بازدید امروز : 12
بازدید دیروز : 193
بسم الله الرحمن الرحیم
متاسفانه باور رایج درباره دانشمندان غربی تقدس و عظمت و دیدگاهیست که دنیای غرب به ما تلقین می کند. اینکه دانشمندی با اختراعات و اکتشافات و نظریه های علمی خود توانسته جهان علم و دانش را متحول کند فی نفسه امری پسندیده است اما با مطالعه در زوایای پیدا و پنهان این دانشمندان پی خواهیم برد پیشرفت علوم و فنون و دانشهای بشری در غرب در بستری از جریانات فکری ملحدانه و خرافی و اسطوره ای شکل گرفته و همه این علوم نه برای خدمت به بشریت و رشد و تعالی انسان توحیدی بلکه در راستای تفوق و برتری و سیطره تمدن غرب بر جهان، طبیعت و انسان اسن بلکه بالاتر به دنبال احیای تمدنهای باستانی الحادی همچون مصر، بابل،... باستان است که به لطف دانش پیشرفته شان رهبرانشان ادعای خدایی هم کردند. هر کدام از این دانشمندان خواسته یا ناخواسته قدم در راهی گذاشته اند که با هر تلاش علمی جدیدی به تکمیل شدت هرم شیطانی این قدرت مادی کمک کنند. لذا باید در دستاوردهای دانش و تکنولوژی دنیای غرب و سردمداران علمی آن با دیده تردید و احتیاط نگریست و نباید بی چون و چرا به تقلید و پیروی از آنان پرداخت. یکی از این دانشمندان مهم و بزرگ اسحاق نیوتن می باشد که در اینجا با استناد به مقاله ای از یک وبلاگ نویس محقق گوشه ای از باورها و اعتقادات وی را جهت شناخت بیشتر خواهیم آورد:
نیوتن از فرقه آریوسی بود که تثلیث و الوهیت عیسی مسیح را قبول نداشت. بر اساس اسناد به دست آمده اسحاق نیوتن در مطالعات و تحقیقات خود سخت به مطالعه در انجیل و کتاب مکاشفات مشغول بوده و بر اساس مطالعات خود پیش بینی کرده که پایان جهان سال 2060 میلادی است. به گزارش مهر اسحاق نیوتن بی شک از بزرگترین و تأثیرگذارترین دانشمندان در طول تاریخ بشر بوده است. مطالعات نیوتن در فیزیک و کشف قانون جاذبه راه را برای پیشرفت بشر هموار و تسریع کرد. اما نکته قابل توجه این است که نیوتن مطالعاتی در کتاب مقدس و مکاشفات یوحنا نیز داشت که کمتر مورد توجه قرار گرفته است. از دغدغههای او تعیین پایان جهان بوده است. بخش زیادی از تلاش نیوتن، بطور مخفیانه، صرف مطالعات عمیق دینی و کیمیاگری شده بود. بیش از نوشته های ریاضی فیزیکی، نوشته های دینی و رساله های مربوط به کیمیاگری از او به جا مانده که این یادداشتهای شخصی، مخفیانه بوده است. نوشته های دینی او از تاریخ پیامبران تا موضوع خدا، طوفان نوح، مسیح، کلیسا و آخرالزمان را دربرمیگیرد.
یادداشتهای دینی و کیمیاگری نیوتن تا اوایل قرن بیست ناشناخته مانده بود تا اینکه در این دوران شناسایی شد و مورد تحقیق و بررسی و بازبینی مورخین قرار گرفت و جنبه های ناشناخته ای از زندگی و عقاید این دانشمند را روشن کرد. نیوتن یک مسیحی از فرقه آریوسی بود. آریوسیها یکتاپرست بودند و تثلیث را قبول نداشتند. ریشه این فرقه به قرن چهار میلادی و دعوای بین دو متأله مسیحی یعنی آریوس و آتاناسیوس بر می گردد که به برتری آتاناسیوس و نهادینه شدن تثلیث به عنوان یکی از اصول بنیادین مسیحیت انجامید. در زمان نیوتن، آریوسیها اقلیتی بودند که از ترس متهم شدن به انحراف و مخالفت با جریان اصلی مسیحیت، چندان آشکارا عقایدشان را ابراز نمی کردند و همین امر نیز یک علت مخفی ماندن نوشته های نیوتن بود. وی وقت زیادی را صرف مطالعات دقیق و عمیق دینی و تاریخی کرد و به این نتیجه رسید که تثلیت، انحرافی وارد شده به مسیحیت هست و به شدت هم علیه آن نوشت. نیوتن مطالعات دینی دیگری هم انجام داد، از جمله اینکه در نامهای که در سال ? 1704?نوشته پیش بینی کرده که سال 2060 آخر دنیا است.
نیوتون پس از انجام دادن یکسری از مساله ها به نتیجه ایی رسید و این راز را در چندین برگ کاغذ یاداشت کرد و در صندوقچه ای گذاشت و آن را پنهان کرد و پس از دو قرن که از مرگ نیوتون گذشته بود به طور نامشخصی این صندوقچه پیدا شد. دستخط نیوتون بدون این که صاحب جدیدش متوجه مطلب شود قبلاً در یک حرّاج آثار تاریخی به فروش رفته بود. خریدار یک یهودی فلسطینی بود که قبل از مرگ وصیت میکند که این مطالب به کشور تازه تاسیس اسراییل هدیه شود. هم اکنون این نوشته ها در اسرائیل قرار دارد. اما چرا این نوشتهها برای اسرائیل و جریانهای فکری مسیحیت بنیادگرا مهم است. بر اساس مطالعات نیوتن نکاتی قابل دریافت است که برای بنیادگراهای مسیحی و صهیونیسم سیاسی قابل توجه هستند. در واقع نکات مورد توجه نیوتن در خدمت سیاستهای مسیحیت صهیونیستی و صهیونیسم سیاسی است.
بر اساس مطالعات نیوتن دریافت میشود که حساسترین نقطه دنیا اورشلیم هست. همچنین یهودیان به فلسطین باز می گردند و مجدداً در فلسطین شروع به بازسازی معبد سلیمان میکنند. نکته مورد توجه نیوتن "آرماگدون" است. بر اساس مطالعات او، بین نیروی خیر و شر جنگی صورت میگیرد که در نهایت نیروی خیر پیروز میشود. او سرانجام پیش بینی می کند که دنیا در سال 2060 به پایان میرسد. و این چنین است که بازگشت یهودیان به فلسطین و اشغال آن، تلاش برای بنای مجدد معبد سلیمان و سایر سیاستهای صهیونیستی و استعماری معنا پیدا میکند و مطالعات نیوتن هم در خدمت صهیونیسم قرار می گیرد.
آدرس مقاله
بسم الله الرحمن الرحیم
مادر...
شبهای "قدر" که می شود "قدرت" را بیشتر حس می کنم...
قدر پهلویت را وقتی نشکسته بود، قدر سینه ات را وقتی سرم را بی ترس از درد مادرانه به سینه می چسباندی، قدر بازویت را وقتی آغوشت را بی خوف درد زخم برایم باز می کردی....
"قبرت" را هم قدر می دانم
که آن شب، کنار قبر بی نشانت برای مردم مدینه شب قدری بود برایم
وقتی فوج ملائک برای استقبالت سوره قدر می خواندند...
قنوت نمازهایت را و دانه های تسبیحت را هم که هر شب برای همسایه ها، مردم مدینه، مومنین در آسمان دعا قطره قطره می نشیند
دلم که می شکند، سراغ تو را می گیرد
چادرت را بر سر می کشم،
گوشه های خاکی اش را به سینه می چسبانم.
