بازدید امروز : 31
بازدید دیروز : 66
به گزارش خبرنگار شبکه اطلاع رسانی دانا وقتی حجاج بین یوسف ثقفی برای نابودی مشی و منش علی (ع) به فکر خاموش کردن نزدیک ترین کسانی افتاد که کلام اورا در سینه ثبت کرده بودند، از اینکه همه قنبر را به او نشان می دادند تعجب نکرد.
خادم خانه علی کسی بود که هم آتش تفتیده امام بر دست برادر خلیفه مسلمین را دیده بود و هم تنها شاهد دست رد علی بر سینه طلحه ها و زبیر ها بود.
حتی حجاج بن یوسف هم می دانست که راوی مورد اعتماد مردم از حدیث های ناگفته امیرالمومنین (ع) غلام او قنبر است نه طلحه ها و زبیرها...
حجاج از قنبر پرسید: برای علی چه می کردی و از او چه میدانی؟
قنبر پاسخ داد: وقتی آب وضوی امام را مهیا می کردم دهمین آیه سوره طلاق را زمزمه می کرد: "وقتی آنچه را که به آنها یادآوری شده بود فراموش کردند..." امام این آیه را به شماها تأویل می داد؛ شما که هرچه شنیده اید را از یاد برده اید.
حجاج گفت پس تو بنده علی شده ای.
قنبر پاسخ داد: من خادم خانه علی هستم و بنده خدا. من خادم آقایی هستم که با دو شمشیر علیه کفر جنگید، دوبار هجرت کرد، به سمت دو قبله نماز خواند و حتی یک لحظه در راهی که برگزیده بود تردید نکرد. او یادگار مجاهدان و زبان گویای پیامبر بود.
قنبر نگاهی به حجاج انداخت و گفت: من حتی به کشته شدنم به دست تو آگاهم که آقایم از آن خبر داده است. و چنان شد که علی خبر داده بود...
روایت چه کسانی از احادیث و وقایع تاریخ پذیرفته است؟
اویس قرنی شبان شتر های بیابان بود، بلال برده حبشی و یا ابوذر شتربان و قنبر غلام وارث مشروع پیامبر خدا بودند و کسی ذره ای در آنچه که نقل می کردند به خاطر پیشه و لباسشان تردید نمی کرد.
در عین حال بودند کسانی که صحابی پیامبر خدا لقب داشتند و به امارت ها رسیدند اما روایاتشان بسیار محل اشکال و بی بنیاد است و البته یکی از مهمترین دلایل عدم اتکای تاریخ به روایات آنها شاید همین مسند ها و قدرت طلبی های آنان باشد.
حکایت خادمی که برای روایت زنده مانده است
پیرمرد فرزانه ای که در میان مردم ایران به «خادم امام» اشتهار دارد، در سال 1306 در روستایی نزدیک قم به نام ابرجس به دنیا آمد. وی قبل از پیروزی انقلاب در قم دکان جگرکی داشت.
با پیروزی انقلاب و اقامت حضرت امام در جماران، مرحوم حاج احمدآقا که در جستجوی فردی مطمئن بود تا بتواند امور دفتر و منزل حضرت امام را به او بسپارد، از طریق خواهر حاج عیسی که اقلیم خانم نام داشت و مدتها در نجف خدمتگزار بیت حضرت امام بود، حاج عیسی را به تهران فرا میخواند و او با رها کردن کار و کسب و منزل خود به تهران میآید و از سال 1360 جزو اولین کسانی میشود که به خدمت صادقانه در دفتر حضرت امام میپردازد
آری حاج عیسی هم خادم خانه رهبر جهان اسلام است. خدمت گزار مقر حکومت اسلامی و غلام حاکمی که پدر بود تا امیر. او خانه و کاشانه خود را برای گوشه نشینی در خانه یار رها کرد و از تنهای دارایی خود که دکان جگرکیش در قم بود هم گذشت و تا لحظه عروج امام لحظه ای از خدمت گزاری او غفلت نکرد.
پس از رحلت پیر جماران، حاج احمد آقا به او گفته بود که از دوری امام تا چهلم دوام نخواهد آورد. حاج عیسی درست در چهلمین روز ارتحال ملکوتی امام روح الله به کما رفت اما...
خادم امام می گوید: حاج احمد آقا به من فرمود که تا چهلم امام بیشتر زنده نخواهی ماند و همینطور هم شد، من روز چهلم امام خمینی (ره) به شدت بیمار شدم و به کما رفتم؛ اما خدا خواست که زنده بمانم و این مسئولیت بزرگ (نقل خاطرات امام) را بر عهده بگیرم تا انشاءالله و به لطف خدا بتوانم با تعریف این خاطرات، راه امام را به جوانان معرفی کنم".
آری شاید او برای روایت زنده مانده است.
