بازدید امروز : 101
بازدید دیروز : 43
قسمت سوم پایان دور? فتن? غبراء: پایان این دوران عبارت است از: آغاز فتن? قلاّد? حمراء: همان طور که به شرح رفت پیدایش کراوات (قلاّد? حمراء) در اروپا زمان لوئی چهاردهم متوفای 1715 میلادی است. آیا مراد امیرالمومنین(ع) پیدایش کراوات در اروپا است؟ یا ورود آن به جامع? اسلامی است؟ جای هیچ تردیدی نیست که علی(ع) در مقام تقسیم دوره های تاریخی است که درپیشِ روی جامع? اسلامی است که از آن ها پیشگوئی می کند؛ مرادش عصر سلط? اروپائیان (که کراوات سمبل تمدن و فرهنگ شان است) بر مسلمانان است، که ورود نمونه هائی از کراوات نیز همزمان با این سلطه است خواه در گردن یک اروپائی و خواه در گردن یک مسلمان یا مسلمان زاده. ورود این چنینی کراوات به ممالک اسلامی، دقیقاً همزمان است با ورود فراماسونری به ممالک اسلامی. همان طور که پیدایش هر دو در فرانسه نیز همزمان بوده و به شرح رفت. میرزا ملکم خان در سال 1273 هـ ق در سفارت ایران در استانبول کار می کرد، در سال 1274 به ایران بازگشت و در سال1275 فراموشخانه (لژ فراماسونری) را در تهران تاسیس کرد. این موضوع نشان می دهد که اگر فراماسونری در کشور عثمانی پیش از ایران نبوده، دستکم همزمان در هر دو کشور اسلامی ایران و ترکیه تاسیس شده است. افول قدرت مسلمانان و طلوع قدرت اروپائیان، مانند هر تحول اجتماعی، در زمان طولانی ای محقق شده است، اما آنچه مورد نظر علی(ع) است، نقطه فراز این تحول و مقطع برجست? آن است که هر دو برنام? استراتژیک کابالیسم (یعنی فراماسونیسم و کراوات) وارد جامعه مسلمانان شده است. بنابر این؛ آغاز دور? تاریخی «فتن? قلاّد? حمراء» حوالی سال 1275 هجری قمری، حوالی سال 1234 شمسی، و حوالی سال 1859 میلادی می باشد. که دور? سلطنت ناصرالدین شاه در ایران بود. یعنی دقیقاً در عصری که اروپائیان به حدی در ممالک اسلامی نفوذ کرده بودند که مرزهای کشورها را نیز آنان تعیین می کردند و تسلط شان بر مسلمانان مسلّم شده بود. مراد از رقم های تاریخی (1275 هـ ق- 1234 شمسی- 1859 میلادی) که در بالا آمد، تاریخ ورود کراوات در گردن خود مسلمانان به جامعه های اسلامی است. اما ورود کراوات در گردن خود غربی ها به ممالک اسلامی، سال ها پیش از آن بوده است؛ به عنوان نمونه: مرحوم تمدن در «تاریخ رضائیه»می نویسد: وقتی که دولت انگلیس، از مفاد قرارداد ناپلئون با فتحعلی شاه مطلع و از ورود و فعالیت میسیون کاتولیک فرانسوی به ارومیه با خبر گردید و به مقاصد نهائی ناپلئون پی برد، در صدد بر آمد که با همکاری آمریکا میسیونی به ایران اعزام و در ارومیه به منظور مقابله با فرانسویان، تاسیسات مورد نظر را ایجاد نماید. به طوری که مستر ویلیام نویسنده خاطرات دکتر پاکارد، می نگارد: در سال 1835 میلادی (1251 قمری) اولین دست? امریکائی به شهر ارومیه وارد و به طرح الفت و معاشرت و مودت با مردم ارومیه پرداختند و اولین آن ها دکتر گرانت بود که با مستر پرکینز به ایران آمد و در ارومیه اقامت کرد. (تاریخ رضائیه صفحه 96). سپس در صفحه 102 عکسی از «دیوید اوراهام» که در معیت پرکینز به ارومیه آمده، چاپ کرده که روی عکس با حروف لاتین نوشته شده که عکس در ارومیه گرفته شده است. در این عکس اوراهام کراوات درگردن دارد. پایان دور? قلاّده حمراء: می فرماید «و فی عقبها قائم الحق»: و در پسِ دور? فتن? قلاّده حمراء، قائم حق خواهد آمد. سازمان و ساختار این جمله طوری است که نشان می دهد قیام قائم حق(عج) پس از بر چیده شدن و از بین رفتن کراوات نخواهد بود. بر خلاف جملات پیش که مثلاً فتن? دور? بنی عباس با پایان دوره فتن? بنی امیه، و فتن? غبراء پس از پایان خلافت واقعی ادعائی، خواهد بود. قیام قائم(عج) در زمانی رخ خواهد داد که قلاّد? حمراء هنوز وجود دارد. و با بیان دیگر: مراد از «عقبها»، عقب پیدایش و رواج قلاّده است، نه عقب و پایان دور? قلاده. و از طلیعه های عصر ظهور این است که «خَلْعُ الْعَرَبِ أَعِنَّتَهَا»: عرب ها افسارهای شان را پاره کنند. نهضت اخیر در کشورهای عربی را می توان پاره کردن افسارهائی که غربیان بر سرشان زده بودند، دانست.