جانمازت را نه زیر پا که روی سر می گذارم.
تسبیحت کوچک گلی ات را هم در دستم
ناله می زنم : الهی.... بفاطمة ...بفاطمة...بفاطمة
کعبه و اسرار آن را بشناسیم/چرا کعبه را کعبه نامیدند؟ از بعضى روایات استفاده مىشود که کلمه بکّه به محلى که خانه خدا آنجا واقع شده اطلاق مىشود و کلمه مکّه به تمام شهر یا حرم اطلاق مىشود. از روایات استفاده مىشود که علت نامگذارى خانه خدا به کعبه این است که به شکل مربع است.
عصر شیعه ـ در قرآن کریم و روایات اسلامى از خانه خدا با نامهاى متفاوتى تعبیر شده است و قطعاً در هر یک از این نامها اسرار و حکمتهایی است که عباسعلی سبزواری در کتاب «پرتویی از اسرار حج» به آنها اشاره کرده است.
کعبه، خانهای به شکل مربع
از روایات استفاده مىشود که علت نامگذارى خانه خدا به کعبه این است که به شکل مربع است. از امام صادق(ع) پرسیدند: چرا خانه کعبه، کعبه نامیده شده است؟ آن حضرت فرمود: زیرا این خانه به شکل مربع است، پرسیدند: چرا به صورت مربع آفریده شده؟ امام فرمود: چون خانه کعبه در برابر بیت المعمور قرار دارد و بیت المعمور به شکل مربع است، پرسیدند: چرا بیتالمعمور به شکل مربع آفریده شده است؟ فرمود: چون بیتالمعمور در برابر عرش قرار گرفته است و عرش به شکل مربع است، پرسیدند: چرا عرش به شکل مربع آفریده شد؟ امام فرمودند: زیرا کلماتى که اسلام بر آنها پایه ریزى شده، چهار کلمه است و آنها عبارتند از: «سبحان اللّه ، الحمدللّه ، لااله الاّ اللّه واللّه اکبر».
بکّه خانه خداست
از بعضى روایات استفاده مىشود که کلمه بکّه به محلى که خانه خدا آنجا واقع شده اطلاق مىشود و کلمه مکّه به تمام شهر یا حرم اطلاق مىشود.
از امام باقر(ع) روایت شده است که آن حضرت علیه السلام فرمود: بکّه محلى است که خانه خدا در آنجا واقع شده و مکه تمام جاهایى است که حرم آن را فرا مىگیرد و از امام صادق(ع) روایت شده است که آن حضرت فرمود: مکان خانه، بکّه و خود شهر، مکه است.
اما فلسفه نامگذارى خانه خدا به این نام چیست؟ عبداللّه بن سنان مىگوید: از امام صادق(ع) پرسیدم چرا کعبه را بکّه نامیدهاند؟ امام(ع) فرمود: چون مردم پیرامون خانه کعبه و در درون آن گریه نموده و اشک مىریزند.
البیت العتیق
سر نامگذارى خانه خدا به این نام، یکى از این سه امر است:
الف) کلمه عتیق به معناى آزاد شده است یعنى کسى ادعاى ملکیت آن را ندارد. العبد العتیق یعنى بندهاى که آزاد شده است و چون خانه کعبه از قید مملوکیت آزاد است و کسى ادعاى ملکیت آن را ندارد لذا خانه کعبه را البیت العتیق، یعنى: خانه آزاد نامیده اند.
ابوحمزه ثمالى مىگوید: از امام محمد باقر(ع) در مسجدالحرام پرسیدم: چرا خداوند خانه کعبه را العتیق نامیده است؟ آن حضرت پاسخ داد: هیچ خانه اى در روى زمین وجود ندارد که خداوند آن را آفریده باشد مگر اینکه داراى آقا و کسانى باشد که در آن مى نشینند، فقط خانه کعبه است که کسى در آن سکونت ندارد و کسى جز خداوند، آقاى آن نیست، پس خانه کعبه آزاد است.
ب) کلمه عتیق به معناى قدیمى هم آمده است و ممکن است علت نامگذارى خانه کعبه به بیت العتیق این باشد که خانه کعبه، قدیمی ترین و نخستین خانه اى است که در روى زمین بنا نهاده شده است.
ج) روایات اسلامى بیانگر این واقعیت است که خداوند، خانه کعبه را توسط ملائکه با حضرت آدم (ع) بنا نهاد و این خانه تا مدتها در همین مکان کنونى بود ولى پس از طوفان نوح(ع) که تمام زمین را آب فراگرفت، خداوند بارى تعالى آن خانه را از مکان کنونى برداشته و به آسمان و عالم قدس منتقل نمود و در واقع خانه کعبه را از غرق شدن نجات داد و علت نامگذارى خانه کعبه به البیت العتیق این است که این خانه در آن زمان از غرق شدن نجات پیدا کرده است. از امام صادق(ع) روایت شده است که آن حضرت فرمود: خانه کعبه را البیت العتیق نامیده اند چون از غرق شدن نجات داده شد.
بیت الحرام
در قرآن کریم، خداوند کلمه بیت را در چند مورد به ذات اقدسش اضافه نموده است؛ مانند آیه 125 از سوره بقره و آیه 26 از سوره حج ولى از خانه کعبه بیت اللّه الحرام نام نبرده است.
اما در روایات در موارد زیادى از خانه کعبه با این عنوان نام برده شده است و از امام صادق(ع) که راجع به فلسفه نامگذارى خانه کعبه به این نام پرسیده اند، آن حضرت فرموده است: خانه کعبه را بیت اللّه الحرام نامیده اند، چون بر مشرکین حرام شده است که داخل کعبه روند.
عظمت و حرمت کعبه
خانه کعبه از حرمت ویژهاى برخوردار است. خداوند بارى تعالى به این خانه نظر خاصى دارد و هیچ کس جرأت جسارت و بىاحترامى به این خانه را ندارد، زیرا کسى که به خانه کعبه بىاحترامى کند و حرمت آن را هتک نماید، قطعاً مورد عقوبت دنیوى و اخروى خداوند قرار خواهد گرفت.
در زمانهاى گذشته و قبل از ظهور اسلام، بعضى از قبائل قصد هتک حرمت و انهدام خانه کعبه را نمودند ولى خداوند از عملى شدن قصد آنان جلوگیرى نمود و بر آنان عذاب نازل کرد. همانطور که در داستان اصحاب فیل و ابرهه، گویاى این واقعیت است، خداوند در قرآن کریم درباره این مطلب، سورهاى را نازل کرده و مىفرماید: اءَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِاَصْحابِ الفیل اءَلَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فی تَضلیل وَاءَرسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْراً اَبابِیل تَرمْیهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّیل فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَاءَکُولٍ. یعنى: آیا ندیدى که پروردگارت با اصحاب فیل چه کرد؟ آیا نیرنگ آنان را تباه نساخت؟ و بر آنان پرندگانى را گروه گروه فرستاد که انسان را سنگى از گل مىانداختند و سپس آنان را مانند کاه برگهاى خورده شده گردانید.
نویسنده:م.ا.ن
آدرس منبع:
http://rastgo.persianblog.ir/post/436/
بسم الله الرحمن الرحیم
چرا عده ای بیخود بی جهت بوق می زنند؟
1. نمی دانند حق الناس چیه؟ نمی دانند ایجاد آلودگی صوتی از مصادیق آزار و اذیت و صلب حقوق دیگران است؟
2. اصولا بوق را وسیله سرگرمی و تفریح می دانند!
