بازدید امروز : 56
بازدید دیروز : 193
بسم الله الرحمن الرحیم
قربانش برم خدارو. عجب مامورهای سمجی دارد. مگر ول میکنند! آن هم سر گردنه بیچارگی و تهی دستی و پشیمانی.تا جواب نگیرند ولت نمیکنند. مامور دوم دوباره با غیض و غضب میپرسد: بگو چه کارش کردی؟ چرا دل بستی به زنجیر طلاییش؟ دست و پایت میلرزد. با نالهای کوتاه و بریده از تماس تنت با دیوار سرد و مرطوب، یخ سکوت خانه آخرتت میشکند. خودت را کمی جابجا میکنی و ناله میکنی! اما دریغ از یک وجب جا! نالهات اما گرم است. حرارت عذاب وجدانت برف غفلتت را آب کرده است. عرق شرم آن بر دامن چرکین اعمالت جاریست. گوشهایت تا به حال بدهکار کسی نبود جز دلت. «دلم میخواهد، من میخواهم مال خودم باشد.»
مروارید اشکی بر گوشه چشمان ترش میلغزد. پشت دیوار لرزان نگاهش قلب کوچکش نا آرام و بیقرار منتظر پناهگاهیست تا از زیر شراره آتشین رگبار نگاهت فرار کند. موهای بافتهاش، لباس گل گلی و دامن چیندار کودکانهاش، روبان قرمزی که خوشه کوچک موهایش گره زده. نگاهش...! جوری نگاهت میکند که تو را یاد عروسکهای پشت ویترین مغازه اسباب بازی فروشی میاندازد؛ هر وقت رد میشوی با گوشه چشم بی تفاوتی برانداز کنان از کنارشان رد میشوی، به نظرت ضعیف و حقیر میآیند. گویی پرنده کوچکی هستند که در پشت قفسی شیشهای به دام افتاده باشند و با نگاه خیره شان از رهگذران تقاضای آزادیشان را التماس میکنند.
«نه نمیدهم!» طنین خشدار فریادم توی کاسه سرم ناقوس وار ضربه میزند. پشت میکند و در حالیکه گوشه موهای بافته شده کاموایی عروسکش را در دست دارد و پاهایش را روی زمین کشیده میشود، شانههای کوچکش طاقت بار سنگین غم را ندارد. پا کشان و بغض آلود سمت دیوار روبروی من میرود. آرام می ایستد و سرش را بلند میکند آن بالا به چیزی روی سینه دیوار خیره میشود. ترک کهنه دیوار که انگار از فرق سر نرگس دهن باز کرده است توجهم را به خودش جلب میکند. با نگاهم ترک را تعقیب میکنم. نگاهم به بالا کشیده میشود. ترک تا زیر تابلوی رنگ و رو رفتهای خزیده است. مردی با صورتی خندان و دختر بچهای که گرم گرم در آغوش کشیده. پشت سرش گوشه گنبد طلایی پیداست. انگار صورت مهربان مرد را با قابی زرین قاب گرفته باشند. روبانی مشکی گوشه تابلو را سیاه کرده است. مرد دستی دیگر را به نشانه احترام روی سینه دارد. دختر بچه با شیطنت در حال کشیدن زنجیر ساعت جیبی مرد است و چشمانش از خنده برق میزند. دزدکی نگاهی به مشتش میاندازد. مشتش را باز میکند. رنگ طلایی چشمانش را خیره کرده. دوباره مشتش را محکمتر میفشارد. دوباره با خودش زیر لب آهسته زمزمه میکند: «نمیدم. مال خودمه .»
... از تو نمیپرسند: چه داشتی و چه نداشتی. از تو میپرسند: چرا داشتی، چرا نداشتی؟
نمی توان فیلم "کتاب ایلای" را تنها نتیجه فیلمسازی برادران هیوز ( که مهمترین آثارشان "در جهنم" به سال 2001 و "جامعه تهدید شده" در سال 1993 بوده) و حتی تالیف نوسینده گمنامی با اسم "گری ویتا" دانست که این نخستین فیلمنامه اش به شمار می رود و با نام مستعار GAZ تا کنون یک تدوین گر بازی های کامپیوتری بوده است. خصوصا که "کتاب ایلای" یک فیلم ایدئولوژیک آخرالزمانی به شمار رفته و نه برادران هیوز و طبعا نه گری ویتا هیچکدام تاکنون در طی فعالیت هنری شان نشانی از تمایل به این گونه آثار بروز نداده اند. اگرچه در این یکی دو ساله ، بسیاری از سینماگران بی ارتباط با این نوع سینما ( بنا به سیاست های غالب کمپانی های هالیوودی) وارد این عرصه شده اند ؛ همچون کویینتین تارانتینو ، متیو کاسوویتس ، لارس فن تریر ، ویلیام فرید کین و حتی امثال مارتین اسکورسیزی و ...
اما به نظر می آید مهمترین عنصر سازنده فیلم "کتاب ایلای" ، تهیه کننده آن جوئل سیلور باشد که در کارنامه سینمایی اش ، تعداد زیادی فیلم های ایدئولوژیک و به خصوص آخرالزمانی یافت می شود. از سه گانه "ماتریکس " گرفته تا "تئوری توطئه" و "وی برای وندتا" و "تهاجم" و تا همین "شرلوک هلمز" که گای ریچی درباره فراماسونری در سال جاری جلوی دوربین برد. از همین رو فیلم "کتاب ایلای" در میان خیل آثار آخرالزمانی امروز ، جایگاه خاصی پیدا می کند. مشخص است که فیلم به سبک و سیاق تولید در هالیوود ، به صورت طرح یا قصه و داستان توسط تهیه کننده یعنی جوئل سیلور سفارش داده شده ، سپس برای تبدیل شدن به فیلمنامه به "گری ویتا" سپرده اند و بعد از آن ، برادران هیوز برای کارگردانی آن انتخاب شده اند. اما آنچه بیش از هر یک از عوامل یاد شده در فیلم "کتاب ایلای" روشن است ، همانا تاثیر شخص جوئل سیلور برکلیت ساختار روایتی و سینمایی اثر است. شباهت های انکارناپذیری که مابین تولیدات پیشین سیلور و فیلم "کتاب ایلای" به چشم می خورد ، اثبات این مدعا می تواند باشد.
داستان فیلم مانند برخی از آثار اخیر سینمای آخرالزمانی همچون "جاده" یا "لژیون" و یا "بابل پس از میلاد" ، یک قصه پست آپوکالیپتیک یا پسا آخرالزمانی است. یعنی تمدن بشری به دلائل نامشخصی نابود شده و حالا تعداد معدودی که باقیمانده اند برای بقا یا حفظ نسل انسان ، تلاش می نمایند.
اما اگرچه در فیلمی مانند "جاده" چندان از علل نابودی تمدن بشری سخن نمی رفت ولی در فیلم "کتاب ایلای" به تدریج و با پیشروی داستان که سوالات بیشتری در ذهن مخاطب ایجاد می گردد ، سعی شده نه به طور واضح و مشخص ، بلکه با ارائه کدهای روایتی، به چگونگی آن ویرانی اشاره شود. مثلا در یکی از صحنه های میانی فیلم که شخصیت اصلی داستان برای دختری که همراهش است ، گذشته را توضیح می دهد ، این اشاره ها وجود دارد. او می گوید:
"...جنگ یک سوراخ بزرگ در آسمان ایجاد کرد ، خورشید پایین آمد و همه چیز و همه کس را سوزاند. من سرگردان و آواره بودم. واقعا نمی دانستم که چه بکنم یا کجا بروم. فقط از اینجا به آنجا می رفتم و سعی می کردم زنده بمانم..."
در جایی دیگر از فیلم نیز صحبت از جنگی است که رخ داده و بسیاری از مظاهر تمدن را به نابودی کشانده است. جنگی که سوراخی در آسمان ایجاد نموده یعنی لایه اوزون را پاره کرده است. بنابراین جنگ یاد شده ، احتمالا یک جنگ هسته ای بوده که باعث سوختن و کوری بسیاری از بازماندگان کره خاکی گردیده است. به گونه ای که هرچه در کادر دوربین رویت می شود ، خرابی و ویرانی و قتل و غارت و کشتار است. در همان نخستین سکانس فیلم که دوربین برروی اجساد متلاشی شده تراکینگ می کند و یک گربه وحشی لاغر به یکی از این اجساد یورش برده ، دوربین آرام و با زمینه صدای نفس کشیدن پشت ماسک به کمینگاه مردی تنها با سر و روی پوشیده نزدیک می شود که با تیرکمانش ، گربه بخت برگشته را نشانه رفته و سپس تیر از کمان رها شده ، از آن گربه ، شام شب مرد را فراهم می آورد. از همین جا و با پازل شدن سکانس بعدی که مرد به خانه مخروبه ای پناه می برد و به فراهم آوردن عذایش و همچنین استراحت مشغول می شود ، به راحتی می توان پی برد که فاجعه عظیمی برروی کره خاکی اتفاق افتاده است.(اینچنین فیلمنامه و فضای قوی فیلم "کتاب ایلای" ، با طمانینه و سنگینی خاصی به سنگینی فاجعه ای که اتفاق افتاده، مخاطبش را با حادثه عظیمی که کزه زمین را به خاک و خون کشیده ، آشنا می سازد. )
مرد تنها ( با بازی دنزل واشینگتن) که در دل بیابان های بی آب و علف و خرابه های تمدن بشری به سوی مکانی نامعین ، پیش می رود ، فقط در یک صحنه فیلم ، وقتی تقریبا به انتهای مسیرش رسیده ، خود را "ایلای" معرفی می نماید. مردی با سر و وضعی پرگرد و خاک و کوله ای که درونش کتابی پنهان ساخته است. کتابی که هر از گاهی آن را از درون پارچه های محافظش خارج کرده و مطالعه می کند. او برای محافظت از این کتاب تا سر حد مرگ پیش می رود و با سلاح هایی که در اختیار دارد از جمله یک تیغ بلند ، یک اسلحه اتوماتیک و یک تیرکمان ، با کسانی که بخواهند به آن دسترسی پیدا کنند ، مقابله می کند.
اما هنگامی که "ایلای" به شهری می رسد و درمی یابیم که در آن شهر فردی به نام "کارنگی"(با بازی گری اولدمن) هم با استخدام عده ای از راهزنان و اراذل در پی همان کتاب است ، کنجکاو می شویم که چه موضوع با اهمیتی در آن کتاب وجود دارد که فردی همچون کارنگی با آن دم و دستگاه آل کاپونی سعی در بدست آوردنش دارد. خود کارنگی در یکی از صحنه های فیلم در مقابل پرسش معاونش راجع به آن همه اشتیاق و صرف سرمایه مادی و انسانی که کارنگی برای دستیابی به آن کتاب هزینه می کند ، پاسخ می دهد:
"آن کتاب یک اسلحه است که قلب ها و مغزهای ضعیف و ناامید را نشانه می رود، اگر ما می خواهیم بر جایی گسترده تر از این شهر حکم برانیم ، به آن کتاب نیاز داریم. مردم از همه جای دنیا خواهند آمد اگر کلمات از آن کتاب باشد..."