اما همین که زبان به روایت گشوده است کلام او را به گناه پیشه پیش از خادمیش بی اساس می خوانند. خادم امام چون باغ دار و سرمایه دار نیست نباید از سیره امام، خارج از سخنان کسانی که به تشخیص مصلحت خود خاطره گو شده اند سخن بگوید و الا با گستاخی تمام می شود عیسی جگرکی...
خادم امام چه گفت؟
حاج عیسی جعفری در خصوص نقل قولهای منتسب به امام (ره) از سوی برخیها طی روزهای گذشته به خبرنگار دانا گفت: "نباید به سخنان بعضیها اهمیت داد؛ چرا که این سخنان بیخود است. اگر امام به دلیلی غیر از اسلام و دین و قرآن قیام میکرد هیچ کس به سخنان وی گوش نمی داد؛ حرف هایی که این روزها به نقل از امام مطرح میشود علیه نظام و دین است لذا نباید به این حرفها اهمیت داد. اگر امام به دلیلی غیر از اسلام و دین و قرآن قیام میکرد هیچ کس به سخنان وی گوش نمی داد؛ حرف هایی که این روزها به نقل از امام مطرح میشود علیه نظام و دین است لذا نباید به این حرفها اهمیت داد. نوه امام که کسی نیست؛ اگر خود امام هم خلاف دین و قرآن حرف میزد کسی به آن توجه نمیکرد به همین خاطر نباید به این حرفها اهمیت داد. سخنان برخی ها علیه دین و قرآن و جمهوری اسلامی است".
خدمتگزار امام در مورد نقل خاطره از امام از سوی هاشمی گفت: "آقای هاشمی در آن زمان در دروازه دولت سکونت داشت و از همان زمان خطی را دنبال میکرد که این خط غیر از جمهوری اسلامی ایران بود. در آن زمان امام آقای هاشمی را خواست تا هم وی را از ادامه طی مسیر درخطی که دنبالش بود بازدارد و هم اینکه از سیاست وی استفاده کند و به همین دلیل بود که آقای هاشمی به مکان فعلی که متعلق به یک سرهنگ بود نقل مکان کرد تا نزدیک امام باشد".
وی تاکید کرد: "ما از ریشه همه این مسائلی که مطرح می شود آگاه هستیم. امام امریکا را مثل سگ درندهای میدانست که اگر پا روی دمش بگذاریم پاس میکند و در کل ایشان هیچ اعتقادی به رابطه با آمریکا نداشت و اگر کسی خلاف این بگوید دروغ گفته است".
رسانه های نزدیک به خاطره گویان مصلحتی، در واکنش به این سخنان صریح و بی پرده حاج عیسی که در انتقاد از هاشمی بود خادم امام را عیسی جگرکی نامیدند و به تمسخر وی پرداختند.
آری حاج عیسی دکان جگرکی داشته است مثل اویس های شبان و ابوذر های شتر بان. اما حاج عیسی خادمی و غلامی را در مکتب قنبر ها آموخته و برای روایت زنده مانده است...
قصه پردازها انتظار این مقابله مردمی را نداشتند
در همین رابطه عضو برجسته جامعه مدرسین حوزه علمیه قم به خبرنگار سرویس سیاسی دانا گفت: برخی ها گمان نمی کردند که با اظهار نظر های نا به جا در خصوص خط روشن امام (ره) با این چنین ایستادگی چشمگیری از سوی آحاد مردم مواجه می شوند.
آیت الله حسن ممدوحی گفت: تفسیر و تبیین خط مشی انقلاب در شرایط گوناگون با مقام عظمای ولایت است و وجود این نقطه محکم اتکا برای ادامه مسیر، دیگر هیچ جای شبهه و تردید و خاطره گویی باقی نمی گذارد.
وی ادامه داد: پاسدار بصیر و بیدار انقلاب با تیز بینی همه چیز را رصد می کند و خط امام (ره) در سیره مقام معظم رهبری متجلی است.
آیت الله ممدوحی گفت: علما، نخبگان و مردم هوشیارانه در برابر همه انحراف ها ایستاده اند و این بار نیز به خوبی بر مواضع استواری را در باره برخی ابهام آفرینی ها دیده ایم که بدون شک در روز 13 آبان به اوج خود خواهد رسید.
مردم کلام امام را می شناسند و با تحریف کنندگان برخورد می کنند
همچنین رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی به دانا گفت: مهم نیست که چه کسی قصد تحریف سیره امام (ره) را دارد. حتی اگر این اقدام از سوی بستگان بیت صالحه امام (ره) باشد مردم آن را بر نخواهند تافت.
حجت الاسلام احمد سالک گفت: مردم خود سخنان و کلام امام (ره) را دارند و آن را می شناسند به همین دلیل حتی اگر یک حرف از جملات امام جابه جا شود با آن برخورد خواهند کرد.