سخنی دربار? رنگ سرخ چرا قلاد? حمراء؟ آنچه امروز دیده می شود کراوات رنگ های مختلف و گوناگون دارد. چرا درکلام علی(ع) رنگ آن «حمراء= سرخ» آمده است؟ در پاسخ این پرسش به موارد زیر توجه فرمائید: 1- در دوران پیش از پیدایش کراوات، شوالیه ها و اشراف اروپا پارچه ای قرمز- بدون شکل و برش خاص- به گردن می آویختند. تناسب و مناسبت ایجاب می کند که گردن آویز جدید به نام کراوات که به فرمان لوئی چهاردهم مرسوم می شود، با همان رنگ شال گردن های پیشین باشد. من نتوانستم تحقیق تاریخی دقیق در این باره داشته باشم (و آن را به محققان جوان وا می گذارم) و تنها بر اساس «تناسب» که بستر جریان هر پدید? اجتماعی است بحث می کنم. 2- افراطی ترین و تندترین رنگ در میان رنگ های کراوات، رنگ سرخ است که علاوه بر ناخوشایندی، رنگ خون و جنگ نیز هست. 3- از نظر ادیان بویژه دین اسلام، رنگ سرخ بدترین رنگ است برای لباس و پوشش ها. و کابالیسم همیشه کوشیده این رنگ را رونق دهد. و لذا علی(ع) بدترین رنگ آن را سمبل آن قرار می دهد، زیرا او در مقام بیان فتنه است. 4- بعل نماد کابالیسم و مجسم? آلت نرینگی است، و رنگ آن حمراء است. بنابر این رنگ اصلی کراوات، سرخ است و رنگ های دیگر تسامحی هستند.
سخن امیرالمومنین(ع) در متون مختلف حدیث مورد بحث ما بخشی از یک سخنرانی علی(ع) است که راویان و محدثان، آن را «خطب? لؤلؤئیه» یا «خطب? لؤلؤ?» نامیده اند. راوی اصلی آن در یک سلسل? سند، اصبغ بن نباته صحابی معروف امیرالمومنین(ع) است، و در سلسل? دیگر علقمه بن قیس می باشد. یعنی از برای این حدیث دستکم دو طریق شناخته شده داریم. متون: برخی از متونی که این حدیث در آن ها آمده است، عبارتند از: 1- کفای? الاثر فی النصّ علی الائم? الاثنی عشر: تالیف ابی القاسم علی بن محمد بن علی خزاز رازی- که به او قمی هم گفته می شود- که از معاصرین و شاگردان شیخ صدوق متوفای 381 است. ابن شهر آشوب این کتاب را «کفای? النّص» نامیده است، و گاهی نیز «کفای? النصوص» نامیده شده. 2- مناقب آل ابی طالب: تالیف ابن شهر آشوب متوفای 489. 3- «التشریف بالمنن فی التعریف بالفتن» معروف به «الملاحم و الفتن»:تالیف سید ابن طاوس متوفای 664 که آن را از «سلیلی» نقل می کند. 4- مشارق انوار الیقین: تالیف حافظ رجب برسی متوفای 813. وی این خطبه را با عنوان «خطب? الافتخار» آورده است. مصحح محترم بحار الانوار در پی نویس می گوید: یکی از استادهای من می گفت که این خطبه در مشارق برسی آمده است، اما من جستجو کردم و آن را در آن کتاب نیافتم. معلوم است که ایشان به دنبال خطبه با عنوان «لؤلؤه» بوده نه با عنوان «افتخار» وگرنه خطب? مذکور به طور مشروح در آن کتاب آمده است. 5- بحار الانوار مجلد 36 صفحه 354: به نقل از «کفای? الاثر» با سلسل? سند «علی بن الحسن بن محمد بن منده، عن محمد بن حسین الکوفی، عن اسماعیل بن موسی بن ابراهیم، عن سلیمان بن حبیب، عن شریک، عن حکیم بن جبیر، عن ابراهیم النخعی، عن علقمه به قیس»، آورده است. 6- بحار، مجلد 52: به نقل از همان کفای? الاثر، لیکن با تفاوتی در عبارت جمل? مورد بحث ما، که شرحش خواهد آمد. 7- بحار، مجلد 41 صفحه 318: به نقل از مناقب ابن شهر آشوب. 8- یوم الخلاص: تالیف کامل سلیمان لبنانی از دانشمندان معاصر.