روشن می شود که کتاب مورد بحث ، شبیه آنچه در "ایندیانا جونز و صندوقچه گمشده"( استیون اسپیلبرگ) وجود داشت ، تصاحبش می تواند حکومت جهانی را به صاحبش ببخشد. کتابی که با هوشمندی جوئل سیلور و برادران هیوز و گری ویتا ، تا آخرین سکانس های فیلم ، رویت نمی شود و مخاطب به طور قطعی نمی تواند به ماهیت آن پی ببرد. "سولارا" شخصیت دیگر فیلم است که کارنگی با گروگان گرفتن مادرش ، "کلودیا" ، او را برای جلب نظر "ایلای"جهت ماندن در آن ، نزد او می فرستد. در همان دیدار ، ایلای کلماتی از کتاب را برای سولارا به صورت دعای پیش از شام زمزمه می نماید. بالاخره با نشانه هایی که سولارا ناگزیر و به دلیل شکنجه مادرش به کارنگی می گوید( با انگشتانش ، علامت حک شده برروی جلد کتاب که یک صلیب است را نمایش می دهد) این فکر در ذهن مخاطب قوت می گیرد که کتاب یاد شده ، همان کتاب مقدس مسیحیان یعنی انجیل است. اگرچه در صحنه ای که سولارا سعی دارد تا از خواب ایلای استفاده کرده و نگاهی به کتاب بیندازد ، تنها کلمه "ایلای" را روی آن می توان دید. از همین روست که وقتی در اواخر فیلم ، کارنگی کتاب را با زور اسلحه از ایلای گرفته و نقش صلیب را روی آن می بینیم ، هنوز در شک هستیم که آیا کتاب اصلی به دست او رسیده یا بازهم ایلای کلک دیگری سوار کرده و دوباره به کارنگی رودست زده است!
اما در برخی صحنه های دیگر هم ایلای که با سولارا برای رسیدن به هدفش ( که آن را "غرب" ذکر می کند!) ،در بیابان ها و اماکن مخروبه ره می سپرد ، همچنان از آیات کتاب مقدس برایش می خواند تا شک مخاطب درباره محتوای کتاب کمتر و کمتر شود.
آنچه که اهمیت نسخه کتاب مقدسی که در اختیار ایلای قرار دارد را بیشتر می کند ، آن است که از فحوای صحبت هایی که از طرف کارنگی بیان می شود ، متوجه می شویم که کلیه نسخه های این کتاب پس از جنگ هسته ای ، سوزانده شده است.(چرا و از سوی چه کسانی؟ توضیحی داده نمی شود) و آنچه نزد ایلای است تنها نسخه باقیمانده به شمار می آید. نسخه ای که گویا قرار است تمدن بشری را از اضمحلال نجات بخشد و نسل انسان ها را از نابودی برهاند.
جوئل سیلور ، برادران هیوز و فیلمنامه نویسشان گری ویتا برای پیشبرد سیر دراماتیک قصه و فیلمنامه تا اینجای کار ، مسیر جذاب و پرکششی را در نظر گرفته اند. اگرچه برخی شخصیت ها از جمله کاراکتر خود ایلای ، کاملا کلیشه ای بوده و همان فرد برگزیده و رویین تنی است که همه را حریف بوده و قرار است یک تنه با رساندن کتاب یاد شده به مقصدی در غرب ، تمدن و نسل بشری را از اضمحلال نجات بخشد. ( اگرچه سازندگان فیلم تلاش دارند ، ویژگی رویین تنی را از وجود ایلای بزدایند تا نکند وجه خرافه فیلم غلبه کرده و آنچه راجع به محافظت از او در مقابل هرکس و هرچیزی برای رساندن کتاب ، ذکر می کند را همانند مسیح ، تنها تا پایان ماموریتش برقرار بدانند اما به هر حال مقاومت او دربرابر گلوله ای که از سوی کارنگی به شکمش شلیک شده علیرغم پانسمان و باندپیچی برای جلوگیری از خونریزی ، به هرحال از حد و توان یک انسان معمولی ، آنچنان که کارنگی وصف می کند ، خارج است. این رویین تنی را حتی در درگیری با دار و دسته کارنگی درزمانی که قصد دارد با کتاب از شهر خارج شود ، شاهدیم که چگونه نخستین گلوله ها بر وی اثر نمی کنند. )
اما خودش درباره ماموریتی که شامل حالش گردیده به سولارا چنین توضیح می دهد :
"...روزی صدایی شنیدم که نمی دانم چگونه آن را توضیح دهم. مثل اینکه از درون من ، کسی مرا ندا می کرد. اما می توانستم آن را بشنوم . آن صدا واضح و روشن بود به روشنی یک روز. روشن بود ، همانطوری که الان تو با من صحبت می کنی. آن صدا به من گفت که کتاب را به طرف غرب ببرم. آن صدا به من گفت که یک راه عبور در کنار من وجود دارد. و من در این راه هدایت می شوم تا کتاب را به مکانی امن برسانم. آن صدا به من گفت که من دربرابر همه چیز و هرکسی حمایت خواهم شد و مرا در راه خودم نگاه خواهد داشت ، اگر من ایمان داشته باشم. این موضوع مربوط به 30 سال پیش است و من از آن موقع این مسیر را در پیش گرفته ام..."
اما دربرابر این منجی آخرالزمان و مسیح موعود که پس از حضرت مسیح (ع) برای دومین بار کتاب مقدس را برای هدایت بشر به سوی جایگاه امنش حمل می نماید ، کارنگی ضد مسیح و به قول کتب مقدس ، دجال به شمار می آید که می خواهد به سوء استفاده از آن کتاب ، مردم را به آیین شیطانی خود درآورد. شاید این یکی از ویژگی های بارز محتوایی فیلم "کتاب ایلای" در برابر دیگر آثار مشابه آخرالزمانی باشد که در طول فیلم ، مسیح و ضد مسیح را به طور علنی و ملموس در تقابل و جنگ با یکدیگر قرار می دهد. ایلای از همه آنچه راجع به مسیح موعود گفته شده ، برخوردار نشان داده می شود ؛ کتاب مقدس ، محافظت غیبی ، رویین تنی ( چنانچه مانند حضرت عیسی که به روایت مسیحیان پس از مصلوب شدن و دفن ، مجددا زنده شد و به آسمان ها رفت ، ایلای نیز پس از اینکه مورد اصابت گلوله کارنگی قرار گرفت و برزمین افتاد و ظاهرا مرد اما پیش از بازگشت سولارا ، برخاسته و همچنان به راه خویش و ماموریتش ادامه داد) و اینکه او مدام از آیات کتاب مقدس برای صحبت و نصیحت مردم بهره می جوید و...و کارنگی هم تقریبا دارای ویژگی ها و خصوصیات ضد مسیح و دجال ، آنچنان که کتب مقدس روایت کرده اند ، هست ؛ تشکیلاتی مخوف برای حکومت بر جوامع دارد ، به استثمار و بهره کشی از انسانها مشغول است و می خواهد با سوء استفاده از کتاب مقدس و با ظاهر مسیحایی ، آدم ها را تسلیم نیات پلید خود گرداند.
شخصیت کارنگی را می توان قویترین کاراکتر فیلم "کتاب ایلای" محسوب کرد که از یک سو نگران حفظ کتاب مقدس است و خود را بزرگ شده با آن می داند و از سوی دیگر دم از نیات شیطانی خویش برای سوء استفاده از آن می زند. برادران هیوز و گری ویتا ( و البته در اصل همچنانکه گفته شد جوئل سیلور) به نوعی کاراکتر او و افرادش را همسان دار و دسته های خلافکار فیلم های وسترن تصویر کرده اند تا با بهره گرفتن از آن فضا و تضادش با تصاویر تمدن امروز بشری ، بتوانند به اصطلاح تمدنی که بر ویرانه های جنگ آخرالزمان بنا می شود را به تصویر بکشند. از همین رو اساسا نوع فضاسازی خصوصا در سکانس های نخستین ، به شدت فیلم های وسترن را تداعی می کند. مردی یکه و تنها از ناکجا آبادی به آن شهر مخروبه می رسد که خرابی ها آن را کاملا شبیه شهرک های فیلم های وسترن نموده با آن تک خیابان اصلی و یک بار یا کافه که در اختیار رییس باند خلافکاران است و حتی نحوه ورود ایلای به فروشگاه شهر با آن لگدی که به در می زند و یا شکل ورود دار و دسته کارنگی به خیابان اصلی که انگار در فیلم "ریوبراوو" هاوارد هاکس ، برادران جو بردت به شهر وارد شده اند!
چنین فضای وسترن گونه در مقابل فضای منطقه ای قرار می گیرد که هدف و مقصود اصلی راه ایلای در غرب است. همان جایی که از فراز پل معروف و این بار تخریب شده گلدن گیت سانفرانسیسکو رویت می شود و ایلای بالاخره سخن از رسیدن به مکان مورد نظرش می کند. مکانی که در آن (شبیه به کشتی نوح فیلم "2012") اکثر نشانه های علمی و فرهنگی و هنری و اقتصادی تمدن بشری گردآوری شده و یک دستگاه چاپ نیز به آنها اضافه شده تا دوباره دستاوردهای علمی و فرهنگی را نشر دهند و در این میان به قول لومباردی که گویا مسئولیتی در جمع آوری مظاهر فرهنگ و تمدن بشری دارد ، جای کتاب مقدس خالی بوده که آنهم توسط ایلای اضافه می شود.
در واقع می توان همه آن تصاویر شهرک های مخروبه که فضای وسترن قرون 17 و 18 و 19 میلادی در اوایل پاگیری نخستین کلنی های مهاجرنشین در قاره نو را تداعی می کند ، در راستای تمامی نماهای تکان دهنده ای به حساب آورد که از بقایای سمبل های تمدن قرن بیستمی نشان داده می شود ، مانند بزرگراهها و پل های غول آسایی که مورد اصابت بلایی آسمانی واقع شده اند. در واقع سازندگان"کتاب ایلای" به نوعی تمدن قرن بیستمی بشر امروز در آمریکا را با همان روح و درونمایه توحش و بربریت وسترنی قرون پیشین ، تصویر نموده اند. روح و درونمایه ای که از کتاب مقدس خالی بوده است و در طی قرون تنها شکل و قواره عوض کرده است. (همان نگاه کوبریکی به همسانی میمون های میلیون ها سال پیش روی زمین با بشر امروزی در مواجهه با سنگ صیقل خورده آسمانی در فیلم "2001 : یک ادیسه فضایی" )
اما سوال اساسی اینجاست که این کدام کتاب مقدس و آسمانی است که همه نسخه هایش ، پس از جنگ هسته ای آخرالزمان سوزانده شده و قرار است باعث و بانی نجات کل نسل بشر گردد؟
ابتدا از کتاب مقدس انجیل سخن می رود که برروی آن علامت صلیب حک شده است. اما این کدام انجیل است که قابلیت نجات بشر آخرالزمان را دارد در حالی که در انجیل های معتبر بشارت پیامبر آخرالزمان با نام احمد داده شده است؟ آیا واقعا این انجیل همان متن مشهور به متن "عهد جدید" است ؟ به نظر می آید پاسخ این سوالات منفی باشد ، چراکه خود ایلای وقتی همراه سولارا به مکان تعیین شده می رسد ، خودش را حامل "انجیل شاه جیمز" معرفی می کند. همین عبارت می تواند روشنگر ماهیت ایدئولوژی و تفکری باشد که بر فیلم و قصه و داستان آخرالزمانی " کتاب ایلای" حاکم است. قابل ذکر اینکه جیمز اول از صلیبیونی بود که کشتارهای دهشتناکی در سرزمین های اسلامی به راه انداخت و مورد حمایت اسحاق کور و شاگردش موسی بن نهمان معروف به نهمانیدس ( از بنیانگذاران فرقه صهیونیستی کابالا معروف به تصوف یهود) قرار داشت. از همین روست که ایلای به هنگام روایت حفظی کتاب مقدس برای اینکه به قلم لومباردی مکتوب شود، با اسفار تورات ( کتاب یهودیان) و سفر اولش یعنی سفر پیدایش آغاز می کند!(قابل ذکر اینکه ایلای براثر صدها بار خواندن آن کتاب ، در واقع تمامی آیات و کلماتش را حفظ شده و پس از اینکه آن را از دست می دهد ، مانند آن حافظان کتاب در فیلم "فارنهایت 451" فرانسوا تروفو ، در آخرین روزهای عمرش محتوای آن را از حفظ می خواند و لومباردی ، آن گفته ها را به رشته تحریر درمی آورد. ضمن اینکه در پایان فیلم مشخص می شود، آن تنها نسخه باقیمانده از کتاب مقدس ، کتاب مخصوص نابینایان و به خط بریل نوشته شده بوده. در واقع ایلای هم یک نابینا بوده است و در طول 30 سال سفرش به سوی مقصدی در غرب ، با همان به قول خودش هدایت غیبی راه پیموده و به مقصد رسیده است. و طرفه آنکه کارنگی سرانجام به همان نسخه خط بریل کتاب مقدس دست می یابد که به قول کلودیا ، در نزدیکی اش قرار دارد ولی به اندازه هزاران کیلومتر از آن دور است!)