سالک گفت: از روزی که این سخنان مطرح شده و به عنوان مثال در باره شعار مرگ بر آمریکا برخی اظهار نظر ها می شود، می بینیم که مردم در نمازهای جمعه و در اجتماعات خود فریاد های مرگ بر آمریکا را رسا تر سر می دهند و این از هوشیاری و بصیرت مردم است.
روزی دخترک از مادرش پرسید: مامان نژاد انسان ها از کجا اومد؟
مادر جواب داد: خداوند آدم و حوا را خلق کرد اون ها بچه دار شدند و این جوری
نژادانسان ها به وجود اومد
دو روز بعد دختر همین سوال رو از پدرش پرسید
پدرش پاسخ داد: "خیلی سال پیش میمون ها تکامل یافتند و نژاد انسان ها پدید اومد.."
دخترک که گیج شده بود
نزد مادرش رفت
و گفت: مامان تو گفتی خدا انسان ها رو آفرید
ولی بابا میگه انسان ها تکامل یافته ی میمون ها هستند!
من که نمیفهمم؟
مادرش گفت: عزیز دلم خیلی ساده است
من بهت در مورد خانواده ی خودم گفتم
و بابات درمورد خانواده ی خود
لطیفه ای که کل جهان اینترنت را برانگیخت!!!
چندی پیش جوکی به زبان انگلیسی در دنیای اینترنت زاده شد! که نکات ارزشمندی را در خصوص سیاست های رسانه های امریکا در برداشت
ترجمه ی فارسی جوک به شکل زیر است:
مردی دارد در پارک مرکزی شهر نیویورک قدم میزند که ناگهان میبیند سگی به دختر بچه ای حمله کرده است مرد به طرف انها میدود و با سگ درگیر میشود . سرانجام سگ را میکشد و زندگی دختربچه ای را نجات میدهد پلیسی که صحنه را دیده بود به سمت انها می اید و میگوید :<تو یک قهرمانی> فردا در روزنامه ها می نویسند : یک نیویورکی شجاع جان دختر بچه ای را نجات داد اما ان مرد می گوید: من نیوریورکی نیستم پس روزنامه های صبح می نویسند: امریکایی شجاع جان دختر بچه ای را نجات داد . ان مرد دوباره میگوید: من امریکایی نیستم از او میپرسند :خب پس تو کجایی هستی <من ایرانی هستم > فردای ان روز روزنامه ها این طور می نویسند : یک تند روی مسلمان سگ بی گناه امریکایی را کشت !
از ایشان سؤال کردند: آقا! شما چطور به بعضی از این کرامات دست پیدا کردید - ایشان وجود مقدّس آقا جان را هم دیده بودند - ؟
فرمودند: برای خود من هم سؤال بود که این کرامات از کجا آمده. در عالمی وجود مقدّس آقاجانمان، حضرت حجّتبنالحسنالمهدی(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) را دیدم - نفرمودند در چه عالمی - آقاجانمان به من فرمودند: آقا شهاب! در وجود تو به اندازه ارزنی بخل وجود ندارد و خدا هر چه به تو داده است به واسطه این خلق نیکوی توست!
ببینید بخل چه میکند و اگر از آن طرف، انسان بری از این صفت رذیله بود، ذوالجلال و الاکرام چه لطفهایی به او میکند که از اهل کرامات خواهد شد!
اتّفاقاً من یادم هست که وقتی ایشان این ماجرا را تعریف کردند، دو سه نفر از آقایان بزرگوار هم در آن مجلس بودند. خدا علّامه دوانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را رحمت کند، ایشان هم حضور داشتند و وقتی شنیدند مِن ناحیه الحجّه (روحی له الفداء) اینطور به ایشان عنایت شده، به شدّت گریه کردند.
عزیز دلم! مردان خدا اینگونه هستند و پروردگار عالم اگر خیر کسی را بخواهد، او را به سوی ایمان هدایت می-کند، متخلّق به اخلاق الهی میکند و بخل را از وجود او بیرون میبرد؛ طوری که او را ابداً مبتلای به بخل نمیکند.
منبع: نور پرتال
آیت الله العظمی مرعشی نجفی بارها می فرمودند: شبی توسلی پیدا کردم تا یکی از اولیای خدا را در خواب ببینم. آن شب در عالم خواب، دیدم که در زاویه مسجد کوفه نشسته ام و وجود مبارک مولا امیرالمومنین(ع) با جمعی حضور دارند .
