بازدید امروز : 137
بازدید دیروز : 43
کراوات نماد فراماسونری؟ |
|
|
|
بسم الله الرحمن الرحیم
کراوات و جایگاه تاریخی آن در بیان علی علیه السلام
مقدمه استقبال جهانی از کتاب «کابالا و پایان تاریخش» تشویقم کرد یک موضوع دیگر را (که هم به کابالا مربوط است و آن را تکمیل می کند، و هم نشان دهند? معجزه ای از امیرالمومنین علیه السلام است، و نیز در تقسیم و تعیین ادوار تاریخی، نقش مهم دارد و به نظرم برای هر مورخ تحلیل گر و هر جامعه شناس نکته سنج، نه فقط لازم بل یک مبحث شیرین و انگیزه دهنده است) به طور کاملاً مختصر و در حدّ کلیات، طی یک مقاله بررسی کنم و شرح بیشتر و توضیح جزئیات آن را به محققان جوان واگذارم. گرامیانی از نویسندگان، مسئل? کراوات را در مقاله هائی عنوان کرده اند که هم? آن ها مفید است؛ اساساً طرح هر موضوع و کشیدن آن به عرص? بحث نه تنها مفید است بل ضرورت دارد. و اهل دانش و فرهنگ کاری غیر از این ندارند و همین مقاله ها عامل دوم در تشویق من به نوشتن این مقاله گشت که از این کارشان سپاسگذارم. بحث این جزوه به محور بخشی از یک سخنرانی امیرالمومنین(ع) که به «خطب? لؤلؤئیهّ» معروف است، می باشد که می فرماید: أَلَا وَ إِنِّی ظَاعِنٌ عَنْ قَرِیبٍ، فَارْتَقِبُوا الْفِتْنَةَ الْأَمَوِیَّةَ، وَ الدَّوْلَةُ الْکَسْرَوِیَّةَ؛ تَقْبَلْ دَوْلَة بَنِی شَیْصَبَانَ بِالْفَرَح وَ الْبَأْسِ، و تُبنیا مدین? یقال لها «الزّورا» بین دجل? و دجیل...، ثم الفتن? الغبراء، و القلاّد? الحمراء، و فی عقبها قائم الحق(عج).
این خطبه را پدر دانشمندم متکلّم برجسته مرحوم شیخ محمد حسین رضوی حدود 40 سال پیش به من شرح داده و فکرم را با آن و پیام آن آشنا کرده است؛ در این مدت همیشه در کنار موضوعات متعدد در گوشه ای از فهرست ذهنی من بوده و هر از گاهی به آن می اندیشیدم، یعنی یک مسئله ای که ناگهان جلب توجه کند، نیست. کار و وقت زیادی بر آن صرف شده است. ترجمه و شرح این حدیث در متن مقاله (و بررسی متون و منابع و آدرس های آن و همچنین بررسی نسخه های مختلف) خواهد آمد.
مرتضی رضوی 28/2/1391هـ ش 22/7/1433هـ ق
تقسیم تاریخ به دوره های معین اروپائیان تاریخ خودشان را از میلاد مسیح(ع) تا آخرالزمان به پنج دوره تقسیم کرده اند: 1- دور? تاریخ قدیم: از تولد مسیح(ع) تا سال 395. ویژگی این دوران، انتقال اروپائیان از آئین ها و باورهای بومی و نیز یونانی، به اصول و اعتقادات مسیحیت است. در پایان سال 395، مسیحیت به طور همه جائی اروپا را فرا گرفت و هم? اروپائیان مسیحی شدند (البته اگر نگوئیم که در واقع مسیحیت اروپائی شد. زیرا که مسیحیتی که اروپا را فرا گرفت، مسیحیت پلسی بود نه مسیحیت عیسوی). 2- دور? قرون وسطی: این دوران از سال 395- که دولت روم قدیم تجزیه شد- تا سال 1453 که سال فتح قسطنطنیه به دست مسلمانان است، می باشد 3- دور? تاریخ جدید (دوران رنسانس): از سال 1453 تا 1789 که انقلاب فرانسه رخ داد 4- تاریخ معاصر (عصر مدرنیته): از سال 1789 تا سال 1990 5- پایان تاریخ: اصطلاح «پایان تاریخ» در ادبیات امروزی غربیان به دو معنی و با دو کاربرد بکار می رود: الف: کاربردی که باید آن را «کاربرد فوکویامائی» نامید به این معنی که دور? مدرنیته همچنان ادامه خواهد یافت و هیچ تحول اساسیکه بتواند یک دور? تاریخی دیگری را به وجود آورد، رخ نخواهد داد. در واقع مراد از «پایان» در این اصطلاح «پایان تحول اساسی در تاریخ بشر» است. ب: کاربرد دوم که در دو ده? اخیر (به ویژه پس از سقوط شوروی و فرا رسیدن سال 2000 که وعد? برگشتن مسیح(ع) است) بیشتر رواج یافته، بدین معنی است که تاریخ بشر به پایان خود رسیده و از این پس دور? تاریخ آخرالزمان است، و این دور? آخرالزمان تا پایان عمر کر? زمین و بشر، ادامه خواهد داشت که طول این دور? آخرالزمان را معمولا 1000 سال پیش بینی و یا پیشگویی می کنند. و جالب این است که امروز فوکویاما و پیروانش روی همین «پایان تاریخ مدرنیته» به معنی کاربرد دوم کار می کنند. و هم? نیروی نظامی، اقتصادی، رسانه ای و تبلیغی غرب بر این محور می چرخد.