از همین جا می توان عمق تفکر اوانجلیستی / کابالیستی حاکم بر فیلم را دریافت . چراکه اگرچه کتاب مقدس برخی فرقه های پروتستانی با عهد قدیم یا همان تورات آغاز می شود اما امروزه تنها کتاب ظاهرا مذهبی که با تورات شروع شده و سپس با عهد جدید ادامه یافته و با مکاشفات آخرالزمانی یوحنا پایان می یابد ، انجیل اوانجلیکی است که باورها و اعتقادات آرماگدونی را مبنی بر جنگ فاجعه بار آخرالزمان نشر می دهد و اعتقادات جنگ طلبانه و ضد بشری این فرقه صهیونیستی که همراه صهیونیست های یهودی برای برپایی حکومت جهانی صهیون با مرکزیت اسراییل طرح و نقشه های تجاوزکارانه خطرناکی را در دستور کار خود قرار داده و اینک بر غرب صلیبی از جمله ایالات متحده آمریکا تسلط سیاسی و اقتصادی و فرهنگی کامل دارند را تبلیغ می نماید.
از طرف دیگر امروز، تنها فرقه ای که تفکرات آخرالزمانی با سرانجام جنگ آرماگدون که به ویرانی کره زمین یا تمدن بشری می انجامد و باعث ظهور و یا بازگشت منجی یا به قول آنها همان مسیح خواهد شد ، همین اوانجلیست ها یا مسیحیان صهیونیست هستند که اینک با بیش از 1500 رسانه صوتی و تصویری و 70 تا 80 درصد فیلم های هالیوود و دهها هزار کلیسای خانگی و در تاکسی و اتوبوس و مدارس و ...به اشاعه تفکرات مخرب و نژادپرستانه خود اشتغال دارند. چنانچه بسیاری از آثار سینمایی تولید کمپانی های هالیوودی که امروزبه فیلم های آخرالزمانی شهرت یافته اند ، همین نوع ایده های ضد انسانی آرماگدونی را به بیان های گوناگون و با داستان ها و قصه های مختلف به نمایش می گذارند که نقد و بررسی نمونه های مختلفش را با همین قلم در همین ماهنامه مشاهده کرده اید.
اما نکته دیگری که در فیلم "کتاب ایلای" سوال برانگیز است ، محوریت کتاب "انجیل شاه جیمز" یا همان گونه که توضیح داده شد ، کتاب اوانجلیست/ کابالیست ها برای نجات بشریت است ، درحالی که به اعتراف و تاکید همه اسناد تاریخی و مدارک و مکتوبات دینی و مذهبی از متفکران سراسر دنیا ، تنها دینی که کتاب محور و اساس آن بوده و هست و خواهد بود ، دین اسلام است که همواره در برابر معجزات ادیان الهی دیگر مانند یهودیت ( که عصا و ید بیضاء معجزه حضرت موسی علیه السلام ذکر شده) و مسیحیت ( که اعجاز پیامبرش ، زنده کردن مردگان و شفای کوری و امثال آن بوده) ، معجزه پیامبر اعظم (ص) ، کتاب قرآن است. چراکه کتاب قرآن مجید برگرفته از وحی مستقیم الهی و به زبان مبارک حضرت رسول (ص) توسط یاران و اصحاب ایشان همچون حضرت علی (ع) نوشته شد و در زمان خود حضرت نبی اکرم (ص) به صورت کتاب درآمد. اما کتاب مقدس مسیحیان به نام انجیل ، پس از عیسی مسیح(ع) و توسط حواریون برگرفته از سخنانی که از آن حضرت شنیده بودند ، نوشته شد و از این جهت چندین انجیل مختلف به ثبت رسیده که هریک توسط یکی از حواریون همانند پطرس یا لوقا و یا مرقس به رشته تحریر درآمده و تفاوت های عمده ای با یکدیگر دارند. عهد عتیق یا کتاب تورات نیز قرن ها پس از حضرت موسی (ع) مکتوب شد و به نوشته برخی دانشمندان و خاخام های یهود اساسا ارتباطی با الواح مقدسی که بر حضرت موسی (ع) نازل شده نداشته و مورد تحریف های متعددی قرار گرفته است. ( بنابراعتقاد بسیاری از یهودیان ، الواح مقدس نازل شده بر حضرت موسی علیه السلام پس از دوران آن حضرت مفقود گردید و هنوز یافته نشده است.)
از طرف دیگر خود حضرت عیسی مسیح (ع) و حضرت موسی(ع) به هیچوجه سخنی از کتاب برای راهنمایی و هدایت بشریت نیاوردند. اما پیامبر اکرم(ص) در وصیت خودشان و حدیثی که حدیث ثقلین نام دارد ، کتاب قرآن و عترت یعنی وجود مقدس ائمه اطهار(س) را میراث خویش برای مسلمانان و آیندگان دانسته و موجب سعادت و رستگاری بشریت معرفی کردند.
ولی همچنانکه سوء استفاده فرقه های مختلف صهیونی از سبک و روش فکری و سیاسی و فرهنگی اسلام سابقه ای بیش از 10 قرن داشته و به برداشت های سوء بنیانگذاران کابالا در اوایل هزاره دوم میلادی از عرفان اسلامی باز می گردد ، به نظر می آید تئوری پردازان غرب صلیبی / صهیونی برای ارائه تفکرات و طرح های شیطانی و مخرب خویش بازهم به نقاط قوت و ویژگی های اسلام تمسک جسته و با استفاده فریب کارانه از آنها به اصطلاح برخی نظریه پردازان غربی ، به مهندسی معکوس فکری روی کرده اند.
"فرانسیس فوکویاما" ، استاد دانشگاه جان هاپکینز و تئوریسین معتبر آمریکایی در سه کنفرانس جهانی تورنتو، واشینگتن و اورشلیم، کتاب "پایان تاریخ" خود را ارائه کرد. این کتاب برای تکمیل نظریه "برخورد تمدّنها" از "ساموئل هانتینگتون" به رشته تحریر درآمد. فوکویاما در کتاب خود ، مدّعی است که خرده تمدنها و فرهنگهای جزئی به دست فرهنگ غالب بلعیده شده و رسانهها، دنیا را به سمت دهکدة واحد پیش میبرند و به ناچار دنیا درگیر جنگی خانمانسوز خواهد شد. بنابراین، برای پیشگیری از این جنگ باید یک قدرت را به عنوان کدخدایی بپذیریم و در ادامه ثابت میکند که بایستی این کدخدای جهانی ، امریکا باشد. اما فوکویاما برای ارائه ادله بیشتر جهت اثبات نظریه خویش ، میگوید: "این نبرد حتمی است، ولی برندة آن غرب نخواهد بود ."
او با اسناد و مدارک ثابت میکند که برندة نبردِ آخرالزّمان، شیعیان هستند. فوکویاما در کنفرانس اورشلیم با عنوان «بازشناسی هویّت شیعه» میگوید:
"شیعه، پرندهای است که افق پروازش خیلی بالاتر از تیرهای ماست. پرندهای که دو بال دارد: یک بال سبز و یک بال سرخ."
او بال سبز این پرنده را مهدویّت و عدالت خواهی و بال سرخ را شهادتطلبی ، معرفی میکند که ریشه در کربلا دارد و شیعه را فنا ناپذیر کرده است.
فوکویاما معتقد است شیعه بُعد سومی هم دارد که اهمیّتش بسیار است. او میگوید:
"این پرنده، زرهی به نام ولایت پذیری به تن دارد و قدرتش با شهادت دو چندان میشود. شیعه، عنصری است که هر چه او را از بین میبرند، بیشتر میشود."
از این روی فوکویاما، مهندسی معکوس را برای شیعه و مهندسی صحیح را برای خودشان طراحی میکند و در سخنرانی معروفش می گوید:
"مهندسی معکوس برای شیعیان این است که ابتدا ولایت فقیه را خط بزنید. تا این را خط نزنید، نمیتوانید به ساحت قدسی کربلا و مهدویّت تجاوز کنید... برای پیروزی بر یک ملّت باید میل مردم را تغییر داد... ابتدا ولایت فقیه را خط بزنید، در گام بعد، شهادت طلبی اینها را به رفاهطلبی تبدیل کنید. اگر این دو تا را خط زدید، خود به خود اندیشههای امام زمانی از جامعة شیعه رخت بر میبندد... بعد از آن شما بیایید برای غرب هم امام زمان ، هم کربلا و هم ولی فقیه بتراشید."
فوکویاما برای این کار، تقویت مکتب اوانجلیسم ( از جهت اعتقاد به آخرالزمان و منجی موعود) را پیشنهاد می دهد. مکتبی که قدمتش به قرن ها پیش برمیگردد. فوکویاما به صاحبان هالیوود توصیه میکند در فیلمهایشان هر چه که شیعیان دربارة امام زمان می گویند را بر شخصیّت عیسای ناصری تطبیق بدهند. بر اساس دستور فوکویاما، فیلمهایی بر اساس مدل «روایت فتح» شهید سید مرتضی آوینی، ساخته شد؛ با همان اسلوب متن و با به کارگیری مؤلّفههای احساسی برنامههای شهید آوینی، با همان تیپ و همان دیالوگها که آوینی میگفت.
اسناد و شواهد تاریخی نشان می دهد که تئوری های امثال فرانسیس فوکویاما برای مهندسی صحیح افکار شیعی در تبلیغات غربی از جمله به کار گرفتن اندیشه های قرآنی و اسلامی و انقلاب اسلامی و اندیشه های امام خمینی(ره) در آثار سینمایی هالیوود بخشی از طرح های توطئه گرانه غرب صلیبی/صهیونی جهت سوء استفاده از باورهای اسلامی قرار گرفت.