حضرت(ع) فرمودند: شاعران اهل بیت را بیاورید. دیدم چند تن از شاعران عرب را آوردند. دوباره فرمودند: شاعران فارسی زبان را نیز بیاورید. آن گاه محتشم و جند تن از شاعران فارسی زبان آمدند. فرمودند: شهریار ما کجاست؟ شهریار آمد. حضرت خطاب به شهریار فرمودند: شعرت را بخوان! شهریار این شعر را خواند :
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ما سوا فکندی همه سایه هما را
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند
چو علی گرفته باشد سر چشمه بقا را
مگر ای سحاب رحمت تو بباری ار نه دوزخ
به شرار قهر سوزد همه جان ما سوا را
برو ای گدای مسکین در خانه علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را
به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من
چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا
به جز از علی که آرد پسری ابولعجائب
که علم کند به عالم شهدای کربلا را
چو به دوست عهد بندد زمیان پاکبازان
چو علی که می تواند که به سر برد وفا را
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحیرم چه نامم شه ملک لا فتی را
به دوچشم خونفشانم هله ای نسیم رحمت
که زکوی او غباری به من آر توتیا را
به امید آن که شاید برسد به خاک پایت
چه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را
چو تویی فضای گردان به دعای مستمندان
که زجان ما بگردان ره آفت قضا را
چه زنم چو نای هر دم زنوای شوق او دم
که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را :
"همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایی بنوازد آشنا را"
زنوای مرغ یاحق بشنو که در دل شب
غم دل به دوست گفتن چه خوش است شهریارا
آیت الله العظمی مرعشی نجفی فرمودند: وقتی شعر شهریار تمام شد از خواب بیدار شدم چون من شهریار را ندیده بودم، فردای آن روز پرسیدم که شهریار شاعر کیست؟ گفتند: شاعری است که در تبریز زندگی می کند. گفتم از جانب من او را دعوت کنید که به قم نزد من بیاید.
چند روز بعد شهریار آمد. دیدم همان کسی است که من او را در خواب در حضور حضرت امیر(ع) دیده ام. از او پرسیدم : این شعر «علی ای همای رحمت» را کی ساخته ای؟ شهریار با حالت تعجب از من سوال کرد که شما از کجا خبر دارید که من این شعر را ساخته ام؟ چون من نه این شعر را به کسی داده ام و نه درباره آن با کسی صحبت کرده ام .
مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی به شهریار می فرمایند: چند شب قبل من خواب دیدم که در مسجد کوفه هستم و حضرت امیرالمومنین(ع) تشریف دارند. حضرت، شاعران اهل بیت را احضار فرمودند: ابتدا شاعران عرب آمدند. سپس فرمودند: شاعران فارسی زبان را بگویید بیایند. آنها نیز آمدند. بعد فرمودند شهریار ما کجاست؟ شهریار را بیاورید! و شما هم آمدید. آنگاه حضرت فرمودند: شهریار شعرت را بخوان! و شما شعری که مطلع آن را به یاد دارم خواندید. شهریار فوق العاده منقلب می شود و می گوید: من فلان شب این شعر را ساخته ام و همان طور که قبلاً عرض کردم تاکنون کسی را در جریان سرودن این شعر قرار نداده ام .
آیت الله مرعشی نجفی فرمودند: وقتی شهریار تاریخ و ساعت سرودن شعر را گفت، معلوم شد مقارن ساعتی که شهریار آخرین مصرع شعر خود را تمام کرده، من آن خواب را دیده ام .
ایشان چندین بار به دنبال نقل این خواب فرمودند: یقیناً در سرودن این غزل، به شهریار الهام شده که توانسته است چنین غزلی به این مضامین عالی بسراید. البته خودش هم از فرزندان فاطمه زهرا(س) است و خوشا به حال شهریار که مورد توجه و عنایت جدش قرار گرفته است
طب الرضا(علیه السلام)
از نخستین کسانی که در پزشکی کتاب نوشته،امام علی بن موسی الرضا(علیه السلام) است. امام وقتی به سوی طوس می آمد، در نیشابور در مجلس مأمون با جماعتی از فلاسفه و پزشکان چون یوحنا بن ماسویه و جبرئیل بن یخشوع و ابن بهله هندی و دیگر کسان گردآمدند و سخن از طب به میان آمد. وقتی مأمون در این باره از امام پرسش کرد، حضرت فرمود: (برای من به مرور زمان تجربیاتی حاصل گشته که آن را برای امیر می نویسم). حضرت، کتابی را درباره امور پزشکی نوشت و برای او فرستاد و مأمون دستور داد تا آن را با طلا بنویسند، از این روی، به رساله ذهبیه موسوم گردیدحضرت، کتابی را درباره امور پزشکی نوشت و برای او فرستاد و مأمون دستور داد تا آن را با طلا بنویسند، از این روی، به رساله ذهبیه موسوم گردید(1). علمای شیعه، افزون بر طب الصادق و طب الرضا، از آثار زکریای رازی و حکمای دیگر نیز استفاده می کردند.
هدایه المتعلمین فی الطب، نوشته ربیع بن احمد الأخوینی النجاری (م:313ه.ق.)، آثار ابوریحان بیرونی (م:440ه.ق.) بویژه الصیدنه، آثار ابن سینا، بویژه قانون، شرح نفیسی، شرح اسباب و قانونچه محمد بن عمر چغمینی (م:745) به مدت بیش از 8 قرن، از متون درسی حوزه های علمیه بوده است و پیشتر در حوزه های علمیه غیر از فقه و اصول، تمامی علوم از ریاضیات و طب و شیمی نیز تدریس می شده است.