تقسیم تاریخ به دوره های معین از زبان علی(ع) اروپائیان در تقسیم تاریخ، اوضاع تاریخی محیط جغرافی، طبیعی و اجتماعی خود را در نظر گرفته و همانطور که به شرح رفت، تاریخ را تقسیم بندی کرده اند. امیرالمومنین(ع) نیز اوضاع جغرافی، طبیعی و اجتماعی خاورمیانه را در نظر گرفته و تاریخ را تقسیم بندی می کند. و اصل را بر منطقه جغرافی ظهور اسلام یعنی عرب و جزیرة العرب، قرار داده است و به تبع آن درباره تاریخ کل ممالک اسلامی بحث می کند. علی(ع) این تقسیم بندی را در زمانی که در عراق می زیسته ارائه داده است. یعنی پیش از آن، دو دوره از تاریخ گذشته است که نامی از آن دو نمی برد: 1- دور? جاهلی 2- دور? ظهور اسلام از زمان خودش شروع کرده و چهار دوره را می شمارد: 1- دور? اموی: اگر این دوره از آغاز تمرد معاویه حساب شود حدود یک قرن می گردد (از سال 35 هجری قمری تا سال 132) 2- دور? بنی عباس: از سال 132 تا سال 656 که سال سقوط خلافت به دست هلاکو است (بیش از پنج قرن). پایان این دوره مساوی می شود با 1258 میلادی (دربار? پایان این دوره یک توضیح استدراکی خواهد آمد) 3- دور? « فتن? غبراء»: از سال 656 تا ورود و پیدایش کراوات در میان مردم مسلمان. 4- دور? قلاد? حمرا= کراوات سرخ: از سال 1274 هجری قمری= 1234 هجری شمسی، تا زمانی که عرب ها افسارهایشان را بگسلند (افسار گسیخته شوند) و طلیعه های ظهور در کل خاورمیانه شروع شود.
ماهیت و تاریخ پیدایش کراوات ویژگی های کراوات: کراوات گردن آویزی است دارای ویژگی های زیر: 1- پایه مدور و گرد که به صورت حلقه ای دور گردن را می گیرد. 2- ستون لوله ای و استوانه ای که به وسیله اتو زدن مسطح می شود. 3- پس از اتو، از نظر هندسی دو سطح آن دارای پهنای بیشتر، و دو سطح دیگر تنها به مقدار ضخامت دو لای? پارچ? آن است. 4- رأس، انتها و سر این استوانه به شکل هرم چهارجانبه است که در اثر اتو دو سطح آن پهن تر و دو سطح دیگرش کم عرض می شود. 5- کراوات فاقد هر نوع علت و فلسف? وجودی (به عنوان لباس یا بخشی از لباس) می باشد. نام و عنوان کراوات: بی تردید لفظ کراوات یا واژه ای فرانسوی «cravate» است و یا همان نام و عنوان نژاد کرواسی است که به آنان کراوات گفته می شود. و کسانی که در این باره سخن گفته اند همگی اجماع دارند (اجماع مرکب) که این لفظ خارج از این دو ریشه نیست. منشأ کراوات: این گردن آویز با این ویژگی های پنجگانه از کجا و چگونه ناشی شده است؟ و اگر فاقد علت و فلسف? وجودی از حیث لباس است (که چنین است) فلسف? وجودی آن چیست؟ در پاسخ این پرسش چهار نظریه ابراز شده است: 1- روم قدیم: این نیز دو گونه توجیه شده است: الف: رومیان قدیم برای متمایز شدن اسب های ممتاز، پارچه ای به گردن آن ها می آویختند، سپس اشراف روم به گردن خودشان نیز آویختند تا از دیگران ممتاز باشند. ب: رومیان قدیم برای حفاظت از سرماخوردگی پارچه ای به گردن می آویختند. 