از جمله این آثار سینمایی می توان به نمونه های زیر اشاره داشت :
-فیلم "نجات سرباز راین" ساخته استیون اسپیلبرگ در سال 1997 با محتوای تجلیل از مادر سه شهید؛
-فیلم "پرل هاربر" به کارگردانی مایکل بی در سال 2001 با محتوای جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم؛
-فیلم "وقتی سرباز بودیم" ساخته رندال والاس در سال 2002 با تئوری بازسازی کربلا و بر اساس الگوی عملیّات کربلای 5
و فیلم "سقوط شاهین سیاه" به کارگردانی ریدلی اسکات در سال 2001 با انگیزه بازسازی صحنةکربلا ،
در تمامی این فیلمها، بر اساس نظریة فوکویاما، نیروهای مثبت و قهرمان با الگو گرفتن از حضرت امام حسین(ع) و کربلا، یک طرف و سوی دیگر، جبهه شرارت با شکل و شمایلی از شمر و یزید نمایش پیدا می کنند. شگفت آنکه حتی مدل و رنگ لباس هم بر اساس الگوی شیعی انتخاب شده است. لباس سربازان امریکایی، سبز رنگ و لباس سربازان مقابل، قرمز است! آن هم به دلیل تقدّس این رنگ در آرمانهای شیعی.
اینک باردیگر این مهندسی معکوس در فیلم اوانجلیسیتی و آخرالزمانی "کتاب ایلای" اتفاق افتاده و معجزه کتاب قرآن کریم در نجات بشریت به نسخه ای از انجیل نسبت داده شده که به اندیشه های صهیونیستی اوانجلیست ها تعلق دارد و برای اشاعه تفکر تسخیر جهان توسط اشرار صلیبی/صهیونی پس از یک جنگ مهیب تحت عنوان آرماگدون عرضه شده است.غالیه در لغت به معنای تجاوز از حد است .[1] غلاه یا غالیه جمع غالی می باشد که در اصطلاح به کسانی گفته می شود که امیرالمومنین و امامان و فرزندان او را به الوهیت و نبوت توصیف کردند و در حق آنان از حد اعتدال تجاوز کردند.[2] این واژه برای این گروه برگرفته از تعبیری است که قرآن در نهی مسیحیان از غلو درباره مسیح علیه السلام به کار برده است.
« یا أَهْلَ الْکِتَابِ لَا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ وَلَا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ. » [3]
«یعنی ای اهل کتاب در دین خود غلو نکنید و جز حق درباره خدا نگویید.»
البته باید توجه داشت که به کسانی که بعضی عقاید غلو آمیز درباره صفات ائمه علیهم السلام مانند علم امام و عصمت امام و قدرت امام داشته باشند بدون آنکه صفت الوهیت را به آنان نسبت دهند غالی گفته نمی شود.
تاریخچه بحث
بحث غلو قبل از اسلام نیز وجود داشته است مانند گفتار مسیحیان درباره حضرت عیسی و کلام یهودیان درباره عزیر پیامبر که قرآن درباره آن می فرماید :
« وَقَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَقَالَتِ النَّصَارَى الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ ذَلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ »
و یهود می گفتند عزیر پسر خداست و نصاری می گفتند مسیح پسر خداست این قول زبانی آنهاست.
اما این بحث و تبدیل شدن آن به فرقه های منحرف، بعد از اسلام مطرح شده است و تاریخ پیدایش آن به قرون اولیه بر می گردد چنانکه در بسیاری از مواقع سوال درباره شخصیت یک راوی اهل غلو بودن آن،مورد توجه قرار گرفته است .[4] چنانکه از روایات امام باقر و صادق علیهما السلام فهمیده می شود فعالیت غالیان در این زمان گسترش یافته است .
اعتقادات غالیان
از مهمترین اعتقادات غالیان قائل شدن به الوهیت و نبوت برای امیرالمومنین و ائمه علیهم السلام [5] و شریک دانستن ایشان در خالقیت و یا رازقیت و آگاهی آنان از علم غیب بدون وحی و اذن خدا و حلول خداوند در آنها یا اتحاد خداوند با آنان و تناسخ ارواح ائمه در بدنها دیگر و اعتقاد به اینکه با معرفت آنان اطاعت خداوند و ترک معصیت الهی لازم نیست. [6]
موضع گیری اهل بیت علیهم السلام درباره غالیان
ائمه علیهم السلام موضع گیری شدیدی درباره غلو و غالیان داشته اند چرا که آنها بالاترین اصل اعتقادی دین یعنی توحید را نشانه رفته اند. روایات فراوانی در این باره از ائمه علیهم السلام رسیده است که به برخی اشاره می کنیم:
«قال أمیر المؤمنین علیه السلام : اللهم إنی برئ من الغلاة کبراءة عیسى بن مریم من النصارى ، اللهم اخذلهم أبدا ولا تنصر منهم أحد.[7]»
«امیرالمومنین فرمودند : من از غلات بیزاری می جویم همان گونه که عیسی بن مریم از نصاری بیزاری جست خدایا آنان را خوار گردان و احدی از آنها را یاری نکن.»
«قال الصادق علیه السلام : احذروا على شبابکم الغلاة لا یفسدوهم فان الغلاة شر خلق الله، یصغرون عظمة الله ویدعون الربوبیة لعباد الله.[8]»
«امام صادق علیه السلام فرمودند : جوانانتان را از غلات برحذر بدارید که آنها را فاسد نکنند زیرا غلاة بدترین خلق خدا هستند که عظمت خدا را کوچک می کنند و برای بندگان خدا ادعای ربوبیت می کنند.»
تاثیرات غالیان در تخریب چهره شیعه
چنانکه گذشت برخورد ائمه نسبت به غلاة بسیار شدید بوده و ائمه علیهم السلام در هر مناسبتی تلاش می کردند تا انتساب غلاة به خود و شیعه را رد کنند اما به هر حال مردم آن روزگار وقتی مشاهده می کردند که غلاة با انتساب خود به ائمه افکار و عقائد انحرافی خود را مطرح می کنند نسبت به ائمه بدبین می شدند و با کمبود وسائل ارتباطی بسیاری از مواقع تا هنگام مرگ نیز از اعلام برائت و بیزاری ائمه نسبت به غلاة آگاه نمی شدند و این موجب تخریب وجهه ائمه می شد که به نمونه ای از آن اشاره می کنیم :
یحیی بن عبدالحمید در کتابی که در اثباث ولایت امیر المومنین نوشته است می نویسد که روزی از شریک، علت ضعیف دانستن امام صادق توسط برخی را سوال کردم و او در پاسخ به رفت و آمد برخی از مردم جاهل و نادان نزد وی، و سوء استفاده از محبوبیت ائمه نزد مردم برای خالی کردن جیب آنها اشاره کرده و گفت (به عنوان نمونه) جعفر در حدیثی که از جدش به واسطه پدرش نقل کرده به آنان گفته است معرفت و شناخت امام از روزه و نماز کفایت می کند و یا در حدیثی به آنان گفته است که علی در ابرهاست و با باد پرواز می کند ...
آنگاه شریک می گوید : به خداوند سوگند ! که جعفر هیچ یک از این سخنان را نگفته است جعفر با تقواتر و پرهیزگارتر از آن بود که لب به چنین سخنانی بگشاید و مردم سخنان او را بشنوند و او را در حدیث ضعیف شمرند اگر من جعفر را می دیدم به یقین میدانستم او در میان مردم یگانه است.[9]
این حدیث به خوبی تاثیر غلات در تخریب چهره ائمه را بیان می کند.
تاثیر دیگر این که دشمنی و مخالفت با شیعه باعث شد تا صاحبان کتاب ملل و نحل برای زیاد نشان دادن فرقه های غالیان و نیز کوبیدن غیر مستقیم ائمه فرقه هایی را با نام اصحاب پاک ائمه جعل کنند و عقائد خرافی و مسخره ای را به آنان نسبت بدهند؛ فرقه هایی از قبیل هشامیه (منسوب به هشام بن سالم جوالیقی) [10]زراریة (منسوب به زرارة بن اعین) ، شیطانیه یا نعمانیه (منسوب به مومن الطاق) مفضلیه (منسوب به مفضل بن عمر صیرفی )[11] از این فرقه ها بوده و همچنین برخی از اصحاب ائمه به شدت مورد سوء استفاده غلات قرار گرفته اند که می توان به عنوان مثال به جابر بن یزید جعفی اشاره کرد که علی رغم وثاقت وی نزد علمای رجال، غلات ادعا کرده اند،جابربن یزید جعفی خلیفه و جانشین مغیرة بن سعید است و وقتی که خالد بن عبدالله قسری مغیره را سوزاند جابر رئیس فرقه مغیریه شد.[12]
همچنین غلات نقش موثری در آلوده کردن قیامهای شیعی به واسطه داخل شدن در طرفداران آن قیام یا منتسب کردن رهبران آن قیامها به غلو توسط مخالفین و یا ترور و قلع و قمع مخالفین به بهانه طرفدا ری ا ز یک قیام داشتند.از دیگر تاثیرات غلاة طراحی زمینه مناسب برای تاخت و تاز علمای اهل سنت به شیعه به خاطر اعتقادات غلاة و یکی دانستن شیعه و غالیه در معرفی به دیگران است. [13]
علمای امامیه و تکفیر غلاه
علمای امامیه نیز بدون هیچگو نه مسامحه غالیان را تکفیر کرده اند و آنان را خارج از اسلام می دانند .شیخ صدوق در این باره می فرماید: اعتقاد ما درباره غلاه و مفوضه این است که آنها کافرند و بدتر از یهود و نصاری و مجوس و قدریه و حروریه و دیگر فرقه های گمراهند.[14]
همچنین شیخ مفید درباره آنان می فرماید :اینها گمراهان کافری هستند که امیرالمومنین علیهم السلام درباره آنان حکم به کشتن و سوزاندن با آتش کرده است و ائمه علیهم السلام به تکفیر آنها و خروجشان از اسلام حکم کرده اند.[15]
فرق مهم غلاه از قرن اول هجری تا غیب کبری
تعداد فرق غلات در تاریخ، بیش از صدو پنجاه فرقه می باشد. [16]که به چند نمونه از آن اشاره می کنیم.
ابلقیه 2- ابوسعیدیه 3- ابومسلمیه 4- اسحاقیه 5- بابکیه 6- بکریه 7- جواربیه 8- حربیه 9- حلمانیه 10- حماریه 11- خابطیه 12- خداشیه 13- راوندیه[17]
فرق مهم غالیان از غیبت کبری تا عصر حاضر
1-اهل حق 2- بابیه 3- بکتاشیه 4- بهائیه 5- پسیخانیه 6- حروفیه 7- دروزیه 8- سنائیه 9- صباحیه 10- طاووسیه 11- قزلباشیه 12- کاکائیه 13- مشعشعیه 14- نصیریه [18]
البته با بررسی اعتقادات این فرقه ها مشخص می گردد که این فرق هیچ ارتباطی با شیعه اثنی عشری نداشته و بسیاری از اعتقادات خود را از فرق دیگر حتی خارج از اسلام کسب کرده اند .
علل پیدایش غلات
درباره علت پیدایش فرق متعدد غلات خصوصا شیعه نظرات و روایات فراوانی وجود دارد که برخی از آنها اشاره می شود .
1- جهل و نادانی مردم
امام رضا (ع) می فرماید :
این گمراهان کافر به انحراف کشیده نشدند مگر به خاطر نادانییشان به جایگاه خودشان تا اینکه حیرت آنها زیاد شد و تعظیمشان به آن زیاد شد پس بر نظر خود پافشاری کردند و به عقل خود در مسیری ناثوابی که می پیمودند اکتفا کردند تا اینکه مقام خدا را کوچک کردند و امر او را تحقیر کردند ....[19]
2- دوست داشتن زیاد
در روایتی است از امام سجاد (ع) که حضرت علت غلو یهود درباره عزیر و پسر خدا خواندن وی را، دوست داشتن زیاد او و دلیل غلو نصاری درباره عیسی و پسر خدا دانستن وی را زیاد دوست داشتن وی دانسته است.[20]
3- ترویج بی دینی از راه دین
با مراجعه به تعالیم و احکام فرقه های غلات می بینیم که آنان اباحی گری مطلق را تبلیغ می کردند به گونه ای که حتی ازدواج با دختر خود را روا می شمردند. [21] و با دقت در این تعالیم روشن می شود که اکثر رهبران این فرق افرادی شهوت پرست و لاابالی بوده اند و دین را مانعی برای اهداف خود می دیدند لذا به نام دین تلاش در از میان برداشتن دین کردند .