3. معتقدند بوق زدانی جاهایی ممنوع است که تابلوی بوق زدن ممنوع نسب شده باشد!
4. دارندگی و برازندگی! بوق دارم، می زنم پس هستم!
5. نمی دانند اصولا بوق زدن برای مواقع ضروری طراحی و در اتومبیل نسب شده!
6. فکر می کنند بوق وسیله ای برای ارسال و دریافت پیام در کوتاهترین صورت ممکن بدون هزینه اضافه، چیزی شبیه پیغام فرستادن در عهد بوق!
7. بوق میزنند تا از سکوت و آرامش کشنده خیابانهای ایران بکاهند!
8. فکر می کنند اعصاب مردم از گرانی و فشار زندگی به قدری کافی خرد نشده لذا جهت جبران مافات بوق مکرر می زنند!
9. فکر می کنند بوق را وسیله ای برای تنبیه و تنبه رفتار ناهنجار اجتماعی دیگران است!
10. بوق را با دوغ اشتباه گرفته اند لذا فکر می کنند بوق جزو خدمات مفت و مجانی بوده و استفاده از آن تحت هر شرایطی آزاد و مجانی است.!
11. فکر می کنند وسیله ای بری جلب توجه کسانی که متوجه حضور اتوموبیل گران قیمت وی نشده اند
12. فکر می کنند وسیله ای رمانتیک برای خداحافظی با اقوام. زمان خاصی ندارد سر ظهر یا 3 نصف شب. هدف وسیله را توجیه می کند. فقط نیتتان خیر باشد.
13. فکر می کنند وسیله ای برای تسریع در روند کند ترافیک شهری است. شما بوقهای مکرر خود از اتوموبیل های جلویی تقضا می کنید تا هرچه سریعتر طول و عرض خیابان را جهت عبور اتوموبیل های بعدی هرچه سریعتر خلوت کنند.
14. فکر می کنند بوق یکی از آلات موسیقی است که با نواختن ممتد ان لحظات شاد و مفرحی را برای دیگران فراهم کنید
15. فکر می کنند وسیله ای باری باز سازی محیط باغ وحش. به تعبیر بهتر باغ وحش سیار صوتی. شما می توانید با نصب انواع بوق با صدای جانواران بری و بحری، اعم از انسان یا حیوان مثل سگ گربه الاغ ، گربه، سگ، بچه، بوق کشتی، اره برقی ...را باغ وحشی خودمانی و جمع و جور و کم هزینه تدارک ببینید. یا حتی با نصب صدای انفجار هسته ای، حمله مغول، عطسه ناصرالدین شاه، گردن زدن جلادان نادر شاه و شاه عباس، ...یک دور تاریخ ایران برای مردم کوچه و بازار یاد آوری کنید.
16. فکر می کنند وسیله ای امتحان کردن لحظه به لحظه بوق برای اطمینان از سلامت آن است
17. فکر می کنند وسیله ای برای صرفه جویی در بنزین و ترمز و لاستیک است
18. فکر می کنند وسیله ای برای تخلیه هیجانات عصبی و روانی
19. بوق وسیله ای برای معرفی شخصیت خود به دیگران
بسم الله الرحمن الرحیم
زیبایی، جمال بی مثال و شجاعت علی(ع)...
هر چقدر که بیشت می شنید بیشتر شیفته اش می کرد...
تمامی کتابفروشیها و بازار و مغزه ها را زیر و رو کرد تا اینکه
خوب که نگاه کرد نقاشی جوانی دید ناز پرورده و خوش آب و گل...
ابروانی سیاه و کشیده، چشمانی درشت و زیبا، لباسی از حریر خالص و طلا دوزی شده، عمامه ای از پارچه سبز و گران قیمت، بازوانی با عضله هایی پیچیده و قوی، شمشیری مرصع و جواهر نشان روی، کاخی زیبا پشت سر...
پرسید: عکس حضرت علی(ع) را داری؟
فروشنده یکی از همان تصاویر را نشانش داد
دقت کرد...باز هم دقت کرد... نه نمی بینم... نه جای سجده روی پیشانی و نه صورتی زرد از روزههای مداوم و گرسنگی، خوف و خشیت الهی، لباسی زاهدانه و فقیرانه، ظاهری متواضعانه و خاکی...
باخود زمزمه می کرد: علی(ع) و لباس اشرافی...؟علی و زندگی سلطنتی...؟ مگر علی اشراف زاده بود...؟
بسم الله الرحمن الرحیم
چرا کشتند دخت اشرف خلق جهان را؟
چرا بستند راه آسمان را؟
چرا بستند کوی صالحان را؟
چرا بردند آب روی اسلام جوان را؟
چرا بردند پشت خانه توحید، شمشیر و غلاف کهنه شرک نهان را؟
آتش افروزی چرا نمرود وار و سوختن آشیانه کوثر مهر جنان را؟
چرا درغسل و تکفین نبی آخرین، تنهای تنهاست سپه سالار و سرور مومنان را؟
چه آوردند بر سر، آخرین ارث نبی جاودان را
یکی را دست بسته ، با تن مجروح و خسته
دیگری را سینه و پهلو شکسته
خانهای لبریز نار و هیزم و زنجیر آتش
کدامین دین چنین فتوا نموده، ارث را تقسیم کردن با هجوم وحشیانه، تازیانه بر نبیاش خاندان را؟
چرا آهسته می گوید علی الله اکبر؟
این چه غوغاییست در محراب و منبر؟
می برد جسم نحیفش نیمه شب آهسته آهسته اشک طفلان، جان همسر، قدسیان نوحه خوان را
بسم الله الرحمن الرحیم
اولی را بار اول نیست بشکستن
تاج حرمت را، بیعت را، حریم و مامن قدوسیان را
دومی تضمین آتش بود بر خاکستر فتنه
امیر شر بود و پنجه چرکین طیغانش بر تن سندانی از جنس توحش
سپاهی آخته شمشیرو تاخته بر شیرو باخته بر حزب شیطان
یکی با هیزم و آتش بیارمعرکه
دیگری با نیزه و دیگران با تیر و خنجر
حمله ناگه به دار رحمت آوردند
غارت دار و ندار ذوالفقار عرصه پیکار با کفر و نفاق و شرک انسان
دریدند و شکستند و دست بستند...