افزون بر دانش هایی که نام بردیم، در حوزه های علمیه ، علوم غیر رسمی مانند علم رمل، اعداد حروف، کیمیا و معمّا نیز قرنها در نهان، یا آشکار تدریس می شدند و ما در این جا در مقام بحث از این دانشها و متون و منابع آنها نیستیم که به دقت و فرصت بیشتری نیاز دارد.
________________________________________1. الرساله الذهبیه، معروف بطب الامام الرضا(ع»، تحقیق محمد مهدی طه نجف.
تذکر:
با کمال تاسف باید گفت: کتاب ارزشمند "هدایه المتعلمین فی الطب هدایه المتعلمین فی الطب تصنیف ابوبکر (یا ابوحکیم) ربیع بن احمد اجوینی بخاری شاگرد ابوالقاسم مقانعی از شاگردان ابوبکر محمد بن زکریای رازی. این کتاب در اواسط نیمهی دوم قرن چهارم تألیف شد و در شمار کتب متوسط طب است. نسخهیی از این کتاب در کتابخانهی فاتح استانبول و نسخهیی دیگر در کتابخانهی بودلیان در انگلستان موجود است. " این کتاب ارزشمند جزو معدود کتابهای بجا مانده از آثار قلمی دانشمندان ایرانی است که به فارسی دری منثور نوشته شده که تعداد این کتابها به زحمت به تعداد انگشتان دست میرسد. درباره سرقت این اثر کم نظیر علمی ایرانیان می خوانیم:
"مهدی بیانی در مقاله «سرگذشت حسرتانگیز یکی از نفیسترین نسخههای خطی فارسی» در سال 1329 به سرگذشت تأسفانگیز کتاب خطی «هدایة المتعلمین فی الطب» تصنیف ابوبکر ربیع بن احمد الخوینی بخاری، شاگرد رازی، میپردازد. این نسخه منحصر و بسیار نفیس، به صورت قاچاق به لندن رفت. مرحوم بیانی که در آن زمان رئیس کتابخانه ملی بود، با وجود حمایتهای زیاد وزیر فرهنگ وقت ـ اسماعیل مرآت ـ نتوانست مانع خروج این نسخه از کشور شود."
درباره ویژگیهای منحصر بفرد و ممتاز علمی این کتاب سخن بسیار رفته که در اینجا با مقایسه این اثر علمی به غارت رفته باید گفت:کتاب هدایه المتعلمین فی الطب ، اخوینی بخارائی در زمره قدیمی ترین نسخه های منثور به زبان دری است. اصطلاحات تخصصی پزشکی اش را پیش از ابو علی سینا و ابو ریحان بیرونی[1] استفاده کرده.
[1]. به اتقاد عده ای ابو ریحان بیرونی و ابن سینا اولین کسانی بودند که در آثار خود لغات علمی فارسی به کار برده اند در حالیکه وجود لغات علمی فارسی موجو در این کتاب نشان میدهد اخوینی نویسنده کتاب و استادش و استاد او ذکریای رازی پیشتر این واژگان را به کار برده اند.
در واکنش به حملات اصلاح طلبان علیه راستگو
«دیکتاتوری آشکار»؛ تنها راه ادامه حیات سیاسی مدعیان اصلاحات
حسین شریعتمداری در ستون سرمقاله روزنامه کیهان درمورد اتفاقات اخیر شورای شهر مطلبی را آورده است که در ادامه آن را مطالعه خواهید کرد.
به گزارش فرهنگ نیوز ، شاید در نگاه اول، تعجبآور و باور نکردنی باشد اگر گفته شود مدعیان اصلاحات تنها راه باقیمانده برای ادامه حیات سیاسی خود را در «دیکتاتوری آشکار» دیدهاند و در بستر این رویکرد جدید نهفقط در پی پنهان کردن خوی دیکتاتورمآبانه پیشین خود نیستند بلکه اصرار دارند به عنوان یک جریان سیاسی «دیکتاتور» معرفی و شناخته شوند.