2- صلیب: مسیحیان ابتدا خود صلیب را به گردن می آویختند؛ به ویژه «خاچ گردن» در میان «ارتودکس» ها شهرت تاریخی دارد. امروز هم آویز? صلیب تا حدودی رایج است. بر این اساس می گویند کراوات برگرفته از صلیب گردن است. 3- قوم و مردم کرواسی: می گویند کراوات کلمه ای است عین همان کلم? کراوات که نام مردمان بخشی از یوگوسلاوی سابق است؛ آنان پارچه ای را به عنوان گردن آویز به کار می بردند که از دیگر اقوام متمایز شوند. 4- هخامنشیان: ایرانیان در عصر هخامنشی در دو طرف شنل (در روی سینه) دو تکه پارچه تعبیه می کردند و آن دو را به هم گره می زدند که هنگام سواری یا وزیدن باد، شنل از دوش شان نیفتد. 5- نماد: کراوات همان بعل است که نماد کابالیسم است. بررسی و تحلیل مسأله: آنچه صحیح است همین مورد اخیر است؛ و ردیف های چهارگان? دیگر، با هیچ دلیل تحلیلی سازگار نیستند. اولاً: پاسخ های چهارگان? اول، اگر درباره منشاء کراوات (فرضاً) درست باشند، دربار? فلسفه و علت وجودی آن، گنگ و بی پاسخ هستند. ثانیاً: هر مردمی، هر نژادی با چیزی به نام «گردن آویز» سروکار داشته و دارند؛ خواه قواره ای از پارچ? بدون برش خاص باشد، و خواه به صورت «شال گردن» مخصوص گردن باشد. ثالثاً: هر مردم و هر نژادی نیز آویزه های مختلفی به گردن اسب های محبوبشان می آویختند، هنوز هم چنین رفتاری مشاهده می شود. آیا هخامنشیان برای حفاظت از شنل هایشان در برابر باد از وسیله ای استفاده می کردند، اما مادها، پارت ها، ترک ها، چینی ها و ... و رومی ها، استفاده نمی کردند؟! همین امروز اگر از کسانی که از «عبا» استفاده می کنند بپرسید:این دو بند آویزان از دو طرف عبا در روی سینه برای چیست؟ شاید اکثریت قریب به اتفاق شان یا پاسخی نداشته باشند و یا بگویند: نوعی زیور است. اما عبا پوشانی که چند ده? پیش اسب سواری می کردند پیش از سوار شدن، آن دو بند را به هم می بستند تا باد عبا را از دوششان نیندازد. کراوات با ویژگی های پنجگانه ای که به شرح رفت، نه از آن پارچه های گردن آویز اسب است و نه از گردن آویزهای اقوام و مردمان مختلف. بلکه یک آویز? مستقل، ویژه و مخصوص است که کاربرد هیچکدام از آن ها را ندارد و هیچ هدف حفاظتی مثلاً از گرما، سرما، صدمه و حادثه، در آن نیست. و همانطور که گفته شد فاقد هر نوع علت و فلسف? وجودی به عنوان «لباس» یا بخشی از لباس، می باشد. بنابراین، کراوات نه لباس است و نه بخشی از لباس تا نوعی از گردن آویزهای لباسی، مانند شال گردن و گونه های مختلف پوششی گردن یا سینه باشد. منشأهای چهارگانه (یا یکی از آن ها) وقتی می تواند صحیح باشد که کراوات تکامل یافته یا تحوّل یافته از آن ها باشد، اما می بینیم که هیچگونه رابطه ای میان کراوات با آن چهار چیز نیست. با این همه یقیناً بی علت و بدون فلسف? وجودی نیست. فلسفه وجودی کراوات: نفی علت و فلسف? وجودی از نوع فلسف? وجودی لباس، به معنی نفی مطلق علت و فلسفه، نیست؛ هیچ فعل، رفتار، رابط? انسان با یک چیز، بی علت و بدون انگیزه نیست خواه آن فعل، رفتار و رابطه، صحیح باشد یا غلط، عقلانی باشد یا غیر عقلانی، با امضای خرد باشد یا بدون امضاء آن. وقتی که می بینیم کراوات رابط? علّی با انگیز? لباس و پوشش ندارد، آنچه در این بین می ماند یکی از دو رابطه و انگیزه است: 1- گفته شود که علت و فلسف? وجودی کراوات، زیبائی و حس زیبا خواهی انسان است. 2- گفته شود که فلسف? وجودی آن، «نشان» و «آرم» و نوعی علامت است. اینک بررسی این دو مورد: زیبائی و حس