4- جاه طلبی رهبران
با بررسی زندگی و شخصیت بسیاری از رهبران این فرقه ها مانند ابوالخطاب ، ابومنصور عجلی در میابیم که آنها افرادی زیرک بودند که برای رسیدن به جاه و مقام با سوء استفاده از محبت مردم به اهل بیت خود را نماینده آنان معرفی کرده و با تشکیل دسته و فرقه بهره های مالی و مقامی فراوانی کسب کرده اند.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] - الصحاح جوهری ج 6 ص 2448 ، مجمع البحرین طریحی ج 1 ص 490.
[2] - تصحیح اعتقادات الامامیه ، شیخ مفید ، ص 131.
[3] - نساء ، 71
[4] - اختیار معرفة الرجال ، الشیخ الطوسی ، ج 1 ص 404
[5] - تصحیح اعتقادات الإمامیة - الشیخ المفید - ص 131 ، بحار الانوار علامه مجلسی ج 25 ص 346.
[6] - بحار الانوار علامه مجلسی ج 25 ص 346.
[7] - بحار الأنوار - العلامة المجلسی - ج 25 ص 266، الأمالی - الشیخ الطوسی - ص 650 ، مناقب آل أبی طالب - ابن شهر آشوب - ج 1 ص 226
[8] - بحار الأنوار - العلامة المجلسی - ج 25 ص 265، الأمالی - الشیخ الطوسی - ص 650
[9] - بحار الأنوار ، العلامة المجلسی ، ج 25 ص 302 و 303.
[10] - مقالات الاسلامیین ، اشعری ، ص 34
[11] - مقالات الاسلامیین ، اشعری ، ص 13
[12] - مقالات الاسلامیین ، اشعری ، ص 8
[13] - رک ، غالیان کاوشی در جریانها و برآیندها ، نعمت الله صفری فروشانی ، ص 317 تا 323.
[14] - الاعتقادات فی دین الإمامیة - الشیخ الصدوق - ص 97
[15] - تصحیح اعتقادات الإمامیة - الشیخ المفید - ص 131
[16] - فرهنگ فرق اسلامی ، دکتر مشکور ص 347.
[17] - طوایف الغلاه اسکندر اسفندیاری ص 146 تا 161.
[18] - طوایف الغلاه اسکندر اسفندیاری ص 163 تا 194.
[19] - بحار الأنوار - العلامة المجلسی - ج 25 ص 276.
[20] - بحار الأنوار - العلامة المجلسی - ج 25 ص 288.
[21] - رک ، غالیان کاوشی در جریانها و برآیندها ، نعمت الله صفری فروشانی ، ص 44 و
منبع:
پژوهشکده باقرالعلوم
شخصیت بزرگ جهان تشیع، شیخ مفید، ضمن بحث درباره صوفیه و غلات، در مورد حلّاجیه که از اصحاب تصوف اند چنین می فرمایند :
« و ایشان اصحاب اباحه و قائل شدن به حلول هستند و حلاج (سید بن منصور حلاج) مخصوص به اظهار تشیع و اگر چه ظاهر امرش تصوف بود و از جماعت حلاجیه قومی اند مُلحد و زندیق، و به وهم می اندازند که ایشان تقویت می کنند هر گروهی را به دین ایشان و ادّعا می نمایند از برای حلاج، باطل هایی چند را و جاری می باشند در این باب مجرای مجوس و ادعا نمودن ایشان از برای زردشت معجزات را و جاری اند مجرای نصاری نزدیکترند به سوی عمل نمودن به عبادات از ایشان، و ایشان دورترند از شریعتها و عمل نمودن به آنها از نصاری و مجوس ».
(حواشی شیخ مفید بر اعتقادات صدوق، ص121 و 122)
همانطور که می بینید این عالم بزرگوار به چند نکته دقیق اشاره فرمودند : یکی اینکه حلاجیه (که در حال حاضر، طرفداران وی مخصوصا فرقه گنابادیه و دیگر فرق صوفیه به شمار می روند) را مورد طعن قرار داده و مذمت کرده است. دیگر اینکه همانند آنچه در روایات ذکر شده که صوفیه مجوس و نصاری این امت اند، این عالم بزرگوار هم به این نکته التفات نموده که خود این مطلب، تایید و صحّه گذاشتن بر روایات مذمت صوفیه می باشد.
دیدگاه شیخ حرّ عامِلی قدّس سرّه
محدث عالی مقام، شیخ حرّ عاملی درباره ابطال تصوف و بطلان آن چنین می نویسد : « أجماع الشیعة الامامیة و اطباق جمیع الطائفة الاثنی عشریة علی بطلان التصوّف و الرّد علی الصوفیة من زمن النبی _صلی الله علیه وآله_ إلی قریب من هذا الزمان و ما زالوا ینکرون علیه تبعا لائمّتهم فی ذلک. »
(اثنی عشریه شیخ حر عاملی، ص44) و (خیراتیه جلد1 ص37)
ترجمه : « شیعه امامیه و همه طائفه اثنی عشریه اجماع داشته اند بر بطلان مذهب تصوف و ردّ بر صوفیه از زمان پیغمبر اسلام _صلی الله علیه وآله_تا زمان حاضر و همواره شیعیان اهل بیت به تبعیّت از امامان معصوم خود، در پی انکار صوفیه بوده اند. »
ایشان در جای دیگر می فرماید : « و جمیع الشیعة انکروهم (ای الصوفیه) و نقلوا عن ائمّتهم احادیث کثیرة فی مذمّتهم و صنّف العلماء الشیعة کُتُباً کثیرة فی ردّهم و کُفرهم منها کتاب الشیخ المفید فی الردّ علی أصحاب الحلاّج و ذکر فیه انّ الصوفیه فی الأصل فرقتان : حلولیه، اتّحادیه. »
(اثنی عشریه، ص53)
ترجمه : « تمام شیعیان، فرقه های صوفیه را انکار نموده اند و از امامان خویش احادیث بسیاری در نکوهش آنان نقل کرده اند و علمای شیعه کتابهای بسیاری را در ردّ این فرقه و اثبات کفر آنان تألیف نموده اند که از آن جمله کتاب شیخ مفید در ردّ اصحاب حلاج است که در آن آمده است : صوفیه در اصل دو فرقه ی : حلولیه و اتحادیه می باشند.»
دیدگاه فیض کاشانی قدّس سرّه
دانشمند برجسته شیعه مرحوم فیض کاشانی در آثار خود به شدّت با فرق صوفیه مخالفت نموده است با اینکه سعی و تلاش صوفیه بر آن است که او را از علمای صوفیه معرفی نمایند، ولی سخنان فیض کاشانی در تألیفاتش، مویّد مخالفت وی با صوفیه است که برای نمونه به سخنانی از وی در این زمینه اشاره می نماییم :
وی در یکی از کتب خود این چنین می نویسد :
« و لیتهم قنعوا بمجرد الدّعوی، و لم یأتوا بالبدع الشّنعاء، من رفعهم الاصوات بکلمة التوحید، و إظهارهم المواجید و التّغنی بالاشعار فی اثناء الاذکار، و التّواجد بالسماع، و استمالة الابصار و الاسماع، و الاتیان بالشّهیق و النهیق و الرّقص و التّصفیق و الهبوط و السقوط فیصرع أحدهم فی رتقة و رقصه مفتوناً، و یرمی نفسه بین القوم مجنوناً یضیع هذا بیمینه، و یلطم هذا بشماله، و یسکر أنف هذا بکتفه و یده، و یدق ضلع هذا بجملة جسده و یبصق علی وجه هذا فیتبرّک بریقة، و یعانق الغلام بروائه و بریقة. و ربّما یدعی احدهم من الاخبار بالغیب و الکرامات ما لایدعیه نبیٌّ مقرّب مع جهله بما یجب علیه من احکام الشّرع و الادب یزدحم علیه الجمع، و یلقون الیه السّمع و ربّما یخرون له سجوداً کانّهم اتّخذوه معبوداً یقبلون یدیه، و یتهافتون علی قدمیه، لیحملوا أوزارهم کاملة یوم القیامة و من أوزار الذین یضلّونهم بغیر علم الاساء ما یزرون. »
(بشارة الشیعة مرحوم فیض کاشانی، ص144) و (خیراتیه، جلد1 ، ص44)
ترجمه : « ای کاش ایشان به مجرد ادعای تصوف قناعت می کردند و بدعتهای قبیحه ی رسوا را به عمل نمی آوردند ، از بلند کردن صداها به کلمه توحید (ذکر لا اله الاّ الله) گرفته تا ظاهر ساختن وجد و بی حالی در آن حال، و خوانندگی کردن به اشعار در میان اذکار، و از حال رفتن به سبب غنا شنیدن، و گردانیدن چشمها و گوشها و نعره زدن و صدای خر نمودن، و رقصیدن و دست بر هم زدن و سرازیر شدن و افتادن.
پس بعضی از ایشان در آن حال بی حالی، همانند مستان دیوانه می شود، و خود را همانند دیوانگان در میان دیگران می اندازد، یکی را به دست چپ می زند و یکی را با دست راست، ودماغ یکی را با زدن شانه و دست می شِکند، و پهلوی دیگری را با حمله مجموع بدن خورد می نماید، و بر کسی که از وی تبرّک می جوید آب دهان می اندازد، و با پسران زیبای با طروات و ساده معانقه می کند. بعضی از ایشان ادعای دانستن علم غیب می کنند و برای خود اظهار کرامت، بطوریکه هیچ پیغمبر مقرّبی ادعای آن را نمی کند و با اینکه در اوج نادانی و جهل نسبت به واجبات احکام شرع و ادب به سر می برند اما مردم نادان و جاهل بر آنها هجوم آورده و به گفتار آنان گوش می سپارند، و گاهی برای تعظیم آنها سجده می کنند، گویا او را خدا و معبود خود می پندارند و دستهای او را می بوسند و بر پای او می افتند تا بردارند بار گناهان خود را روز قیامت و قدری از گناهان کسانی را که گمراهشان نمودند و علم و معرفتی ندارند و بد باری است آن باری که آنان می کِشند ».
و در کتاب دیگرش این چنین می نویسد : « و من المغترّین قوم یسمّون بأهل الذکر و التصوّف، یدعون البرائة التّصنّع و التّکلّف، یلبسون خرقاً و یجلسون حلقاً، یخترعون الأذکار و یتغنون بالأشعار، یعلنون بالتّهلیل و لیس لهم إلی العلم و المعرفة سبیلٌ، ابتدعوا شهیقاً و نهیقاً (شهیق الحمار آخر صوته، و شهق الرّجل ردد نفسه مع سماع صوته من حلقه، و نهاق الحمار صوته و قد ینهق نهیقاً و نهاقاً إذا صوت)، و اخترعوا رقصا و تصفیقاً، قد خاضوا الفتن و أخذوا بالبدع دون السنن رفعوا اصواتهم بالنداء و صاحوا الصیحة الشنعاء.