اما چرا؟! و چگونه به این راهبرد رسیدهاند؟ بخوانید؛
1- برخورد اخیر مدعیان اصلاحات با یکی از اعضای همحزبی خود در شورای شهر تهران و اخراج پرسروصدای او از جبهه موسوم به اصلاحات تنها به این علت بود که عضو یاد شده- خانم الهه راستگو- در جریان انتخاب شهردار تهران حاضر نشده بود «آزادی اندیشه» و «استقلال نظر» خود را پای منافع قبیلهای مدعیان اصلاحات قربانی کند. این واقعیتی است که نه فقط هیچیک از اصلاحطلبان چه در شورای شهر و چه در سایر گروهها و احزاب اصلاحطلب آن را انکار نمیکنند، بلکه اصرار دارند که اخراج وی از «حزبکار» و گروه موسوم به «مجمع زنان اصلاحطلب» را تنها به دلیل سرپیچی ایشان از دستورات حزبی و قول و قرارهای قبلی اعلام کنند و سوال این است که چرا؟! آیا مدعیان اصلاحات از درک این نکته بدیهی ناتوانند که اقدام آنها مفهومی جز «دیکتاتوری» ندارد؟!
پاسخ این سوال به یقین منفی است و اصلاحطلبان از پیآمدهای ضدمردمی این حرکت خود باخبرند. بنابراین سوال بعدی آن است که اصرار مدعیان اصلاحات برای معرفی خود به عنوان «دیکتاتور» با چه انگیزه و منظوری صورت پذیرفته و میپذیرد؟! مخصوصا آن که اقدام اخیر آنان با شعارهای «زنده باد مخالف من»! «آزادی عقیده»! «رأی هر کس متعلق به خود اوست»! و... در تضاد و تناقض آشکار است و این تناقض بر هیچکس پوشیده نیست، پس ماجرا چیست؟!
2- برخورد دیکتاتورمآبانه با خانم راستگو اگرچه در محدوده و فضای شورای شهر تهران اتفاق افتاده است ولی مدعیان اصلاحات تلاش فراوانی دارند که دامنه این رخداد و برخورد دیکتاتورمآبانه خود را به تمامی سطوح جبهه اصلاحات گسترش دهند و این تلاش با سروصدای فراوان- تاکید میشود با سروصدای فراوان و نه مخفیانه و پنهان- نیز صورت پذیرفته و هنوز هم ادامه دارد. بلافاصله بعد از مخالفت خانم راستگو با دستورالعمل دیکته شده جبهه اصلاحات، مخالفتهای علنی و توأم با اهانت و ناسزاگویی به ایشان آغاز شد و این مخالفتها و اهانتها به گونهای هماهنگ که از برنامهریزی و سازماندهی پشت صحنه آن خبر میداد، به تمامی روزنامههای زنجیرهای، سایتهای وابسته به اصحاب فتنه، سردمداران شناخته شده جبهه اصلاحات و حتی گروهها و جریانات اپوزیسیون خارجنشین نیز کشیده شد و این پرسش را پدید آورد که آیا سرپیچی خانم راستگو از دستورالعمل جبهه اصلاحات تا این اندازه اهمیت داشته و تعیینکننده بوده است که درباره آن اینهمه سروصدا کنند و با آنهمه تحلیل و تفسیر پیوند بزنند؟!
پاسخ این سوال نیز به یقین منفی است و اقدام سرکار خانم راستگو اگرچه به دلیل آزاداندیشی و استقلال نظری که از خود نشان دادهاند قابل تقدیر است ولی ماجرا در حد و اندازهای نیست که با حجم انبوه سروصداهای پیرامونی و اصرار و تاکید مدعیان اصلاحات برای گسترش ماجرا و فراگیری آن همخوانی داشته باشد، و با جرأت میتوان گفت که انتخاب شهردار تهران هر چند برای اصلاحطلبان از اهمیت ویژهای برخوردار بوده و ناکامی آنان در واگذاری مدیریت این کلانشهر به آقای محسن هاشمی را شکست بزرگی تلقی میکنند اما، داستان مورد بحث در محدوده انتخاب شهردار تهران نیز خلاصه نمیشود مخصوصا آن که آقای قالیباف، شهردار منتخب تهران نشانههای درخور توجهی از همراهی خود با مدعیان اصلاحات بروز داده است.
بنابراین، آقای قالیباف اگرچه شهردار ایدهآل و مورد انتظار اصلاحطلبان نیست ولی انتخاب ایشان نمیتواند مدعیان اصلاحات را تا آن اندازه نگران کرده باشد که عنان از کف داده و با اینهمه سروصدا و جاروجنجال دست به اقدامی بزنند که مفهوم روشن آن رویکرد رسمی جبهه اصلاحات به دیکتاتوری آشکار و بیپرده است. تمامی این شواهد که هیچ نشانهای برای انکار آن دیده نمیشود، حکایت از آن دارند که ماجرای اخیر فراتر از سرپیچی خانم راستگو از دستورالعمل دیکته شده جبهه اصلاحات و یا انتخاب آقای قالیباف به جای آقای محسن هاشمی است چرا که این دو رخداد با آنهمه سروصدا و جاروجنجال گسترده مدعیان اصلاحات همخوانی و تناسبی ندارد.