زیبا خواهی: زیبائی و نیز حس زیبا خواهی هر دو «واقعیت مسلّم» و ریشه دار در ذات انسان هستند، نه «اعتباری» و نه «فرآیندی از عادت». این مطلب را در کتاب «انسان و چیستی زیبائی» توضیح داده ام و از نظر انسان شناسی مکتب قرآن و اهل بیت(ع) بیان کرده ام که «عامل زیبا شناسی و زیبا خواهی در انسان»، روح سوم است که انسان دارای آن است و حیوان فاقد آن می باشد. اما این قاعده و این اصل در آن کتاب دربار? «انسان طبیعی» به عنوان یک موجود طبیعی با صرف نظر از پدیده های اجتماعی است. والاّ محور دیگری از زیبا خواهی در انسان هست که صرفاً «منشأ اعتباری» دارد. و با عبارت دیگر: زیبا شناسی و زیبا خواهی انسان، دو نوع و دو محور دارد: 1- شناخت زیباها و زیبائی هائی که در طبیعت و آفرینش اشیاء زیبا، هست؛ این نوع به محور واقعیت است خواه زیبائی واقعی یک شیئ طبیعی محض باشد؛ مانند زیبائی آهو، درخت، کوه، آب و... و... و خواه این زیبائی واقعی در یک شیئ مصنوعی مانند تابلو، ساختمان، لباس، انواع محصولات هنری و... و... یعنی زیبائی واقعی منحصر و محدود به اشیاء محض طبیعی نیست. (زیبائی در اشیاء مصنوعی دو نوع است: واقعی و اعتباری؛ که نوع واقعی آن ریشه در زیبائی های آفرینش دارد). 2- شناخت زیباها و زیبائی هائی که اعتباری هستند؛ مانند زیبائی هائی که مصداق «مُد» هستند: این نوع زیبا شناسی در لباس، ساختمان، آرایش و پیرایش چهره و... مولود تحولات و اعتبارات اجتماعی می باشند که فقط به محور اشیاء و پدیده های مصنوعی آنهم مصنوعی ای که تنها در محور «رابط? فرد با اجتماع» قرار دارد. یعنی وقتی زیبا هستند که دیگرانی باشند و به آن نگاه کنند، و خود فرد به عنوان یک انسان طبیعی آن را زیبا نمی بیند. با بیان دیگر: زیباهای اعتباری و زیبائی های اعتباری، چیزی هستند که اگر (فرضاً) در دنیا فقط یک انسان با هم? امکانات باشد، به آن ها اهمیت زیبائی نمی دهد. بخلاف زیبائی های واقعی که در هر حال برای هر انسانی زیبا هستند مگر انسانی که بیمار باشد. ویژگی دیگرِ زیبائی اعتباری: زیبائی واقعی همزاد شیئ زیبا است، خواه آن شیئ طبیعی باشد و خواه مصنوعی. اما زیبائی اعتباری در هر شیئ که باشد، نیازمند زمان است که با گذشت آن زمان به لقب «زیبا» ملقب گردد. مثلاً در هنر «رئالیسم» که می کوشد زیبائی ها را در محصولات هنری، مطابق طبیعت زیبائی آفرینشی، به تماشا بگذارد، سروکارش و هدفش خلق زیبائی های واقعی است. اما هنر «کوبیسم» در مرحل? اول پیدایشش هرگز مصداق زیبا، تلقی نگشت و نبود، اصل عامل پیدایش آن، فراوانی روش های هنری واقعی بود که جامعه را به حالت «اشباع» در آورده بود، و انسان تنوع طلب- که تنوع طلبی نیز از خواص روح و ذات زیبا خواه انسان است- مشتری یک هنر نو بود، که این تنوع طلبی، خود محصول قرن ها تقلاّی انسان با هنر، بود تا کوبیسم به مرحل? پیدایش رسید. با اینهمه، باز پس از پیدایش، و پس از عرض? آن به اجتماع، نیازمند گذشت زمان دیگر بود که جامعه به آن «عادت» کند. وگرنه، کوبیسم نه هنر بود و نه مصداق زیبائی. بنابر این، انسان زیبا شناسی و زیبا خواهی اعتباری محض هم دارد. کراوات: اینک کراوات (اگر علت و فلسف? وجودی آن را زیبا خواهی بدانیم) از کدامنوع است: طبیعی واقعی؟ مصنوعی واقعی؟ یا مصنوعی اعتباری محض؟ اگر فرضاً کراوات، امروز در اثر تحولاتی که به خود دیده، زیبا باشد، در آغاز به زور فرمان لوئی چهاردهم به گردن عدّه ای آویخته شد. یعنی علاوه بر این که مردم علاقه ای به آن نشان نمی دادند، حتی یک پدید? اجتماعی معمولی هم نبود، بل مولود یک «فرمان» بود. با گذشت زمان و در فرایند «عادت» به تدریج بهره ای از زیبائی اعتباری به خود گرفت. و اگر امروز عدّه ای در آن، زیبائی ببینند بر اساس عادت و اعتبار است. همین طور است زیبائی کت و شلوار؛ مردمان جهان کت و شلوار را یک پوشش دم بریده، ابتر، و «ضد شخصیت» می دانستند، حتی مردم اروپا (که مبدع کت و شلوار اند) از پوشیدن آن احساس نوعی باصطلاح دبنگی داشتند. ابتدا استراتژیست های نظامی لباس های رایج شوالیه ها را و نیز اشرافی را، در میدان جنگ، دست و پاگیر دانستند، کت و شلوار را برای نظامیان ابداع کردند. با گذشت زمان نظامیان به تدریج در خارج از محیط های نظامی نیز از آن استفاده کردند، رفته رفته مردم نیز از آنان پیروی کردند. و بدین سان کت و شلوار نیز از متعلَّقات زیبائی گشت. اما دربار? کراوات حتی چنین علت و انگیزه ای نیز وجود نداشت، بل که کراوات از تعبیه های مزاحم، وقتگیر، دست و پا گیر، حتی به موقع درگیری ابزاری به نفع دشمن بود که از همان کراوات بگیرد و او را خفه کند. علاوه کنید بر این، این واقعیت را که اگر امروز عده ای نوعی زیبائی در کراوات می بینند، همین زیبائی نیز از خود کراوات نیست بل به یاری و کمک کت است؛ کراوات بدون کت یا «کت گونه» نه تنها در نظر هیچ کسی زیبا نمی باشد بل که ضد زیبائی هم می شود. مراد از «کت گونه» پیراهن هائی هستند که همزمان با پیدایش کت، با همان انگیزه نظامی پدید شدند. این کت ها و پیراهن ها بدون «برگردان یقه» بود که به خاطر کراوات، برگردان های یقه ای و سینه ای بر آن ها تعبیه شد، زیرا کراوات می لغزید و در بالاتر از یق? کت و پیراهن قرار می گرفت. یعنی میان کت و کت گونه، با کراوات یک تعاطی متقابل برقرار شد؛ کراوات با وجود یق? برگردان چیزی از زیبائی به دست آورد، و کت و کت گونه به خاطر کراوات دارای برگردان شد. با این بررسی معلوم می شود که: کراوات در اصل ماهیت خود فاقد هر نوع زیبائی حتی زیبائی مصنوعی اعتباری، بوده است و در علت و فلسف? وجودی آن، هیچ انگیزه ای از حس زیبا خواهی انسان نبوده است. حتی آن انگیز? نظامی گری که در پیدایش کت و شلوار، و انگیزه های شبیه آن بوده، در کراوات نبوده است. کراوات در ابتدا نه فقط انگیز? شخصیتی نداشت بل که در مقابل اشراف به یک ابزار دمکراتیک تبدیل شد و اشراف و غیر اشراف را در یک شکل قرار داد. گویند: کراوات پس از آن که با فرمان لوئی چهاردهم پدید گشت، نشان و علامت «تقرّب به دربار» شد و هر کس به مرتبه ای که به دربار مقربتر بود کراواتش به همان میزان بلند تر بود. اما اگر این سخن صحت داشته باشد، دلیل قوی تری است بر این که علت وجودی آن «نشان» و «آرم» بوده، نه زیبائی. اگر عنصر زیبائی در آن نقش داشته می بایست در آن آغاز نیز مورد استفاد? مردمی قرار می گرفت. و در هیچ گزارش تاریخی نیامده است که مردم غیر