و منهم من یدّعی علم المعرفة و مشاهدة المعبود و مجاورة المقام المحمود الملازمة فی عین الشّهود، و لا یعرف من هذه الامور الاّ الأسماء، و لکنّه تلقف من الطّامات کلمات ترددها لدی الاغبیاء کأنّه یتکلم من الوحی و یخبر عن السماء ینظر إلی اصناف العباد و العلماء بعین الأزدراء یقول فی العباد : انّهم اجراء متعبون و فی العلماء انّهم بالحدیث عن الله لمحجوبون و یدعی لنفسه من الکرامات ما لا یدعیه نبی مقرّب، لا علماً احکم و لا عملاً هذب، یأتی الیه الرّعاع الهمج من کل فج اکثر من إتیانهم مکّة للحجّ، یزدحم علیه الجمع و یلقون الیه السّمع.
و ربّما یخرّون له السجود کأنّهم اتّخذوه معبوداً، یلقبون یدیه و یتهافتون علی قدمیه، یأذن لهم بالشهوات و یرخص لهم بالشّبهات، یأکل و یأکلون کما تأکل الأنعام و لا یبالون من حلال أصابوا ام من حرام، و هو لحلوائهم هاضم و لدینه و ادیانهم حاطم.
-« لیحملوا أوزارهم کاملة یوم القیامة و من أوزار الّذین یضلّونهم بغیر علم ألا ساء ما یزرون »- (نحل 25) » .
(الحقایق ص135 تا 137 ، چاپ بیروت)
ترجمه : « و از جمله مغرورین، مردمی هستند که خود را اهل ذکر نامیده و دم از تصوف می زنند و ادعا می کنند که ما در اعمال و افعال خودنمایی نمی کنیم و بار گردن دیگران نمی شویم، لباسهای مندرس می پوشند و گِرد یکدیگر می نشینند و ذکر هایی از خود اختراع می نمایند، اشعاری را با لحن خوش می خوانند و تهلیل (لا اله الاّ الله) را به زبان بلند می گویند و از علم و معرفت اطّلاعی ندارند و مثل بعضی حیوانات فریاد زده و می رقصند و کف می زنند.
اینها دسته ای هستند که در دریاهای فتنه و فساد شناورند و بدعت می گزارند و به سنّت های نبوی توجّهی ندارند و صداها را به یا هو و امثال آن بلند می کنند و صیحه های ناهنجار و نامناسب می کشند.
دسته دیگر از آنها ادعا می کنند که به ذات مقدّس الهی معرفت پیدا کرده و معبود خود را مشاهده نموده اند و از مقام محمود تجاوز نموده و به ملازمت عین شهود موفق گردیده اند، البته آنچه را که می گویند جز حرف بیش نیست و این دسته هنگامی که لبا عوام مردم رو برو می شوند، گفتار بی سر و پایی به هم می بافند و آنان را بدین وسیله فریب می دهند و چنان لاف می زنند که گویا به آنان وحی می شود و از آسمان خبر میدهند، به مردم و علماء، به چشم حقارت می نگرند و درباره مردم عادی می گویند : اینان رنجدیدگان و از همه جا مانده اند و در حق علماء معتقدند که آنها از خدا و پیشگاه خدا رانده شده اند.
کراماتی برای خود قائل هستند که هیچ پیامبری آنها را ادّعا نکرده است، با آنکه ایشان نه دانش کاملی دارند و نه عمل قابلی، و مردم نادان هم از هر گوشه و کنار که به حج کردگار می روند به گرد آنان جمع می شوند و گوش به سخنان آنان می دهند و گاهی در برابر آنها سر به سجده می گذارند و آنان را چون معبودی فرض می کنند، دست آنان را می بوسند و بالاخره از دست بوسی، میل به پابوسی می کنند، اینجاست که معبودان بی اعتبار، بنده حمار را در انجام هر گونه عمل شهوترانی رخصت می دهند و باب شبهات را به روی انان می گشایند، جون چارپایان می خورند و باکی ندارند از حلال باشد یا حرام.
از کارکرد یک مرید نادان، سو ء استفاده می کنند و دین آن بینوا را هم نابود می سازند، این بیچارگیها را در دنیا تحمّل می کنند و فردا هم وبال آنها خواه ناخواه گردن می گیرند و با بینوایانی که از همه جا بی خبرند و به آنها متشبّث شده اند را تحمّل می کنند و چقدر بیچارگی است سرانجام آنان.»
و سر انجام مرحوم فیض چنین می گوید :
« اعلموا اخوانی هداکم الله کما هدانی انّی ما اهتدیت الاّ بنور الثقلین و ما اقتدیت الاّ بالائمة المصطفین، و برئت الی الله مما سوی هدی الله. فان الهدی هدی الله، نه متکلّمم و نه متفلسفم و نه متصوّفم و نه متکلّف . بلکه مقلّد قرآن و حدیث پیغمبرم و از ما سوی قرآن مجید و حدیث اهل بیت و آنچه بدین دو آشنا نباشد بیگانه »
(مقدمه کتاب قرّة العیون فی المعارف و الحکم، ص 331، چاپ بیروت)
البته از این جمله آخر فیض کاشانی که گفت : « نه متکلمم نه متفلسف .... » نباید برداشت غلط کرد که علم کلام و فلسفه اسلامی (نه فلسفه منحرفه غرب و فلسفه عده ای از اندیشمندان مسلمان) مورد قبول نیست و علومی بیهوده است بلکه علم کلام و علم متکلمین شیعه، در اسلام و مذهب شیعه از اهمیت زیادی برخوردار است چراکه بسیاری از مبانی اعتقادات اسلامی بر پایه علم کلام و فلسفه اسلامی نهاده شده. لذا نباید از کلام فیض برداشت غلط شود.
اما با این حال برای صوفیان روشن شد که مرحوم فیض کاشانی از مخالفان سرسخت صوفیه بوده، هیچ نسبتی با آنها نداشته و خود را از آنها بیزار می دانست و هرگونه انتساب خود به این فرقه را نفی نموده.
دیدگاه صدرالمتألهین، ملاصدرای شیرازی رحمه الله
با تمام مناقشاتی که از سوی علمای شیعه در مورد شخصیت و اعتقادات این فیلسوف و دانشمند بزرگ اسلامی وجود دارد [و ما هم در این وب نوشت در پی بیان آن مناقشات نیستیم] و همچنین با تمام ادعاهایی که از سوی صوفیان به صوفی بودن وی ارائه شده [همچون بیانیه یوسف مردانی نماینده قطب گنابادیه]، باید خاطر نشان کرد که وی از مخالفین سرسخت صوفیه بوده و با نوشتن رساله و کتابی درباره صوفیان با نام -« کسر الاصنام الجاهلیه (شکستن بتهای جاهلیت) »- به مبارزه و مخالفت با صوفیه پرداخته و خود را از صوفیگری مبرّا نموده و نسبت های صوفی گری را به خودش، غیرصحیح خوانده، که در اینجا به فرازی از این کتاب اشاره می کنیم :
وی بعد از حمد و ثنای الهی چنین می نویسد :
« و بعد یقول المفتقر تأیید الله الاعتصامی صدرالدین محمد الشیرازی القوامی. لما رأیت جماعة کثیرة من النّاس فی هذا الزّمان، الّذی تفاشت فیه ظلمات الجهل و العماء فی البلدان، و انتشرت فیه غیاهب السّفه و البطلان فی اکناف المساکن و العمران، مکبّین بتمام الجهد علی ملازمة الجهل و الهذیان فی العقائد و الاقوال.
و مباشرة التعضّل و الفساد فی الأعمال و الأفعال، و کان منشأ سفهم و عبثهم فی القول و العمل، و هو الأمر الّذی قد عمّت داهیته، و عظمت فتنة و اشتدّت آفته، و انتشرت مصیبته، و غلبت علی اکثر الطّبائع المأوفة ضرّه، و کثر علی الفطرة العامیّة و العقول القاصرة الهیو لانیّة شرّه، من حسابهم دعابة الشیطان الخیال نهایة وجدان ارباب الکمال، و ظنّهم انّهم مع افلاسهم عن العلم و العمل متشبّهون بأرباب التوحید و اصحاب التّفرید، و جهلهم بأن أهل البصائر و الأبصار (الانظار) یعرفون سنن الرجال، و من حلیة النّاعمات فی الحجال، و عماهم عن اکتشاف حقیقة الحال، و طریقة أهل الله المستحسنة عند المهیمن المتعال، و إتّباعهم و أقتدائهم واحداً منهم یدّعی لنفسه ولایة الله و قربة و منزلته، و کونه من الأبدال المقرّبین و الأوتاد الواصلین، لما سمعوا کلمات واهیة و مزخرفات شطحیة یخیّل له و لهم ان فیها شیئاً من الکرامات و المکاشفات، و یسمعهم اخباراً الهیّة و أسراراً ربّانیّة.
فلهذا ترکوا العلم و العرفان، و رفضوا اکتساب العمل بمفتضی الحدیث و القرآن و عطّلوا ما اعطاهم الله تعالی من االمشاعر و المدارک عن اعمالها فی سبیل الهدایة و الرّشاد، و حرّموا ما رزقهم الله افتراءً علیه بصرفها فی غیر ما خلق الله لاجله، بسبب الجهل و الفساد... . »
(کسر اصنام الجاهلیة، ص 1و2 چاپ دانشکده علوم معقول و منقول)
بعد در پایان این گفتار چنین می نویسد :
« فلمّا رأیت دفع الشّرّ امراً مهمّاً فی الدّین، و رفع هذه الشبهة و إزالتها عن قلوب المتعلّمین و سایر المبتدئین خطباً عظیماً فی تخلیصهم عن وساوس الشیطان، فاستخرت الله، و شرعت فی ازالة وساوسهم، و حلّ شبههم و ابطال سفهم و فکّ عقدهم و هدم اغوائهم و اضلالهم و کسر اصنام خیالهم و قطع عروق اوهامهم و حسم باب احلامهم، تقرّباً إلی الله تعالی و توسّلاً إلی اولیاء و الشّریعة الحقة و روءساء العصمة و الهدایة _صلوات الله علیهم اجمعین_ فوضعت هذه الرّسالة و سمّیتها : « کسر اصنام الجاهلیة » و رتّبتها علی مقدمة و اربع مقالات و خاتمة ».
(کسر اصنام الجاهلیة، ص 9) و (سفینة البحار، 5/200،چاپ اسوه قم)
ترجمه : « پس این نیازمندِ تایید خداوند یعنی صدر الدین محمد شیرازی قوامی چنین می گوید : در این زمان جماعت زیادی را دیده ام که در ظلمات جهل و کوری، در نقاط مختلف زندگی می کنند که در میان آنها سفاهت و بطلان جاری است و منشأ این سفاهت، این است که تابع شیطان خیال اند و گمان می کنند که اهل کمالند. آنها از شخصی تبعیت می کنند که ادعای ولایت و قرب و منزلت در پیشگاه خدا را دارد. یعنی قطب، و تصور می کنند که آن شخص از اوتادِ واصلین و مقربین است، زیرا از آن شخص کلمات سست و مزخرفات سطحی می شنوند و تصور می کنند که اینها کرامات و از اخبار الهی است.