3- گفتهاند «در مَثَل مناقشه نیست» چرا که «تمثیل» مقایسه میان دو موضوع یا دو پدیده شبیه به یکدیگر است بیآن که این دو پدیده در تمامی ابعاد و مختصات، مانند هم باشند. به عنوان مثال، شخص سنگدل و بیرحم را به شمر تشبیه میکنند در این تشبیه، سنگدلی و بیرحمی شخص تشبیه شده مورد نظر است و نه آن که او را نیز مانند شمر بن ذیالجوشن، قاتل حضرت اباعبداللهالحسین علیهالسلام بدانند.
با این توضیح ضروری که میتواند از برخی قضاوتهای احتمالی و غلط پیشگیری کند، باید گفت رویکرد جدید مدعیان اصلاحات در اعلام دیکتاتوری آشکار و اصرار بر آن- با عرض پوزش- عمدی است و در مواردی با عملکرد برخی از گروهها و جریانات وابسته نظیر طالبان، تکفیریها، منافقین و... بیشباهت نیست- در مثل که مناقشه نیست- و اما، گروههای یاد شده که در میان ملتهای خود جایگاه و پایگاهی نداشتند، رسیدن به قدرت را در حمایت دشمنان بیرونی مردم وطن خویش جستجو میکردند و برای جلب اعتماد قدرتهای بیگانه به دیکتاتوری آشکار در میان اعضای تشکیلات خود روی میآوردند و از این طریق برای حامیان بیرونی خود پیام میفرستادند که در تشکیلات و سازمان تحت مدیریت آنان کمترین سرپیچی یک عضو از دستورات دیکته شده تحمل نمیشود بنابراین، قدرت بیرونی میتواند روی قول و قرارهایی که از سوی سردمداران گروه داده میشود، حساب کند و مطمئن باشد که در صورت زد و بند هیچیک از اعضای گروه اختیاری برای مخالفت نخواهند داشت.
سازمانهای مورد اشاره همراه و در کنار ارسال پیام تسلیم به دشمنان بیرونی، پیام مشابهی نیز برای اعضاء و هواداران خود ارسال میکردند و آن، این که هر یک از اعضاء بلافاصله بعد از مخالفت با دستورالعملهای دیکتهشده به شدیدترین و بیرحمانهترین شکل ممکن تنبیه خواهند شد، سازمانهایی نظیر منافقین، القاعده، سلفیها و تکفیریها با کشتن اعضایی که از دستورالعملهای دیکته شده سرپیچی کرده بودند، آنها را تنبیه میکردند! و جریانات مشابه دیگر که سمت و سوی سیاسی داشتند برای انجام این مأموریت به تخریب شخصیت عضو مخالفتکننده با سرازیر کردن انبوهی از تهمتها و ناسزاها به سوی او، اخراج پرسروصدا از تشکیلات و... روی میآورند و اصرار دارند که تمامی این اقدامات علنی و آشکار باشد تا تصور هزینه سرپیچی از دستورالعملهای دیکته شده مانع مخالفت سایر اعضاء با این دستورات باشد.
4- سابقه سیاه برخی از مدعیان اصلاحات در جریان فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 و همراهی آشکار و برملا شده آنان با دشمنان بیرونی، که نفرت و انزجار مردم از وطنفروشی و خیانت آنها را در پی داشته است، این احتمال را قوت میبخشد که برخی از این«دیکتاتورهای کوچولو» با ناامیدی از کسب پایگاه مردمی، در پی رد و بدل کردن پیام به آن سوی مرزها هستند و اگر چنین نیست - که امید است نباشد!- چه اصراری دارند که با این همه سروصدا و هیاهو و به طور رسمی و بیپرده خود را دیکتاتور معرفی کنند؟!
منبع: پایگاه فرهنگ
آقای هدایتی
انگیزههایی که باعث شد شما به مذهب تشیع روی بیاورید، چه بود؟
ملا محمد شریف زاهدی
از سال 1375 که در حوزه علمیه چابهار مشغول تحصیل بودم، یک مسجدی در کنار ساحل دریا قرار داشت و یکی از اساتید ما به نام مولوی عیسی ملازهی امام جماعت این مسجد بود و بعضی از اوقات را که ایشان به مسافرت میرفت یا کسالت داشت، بنده را به عنوان امام جماعت این مسجد تعیین میکردند. در کنار این مسجد، یک حسینیهای وجود داشت که متعلق به شیعیان مهاجر چابهار بود. در شب عاشورای سال 1375، بعد از نماز عشاء، متوجه صدایی از بلندگوی آن حسینیه شدم و رفتم کنار پنجره آن حسینیه و نشستم تا ببینم این روحانی شیعه چه میگوید. از آنجایی که از بعضی از سلفی مسلکها شنیده بودیم که علماء شیعه نسبت به صحابه، توهین میکنند، رفتم به سخنان او گوش دهم. دیدم که در رابطه با امام حسین (علیه السلام) نکاتی را بیان میکند. خصوصا وقتی بنده رسیدم، حدیث:
إن الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة.