درباری از استفاد? آن ممنوع بوده اند. اما این درست است وقتی که یک چیز نشان تقرب به دربار باشد، نشان برتری هم می شود، و این عامل می شود که به تدریج با گذشت زمان مردم به آن بگرایند و عدّه زیادی گرائیدند. دمکراسی مرحل? پایانی تاریخ کابالا: در کتاب «کابالا و پایان تاریخش» بحث مشروحی دربار? دوره های تاریخی کابالا آورده ام، در این جا یاد آوری می کنم که: چون زیست تاریخی بشر قهراً و طبعاً و جبراً متغیر و در حال تحول است، ابلیس و لجن? مرکزی کابالیسم در هر دوره ای از تاریخ، برای دور? بعدی برنام? استراتژیک مشخص ریختند. دور? فئودالیته و اشرافیت، بر اساس سنت الهی به پایان می رسید و چیزی به نام طبقات اجتماعی آن روز به روز به سقوط خود نزدیک می شد. برای دور? آینده و کنترل آن، نوعی از دمکراسی در نظر گرفته شد که در واقع «دمکراسی بر علیه دمکراسی» و کنترل دمکراسی حقیقی بود. این برنامه زمین? دو پدیده را فراهم کرد: 1- فراماسونری؛ تعبی? یک روزنه بر لجن? تنگ و بشدت محدود و مخفی، و به راه اندازی یک شبکه جهانی مخفی: لجن? مرکزی کابالیسم از زمان قابیل تا به آن روز، در محدود? تنگ خود برنامه های مورد نظر را پی ریزی می کرد، با ظهور طلیعه های سقوط طبقه اشراف که نتیجه آن (به صورت) نوعی تکثر گرائی بود، خود لجن? مخفی نیازمند تکثر گشت تا تکثر گرائی را در جهت مورد نظر خود کنترل کند؛ برای این هدف، فراماسونری ایجاد شد و در هر کشور و جامعه ای شبکه باز کرد. در این جا به تاریخ فراماسونری نمی پردازم و آن را به منابع دیگر حواله می دهم. 2- کراوات: تا آن روز نماد «بعل» تنها در دربارها، و جلو کاخ ها به صورت ستون بلند قرار می گرفت که نماد اشراف بود. بدیهی بود که سقوط پیش بینی شد? اشراف، و تحول جامعه بشری به تکثر، این نماد نیز می بایست در عرص? تکثر، کثرت یابد. برای تکثر بعل آن را به صورت کوچک و سبک، و در حد امکان مردمی، به شکل کراوات به گردن کثیری از مردم آویختند. در این جا نیز وارد تاریخ پیدایش و حضور ستون (بت) بعل نمی شوم و آن را به کتاب «کابالا و پایان تاریخش» وا می گذارم که در آن کتاب به طور مشروح بحث کرده ام، تنها بازگوئی می کنم که مبدأ بت بعل به اولین تمدن مصریان حتی پیش از پیدایش اولین سلسل? رسمی فرعونی، و به پیش از طوفان نوح می رسد. اسناد کهن مصری می گویند: در آن زمان، «اسیروس» خدای مذکر و«ایسیس» خدای مؤنث، با همدیگر ازدواج کردند. برادر اسیروس به نام «ست»، او را می کشد. ایسیس به دنبال شوهر می گردد و سرانجام متوجه می شود که ست او را کشته و پیکرش را تکه تکه کرده و به سراسر دنیا پخش کرده است. ایسیس به دنبال یافتن تکه های بدن شوهرش گشته و 13 تک? آن را پیدا می کند و تکه چهاردهم که آلت تناسلی اسیروس بود، را پیدا نمی کند. پس از گذشت زمان هائی آن عضو در دریای مدیترانه پیدا می شود و مجسم? آن آلت تناسلی ساخته و تقدیس می شود. و بعدها در خیلی از شهرهای جهان و نیز در برابر کاخ سفید و کاخ پاپ در واتیکان نصب می شود. همزمانی تاریخ پیدایش کراوات و فراماسونیسم: این هر دو عامل تکثر بر علیه تکثر گرائی حقیقی، به طور معاصر با همدیگر پیدایش یافته اند. کراوات به فرمان لوئی چهاردهم متوفای 