نسخه های مختلف ابتدا متن منتخب از میان نسخه های مختلف را مشاهده کنیم سپس به تحقیق و استدلال برای آن بپردازیم: بخش مربوط به بحث ما از خطب? مذکور چنین است: «أَلَا وَ إِنِّی ظَاعِنٌ عَنْ قَرِیبٍ، فَارْتَقِبُوا الْفِتْنَةَ الْأَمَوِیَّةَ، وَ الدَّوْلَةُ الْکَسْرَوِیَّةَ؛ تَقْبَلْ دَوْلَةِ بَنِی شَیْصَبَانَ بِالْفَرَح وَ الْبَأْسِ؛ و تُبنی مدنی? یقال لها «الزّوراء» بین دجل? و دجیل... ثم الفتن? الغبراء و القلاّد? الحمراء فی عقبها قائم الحق». ترجمه: آگاه باشید من بزودی از میان شما خواهم رفت، منتظر باشید فتن? اموی، و دولت کسروی را؛ می آید دولت بنی عباس با شادی و سختگیری. و شهری به نام «زوراء» در میان دجله و دجیل بنا می شود.... سپس (منتظر باشید) فتن? غبار آمیز، و (فتن?) گردن آویز سرخ را و در پی آن قیام قائم حق را. توضیح: 1- جای نقطه چین، لقب هائی است که علی(ع) برای خلفای بنی عباس می شمارد. 2- در برخی نقل ها «بنی عباس»، و در برخی دیگر «بنی شیصبان» که کنایه از بنی عباس است آمده. 3- در ادام? خطبه به حوادث بعد از ظهور قائم(عج) می پردازد. اختلاف نسخه ها: دربار? دو دور? بنی امیه و بنی عباس، تفاوت نسخه ای که مهم باشد و معنی سخن را دچار اختلاف کند، وجود ندارد. بحث و بررسی تنها دربار? دو جمل? «ثم الفتنه الغبراء و القلاد? الحمراء» است که دور? سوم و چهارم تاریخی قبل از ظهور را بیان می کنند. اکنون به همراه خواننده محترم، دو جمل? مذکور را در 8 منبع مذکور با همان ترتیب تاریخی که گذشت، پی می گیریم: 1- کفای? الاثر: صفح? 213 چاپ انتشارات بیدار، عبارت مورد نظر چنین آمده است«و تعمل القبة الغبراء ذات الغلاّة الحمراء» در این صورت معنی چنین می شود «و ساخته می شود قب? غبار آمیز که دارای غلّه ها سرخ است». این نسخه در سال 1401 هـ ق یعنی 32 سال پیش چاپ شده است. اما مجلسی در جلد 36 ص 355 بحار، از همان کفای? الاثر به صورت «و تعمل القبة الغبراء ذات القلاة الحمراء» آورده. و مصحح بحار نیز در پی نویس تذکر داده است که مطابق نسخه ای که در دست اوست «الفلاة الحمراء» است. تا این جا معلوم می شود که برای یک لفظ چهار ظبط هست، و هر کدام از یک نسخه ای خاص از کفای? الاثر برداشت شده اند و کتاب مذکور چهار نسخه داشته است. مجلسی در مجلد 52 ص 268 باز با همان سند از همان کفای? الاثر به صورت«الفلا? الحمراء» آورده که با نسخ? مصحح بحار که در بالا مذکور شد مطابقت دارد. و این خود نشان می دهد که مجلسی در طول زمان تدوین بحار با دو نسخه از کفای? الاثر سروکار داشته است؛ هنگام تدوین مجلد 36 با یک نسخه و در زمان تدوین مجلد 52 با نسخ? دیگر. و جالب این که متن خطبه نیز در این دو مجلد تفاوت های زیادی با هم دارد. 2- مناقب ابن شهر آشوب: جلد 2 صفح? 274: «فارهبوا الفتن الأمویة و المملکة الکسرویة.... ثم الفتنة الحمراء و العلادة الغبراء فی عقبها قائم الحق». در این ضبط علاوه بر این که به جای «القلاّده»، «العلاده» آمده، الحمراء صفت فتنه شده است. این، صورت چهارم از عبارت مورد بحث است. 3- الملاحم و الفتن (که نام اصلی آن «التشریف بالمنن فی التعریف بالفتن» است) تالیف سید بن طاوس چاپ موسّس? صاحب الامر(عج) قم، به صورت «و ثمّت