و اسیر و زخمی و بی دست پا بردند میراث نبوت را
شغالان را نشاید حرمت حیدر نهادن
که عقربهای دوران را، نیش بحر شرک و کفر و عصیان
رهبرش ابلیس و آیاتش شراب و خلق تنگش تازیانه
کجا دانیم حال مهدی زهراء
با دیدن دست پلید کفر آماده
برای صورت ناموس دورانها
خاندان باب و تجارت جهانی تریاک (قسمت اول)
از سلسله مقالات استاد عبدالله شهبازی
پیشگفتار
در بررسی تاریخ بابیگری اوّلیه سه عامل مورد غفلت قرار گرفته است:
اوّل، تأثیر شیراز و بوشهر، به عنوان دروازه تجاری ایران با امپراتوری بریتانیا و جهان غرب، در تکوین شخصیت باب جوان؛
دوّم، جایگاه اصلی و تعیینکننده خاندان مادری باب (داییهای او) در پرورش و هدایت و تأیید دعاوی باب؛
سوّم، جایگاه بزرگ خاندان قوام شیرازی، به عنوان قدرتمندترین کانون سیاسی در جنوب ایران، و شبکه گسترده یهودیان مخفی در شیراز و مشهد و سایر نقاط ایران در ترویج بابیگری اوّلیه. پیشتر با «صوفیان یهودی» و «انتظار» آنان برای «ظهور» موعودشان آشنا شدیم (این مقاله بزودی در وبلاگ قرار خواهد گرفت)
علیمحمد باب در اوّل محرم 1235 ق./ 20 اکتبر 1819 م. در هشتمین سال کلانتری قوامالملک اوّل در شهر شیراز زاده شد. به روایت میرزا جانی کاشانی، از هیجده تا بیست و سه سالگی، در بوشهر به تجارت مشغول بود. [1] این دوران برابر است با سالهای 1253 -1258/ 1837 -1842. طبق روایت رسمی فرقه بهائی، باب هشت ساله بود که پدرش، میرزا محمدرضا، مرد و تحت تکفل دو دایی بزرگش، حاج میرزا سید محمد شیرازی و حاج میرزا سید علی شیرازی، قرار گرفت و از ده سالگی در حجره ایشان در سرای گمرک بازار وکیل به کار پرداخت. از پانزده سالگی به مدت چهار سال نزد دو داییاش در بوشهر کار کرد و سپس دو سال مستقل تجارت نمود. طبق این روایت، باب در سالهای 1250-1256/ 1834-1840 در بوشهر بود. تجارتخانه دایی باب در سرای میمندی، معروف به سرای شیخ، در جوار خیابان ساحلی بوشهر، قرار داشت. [2] این دوران مصادف است با سالهای اوّلیه صدارت (1251-1264 ق.) حاج میرزا آقاسی.
یکی از موارد تأمّلبرانگیز در کار ادوارد براون بیتوجهی به سالهای اقامت باب در بوشهر است. او در حواشی خود بر آثار بابیه یادداشتهای مفصلی به دوران اقامت باب در مکه و غیره اختصاص داده، ولی فضای اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و تجاری- مالی بوشهر را بهکلی مسکوت گذارده. [3] این دوران از منظر تأثیر آن در تکوین باب 15-23 ساله یا 18-25 ساله، که مهمترین سنین در شکلگیری شخصیت انسان است، باید بیش از هر مقطع دیگر مورد توجه براون قرار میگرفت. در این سالها، باب نوجوان و جوان در بوشهر میزیست؛ بندری که مرکز استقرار دفاتر و کارگزاران کمپانیهای بزرگ غربی و کانون اصلی تجارت ایران با هند بریتانیا و بنادر تجاری مهم جهان آن روز، چون بمبئی و لندن و بوستن، بود. این نکته کماهمیتی نیست. ادوارد براون باید این دوره را از منظر تأثیر تمدن جدید غرب بر شخصیت باب جوان مورد کاوش ژرف قرار میداد. اگر من جای براون بودم، قطعاً بوشهر را به تفصیل معرفی میکردم. براون نمیتوانست به این امر بیتوجه باشد. کار براون غفلت نیست، تغافل است. براون میدانست، ولی به معرفی بوشهر سالهای 1830 میلادی نپرداخت تا اسطوره او و دیگران از بابیگری، بهعنوان «دین جدید شرقی»، فرو نریزد.
بندر بوشهر و تجارت ایران
با افول بندر عباس، از اوائل دهه 1760 بندر بوشهر به مهمترین بندر تجاری ایران بدل شد. آلکساندر داگلاس، سرپرست دفتر کمپانی هند شرقی بریتانیا در بندر عباس، در 19 آوریل 1762 به لندن گزارش داد: «در وضع فعلی، بوشهر تنها بندر خلیج فارس است که در آن تجارت قابل توجهی جریان دارد.» او شش سال بعد (1182 ق./ 1768 م.) مرکز فعالیت کمپانی را به بوشهر منتقل کرد. چند عامل سبب این تحول شد: اوّل، ناآرامیها و فشار حکومت در بندر بصره از اواخر دهه 1740؛ دوّم، عوارض سنگین گمرکی در بندر عباس که سبب انتقال تجارت خارجی به بندر دارای عوارض کمتر میشد؛ سوّم، دوران آرامشی که از سال 1747 در منطقه شیراز آغاز شد؛ چهارم، ناآرامی و آشوب در منطقهای که از بندر کنگان تا بندر عباس امتداد مییافت در دهه 1750. [4]
از نیمه دوّم سده هیجدهم، به دلیل موقعیت تجاری بوشهر، یهودیان، ارامنه و پارسیان (زرتشتیان) این بندر را به یکی از مراکز اصلی فعالیت خود بدل کردند تا بدانجا که در اوائل سده نوزدهم بوشهر دارای دو محله یهودینشین بود و ارامنه و پارسیان نیز در مناطق خاص خود میزیستند. برای نمونه، باید به تجارتخانه ملکم ارمنی اشاره کرد که درست در روبروی آن یک تجارتخانه پارسی مستقر بود. [5] در دهه 1860 در بوشهر حدود 350 یهودی زندگی میکردند و در مناطق اطراف، چون بحرین، نیز حضور داشتند. در سال1900 تعداد آنها به 600 نفر رسید. [6] در سال 1305 ق./ 1887 م. محمدتقی خان حکیم درباره بوشهر نوشت:
«اعظم بنادر فارس در خلیج عجم... تجارت هندوستان به ایران و از ایران به هندوستان بیشتر در این بندر و بندرعباسی و قدری هم در بندر لنگه است... در این زمان اغلب اهالی عجم و تجار از بلاد ایران آنجا ساکناند. و بسیار از تجارشان را سرمایه به یک کرور میرسد. و هندو الحال در بندر لنگه منزل و بازار مخصوص دارند... قونسولخانه انگلیس نسبت به باقی از ابنیه عالیه محسوب میشود و امتعه که از هندوستان و چین به بوشهر میآیند عمده شکر و ادویهجات و چای معروف به چای بندری و شال کشمیری و قلمکار هندی و ظروف کار انگلیس است و اسبهایی که از ایران به هندوستان میبرند از بوشهر حمل میکنند. پنبه و ابریشم و بعضی امتعه دیگر مال ایران نیز از بوشهر به هندوستان حمل میشود.» [7]
در سال 1829 م./ 1245 ق. خاندان ساسون، سران یهودیان بغداد، از بغداد به بوشهر مهاجرت کردند. [8] خاندان ساسون قریب به پنج سال در بوشهر به واردات کالا از بمبئی به ایران اشتغال داشت و در سال 1833 بهطور کامل در بمبئی مستقر شد. بمبئی دوّمین شهر بزرگ امپراتوری بریتانیا، پس از لندن، بود.
از نیمه اوّل سده نوزدهم، ساسونها، و سایر سران یهودیان بغدادی مانند خاندانهای عزرا و کدوری و گبّای، در اتحاد با الیگارشی پارسی [9] و برخی شرکای مسلمان، چون خاندان آقاخان محلاتی (سران اسماعیلیه)، [10] و هندو، چون خاندانهای تاگور و سن، [11] مقتدرترین کانون مالی- تجاری و سیاسی بمبئی و بنگال بهشمار میرفت که از طریق حکومت هند بریتانیا بر مقدرات ایران تأثیر بزرگ گذارد. اینان بنیانگذاران فرقههای رازآمیز، چون فراماسونری و تئوسوفی و فرقههای دینی چون برهما ساماج و احمدیه (قادیانی)، در شبه قاره هندوستان بودند همانگونه که شرکای ایرانیشان فرقههای همسان را در ایران بنیان نهادند.