را بیان کرد و توضیح داد. این روایت در بسیاری از روایات اهل سنت وجود دارد، حتی در مطالب درسی به ما گفته بودند. بعضی از مولویها که گفته بودند علماء شیعه نسبت به صحابه کملطفی میکنند، بنده دیدم که امام حسین (علیه السلام) هم از صحابه رسول اکرم (صلى الله علیه و آله) است و این روحانی شیعه از امام حسین (علیه السلام) تعریف میکند. چند دقیقه بعد دیدم که آن روحانی، شروع کرد به روضه خواندن و آنقدر صدای زیبا و شیوا و دلسوزی داشت که بنده هم به گریه افتادم و اشک ریختم. به حوزه برگشتم و خیلی ناراحت بودم که حتی بعضی از هم اتاقیهای بنده از من سوال کردند که شما چرا ناراحت هستی؟ من چیزی به آنها نگفتم.
روز بعدش از یکی از دانشجویان اهل سنت که با بنده رفیق بود، سوال کردم: شما معلم شیعه دارید یا خیر؟ گفت: بله داریم. گفتم: از او یک کتاب بگیر و بیاور تا من مطالعهای درباره شیعه و عقاید آن داشته باشم. این دانشجوی عزیز کتاب شبهای پیشاور مرحوم سلطان الواعظین شیرازی را برای من آورد. وقتی من شروع کردم به مطالعه این کتاب، ابتداءاً تعجب کردم که یک سری احادیث و روایاتی را از منابع خود ما اهل سنت آورده بود و شنیده بودم که علماء شیعه از کتابهای اهل سنت خوششان نمیآید، ولی دیدم که ایشان کتابهای اهل سنت مطالعه کرده است و از منابع ما اهل سنت، این روایات را به این زیبایی نقل کرده است. بنده مجبور شدم این کتاب را پنهانی در کتابخانه حوزه علمیه چابهار، شبها تا ساعت 2 نیمه شب مطالعه کنم. اگر کسی هم وارد کتابخانه میشد، من میز بزرگی برای مطالعه داشتم و این کتاب را زیر میز میگذاشتم و کتاب درسی را بالا میآوردم تا کسی متوجه نشود. الحمدلله این کتاب شبهای پیشاور و قضیه حسینیه چابهار کمکم باعث شد تا من تحقیق و مطالعه کنم. تا اینکه سال 1379 به این نتیجه رسیدم منابعی که سلطان الواعظین شیرازی در شبهای پیشاور آدرس داده بود، همهاش درست بود.
در سال 1379، یکی از بزرگترین برکاتی که خداوند نصیبم کرد و بسیار بنده را مشتاق مکتب ائمه (علیهم السلام) کرد، این بود که بنده بعد از مطالعه این کتاب، محبتم نسبت به حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) و حضرت علی (علیه السلام) بیشتر شده بود.
در روستایی که امام جماعت بودم، نکتهای که تا الآن هم فراموش نکردم و خیلی از اهل سنتی هم که با بنده مراوده دارند، این موضوع را به عنوان نکتهای عجیب نقل میکنند، این بود که پیرمردی که مؤذن مسجد بود، روزی به من گفت:
من دختری دارم که ازدواج کرده و 7 سال است وقتی که حامله میشود، بچههایش در 2 ماهگی سقط میشوند. شما دعایی بکنید که این مشکل حل شود.
تنها کاری که میتوانستم بکنم و یک عنایت إلهی بود، این بود که در دلم گفتم:
خدایا! من میخواهم این دعا را بنویسم که اگر واقعا در مورد این قضیه مرا خوشحال کردی، من حتما شیعه میشوم و مکتب اهل بیت (علیهم السلام) را قبول میکنم.
دعا این بود:
إلهی بفاطمة . . . . . . أللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
این را به خاطر حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) و حضرت علی (علیه السلام) نوشتم و گفتم:
خدایا! اگر اینها مقام و عزت بسیار بزرگی نزد شما دارند، پس بچه این دختر را سالم نگهدار.
به والله قسم! 10 شبانهروز کامل نماز شب خواندم و گریه کردم و خیلی هم از خدا التماس کردم که مرا در این قضیه، خوشحال بدارد و حق را نصیب من بفرماید. بعد از 3 ماه، به من خبر دادند که آن زن سقط نکرده است و بچه هم سالم است.
الآن مردم آن منطقه هم که صدای مرا میشنوند، واقعا بدانند که این عنایت خداوندی بود که آن زن، دختری به دنیا آورد و الآن هم نامش فاطمه است و خود بنده گفتم که نامش را فاطمه بگذارند.
این نکته ظریفی بود که خداوند، بنده را به حقانیت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) و امیر المومنین (علیه السلام) متوجه کرد.
منبع: سایت ولیعصر
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
آوای آشنا
فهرست موضوعی یادداشت ها
اشتراک