الفتنة الغبراء و القلادة الحمراء»آمده استکه به جای «ثمّ»، «ثمّت» قرار گرفته که به معنی «آنجا» می باشد. و چون در متن خطبه از تاسیس شهری به نام زوراء (بغداد) پیشگوئی شده و امام(ع) توصیفی از ویژگی های آن شهر بیان کرده، نسخه بردار یا مصحح گمان کرده که فتنه غبراء نیز از اوصاف آن شهر است و چنین برداشت کرده که در آن شهر فتن? کور غبار آلود و قلاّده سرخ خواهد بود. اما بدیهی است که در این صورت هیچ معنائی برای قلاّده سرخ نمی توان یافت. اما آقای کامل سلیمان دانشمند لبنانی در «یوم الخلاص» چاپ دار المجتبی للمطبوعات، صفحه 592 به نقل از همین الملاحم و الفتن به صورت «ثم الفتنة الغبراء و القلادة الحمراء»آورده است و برداشت شخصی خود را در آندخالت نداده است. او پس از نقل این عبارت از الملاحم و الفتن، می گوید: «و مثله فی بشار? الاسلام و الزام الناصب و البحار بلفظ قریب»: یعنی شبیه این عبارت در این سه کتاب نیز آمده است. این توضیح او نشان می دهد که نسخه ای از ملاحم و فتن در اختیار او بوده و دقیقاً عبارت «ثم الفتنة الغبراء و القلاّدة الحمراء» بوده است، و الاّ نمی گفت: «و مثله...». 4- مشارق انوار الیقین: نویسنده این کتاب، حافظ رجب بُرسی است که شخصی دانشمند و از نوابغ عصر خود بوده؛ در رشته های مختلف از آن جمله در فلسف? ارسطوئی، تخصص داشته لیکن متهم به غلوّ بوده است. خودش در متن کتاب در برابر این اتهام دفاع کرده و مانند دیگر ارسطوئیان مخالفین خود را به ضعف علم و اندیشه متهم کرده است. واقعیت این است که او خالی از غلوّ نیست، لیکن غلوّ او دربار? ائمه طاهرین(ع)، هیچ ارتباطی با عبارت مورد بحث ما ندارد. زیرا پیام این عبارت با هم? ظبط ها و نسخه ها، به هیچوجه دارای بار افراط در محبت اَهل بیت(ع) نمی باشد؛ درست است که تمام این خطبه یک پیشگوئی و یک معجزه است لیکن در این ویژگی هم? ضبط ها و نسخه ها، مشترک هستند و چگونگی عبارت دو جمل? مذکور تفاوتی در این ویژگی نمی کند. در این کتاب (چاپ انتشارات شریف رضی، صفحه 311) بدین صورت «ثمّ الفتنة الغبراء و القلادة الحمراء و فی عنقها قائم الحق»آمده است که به جای فی عقبها» ، «فی عنقها» جای گرفته است. و اینک ظبط های مختلف در نسخه های مختلف، به شرح زیر می باشد: 1- ثُمَّ الْفِتْنَةُ الْغَبْرَاءُ وَ الْقِلَادَةُ الْحَمْرَاءُ و فِی عَقِبِهَا قَائِمُ الْحَقِّ. 2- ثُمَّ الْفِتْنَةُ الْحَمْرَاءُ وَ الْعلَادَةُ الْغَبْرَاءُ و فِی عَقِبِهَا قَائِمُ الْحَقِّ. 3- و ثُمَّت الْفِتْنَةُ الْغَبْرَاءُ وَ الْقِلَادَةُ الْحَمْرَاءُ و فِی عَنقِهَا قَائِمُ الْحَقِّ. 4- وَ تُعْمَلُ الْقُبَّةُ الْغَبْرَاءُ ذَاتُ الْفَلَاةِ الْحَمْرَاءِ وَ فِی عَقِبِهَا قَائِمُ الْحَقِّ. 5- وَ تُعْمَلُ الْقُبَّةُ الْغَبْرَاءُ ذَاتُ الْقُلَاةِ الْحَمْرَاءِ وَ فِی عَقِبِهَا قَائِمُ الْحَقِّ. 6- وَ تُعْمَلُ الْقُبَّةُ الْغَبْرَاءُ ذَاتُ الْغلَاةُ الْحَمْرَاءِ وَ فِی عَقِبِهَا قَائِمُ الْحَقِّ. 7- ثُمَّ الْفِتْنَةُ الْحَمْرَاءُ وَ الْقِلَادَةُ الْغَبْرَاءُ فِی عَقِبِهَا قَائِمُ الْحَقِّ. کاملاً روشن است که صورت اول، صحیح است. و بقیه صورت ها یا اساساً معنی درستی ندارند و به هیچ محملی قابل حمل نیستند و یا اگر برخی از آن ها با توجیهات بعیده به یک نظام ادبی برسند، باز پیام مناسب با مطالب متن خطبه ندارند، صرف نظر از این که با فصاحت و بلاغت امیرالمومنین سازگار نیستند. و از نظر سخن شناسی و «فقه الحدیث» و «شمّ الحدیث» و ویژگی های ادبیات اهل بیت(ع) و در آن میان ویژگی کلام امیرالمومنین، نیز صحت ردیف اول کاملاً تأیید می شود. این موضوع در مبحث زیر بیشتر روشن می شود:
اینهمه اختلاف چرا؟ اگر کسی با حدیث های ما و متون حدیثی ما آشنائی کافی نداشته باشد، با مطالع? این چند برگ گمان می کند که هم? حدیث های ما بدینگونه دچار ضبط ها و نسخه های مختلف هستند. در حالی که به گمان من این تنها حدیثی است که با اینهمه اختلاف ضبط شده و هیچ حدیثی چنین سرگذشتی ندارد. منشأ اختلاف ضبط ها و نسخه ها: 1- نسخه برداران حرفه ای که شغل شان بازنویسی متون بود و از این طریق امرار معاش می کردند، معمولاً افراد غیر متخصص بودند. 2- سقط های الفاظ به دلیل غفلت نسخه بردار. 3- سقط هائی که به دلیل رنگرفتگی یا کهنگی متن اصلی، که نسخه بردار ناچار می شد با گمان خودش عمل کند. (این عامل دربار? برخی از نسخه برداران متخصص نیز، صدق دارد). 4- غفلت به معنی مطلق و عام که هیچ انسان غیر معصوم، از آن مصون نیست. 5- تحریف و دستکاری عمدی در حدیث؛ خوشبختانه در این باره دانش ویژه و پرارزشی به نام «علم رجال» داریم که تحریفات و دستکاری های عمدی را مشخص می کند، و حتی موارد تسامح و اهمال کاری ها را نیز مشخص می کند. اما دربار? حدیث مورد بحث ما عامل دیگری هست که موجب اینهمه اختلاف شده است و این عامل ششم عبارت است از اعجوبه بودن خود حدیث؛ نسخه بردار متخصص (تا چه رسد به غیر متخصص) از کجا بداند که «قلاّده حمراء» یعنی چه؟ حتی به نظر او این عبارت به حدی بی معنی بوده که آن را لایق علی(ع) نمی دانسته، حتی گاهی نوشتن آن را سزاوار خودش نیز نمی دانسته و در ظبط نسخ? اصلی تردید می کرده و ای بسا به نادرست بودن آن یقین می کرده. البتّه همگان چنین نبوده و نیستند آنان که در نقل حدیث و نیز در ظبط حدیث به اصل «امانت» بیشتر توجه دارند، در متن قبلی دخل و تصرف نکرده و نمی کنند، و هم? بزرگان ما اینگونه هستند. مثلاً علامه مجلسی در هر جا که معنی و پیام یک حدیث یا جمله ای از یک حدیث، برایش روشن نمی شود، یا می گوید علم این حدیث به خود امام(ع) واگذار می شود. و یا آن را مسکوت می گذارد؛ و دربار? حدیث مورد بحث ما مسئله را مسکوت گذاشته است. عنصر زمان: همان طور که گذشت زمان و تحولات فکری و علمی به تناسب پیشرفت خود، ما را به بطون و اعماق معانی قرآن رهنمون می شود، همین طور هم دربار? احادیث اهل بیت(ع) نقش بس مهمی دارد به ویژه در پیشبینی های علمی و به ویژه در پیشگوئی ها. امروز مراد از «القلاّد? الحمراء» در عینیت جامع? بشری عملاً روشن شده است که شرح آن گذشت. پایان |
منبع:سایت ارومیه خبر |