این اتحادیه بر پشتوانه مالی عظیم مبتنی بود. برای مثال، هرمزجی بهمنجی وادیا، از سران طایفه پارسی بمبئی، در زمان مرگ(1826) دو میلیون پوند استرلینگ، معادل چهار میلیون تومان ایران، ثروت بر جای نهاد. [12] مورخین پارسی، سِر جمشیدجی جیجی بهای، رئیس طایفه پارسی، را در دهه 1830 «یکی از ثروتمندان درجه اوّل آسیا» میدانند. [13] گوها، اقتصاددان هندی، فراتر رفته و او را «ثروتمندترین سرمایهدار آسیا» معرفی میکند. بهنوشته گوها، در سال 1843 جمشیدجی در بانک بمبئی 30 میلیون روپیه، معادل سه میلیون پوند استرلینگ، پول نقد داشت. [14] برای درک اهمیت این نقدینگی توجه کنیم که در سال 1854 کل سرمایه بریتانیا در خارج از این کشور حدود 300 میلیون پوند تخمین زده میشد. [15]
مهاجرت ساسونها به بوشهر و بمبئی و پیوند آنان با الیگارشی پارسی هند نقطه عطفی در تاریخ تجارت ایران است. در اواخر دهه 1780، از طریق بندر بوشهر سالیانه معادل یک میلیون و 137 هزار روپیه کالا از بمبئی به بازارهای ایران وارد میشد. [16] در سال 1816 واردات ایران از طریق بندر بوشهر 3 میلیون و 681 هزار روپیه بود و صادرات ایران از طریق این بندر بیش از6 میلیون روپیه. در سالهای بعد حجم واردات بر صادرات به سرعت فزونی گرفت تا بدانجا که در سال 1820 واردات ایران از بندر فوق 6 میلیون و 652 هزار روپیه بود و صادرات تنها 3 میلیون و 697 هزار روپیه. در سال 1830 واردات از بوشهر 10 میلیون و 678 هزار روپیه بود و صادرات 4 میلیون و 85 هزار روپیه. [17]
پیوند ساسونها و الیگارشی پارسی هند در زمان شکوفایی تجارت ایران و هند و اوج فعالیت کمپانی هند شرقی بریتانیا و سایر کمپانیهای غربی در بمبئی رخ داد. تجارت جهانی تریاک در آغاز راه و در اوج سودآوری بود. در سال 1832، با سرمایه خاندانهای زرسالار بریتانیا، کمپانی جردن ماتسون [18] در بندر کانتون تشکیل شد و به «غول» تجارت جهانی تریاکبدل گردید. نه تنها زرسالاران لندن و دلالان و شرکای بومی آنان در هند و بنادر چین، که بر پایه این تجارت طبقه جدیدی را در هند و خاوردور بنیان نهادند و این طبقه زمام اقتصاد و سیاست آسیای جنوب شرقی را به دست گرفت، بلکه تجار بزرگ بندر بوستن آمریکا نیز به تجارت تریاک با چین روی آوردند. کمپانیهای بزرگ آمریکایی، چون پرکینز و فوربس و راسل، سودهای بزرگ کسب میکردند. ثروت ناشی از تجارت جهانی تریاک در بنیاد پیدایش طبقهای قدرتمند در ایالات متحده آمریکا قرار گرفت که به «الیگارشی بوستن» موسوم است. بهنوشته دیوید اون، چند ساعت فعالیت در بازار چین به معنای هزاران دلار سود بود. [19] حتی کشتیهایی که در این تجارت دریایی شرکت میکردند، هم از طریق انتقال تریاک هم از طریق انتقال اخبار آخرین قیمتها، سودهای هنگفت به دست میآوردند. [20] به این دلیل، پنج سال پس از تأسیس کمپانی جردن ماتسون، همان کانون در سال 1837 کمپانی کشتیرانی P&O را تأسیس کرد [21] و در سال 1865کورپوراسیون بانکی هنگکنگ شانگهای (HSBC) را. [22] این دو تا به امروز از بزرگترین مؤسسات جهان در حوزه فعالیت خود بهشمار میروند. این تحول، در ایران به اقتدار شبکهای انجامید که از سال 1288 ق./ 1871 م. کشت گسترده تریاک را بنیان نهاد و به تجار و صادرکنندگان عمده آن بدل شد.
زمانیکه باب در بوشهر اقامت گزید، پنج یا شش سال، از پانزده یا هیجده سالگی، سالهای آغازین فعالیت خاندان ساسون، در بنادر بوشهر و بمبئی بود. هر چند دیوید ساسون در سال 1833 مرکز شبکه تجاری گستردهاش با ایران را از بوشهر به بمبئی منتقل کرد ولی خویشان و کارگزاران او همچنان نبض تجارت بوشهر- بمبئی را به دست داشتند.
شیراز، بهعنوان مرکز ایالت فارس و نزدیکترین شهر بزرگ به بوشهر، در این تجارت از جایگاه اصلی برخوردار بود و حاج میرزا علی اکبر خان قوامالملک یهودیتبار کلانتر شیراز و بیگلربیگی فارس. اینک، شهر شیراز پر بود از یهودیان مهاجر که بسیاری از آنان، با روشهایی که بعداً خواهیم گفت، «مسلمان» و «بومی» شده و در کسوت «تاجران شیرازی»، رشته این تجارت را استوار میکردند.
منابع :
1. حاج میرزا جانی کاشانی، کتاب نقطةالکاف در تاریخ ظهور باب و وقایع هشت سال اوّل از تاریخ بابیه، بهکوشش ادوارد براون، لیدن: بریل، 1910، ص 109.
2. محمدعلی فیضی، حضرت نقطه اولی، مؤسسه ملّی مطبوعات امری، 132 بدیع/ آذرماه 1352، صص 85-87.
3. بنگرید به یادداشتهای دقیق و مفصل براون بر رساله عباس افندی با عنوان «مقاله شخصی سیاح که در قضیه باب نوشته است» (انتشارات دانشگاه کمبریج، 1891، دو جلد):
Edward G. Browne, A Traveller"s Narrative, Cambridge at the University Press, 1891, 2 vol.
4. Stephen Ray Grummon, "The Rise and Fall of the Arab Shaykhdom of Bushire, 1750-1850", The Johns Hopkins University, 1985, pp. 65-66.
5. ibid, pp. 46-47.
6. ibid, p. 53.
7. محمدتقی خان حکیم، گنج دانش، تهران: به اهتمام ملا محمود و ملارضای کتابفروش، کارخانه میرزا حبیبالله، 1305 ق.، صص 156-157.
8. برای آشنایی با خاندان ساسون و جایگاه بزرگ و ناشناخته آن در تاریخ معاصر ایران مقاله ای را با همین عنوان جستجو کنید.
9. جستجو کنید مقاله ای را با عنوان «سِر اردشیر ریپورتر، سرویس اطلاعاتی بریتانیا و ایران»، بخش دوّم: پارسیان، خاستگاه اردشیر ریپورتر.
10. درباره خاندان آقاخان محلاتی و فرقه قادیانی (احمدیه) تاکنون مقاله مستقلی منتشر نکردهام. یادداشتهایی درباره این دو دارم که زمانی منتشر خواهد شد.