اینان از او سخنانی بی معنی و شطحیاتی آراسته شنیده و کرامات و مکاشفاتش پنداشته اند، و بر این باورند که اخبار الهی و اسرار ربانی، به گوش آنان می خورد، از این رو فراگیری علم و عرفان حقیقی را کنار گذاشته و کسب عمل به مقتضی قرآن و حدیث را رها نموده اند، مشاعر و وسایل شناخت را که خداوند به آنها ارزانی داشته در راه هدایت بکار نگرفته اند و آنچه را پروردگارشان روزی فرموده در مسیری جز آنچه به خاطر آن خلق شده است مصرف می کنند به علت جهل و فساد ....
چون دیدم که دفع این شرّ کاری عظیم در دین است، و رفع این شبهه از قلب دانش پژوهان و دیگر مبتدیان و خلاص نمودن آنان از وسوسه های شیطانی کاری بزرگ بشمار می رود، از خداوند خیرجویی نموده و شروع به زدودن وسوسه ها و رفع شبهات و باطل کردن یاوه ها و باز نمودن گره های بسته ایناننمودم بدین نیّت که به پروردگار متعال تقرّب بجویم و به اولیای شریعت حقه روءسای عصمت و هدایت _درود خداوند بر همه آنها_ توسل نموده باشم، از این رو به این رساله پرداختم و آن را نامیدم : « شکستن بتهای جاهلیت » و آن شامل یک مقدمه و چهار گفتار و یک خاتمه می باشد ».
---------------------------------------
و در جای دیگر می گوید : « اینها به گفته های مثلاً غیبی قطب اکتفا می نمایند آنها عقل و شعور خود را تعطیل کرده و به یک شخص ناقص مانند خود، چنگ زده اند، با تمام این پلیدیها جمعی از انسانهای نادان خیال می کنند که صوفیان دارای علمِ و معرفت هستند و حق تعالی را مشاهده می کنند و به وصال الهی رسیده اند و فانی در حق و باقی به حق هستند. قسم به خدا که آنها از این حقائق چیزی جز یک اسم خالی نمی فهمند. آنها با چشم حقارت به علمای واقعی نظر می کنند و چه بسا دیده شده که صنعت گران و بازاریان آنها شغل خود را ترک کرده اند و به مدت طولانی در خدمت سران صوفیه بوده و از آنها همین حرفهای مزخرف را یاد گرفته اند ..... و قطب آنها این مزخرفات را برای صوفیه بیان می کند، گوئی که وحی می گوید .... و برای خود و بعضی از مریدان احمقش ادعای وصول الی الله دارد در حالی که آنها از فُجّار و منافقان اند و خدا می داند که آنها دروغگویانند ».
(کسر اصنام الجاهلیه ص1 به نقل از سفینته البحار ج3 ص148 ماده صرف, چاپ آستان قدس رضوی)
برای تحقیق بیشتر و صدق این مطالب می توانید به همین کتاب « کسر الاصنام الجاهلیه » ملاصدرا مراجعه نمایید
گفتار فراوانی از علمای بزرگ شیعه در مذمت فرقه های مختلف تصوف نقل شده است، که ذکر همه آن سخنان در حوصله یک فصل نمی گنجد ونیازمند تالیف کتابی مستقل در این زمینه است ولی از آنجایی که خود سران صوفیه به زعم خویش، علمای بزرگ شیعه را صوفی معرفی نموده اند و بخصوص در این زمان نیز کوشیده اند که رهبر فقید انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای _حفظه الله_ را هم صوفی مسلک معرفی نمایند، _چنانکه در مقاله آقای قانعی راد این مطلب منعکس و نسخه ای از آن مقاله در نزد حقیر موجود است_ بنابراین ما هم بر آنیم که از قول افرادی که صوفیه آنان را از خود می دانند، بطلان طریقت صوفیه را متذکر شویم.
مطالعه در نوشتار صوفیه، حاکی از این است که آنان بزرگانی از قبیل : « مقدس اردبیلی »، « ابن فهد حلّی »، « شهید اول »، « شهید ثانی »، « شیخ بهایی »، « مجلسی اول »، « علامه بحرالعلوم »، شیخ مرتضی انصاری »، « ملاصدرا »، « فیض کاشانی »، « آیت الله العظمی مرعشی نجفی » و « امام خمینی ره » را جز صوفیه می دانند و بالاتر از علمای شیعه حضرت رسول اکرم _صلی الله علیه و آله_ را هم صوفی دانسته و او را سرسپرده جناب ابوطالب _علیه السلام_ معرفی نموده و حضرت ابوطالب را قطب پیغمبر معرفی نموده اند که (که این مطلب را در منبع ذیل می توانید بیابید) :
(دیدگاه رضاعلیشاه به نقل از کتاب مناظرات و مکاتبات، سخنرانی دکتر یوسف مردانی - سلسله اجازه، ص304 به نقل از کتاب یادنامه صالح _ صالحیه، حقیقة 256) و (صالحیه، ص200 و 201، حقیقت 255، چاپ سوم، فروردین 1351)
حال برای روشن شدن دیدگاه علمای شیعه و رفع تهمت و افترا نسبت به آنان به دیدگاه حضرات علمای شیعه اشاره می کنیم :
دیدگاه علامه مجلسی قدّس سرّه
متاسفانه به علت تهمت هایی که فرقه صوفیه گنابادیه به علمای شیعه زده است لازم به ذکر است که حقیقت امر روشن شود که ایا واقعا علمای شیعه صوفی بوده اند یا خیر؟
یکی از اتهاماتی که از سوی فرقه گنابادیه به علمای شیعه شده، صوفی قلمداد کردن علامه مجلسی رحمه الله می باشد چنانکه در در صفحه 11 بیانیه یوسف مردانی نماینده قطب فعلی فرقه گنابادیه مشاهده می شود که در آن جمله ای آورده شده و سعی شده از آن جمله، دفاعیه ای برای فرقه خود قلمداد کنند.
اما حقیقت امر چیست؟
علامه مجلسی در کتاب خود بر ضد صوفیه این چنین می نویسد :
« و گروهی از اهل زمان ما، بدعتها را برای خود دین اخذ کرده، خدا را با این بدعتها می پرستیدند و آن را «( تصوف)» نام نهاده اند. اینها رهبانیت را عبادت می شمارند، در حالیکه رسول اکرم صلی الله علیه و آله از آن نهی فرموده، به تزویج و معاشرت با مردم امر کرده، به حضور در اجتماعات و شرکت در مجالس مومنان فرمان داده، به هدایت مردم، تعلیم و تعلم احکام دین، تشییع جنازه، عیادت بیماران، دیدار با مومنان، تلاش در حوائج مردم، امر به معروف و نهی از منکر، اقامه حدود و نشر احکام الهی دستور اکید داده است، در حالیکه آن عزلت و رهبانیت، که اختراع کرده اند با همه اینها منافات دارد و مستلزم ترک همه فرائض و سنن الهی است، آنها به جای عبادت اسلامی یک سلسله عبادتهای بی اساس را که اختراع کرده اند، که یکی از آنها « ذکر خفی » است که عمل خاصّی به شکل خاصی است، که هیچ دستوری از صاحب شریعت به آن (انجام آن) نرسیده و در هیچ حدیث و روایتی از آن یاد نشده، و در هیچ کتابی از آن سخنی به میان نیامده است، چنین عملی به طور یقین بدعت و حرام است و هیچ شکّ و تردیدی در آن نیست، چنانکه رسول اکرم _صلی الله علیه و آله_ فرمودند : « کلّ بدعة ضلالة، و کلّ ضلالة سبیلها إلی النّار »(بحارالانوار 74/203) هر بدعتی گمراهی است و هر گمراهی ای مسیرش به سوی آتش است.
یکی دیگر از عبادتهای اختراعی آنها « ذکر جلیّ » است، که اشعاری را به سبک غنا می خوانند و همانند الاغ فریاد بر می آورند، و خدا را با سوت کشیدن و کف زدن _که اشاره به آیه 35 سوره انفال می باشد_ عبادت می کنند و عبادت را به همین ذکر جلی و ذکر خفی منحصر می سازند، دیگر سنتها و عبادت ها را ترک می کنند و از نماز واجب به نوک زدنی چون نوک زدن کلاغ بسنده می کنند و اگر از علماء نمی ترسیدند آن را هم از ریشه، ترک می کردند.
این از خدا بی خبران، که لعنت خدا بر آنها باد، به این بدعتها اکتفا نکرده، به « وحدت وجود » قائل هستند (در معنای معروفی که از آن قصد می کنند)، آنطور که از بزرگانشان در عصر ما شنیده می شود، کفر به خداوند عظیم است.
از دیگر لغزش های آنها اعتقاد به « جبر »، « سقوط تکلیف »، و دیگر عقاید پوچ و فاسدشان می باشد.
ای برادران ایمانی! از اینها بپرهیزید، تا دین و ایمانتان سالم بماند، از وسوسه های این شیاطین بر حذر باشید، گول نیرنگ ها و ظواهر فریبنده آنها را نخورید، که این کارهای تصنّعی را برای فریب دادن نادانها انجام می دهند ... ».
(اعتقادات علامه مجلسی، ص17-15 ، ترجمه علی اکبر مهدی پور ، چاپ موسسه انتشارات رسالت قم) و (رساله سیر و سلوک مسالک الشریعه فی عقاید الدینیة ، علامه مجلسی ، ترجمه عرب باغی ، ص15-17 چاپ انتشارات اوج تهران)
منبع: اینجا
ایمان لئو تولستوی به اسلام در سانسور صد ساله!
لئو تولستوی (1910-1828م) نویسنده ودانشمند برجسته روس و خالق آثار گرانسنگی چون: «جنگ و صلح» و «آناکارنینا» به عنوان یک متفکر و اهل قلم، مشهورتر از آن است که نیازی به معرفی داشته باشد، اما موضوع مطالعات اسلامی او و علاقه اش به پیامبر خاتم(ص) و سرانجام، مسلمان شدنش، قطعاً نیازمند توضیحی درخور برای خواننده ایرانی است.
کتاب کم حجم و 137 صفحه ای «محمدرسول الله» اثر تولستوی، پس از چند یادداشت، مقدمه و پیشگفتار، در چهار فصل و دارای این عنوان هاست:
توصیه مهم، نامه ها، اعترافات و «اسناد و مدارک».
شاید در بادی امر چنین تصور شود که نوشتن 34 صفحه یادداشت، مقدمه و پیشگفتار، آن هم بر کتابی 137 صفحه ای- یعنی چیزی نزدیک به یک چهارم کتاب- کار چندان معقولی به نظر نیاید، اما با مطالعه دقیق یادداشت ها، مقدمه و پیشگفتار کتاب، متوجه میشویم که هر یک از آنها، ما را با بخشی از زندگی، تحولات روحی، آثار، تأثیر پذیری ها و نیز علل سانسور طولانی و چندین دهه ای کتاب در روسیه مسیحی ارتودکس و سپس مارکسیستی آشنا میکند.
بگذارید پیش از هر حرف دیگری درباره این اثر، خلاصه ای از هر یک از این نوشته ها را مرور کنیم:
الف: درباره ترجمه فارسی کتاب
به قلم: هاکان ال باراک، رئیس کانون نویسندگان ترکیه
«در دنیایی زندگی می کنیم که وقتی در هندوستان، بنگلادش و یا مصر، شخص یا نویسندهای کتابی علیه حضرت رسول اکرم(ص) و یا قرآن مینویسد، از سوی غرب، قهرمان به حساب میآید... اما متفکران و اندیشمندان بزرگی که در مورد اسلام تحقیق کرده و نظریاتی مثبت در مورد آن بیان داشتهاند، همواره تحت سانسور مانده اند.