1715، پیدایش یافته و فراماسونیسم در فرانسه به سال 1732. این همزمانی پیام مهمّ و رهنمائی قوی ای برای ما در بررسی تحلیلی این موضوع دارد و (علاوه بر ادله و مباحث قبلی) دقیقاً نشان می دهد که منشأ کراوات، نه شال گردن اسب ها است، و نه شال گردن مردمان مختلف، و نه صلیب. بویژه پایه گرد آن و نوک هرمی آن، که این دو اولین ویژگی بعل است. محفل های فراماسونری، در هم? جهان مخفیانه برگزار می شد و می شود، اما خود کراوات به طور علنی لیکن با پیام مخفی و مرموز بوده و هست. و بدین سان آلت نرینگی به گردن ها آویخته شد که برخی از افراد (فراماسون ها) به طور دانسته آن را به گردن می آویزند، و اکثریت باقی به طور ندانسته. بدین ترتیب فراماسونیسم و کراوات، دو پدیده و دو عمل پیشدستان? کابالیسم است که مقطع چهارم تاریخ اروپا را تعیین می کند یعنی «تاریخ معاصر و عصر مدرنیته» را، که در آغاز این مقاله به شرح رفت و عبارت است از سال 1789 تا سال 1990. و دور? پنجم در نظر آن ها دور? آخر الزمان است که پایان تاریخ است به دو معنائی که گذشت. پس کراوات یکی از عوامل تقسیم تاریخ، در تاریخ اروپا (حتی مطابق تقسیمات تاریخی خودشان) می باشد. نمی دانم؛ در اوضاع و احوال امروز جهان، و در اوضاع و احوالی که امروز جامع? خودمان دارد، به خیلی از اشخاص (بویژه آنان که اهل تحقیق یا متخصص در تاریخ و جامعه شناسی تاریخی نیستند) حق می دهم که این بحث من را به تعصب نسبت به فرهنگ خودی، و بدبینی نسبت به فرهنگ غربی، متهم کنند، اما از اهل تحقیق و متخصصین توقع دیگری دارم. و از متهم کنندگان دیگر نیز این توقع را دارم که اندکی در خود بیندیشند، شاید خودشان به دلیل استفاده از کراوات، یا به دلیل گرایش به فرهنگ غربی و قهر از فرهنگ خودی، چنین اتهامی به ذهن شان می رسد. ادامه در قسمت دوم
سایت بینش نو www.binesheno.com سایت بینش نو www.binesheno.com در کتاب «کابالا و پایان تاریخش» به شرح رفته که در آن زمان دریای مدیترانه وجود نداشت و جایگاه آن دره ها و جلگه های سبز و خرم بوده و جایگاه زندگی قوم نوح بوده است، و ستون بت بعل اولین بار در میان آن قوم بر پا شده است داتر? المعارف القرن العشرین، ج 1 ص 622 رجوع کنید؛ نهج البلاغه، خطب? شقشقیه منصور در یک داستان می پذیرد که مقلاص نام یک دزد بوده و چون او هم دزدی کرده بود، خانواده اش لقب مقلاص به او دادند همان طور که علی(ع) پیشگوئی کرده بود میرزا ملکم خان از سال 1872 تا سال 1888 میلادی سفیر ایران در لندن بود بحار، ج 52 ص 219 و این موضوع را در بخش لباس کتاب «دانش ایمنی در اسلام» شرح داده ام رجوع کنید: الذریعه ج 18 ص 86 بحار، ج 36 ص 354 مشارق انوار الیقین، ص 309 تا 312 چاپ انتشارات شریف رضی معروف و مشخص است که نظام حکومتی بنی امیه تقلید از دربار روم بود، و نظام حکومتی بنی عباس تجدید نسخ? دربار ساسانی بود محدثین اجماع دارند که «بنی شیصبان» کنایه از بنی عباس است زوراء بخش اصلی و اولیّه بغداد است که منصور عباسی بنا نمود رجوع کنید؛ معجم رجال الحدیث، ج 8 ص |
منبع:سایت ارومیه خبر |
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
آوای آشنا
فهرست موضوعی یادداشت ها
اشتراک