11. خاندان تاگور از بلندپایهترین «کمپرادورها»ی شرق است. آنان از نخستین کسانی بودند که به عنوان کارگزار کمپانی هند شرقی بریتانیا در بنگال به ثروت و قدرت رسیدند و در سده پسین خود را در ساختار الیگارشی جهانی به بالاترین لایهها ارتقاء دادند. بنیانگذار این خاندان دوارکانات تاگور (1794-1846) است. پیوند با مقامات انگلیسی بنگال راز پیشرفت دوارکانات بود. بخش مهمی از ثروت انبوه خاندان تاگور، چون خاندانهای زرسالار پارسی، از طریق قاچاق گسترده تریاک به چین در نیمه اوّل سده نوزدهم میلادی به دست آمد. دوارکانات تاگور از طریق یونیون بانک کلکته با خاندانهای روچیلد و ساسون، زرسالاران نامدار یهودی، پیوند داشت. یونیون بانک کلکته از نهادهای مالی متعلق به خاندانهایی بود که از طریق قاچاق تریاک به چین الیگارشی زرسالار معاصر را بنیان نهادند. دیوید عزرا و موسی هاکوهن، از خویشان ساسونها، نیز از سهامداران بزرگ یونیون بانک بودند. اعضای خاندان تاگور در دوران حیات دوارکانات و پس از او به عنوان متنفذترین کارگزاران بومی کمپانی هند شرقی و حکومت هند بریتانیا، و نیز از بنیانگذاران مطبوعات و نهادهای دینی و فرهنگی هندو، شناخته میشوند. پسر بزرگ دوارکانات، به نام دبندرانات تاگور (1818- 1905)، در توسعه فرقه نوپدید برهما ساماج جایگاه برجسته داشت. بهنوشته باکلند، دبندرانات تاگور «پدر معنوی کشاب چاندرا سن بود.» برهما ساماج نخستین جریان نیرومند «نوسازی دینی» است که در هند و بر بستر آئین هندو پدید آمد. این تجربهای موفق بود و لذا اندکی بعد با بهرهگیری از الگوی آن فرقه بابی- بهائی را در ایران سامان دادند.
مهمترین شریک خاندان تاگور، علاوه بر زرسالاران پارسی کلکته و بمبئی، خاندان سن بود. رام کمال سن (1783-1844)، نیای این خاندان، در کنار دوارکانات تاگور، از بنیانگذاران «اتحادیه زمینداران» در بنگال بود. کشاب چاندرا سن (1838-1884)، نوه رام کمال سن، تحصیلات خود را در مدارس انگلیسی کلکته به پایان برد و در سال 1856 به برهما ساماج پیوست. او در سال 1866 سازمان مستقل خود را به نام «برهما ساماج هند» تأسیس کرد. کشاب چاندرا سن در سفر بریتانیا با فریدریش ماکس مولر معاشر بود و از او میآموخت. ماکس مولر اندیشهپرداز و شرقشناس نامدار آلمانی و مستخدم کمپانی هند شرقی بریتانیا است که از سال 1868 به تدریس زبانشناسی تطبیقی در دانشگاه آکسفورد اشتغال داشت. ماکس مولر بنیانگذار مکتب «آریاییگرایی» است. او پس از کشاب، از سال 1875، کلنل الکات آمریکایی و مادام بلاواتسکی روس، بنیانگذاران طریقت تئوسوفی، را از نظر فکری تغذیه و راهنمایی میکرد. در سده بیستم میلادی، اعقاب خاندان سن از مناصب عالی سیاسی و علمی در هند و جهان برخوردار بودند. امروزه، وارث این خاندان پروفسور آمارتیا کومار سن (متولد 1933)، دانشآموخته کمبریج و برنده جایزه نوبل سال 1998 در حوزه علوم اقتصادی، است. پروفسور سن در سال 1991 با پروفسور اما روچیلد (متولد 1948)، دختر لرد ویکتور روچیلد، ازدواج کرد. اِما دختر ویکتور روچیلد از دوّمین زنش، ترزا (تس) مایور، است و خواهر لرد یعقوب روچیلد (لرد روچیلد چهارم). تس مایور، چون ویکتور، از دوران جنگ جهانی دوّم با سرویس اطلاعاتی بریتانیا (ام. آی. 6) کار میکرد. اِما روچیلد استاد تاریخ اقتصادی بریتانیا در دانشگاه هاروارد است و از اعضای برجسته "تانک اندیشه" الیگارشی زرسالار معاصر. ویکتور روچیلد (1910-1990) و تس مایور (1915-1996) از صمیمیترین دوستان سِر شاپور ریپورتر و همسرش، آسیه، بودند و لرد روچیلد کنونی (جیکوب= یعقوب) نیز در جوانی، در دوران محمدرضا شاه، به ایران سفر کرده و با شاپور دوست است. برای آشنایی بیشتر جستجو کنید مقاله ای را با عنوان : «دین سازان بنگال: خاندانهای تاگور و سن»
12. Cecil Roth, The Sassoon Dynasty, London: Robert Hale Limited, 1941, p. 42.
13. D. F. Karaka, History of The Parsis, Edinburgh: R&R Clark, 1884, vol. 2, pp. 88-89.
14. Amalendu Guha, "Parsi Seths as Entrepreneurs, 1750-1850", Economic and Political Weekly, August 29, 1970; Amalendu Guha, "The Comprador Role of Parsi Seths, 1750-1850"; Economic and Political Weekly, November 28, 1970.
15. David Thomson, Europe Since Napoleon, London: Penguin Books, 1984, p. 257.
16. Grummon, "Arab Shaykhdom of Bushire," p. 174.
17. ibid, p. 179.
18. http://en.wikipedia.org/wiki/Jardine_Matheson_Holdings
19. David Edward Owen, British Opium Policy in China and India, New Haven: Archon Books, 1968, p. 197.
20. Owen, ibid, p. 198.
21. http://en.wikipedia.org/wiki/Peninsular_and_Oriental_Steam_Navigation_Company
22. http://en.wikipedia.org/wiki/The_Hongkong_and_Shanghai_Banking_Corporation
منبع: وب سایت تحلیلگر
بسم الله الرحمن الرحیم
رسول معظم اسلام می فرمایند: « لا إیمان لمن لا أمانة له ولا دین لمن لا عهد له»
ترجمه: کسیکه امانت دار نیست ایمان ندارد و کسی که به عهد خود وفا نکند دین ندارد.
شدت و حدت روایات به قدریست که نیازی به ترجمه و توضیح بیشتری نیست. اما چرا به این تندی و با این شدت؟ با رذیله اخلاقی بدقولی و بد عهدی چه بلایایی بر سر فرد و جامعه میاید؟ چرا وفای به عهد مهم است؟ چرا عهد شکنی گناه کبیره است؟ چرا...؟
بگذارید اینطور به قضیه نگاه کنیم. از دید مادی و زاویه نگاه معیشتی نتیجه بد عهدی اینهاست: فرض کنیم با کسی قراری گذاشته ایم برای ساعت 9. اما ما ساعت 12 سر قرار می رویم. نتیجه:
1. بی احترامی به طرف مقابل: این خلف وعده نشان می دهد که ما برای دیگران ارزشی قائل نیستیم.
2. ایجاد کدورت و ناراحتی و کاسته شدن از محبت و دوستی طرف مقابل (اگر ان فرد دوستی باشد)
3. سلب اعتماد: بر فرض اگر طرف مقابل هر کسی باشد( دوست یا غیر دوست) با این کارمان به او نشان داده ایم که فرد قابل اعتمادی نیستیم و نمی توان روی او حساب باز کرد. لذا فرد مقابل همیشه با احتیاط و گاه سوء ظن و نگرانی مراقب اعمال ما خواهد بود و دست آخر هم قطع رابطه( ولو این قطع رابطه نمود خارجی و عینی هم نداشته باشد)
4. درغگو شنانخته شدن: حکایت ما حکایت چوپان دروغگو خواهد بود که هیچ کس سخن و قو و قرار او را به حساب راستگویی نخواهد گذاشت . ما را جدی نخواهد گرفت.