قسمت دوم اهمیت و نقش تاریخی کراوات در تقسیم دوره های تاریخی از نظر علی(ع) ابتدا نگاهی دوباره به کلام امیرالمومنین(ع) داشته باشیم که در ضمن خطب? لؤلؤئیه می فرماید: أَلَا وَ إِنِّی ظَاعِنٌ عَنْ قَرِیبٍ، فَارْتَقِبُوا الْفِتْنَةَ الْأَمَوِیَّةَ، وَ الدَّوْلَةُ الْکَسْرَوِیَّةَ...، ثم الفتن? الغبراء، و القلاّد? الحمراء، و فی عقبها قائم الحق(عج)»: آگاه باشید؛ من بزودی از میان شما خواهم رفت، پس منتظر باشید فتن? اموی را، و دولت کسروی را...، سپس فتن? کور غبار آلود را، و قلاّده سرخ را که در دنبال آن قیام قائم حق خواهد بود. توضیح: 1- دولت کسروی: مورخین، محدثین و اهل سِیَر اجماعاً گفته اند که ماهیت دولت اموی تقلیدی بود از دربار و نظام روم (بیزانس)، و دولت عباسیان تقلید و احیای مجدد نظام ساسانی بود. 2- در جای نقطه چین، حضرتش 24 خلیف? عباسی- نه هم? آن ها- را با لقب هائی می شمارد. 3- الفتن? الغبراء: از سقوط خلافت به دست هلاکوخان تا ورود کراوات به جوامع اسلامی را دور? «فتن? کور و غبار آلود» می نامد. 4- با ظهور اسلام دوران جاهلی به پایان می رسد، و با رحلت پیامبر اسلام(ص) دور? خلافت شروع می گردد در عصر اموی (به اجماع مورخین و محدثین) ماهیت نظام به شاهنشاهی تبدیل می شود گرچه ظاهراً نام آن خلافت بود. و در عصر عباسی ماهیت نظام، احیای نظام کسروی ساسانی می شود؛ این هر دو «فتنه» بودند، زیرا نظام رومی و نظام ساسانی به حساب اسلام گذاشته می شد و اکثریت مردم مسلمان به قدرت اموی و عباسی به عنوان قدرت اسلام می بالیدند. و هنوز هم عدّه ای مانند فرید وجدی در دائر? المعارفش، و حتی جریانی از مسلمانان روشنفکر ما به آن می بالند و توجه ندارند که اگر مراد از آمدن اسلام، ایجاد قدرت بود، قدرت فراعنه، روم، ایران و غیره وجود داشتند و نیازی به آمدن اسلام نبود. هر فتنه ای با نوعی کوری همراه است؛ به آن حرکت و یا نظام اجتماعی، فتنه می گویند که مبتنی بر کوری یا دستکم درصدی از کوری باشد. پس از سقوط امپراتوری خلافت، و پیدایش دولت های محلّی و منطقه ای، باز نظام های کشورها فتنه بود، زیرا مطابق اسلام هر نظامی که بر «ولایت» مبتنی نباشد مصداق فتنه است، حتی پس از گذشت این همه قرن ها هنوز هم صحت و حقانیت خلافت، از بیعت ابوبکر تا سقوط عباسیان، زیر سؤال است و این نقطه و نکت? کور هنوز روشن نشده است؛ سر سخت ترین مدافع خلافت، برادران اهل سنت هستند که نهایت ادعای شان «توجیه» است که اجماعاً اعتراف دارند که خلافت دلیلی از قرآن و سنت ندارد لیکن مصلحت این بود و این گونه شد. به عبارت دیگر: اهل سنت 14 قرن است که در مقام انفعال و تدافع هستند و مسئله هنوز هم مورد بحث و تدافع است و با گذشت 14 قرن به داوری نهائی نرسیده است. این در صورتی است که هم? سلسله های حکومتی در کل جغرافیای جهان و در طول تاریخ از نظر «ماهیت» به داوری نهائی رسیده اند؛ یا مهر مردود خورده اند و یا مهر مقبول. هر متخصصی در «تحلیل تاریخ» در هر جای دنیا که باشد خواه مسلمان و خواه غیر مسلمان، وقتی که تاریخ جهان را پیش روی خود قرار می دهد، با شگفتی می بیند که خلافت 6 قرنی، تنها موضوعی است که هنوز به داوری نهائی نرسیده است. حتی متفکران غربی نیز در این موضوع وامانده اند که: اسلام یک دین است و خلافت یعنی حکومت دینی، آیا یک حکومت دینی باید به نصّ یا نصوص دینی مبتنی باشد؟ یا مبتنی بر مصلحت اندیشی اریستوکراسی سقیف? بنی ساعده باشد؟ اگر قرار بود بر صلاح دید اریستوکراسی باشد، پیش از اسلام نیز مردمانی با چنین صلاح دیدی مدیریت می شدند. و در کلام امیرالمومنین(ع) خلافت از آغاز فتنه بوده است، اما در این سخنش تنها به خلافت اموی و عباسی توجه دارد زیرا که در مقام پیشگوئی از آینده است. دور? پس از پایان خلافت را نیز دور? فتنه می نامد اما با صفت منفی دیگر: «الفتن? الغبراء» یعنی هم «کوری ماهوی فتنه» را دارد و هم یک کوری دیگر که «غبراء بودن» و غبار آلود و غبار انگیز بودن است که کوری مضاعف بر کوری ماهوی فتنه، می گردد، و جامعه در کوری «مجذور= کوری ضرب در کوری» می شود. کوری غبرائی: این کوری دوم چیست؟ انسان برای زندگی درست و سعادتمند، دو ابزار دارد: بینش و تشخیص بشری، و بینش و تشخیص وحیی و نبوتی. اگر دوران خلافت از جهت بینش وحیی و نبوتی دچار کوری بود، جامعه های اسلامی در دوران پس از سقوط خلافت بینش و تشخیص بشری را نیز از دست دادند. در بیان دیگر: مشروعیت حاکمان پس از سقوط خلافت، برای خود حاکمان- حتی در مقام ادعا- نیز مجهول و بلاتکلیف بود؛ نه می توانستند خودشان را «پادشاه» بنامند، و نه در معنی و مفهوم «ملوک الطوایفی» جای می گرفتند. آنچه همگی می توانستند مدعی شوند عنوان «امیر» بود و مردم نیز به آنان امیر می گفتند. این بلاتکلیفی در ایران تا زمان کریم خان زند، وجود داشت که او چون مدعی دینداری بود خود را «وکیل الرعایا» می نامد نه شاه، و (باصطلاح) حاکمیت خود را بر بخش «کتاب الوکال?» فقه، مبتنی می کند تا مشروع باشد. دولت عثمانی هر از گاهی مدعی خلافت می گردد اما از ترسیخ این عنوان در ذهن مردم عاجز می ماند. حاکمان قاجار نیز گاهی هوس خلافت می کنند و تهران را «دارالخلافه» می نامند. و این بلاتکلیفی در کشورهای عربی تا جنگ جهانی اول حضور داشت که قیام ها بر علیه دولت بلاتکلیف عثمانی شروع شد و هر بخش از خاک عرب یک «مَلک= شاه» پیدا کرد، که ملک فهد سعودی در این اواخر عنوان ملک را از خود برداشت و عنوان «خادم الحرمین» را برگزید و چون این عنوان جدید نیز باری از مشروعیت به همراه نداشت ملک عبدالله از نو عنوان ملک را اختیار کرد. جامعه های غیر اسلامی هیچوقت دچار این نوع بلاتکلیفی نبوده اند، زیرا حکومت را اساساً از مقولات و موضوعات دینی خارج می دانستند و می دانند و مشروعیت حکومت را بر بینش و تشخیص بشری مبتنی می دانند و می کنند. علی(ع) این دوران را «فتن? غبراء= فتن? کور اندر کور» می نامد. نکته ای مهم دربار? آغاز این دوران تاریخی: آغاز این دور? کور اندر کور، ظاهراً سقوط خلافت به دست هلاکوخان است و ما نیز تا این جا چنین آوردیم. اما در سخن امیرالمومنین(ع) نکته ای دیگر هست که تعداد خلفای عباسی را 24 نفر می شمارد و هر کدام را با لقبی نام می برد، در حالی که تعداد آنان تا سقوط خلافت به دست هلاکو، 37 نفر است. باید گفت مراد آن حضرت از سفاح تا الطائع لله بیست و چهارمین خلیف? عباسی است که بهاء الدوله دیلمی او را از خلافت برداشت و قادر بالله را به جای او گذاشت. از آن پس خلفا دست نشاند? امرای دیلمی و سلجوقی شدند و تا حمل? مغول این دست نشاندگی ادامه داشت و فتن? کور خلافت دچار کوری دیگری گشته بود که نه خلیفه واقعاً خلیفه بود و نه امرای دیلمی و سلجوقی شاه بودند. که نه فقط مشروعیت حاکمیت بل که لفظ، نام و عنوان آن نیز دچار بلاتکلیفی گشته بود. و این است آغاز «فتن? غبراء» در بیان امیرالمومنین(ع). با این حساب خلفای بیست و چهارگانه که علی(ع) هر کدام از آن ها را با لقبی ملقب کرده و می شمارد (و ما به جای آن در حدیث نقطه چین گذاشتیم) اگر حضرت با ترتیب گفته باشد و راویان نیز با ترتیب شمرده باشند، به شرح زیر می شود: 1- السّفاح= عبدالله سفاح. 2- المقلاص= منصور. 