بازدید امروز : 141
بازدید دیروز : 43
دشمن، پشت دروازه ها
ولایتشان سالها محاصره بود
محاصره ای سخت
حرامیها بارها حمله کرده بودند ولی ...
راهی به داخل حصار شهر نیافته بودند
مردم در تنگنا بودند
آنها در تحریم، آداب زندگی در سختی را آموخته بودند ولی خود را نباخته بودند
میر علی، بزرگ و ریش سفید ولایت، مدام فریاد میزد:
آی مرد!
مبادا که خوابتان برد
که دشمن سخت بیدار است
«دشمن را از دور باید دید»
ناگاه یکی که تازه وارد شهر شده بود از کنار دروازه شهر فریاد زد:
آهای مردم!
پشت دروازه های شهرتان، دشمنی سخت جرار و عظیم خیمه زده
آمده اند تا چون سیلی بنیان کن بر سرتان خراب شوند
رحم و مروت هم ندارند
من آن بیرون بودم
آنها را از نزدیک دیدم
آماده اند
تا بن دندان مسلح
برای در هم کوبیدن هستی شما
اما...
پیام صلحی هم داشتند با تحفه ای بزرگ
از دوستی می گفتند
دروازه ها را باز کنید تا ببینیم چه آورده اند و چه می خواهند
بگذارید کمی گفتگو کنیم
البته اگر آداب گفتگو را بلد باشید!
شاید دل سختشان نرم شود
اگر بخواهید من با زبان آنها آشناترم
عده ای خود را باختند
عده ای هم طمع کردند در تحفه لذیذ دشمن
اما عده زیادی هم "پایداری" کردند...
جدال سختی درگفت
مردم دو دسته شدند
طرفدار میرعلی و طرفدارن تازه وارد
از آن میان یکی سنگی به سمت میرعلی پرت کرد
سنگ نخورد
اما به غیرت طرفدارنش برخورد
کار به زد و خورد کشید...
آن تازه وارد
از فرصت استفاده کرد و دروازه را باز کرد...
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
آوای آشنا
فهرست موضوعی یادداشت ها
اشتراک