5. دین مادی و معنوی به خسارتهایی که به دیگران وارد می کنیم و مشغول الذمه می شویم( از لحاظ پایمال کردن حق الناس):
فرض کنیم فردی که با قرار گذاشته در همان سه ساعت تاخیر سه ساعت از کار خود کم گذاشته. بر فرض اگر او ساعتی 10000 هزار تومان درامد داشته( البته برای ساعات عمر قیمتی نمی توان گذاشت ارزش گذاری فرضی و حداقلی است) در این مدت 30000 هزار تومان از درآمد آن روز خود را از دست داده و ما به او مدیون خواهیم بود. اگر این سه ساعت را قرار بود که در کنار خانوادهاش باشد و ما خانواده او را از این فرصت محروم کردهایم. در اینصورت به چند نفر دیگر خواهیم بود چار که این حق و فرصت طبیعی دیگران را ضایع کرده و به باد دادهایم.
6. ایجاد ناراحتی و استرسهای عصبی روحی: تصور کنید شما پشت چراغ قرمز ایستادهاید. چراغ راهنمایی از کار بیافتد. این انتظار چند ثانیهای چقدر برایمان سخت خواهد بود(فلسفه زماندار کردن چراغ راهنمایی از این جهت است که رانندگان به خاطر نداشتن زمان دچار اضطراب و استرس نشوند و صبر و تحول خود را از دست ندهند)
7. خیانت: در این گونه موارد ما دچار معصیت دیگری نیز می شویم با عنوان خیانت. چرا که شخص خائن از اعتماد دیگران سوء استفاده کرده و آنان را وادار به انجام کاری کردهایم تا خودشان انتظارش را هم نداشتند و به نوعی در تله افتادهاند. چنانچه می دانستند ما چنین خصوصیتی داریم هیچگاه با قول و قرار انجام کاری را نمیگذاشتند.
8. از دست دادن آبرو: چنین فردی آبرو و حیثیتش و شخصیتش به مرور زمان نزد دیگران کاسته خواهد شد و همه به او به چشم حقارت خواهند نگریست.
شاید اگر بخواهیم بشماریم چند ده مورد دیگر نیز میتوان به فهرست اضافه کرد. اما اینها را گفتم تا بفهمیم گاهی نتیجه رفتارهای به ظاهر کوچک ما می تواند تبعات بسیار بدی داشته باشد که قابل جبران هم نباشد. حال تصور کنید کسی یا کسانی به آرمانی بزرگتر و قول و عهدی عظیمتر خیانت کنند؛ کاری که اصحاب پیامبر پس از رحلتش با اهداف رسالت و نبوت انجام دادند. انان به عهدی که با پیامبر داشتند خیانت کردند( حتی در زمان حیات حضرت نیز از این نمونه بد عهدیها و خیانتها بسیار در کتب تاریخی و روایی وارد شده) نتیجه آن ایجاد تفرقه و نزاعی بزرگ پس از رحلت پیامبر و انحراف اسلام از مسیر اصلیاش و ظلمی مضاعف که بر خاندان نبی اعظم اسلام رفت.
در اینجا از منظر ایات قران به عمق و عظمت این گناه خواهیم نگریست:
الَّذِینَ ینْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یوصَلَ وَیفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ(البقرة/27)
فاسقان کسانی هستند که پیمان خدا را، پس از محکم ساختن آن، میشکنند؛ و پیوندهایی را که خدا دستور داده برقرار سازند، قطع نموده، و در روی زمین فساد میکنند؛ اینها زیانکارانند.
یا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِی الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیکُمْ وَأَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَإِیای فَارْهَبُونِ(البقرة/40)
ای فرزندان اسرائیل! نعمتهایی را که به شما ارزانی داشتم به یاد آورید! و به پیمانی که با من بستهاید وفا کنید، تا من نیز به پیمان شما وفا کنم.( و در راه انجام وظیفه، و عمل به پیمانها) تنها از من بترسید!
أَوَکُلَّمَا عَاهَدُوا عَهْدًا نَبَذَهُ فَرِیقٌ مِنْهُمْ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَا یؤْمِنُونَ(البقرة/100)
و آیا چنین نیست که هر بار آنها [=یهود] پیمانی (با خدا و پیامبر)بستند، جمعی آن را دور افکندند (و مخالفت کردند.) آری، بیشتر آنان ایمان نمیآورند.
وَمَا وَجَدْنَا لِأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَإِنْ وَجَدْنَا أَکْثَرَهُمْ لَفَاسِقِینَ(الأعراف/102)
و بیشتر آنها را بر سر پیمان خود نیافتیم؛ (بلکه) اکثر آنها را فاسق و گنهکار یافتیم!
الَّذِینَ عَاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ ینْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِی کُلِّ مَرَّةٍ وَهُمْ لَا یتَّقُونَ(الأنفال/56)
همان کسانی که با آنها پیمان بستی؛ سپس هر بار عهد و پیمان خود را میشکنند؛ و (از پیمان شکنی و خیانت،) پرهیز ندارند.
إِلَّا الَّذِینَ عَاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ثُمَّ لَمْ ینْقُصُوکُمْ شَیئًا وَلَمْ یظَاهِرُوا عَلَیکُمْ أَحَدًا فَأَتِمُّوا إِلَیهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَى مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُتَّقِینَ(التوبة/4)
مگر کسانی از مشرکان که با آنها عهد بستید، و چیزی از آن را در حق شما فروگذار نکردند، و احدی را بر ضد شما تقویت ننمودند؛ پیمان آنها را تا پایان مدتشان محترم بشمرید؛ زیرا خداوند پرهیزگاران را دوست دارد!( در این ایه شریفه خداوند متعال وفای به عهد را حتی اگر طرف عهد کافر هم باشد الزامی دانسته)
کَیفَ یکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ عِنْدَ اللَّهِ وَعِنْدَ رَسُولِهِ إِلَّا الَّذِینَ عَاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ فَمَا اسْتَقَامُوا لَکُمْ فَاسْتَقِیمُوا لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُتَّقِینَ(التوبة/7)
چگونه برای مشرکان پیمانی نزد خدا و رسول او خواهد بود (در حالی که آنها همواره آماده شکستن پیمانشان هستند)؟! مگر کسانی که نزد مسجد الحرام با آنان پیمان بستید؛ (و پیمان خود را محترم شمردند؛) تا زمانی که در برابر شما وفادار باشند، شما نیز وفاداری کنید، که خداوند پرهیزگاران را دوست دارد!
وَإِنْ نَکَثُوا أَیمَانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِی دِینِکُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لَا أَیمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ ینْتَهُونَ(التوبة/12)
و اگر پیمانهای خود را پس از عهد خویش بشکنند، و آیین شما را مورد طعن قرار دهند، با پیشوایان کفر پیکار کنید؛ چرا که آنها پیمانی ندارند؛ شاید (با شدت عمل) دست بردارند!( در این ایه شریفه عهد شکنی را از صفات ائمه کفر شمرده شده. صفتی که ویژگی بارز سران و سر سلسله کفر است)
الَّذِینَ یوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَلَا ینْقُضُونَ الْمِیثَاقَ(الرعد/20)
آنها(مومنان واقعی کسانی هستند) که به عهد الهی وفا میکنند، و پیمان را نمیشکنند...
