاشمی ان هاشمی سابق نیست و یاس و ناامیدی کاملا بر او مستولی شده است. والبته اطرافیان هاشمی نیز پی به این حالت او برده بودند. لذا مرگ هاشمی برای آنها نه یک فقط تهدید که یک فرصت نیز می توانست باشد. فرصتی برای تجدید رهبری اپوزوسیون و جایگزینی نیرویی جوانتر و امیدوارتر.
2. هاشمی در این چند سال اخیر با شکست جریان فتنه 88، هاشمی به ناگهان تغییر رویه داد و علیه نظام و رهبری مواضعی بی پرده و بی سابقه گرفت. از نامه سرگشاده او علیه رهبری حضور علنی فرزندانش در خیابانها و حمایت و سخنرانی علنی علیه نظام نشان داد که خاندان هاشمی به شدت به پیروزی کودتای 88 امیوار بودند و لذا تعارف و پرده پوشی را کنار گذاشتند و منویات و نیات خود را علنی بر زبان آوردند. اما جریان حوادث آنگونه که آنان می خواستند پیش نرفت و نظام مقتدرانه در برابر فتنه 88 ایستاد و نقشه کودتا با شکست مواجه شد. مهدی هاشمی به خارج از کشور و دقیقا به مهد نفاق و کودتا یعنی انگلیس فرار کرد و در حقیقت پناهنده شد. شکست کودتای 88 ضربه بزرگی به خاندان هاشمی بود چراکه روی اسب باخته شرط بندی کرده بودند و حالا که کودتا شکست خورده است برای حفظ آبرو باید از مهدی هاشمی حمایت کنند. نتیجه آن شد که اکبر هاشمی با وجود ضربه سخت روحی که از این ماجرا خورد و بیگدار به آب زد مجبور شد پسر فتنه گرش را از ایران فراری دهد دقیقا همان اتفاقی که برای ضد انقلاب و منافقین افتاد. و بدتر از آن این بود که باید مهدی را برای مجازات به همان نظامی تحویل بدهد که برایش مبارزه کرده است! اما کمتر کسی بود که به راز اشکهای گاه و بی گاه هاشمی شکست خورده امروز و امیر کبیر و سردار سازندگی دیروز را پی ببرد. پشت این اشکها دنیایی ندامت و پشیمانی بود از اقداماتی که به پایش نوشته شد و او باید بار سنگین این اتهامات را تا آخر عمر تحمل کند . به روی خود نیاورد.
3. شاید بدترین ضربه روحی که بر هاشمی وارد شد و آن را باید تیر خلاص بر شخصیت فرسوده و فروریخته هاشمی دانست که رهبری او را خائن خطاب کرد. شاید هاشمی در باورش نیز نمی گنجید که رهبری در برابر او اینگونه بایستد. این خامنه ای آن خامنه ای سابق نیست و حال که می بیند بیت هاشمی و اتاق خلوت او تبدیل به تربیون سخنان ضد انقلابی و ساختار شکنانه شده است تعارف را کنار گذاشته است و لازم است اینبار اقتدار خویش را عریانتر به یار دیرین خویش نشان دهد.
4. بسیاری تلاش کردند تا مرگ هاشمی را به گردن نظام بیاندازند اما چرا کسی نوک پیکام اتهام را متوجه دوستان، نزدیکان، اطرافیان و همفکران هاشمی نکرد؟ چرا کسی نگفت که همانها که قصد داشتند محمد خاتمی، یا فائزه هاشمی بهانه ای را ترور کنند به همان راحتی می توانستند همان اقدام را درباره هاشمی هم انجام دهند؟ چه کسی بهتر از هاشمی؟ و چه کسی هم شک خواهد کرد که او را نزدیکان هاشمی و اطرافیانش کشته اند( اینجا صرفا طرح مسئله می کنیم و ادعایی نداریم)؟ حال که عده ای به دنبال متهم کردن نظام هستند بهتر نیست این بهانه آنقدر قوی باشد که بتوان آن را بدون سند و مدرک به پای نظام نوشت همانگونه که دروغ بزرگ تقلب انتخابات 88 را هنوز که هنوزه نتوانستند اثبات کنند و دریغ از یک سند و مدرک. وقتی جو جامعه ملتهب شود و افکار عمومی از هر طرف با انواع شایعات و اخبار کذب و دو پهلو آشفته شود چه کسی دنبال صحت و سقم و راستی آزمایی تک تک خبرها و شایعات خواهد بود؟
آیا نباید پرسید ارتباط هاشمی با گروه ها و جریانهای خارج از خانواده با کمک اطرافیان خصوصا فرزندان هاشمی مدیریت و کنترل میشد و لذا نباید پرسید علت برخی کدورتها و مواضع بی سابقه و عجیب هاشمی علیه نظام و رهبری را باید زیر سر خانواده و اطرافیان هاشمی یاشد؟ چرا کسی آنان را متهم به کوتاهی در مرگ هاشمی نمیکند و همه اتهامات متوجه نظام و انقلاب میشود؟
اتفاقی که دقیقا برای منتظری و مهدی هاشمی افتاد و کودتاها و توطئه ها علیه نظام دقیقا از داخل بیت منتظری اتفاق افتاد و در پوشش نام او و دست آخر نیز این اقدامات خودسرانه و لجام گسیخته دامن خود منتظری را نیز گرفت هر چند بعید به نظر میرسد اکبر هاشمی به اندازه منتظری ساده لوح باشد اما نباید پرسید ممکن است کسانی از درون این خانواده به اختلافات رهبری و اکبر هاشمی دامن میزدند تا بتوانند از فاصله ایجاد شده خود نیز بهره گیرند؟
حال که دیگر حنای هاشمی نزد رهبری رنگی ندارد و اعتبار او نزد رهبری بیش از پیش خدشه دار شده است و هاشمی نیز دیگر تن به برخی مسائل نداد(شاید می توانست مواضعی بسیار بدتر از آنچه هست نیز بگیرد و حتی رهبری را بیشتر از این نیز در تنگنا بگذارد اما نخواست البته تدبیر و درایت رهبری را هم در مدیریت این اختلافات و کم کردن دامنه آن نیز نباید از نظر دور داشت) شاید در نظر برخی نزدیکان و اطرافیان و برخی مرتبطین با هاشمی بهترین بهانه برای مقابله با نظام و ایجاد آشوبی جدید حذف بی سرو صدای اوست( البته شاید) و یا تسهیل کردن این اقدام . بهتر نیست حال که اکبر هاشمی رفسنجانی از دنیا رفته است و هنوز کفن او خشک نشده است و تبعا عده ای می خواهند حتی از جنازه او نیز بهره برداری سیاسی کنند بیائیم چند کار اساسی انجام دهیم:
1. نظام به عنوان نماینده مدعی العموم فرضیه قتل هاشمی را پیگری قضائی و اطلاعاتی کند تا پرونده این اتهام و شبه یکبار برای همیشه بسته شود و البته دهانهایی نیز...تا سیه روی شود هر که در او غش باشد
2. چنانچه درستی این فرضیه اثبات شود یکبار برای همیشه ریشه ها و جریانهای این توطئه ها برای همیشه بر چیده شود تا دیگر کسی به خود اجازه لجن پراکنی علیه نظام ندهد.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
آوای آشنا
فهرست موضوعی یادداشت ها
اشتراک