3- الجموح= مهدی. 4- الهذوع (الخدوع)= هادی. 5- المظفّر= هارون الرشید. 6- المؤنّث= امین (ظاهراً اشاره به شدت علاق? امین به مجالس زنان است). 7- النزار= مامون. 8- الکبش= معتصم. 9- المهتور= واثق بالله. 10- العیار= متوکل. 11- المصطلم= منتصر. 12- المستصعب= مستعین بالله. 13- العلام= معتّز بالله. 14- الرهبانی= مهتدی بالله. 15- الخلیع= معتمد بالله. 16- السیار= معتضد بالله. 17- المترف= مکتفی بالله. 18- الکدید= مقتدر. 19- الأکتب= قاهر بالله. 20- المسرف= راضی. 21- الأکلب= متقی. 22- الوسیم= مستکفی بالله. 23- الصیلام= مطیع لله. 24- العینوق= الطائع لله. علامه مجلسی در صفحه 356 جلد 36 بحار، می گوید: خلفای عباسی 37 نفر هستند، و علی(ع) تعداد آن ها را 24 نفر شمرده است، شاید افرادی از آنان را در نظر دارد که حکومت شان مستقر و طولانی بوده است، و تعدادی از آنان که حکومت شان متزلزل و یا کوتاه مدت بوده (مانند امین، منتصر، مستعین، معتزّ و امثال شان) را در نظر نمی گیرد. اما باید گفت: علی(ع) در این سخن در صدد تقسیم ادوار تاریخ بر اساس ماهیت نظام های حکومتی و مدیریت اجتماع است، نه بر اساس نام و لفظ خلافت که هم? خلفای عباسی را در نظر بگیرد. آغاز و شروع «فتن? غبراء» در عینیت جامعه از اقدام بهاء الدول? دیلمی به عزل الطائع لله و منصوب کردن القادر به جای او، می باشد گرچه علل و عوامل زمینه ساز هر پدید? تاریخی قبلاً به تدریج عمل کرده و زمینه را آماده می کنند. فتن? غبراء وقتی شروع می شود که خلافت مشروعیت ادعائی خود را نیز از دست می دهد؛ کسی که منصوب بهاء الدوله است چگونه مصداق «خلیف? رسول الله» می شود؟! مگر تعیین جانشین پیامبر(ص) دراختیار بهاء الدوله است؟ خلافت دو معنی و دو عنصر مهم کاربردی دارد که هر دو در آن نهفته اند: 1- چیزی به نام «خلافت» یعنی حاکمیت باید از جانب خدا و رسول(ص) باشد؛ وقتی که خلیفه با اراد? امیر دیلمی عزل و خلیف? دیگری منصوب می شود، خلافت این عنصر و معنی را از دست می دهد. 2- باور به «خلافت» یعنی مردود دانستن حکومت شاهنشاهی. بنابر این از طائع لله به بعد، حکومت نه خلافت است (حتی در مقام ادعا)، و نه شاهنشاهی است. و همچنین امیران دیلمی و غیر دیلمی نه شاه هستند و نه خلیفه و تنها به عنوان «امیر» قانع هستند. و این است کوری اندر کوری، و فتنه اندر فتنه، که تکلیف جامعه نه بر بینش و شناخت و رفتار بشری رایج مبتنی است که همان شاهنشاهی باشد، و نه بر بینش و شناخت و رفتار منتسب به دین مبتنی است که همان خلافت باشد. این دوران که به هیچکدام از دو مبنا قابل توجیه نیست، از هر دو جهت کور است. ادامه در قسمت سوم |
منبع:سایت ارومیه خبر |
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
آوای آشنا
فهرست موضوعی یادداشت ها
اشتراک