وَالَّذِینَ ینْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یوصَلَ وَیفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولَئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ(الرعد/25)
آنها که عهد الهی را پس از محکم کردن میشکنند، و پیوندهایی را که خدا دستور به برقراری آن داده قطع میکنند، و در روی زمین فساد مینمایند، لعنت برای آنهاست؛ و بدی (و مجازات) سرای آخرت!
وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدْتُمْ وَلَا تَنْقُضُوا الْأَیمَانَ بَعْدَ تَوْکِیدِهَا وَقَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَیکُمْ کَفِیلًا إِنَّ اللَّهَ یعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ(النحل/91)
و هنگامی که با خدا عهد بستید، به عهد او وفا کنید! و سوگندها را بعد از محکم ساختن نشکنید، در حالی که خدا را کفیل و ضامن بر (سوگند) خود قرار دادهاید، به یقین خداوند از آنچه انجام میدهید، آگاه است!
وَلَا تَشْتَرُوا بِعَهْدِ اللَّهِ ثَمَنًا قَلِیلًا إِنَّمَا عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَیرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ(النحل/95)
و (هرگز) پیمان الهی را با بهای کمی مبادله نکنید (و هر بهایی در برابر آن ناچیز است!) آنچه نزد خداست، برای شما بهتر است اگر میدانستید.
وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْیتِیمِ إِلَّا بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ حَتَّى یبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کَانَ مَسْئُولًا(الإسراء/34)
و به مال یتیم، جز به بهترین راه نزدیک نشوید، تا به سر حد بلوغ رسد! و به عهد (خود) وفا کنید، که از عهد سؤال میشود!
وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِی وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا(طه/115)
پیش از این، از آدم پیمان گرفته بودیم؛ اما او فراموش کرد؛ و عزم استواری برای او نیافتیم!
وَلَقَدْ کَانُوا عَاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لَا یوَلُّونَ الْأَدْبَارَ وَکَانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْئُولًا(الأحزاب/15)
(در حالی که) آنان قبل از این با خدا عهد کرده بودند که پشت به دشمن نکنند؛ و عهد الهی مورد سؤال قرار خواهد گرفت (و در برابر آن مسؤولند)!
وَالَّذِینَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ(المعارج/32)
و آنها(مومنان حقیقیکسانی هستند) که امانتها و عهد خود را رعایت میکنند
بسم الله الرحمن الرحیم
پولش از پارو بالا می رفت. خودش هم بالاتر می رفت، هر روز؛ آنقدر که دیگر کسی یا چیزی را نمی دید. فقط خودش را می دید که بر مسند زرین برتری و قدرت و شوکت تکیه زده است. احساس بی نیازی می کرد از همه حتی خدا. گه گاهی ناخنک فکری عجیب پایههای ایمانش را قلقلک می داد: من چه نیازی به خدا دارم. خودم زحمت کشیدم و جمع کردم. خودم با این دستای خودم. خمس و زکات مال آدمای بیکار و محتاج خداست. اصلا کی گفته خمس و ذکات برا من واجبه؟ الحمد لله الان همه وضعشون خوبه. یارانه هم که می گیرن. چه احتیاجی به پولای من دارن. این آخوند محله هم که گیر داده به خمس و ذکات و هی هر روز چپ و راست از خمس و ذکات میگه. نمیدونم نماز و روزه ش عله میشه و بله میشه. کفرم درآورده. چو افتاده تو محل که منظورش منم. یه روز باید از خجالتش در بیام و حسابی جلوش وایسم. خمس...خمس...خمس...
تصمیم گرفته بود یک شبه رکوردار ره صد ساله پیمودن باشد. حتی دوست داشت اسمش تو اولین های کتاب گینس هم ثبت بشه. پول سازترین مرد جهان.
کت و شلوار قهوه ای عهد بوق و کهنه و زوار درفته اش همیشه تنش بود. کسی ندیده بود که او در این چند سال لباس تازه ای پوشیده باشد. آنقدر این کت و شلوار و پوشیده بود که با دیدن رنگ پارچه نخ نماشده اش میشناختنش. از ترس خراب شدن و پاره شدن سالی یک بار هم کت و شوارش رنگ اتو و پودر لباسشویی به خودش ندیده بود.
شبهای جمعه با کیسه مشمایی بزرگی نفر اول شام و ناهار مجالس ختم و نذری و احسان اموات بود. حتی زودتر از نزدیکان میت. عادت داشت کیسه پلو و خورشتش را جدا بیاره. در صورت مساعد بودن جو مجلس بساط قابلمه پر کردنش اش هم به راه بود.
همیشه خدا گرسنه بود و شکمش سیرمونی نداشت. می گفتند: یک بار سگی گرسنه رو با چوب و سنگ از خودش رونده بود. سگ با فصله ای از او می ایستد و سرش را رو به آسمان بلند کرده و ناله بلندی سر داده بود. از آن روز به بعد هیچ وقت از خوردن سیر نمی شد. یک دیگ بزرگ را هم می خورد بازهم می گفت گرسنهام. شده بود مامور قبرستان. محتویات روی قبرهایی که با خرمایی، حلوایی تزیین شده بود را چون عقابی تیز چنگی شکار می کرد.
هیچ وقت بخاری روشن نمی کرد می گفت: اسراف است. وقتی پیدایش کردند کنار بخاری نو منزلش از سرما مچاله شده بود. کسی جرعت نداشت توی خونه اش دوبار دستشویی بره. فامیلهاش جرعت نمی کردند سر سفره لقمه ای اضافه بخورند. تکیه کلامش این بود: فلانی میدونی مرغ و گوشت و برنج کیلو چنده؟ تازگیها خیلی خوش خوراک شدی! به خاطر همین اخلاقش کسی دوروبرش نبود همه ازش دوری می کردند.
برادرش آمده بود برای تحویل ارث و میراث برادرش مرحومش. حسابهای بانکی اش پر بود و متعدد. چندین حلبی سکه و اسکناس از انباری منزلش پیدا کردند که شمردنش ساعتها وقت لازم داشت. برادرزنده به برادر مرده اش فحش و ناسزا می گفت: فلان فلان شده حداقل پولاشو یک جا جمع نکرد که اینقدر تو دردسر نیافتم! افتاده بود دنبال بیرون کشیدن آمار ملک و املاک برادر مرده. جنازه برادر هنوز کنج سردخانه چشم انتظار فاتحه برادرش بود.
برادر زنده هر روز سر زنده تر می شد از این همه پول و اموال مفت برادر مرده و پیروزی در مبارزه تصرف شکوهمند اموال بی حد و اندازه او. گه گاهی یادی هم از برادرش می کرد البته با نثار فحش و ناسزا و نفرین. یاد روزهایی می افتاد که برادر مرده اش هر روز سفرهای حسابهای بانکیش بیشتر از قبل می شد اما اون می بایست به خاطر وام ناچیزی هر روز با روسای بانک ها سرو کله می زد و التماس می کرد. احساس می کرد غنیمتی ارزشمند از چنگ دشمنی دیرینه بیرون کشیده.
ناراحت بود از اینکه مجبوره تو مراسم تشییع جنازه و خاک سپاریش شرکت کنه. بعد از کفن و دفن اولین نفری بود که با عجله گورستان رو ترک کرد. رفت سراغ بقیه پولهایی که هنوز حتی تا هم نخورده بودند و زیر بالش و تشک برادر مرده اش هر روز اوتو میخوردند.
حالا نوبت او بود که به جبران چند سال فقر و فلاکت و ناداری اش، با پولهای باد آورده برادر مرده اش برای خودش زندگی مرفهی را فراهم کند.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
آوای آشنا
فهرست موضوعی یادداشت ها
اشتراک