تمام آلمانیها از هفت ساله تا 77 ساله، نویسنده و دانشمند بزرگ «گوته» را می شناسند، ولی کسی عشق بیش از حد این متفکر نسبت به اسلام را نمیداند. نوشتهها ونامه های «رایزرماریا ریلکه» در مدح و ستایش حضرت محمد(ص) و همینطور شعرهای او را هیچ آلمانی در یاد خود ندارد!
کتاب های مسلمانانی چون «لئوپلددیس»، «تیتوس بورکهارت»، «مارتین لینگز» در غرب خواننده ندارد.
در عالم غرب، از جمله نویسندگانی که مظلومانه زیر قیچی سانسور قرار گرفته اند، یکی هم «لئون تولستوی» است. در غرب نقاشیها و کاریکاتورهای کار کاتوریستی که کسی او را در دنیا نمی شناسد، هر جایی چاپ میشود، ولی کتاب و رساله بزرگترین رمان نویس جهان مخفی می ماند!
چنین است که برای آن که بدانیم تولستوی در مورد رسول اکرم(ص) چگونه می اندیشیده است، باید زمانی دراز مانند صدسال به انتظار بنشینیم تا روزی متوجه شویم که متفکر بزرگ، حتی کتابی را نیز در این باره نوشته است. روسها به دلایل عقیدتی، نامهها و اسنادی که موجودیت و صحت این گفتار را بیان می داشت، در طاقچه های پرخاک، زیر دیگر اسناد باارزش رها کرده و منتقدان و اندیشمندان غربی نیز به این اسناد و مدارک توجهی نداشتند، در نهایت، جست و جوگری آذری مدارک و نامههای فوق را به جهانیان تقدیم نمود.
ب: مقدمه مترجم فارسی کتاب «عطا ابراهیمی راد»
مترجم کتاب در مقدمه خود، پس از شرح مختصری درباره تهی بودن، پوچی و خلاء معنوی در زندگی بشر امروز و نیاز همیشه انسان به یافتن تکیه گاهی معنوی و جست و جو برای کشف حقیقت، نتیجه گرفته است که:
«لئون تولستوی» نویسنده شهیر روسی نیز از این جست و جوی حقیقت که ذکر آن رفت، مستثنی نبوده است. او در عمر طولانی خود، هر جا که کورسویی از حقیقت دیده و یا وصف آن را شنیده، با روح سراسر جستوجو گر خود، به دنبال آن رفته و درصدد به دست آوردن ایمان، درد و رنج و مشقت راه را برخود هموار کرده است.
اسلام و پیامبر گرامی آن، در اواخر عمر تولستوی، ذهن او را به خود مشغول کرده بود وعلیرغم نبود امکاناتی برای کسب اطلاع از اسلام و به خصوص در شرایط آن دوران کشور روسیه، او را از رسیدن به حقیقت دین اسلام باز نداشت.
سال گذشته در جمع کانون نویسندگان و شاعران ترکیه در شهر آنکارا، وقتی خبر مسلمان شدن «تولستوی» را شنیدم، باور نکردم وخواستار دلیل و مدرکی برای ادعای دوستان شدم، آنها نیز کتاب پیش روی را به من نشان دادند. «رساله گمشده تولستوی» مرا به وجود آورد و تصمیم به ترجمه آن به زبان فارسی گرفتم.»
ج: چیزهایی که انسانها باید بدانند
به قلم: راسیح ییلماز (مترجم کتاب از روسی به آذری)
«... کتاب حاضر، رساله ای نوشته تولستوی است و موضوع آن درباره حضرت محمد(ص) و احادیث مربوط به اوست؛ ولی متأسفانه هیچگاه ترجمه نشده، دلیل این را میتوان فضایی حاکم بر نوشته شمرد، زیرا روسها اکثراً مسیحی بوده و نامآور ادب و سخن روس را که معرف حضور تمام جهانیان است، در مورد وابستگی به حضرت محمد(ص)، برای خود و فرهنگ خود، اندکی بیگانه و مضر دانسته اند.
تولستوی کتاب «عبدالله السهروردی» عالم بزرگ هندی در مورد احادیث حضرت محمد(ص) را بدون شک خوانده و برای پی بردن به این مهم، کندو کاو و تحقیقات بسیار زیادی انجام داده است...
در اصل، جمع آوری احادیث در باب حضرت محمد(ص) در زمان خفقان دولت روسیه که تولستوی در آن زمان می زیسته، به تنهایی کاری بسیار عظیم است و این مساله را عالمان تاریخ بسیار خوب می دانند. در همین زمان، جمعآوری احادیث انتخابی از طرف تولستوی، می توانسته مسیر و تفکر جدیدی را در شرایط فوق برای مردم به وجود آورد، ولی از همه چیز مهمتر در مورد ادیب و دانشمندی مانند تولستوی و احساس این که توجه آن بزرگ ادب روسیه به اسلام و عشق او نسبت به حضرت محمد(ص)، گردآوری همین رساله کوچک است.»
د: ایمان تولستوی
به قلم: پروفسور دکتر تلمان خورشید اوغلو علی اف
و «واکیف تهمذ اوغلو خلیوف»
«... این اثر در سال 1909 میلادی در روسیه مسیحی نوشته شده، ولی هرگز به چاپ نرسیده است. در دوران حکومت کمونیستی در شوروی، با آن که بسیاری از کتابها دوباره و چندباره تجدید چاپ شدند، اما رساله تولستوی درباره حضرت محمد(ص) هرگز چاپ نشد. اگر بخواهیم از این نوع سانسور مثالی دهیم، میتوان داستان زیر را بیان کرد:
در سال 1979 میلادی (70 سال بعد از نوشته شدن این اثر تولستوی)، در بزرگترین مجلسه جمهوری آذربایجان آن وقت، یعنی «مجله آذربایجان» مقدمه این رساله، یعنی نامه همسر ژنرال آذری «ی. وکیل اوا» از آذری به روسی ترجمه شد و هدف، چاپ آن بوده است. اما موءسسه سانسور باکو، به این نوشته اجازه چاپ نمی دهد. دلیل این سانسور را اداره سانسور باکو چنین اعلام میدارد که: «هوشمندی چون تولستوی نمی تواند درباره اسلام و حضرت محمد(ص) این چنین قلم زند.» سردبیر مجله، این بار تاریخ نشر مجله را به تأخیر انداخته و به مقامات مسکو اطلاع میدهد. مسکو امر میکند «آری میتواند چاپ شود.» و به این شکل، نوشته تولستوی با خواننده آذری ارتباط مییابد.
چاپ مقدمه رساله تولستوی در آذربایجان، مثل بمب صدا کرد و روشنفکران را به فکر واداشت...به این ترتیب بعد از 70 سال دوران حکومت کمونیستها در شوروی آن روز و برقراری حکومتی نسبتاً دموکراتیک و گسترش اندیشه ها و احترام به دین، موجب شد که در سال 1990 میلادی رساله فوق در روسیه به زبان روسی چاپ شود.»
دو نویسنده فوق در ادامه مطلب خود، درباره عنوان کتاب تولستوی نوشته اند. «... متأسفانه همین کتاب در چاپ آذری آن که در آذربایجان توسط «کامیبلوف» چاپ شد، دوباره دچار اشتباه شده و کتاب را با همان نام اصلی خود چاپ کرده اند، در حالی که ما در ترجمه این کتاب، «ترمینولوژی اسلامی» را در نظر گرفته و خطای مرتکب شده را جبران کردیم. عنوان اثر تولستوی «احادیث پیامبر(ص) که در قرآن نیامده» بود که ما در ترجمه این کتاب، ترمینولوژی اسلامی را در نظر گرفته و خطای مرتکب شده را جبران کردیم... زیرا قرآن کلام خداست، حدیث هم سخنان پیغمبر حضرت ختمی مرتبت است. به همین دلیل ما نام کتاب را «محمد رسول الله نهاده و عرضه شدن به این صورت را متناسبتر تلقی کردیم، زیرا در زمان امپراطوری روسیه، دین اسلام از جمله ادیانی بود که یادگیری آن غیرممکن بود و به همین دلیل، تولستوی باید برای کتاب یا رساله خود، نام دیگری انتخاب میکرده است.»
در ادامه این مطلب، در اثبات مسلمان شدن تولستوی آمده است:
«... در این جا باید به مساله ای دیگر اشاره کرد، خانمی به نام «والریاپروهووا» سالها پیش در روسیه اسلام آورد و با مردی عرب ازدواج کرد و قرآن کریم را به زبان روسی ترجمه کرد. شرق شناسان و عالمان اسلامی، این ترجمه را پسندیده و همین شخص کتاب تولستوی درباره حضرت محمد(ص) و احادیثاش را نیز به صورت جدی در وسایل ارتباط جمعی مطرح کرده است. به نظر خانم «پروهووا» تولستوی سال های آخر زندگی به دین اسلام اعتقاد پیدا کرده و طبق وصیت خویش، طبق اصول شریعت اسلام به خاک سپرده شده است.
حکومت جماهیر شوروی سال ها این حقیقت را از مردم خود مخفی کرده است. «پروهووا» مدارک خویش را با جرأت و جسارت تمام انتشار داده و آنها را فاش کرده است. به گفته وی: تولستوی طبق موازین اسلامی به خاک سپرده شده و به همین دلیل است که بر سرسنگ قبرتولستوی اثری از «صلیب» نیست و این دلیل بزرگی بر این مدعاست.
وی می افزاید: در میان خلق روس، به خصوص روشنفکران روسیه ، تولستوی به عنوان کسی که قدرت الهی مسیحیت را قبول کرده، همواره مورد احترام و علاقه بود و طبیعی است اگر این حقیقت تغییر می یافته، موج عظیمی به طرفداری از اسلام در روسیه کمونیستی به پا می خواسته است و به همین دلیل است که حتی احتمال مسلمانی تولستوی نیز همواره توسط رژیم مخفی مانده است. دولت سوسیالیستی هرگز نمی توانست اجازه افشای این مهم را در شرایط اجتماعی و سیاسی آن روز بدهد و به همین دلیل است که رساله و یا کتابچه احادیث حضرت محمد(ص)، گردآوری تولستوی همواره از نظر مردم مخفی مانده است.
هـ : تولستوی نویسنده شیفته حضرت محمد(ص)
به قلم: عارف ارسلان، مترجم کتاب تولستوی از زبان آذری به ترکی استانبولی
«اندیشه این که نویسنده بزرگی چون تولستوی وقتی آخرین نفس های خود را میکشیده مسلمان شده، برای ما خوشحال کننده است. وقتی کاپیتان «کوستهو» مسلمان شده بود، رپرتاژ او را در روزنامه « Match» فرانسوی خوانده بودم و باورم نمیشد، همین طور، در سال 1983 میلادی، در مورد «کلمنت تورز» نیز همین احساس را داشتم، «کلمنت تورز» رهبر حزب کمونیست فرانسه بود. البته درعالم غرب، فقط همین ها مسلمان نشدند و این لیست بالا بلندی است که می توان هر روز به آن نامهای جدیدی را افزود. اگر بخواهیم به زمان های کمی دورتر برویم، می توانیم از «پرنس بیسمارک»، «گوته» و بعضی دیگر مثل «پوشکین»، نویسنده بزرگ روسی و دیگران هم نام ببریم. نام دیگری که از مسیحیت به اسلام گروید و عالم اسلام و مسیحیت را بسیار در حیرت فرو برد، کسی جز «پولوسین» نبود، «پولوسین» وزیر دین روسیه بود! این خبر تمام جهان را به فکر فرو برد. متأسفانه این خبر در ترکیه توسط هیچکس افشا نشد. و کسی از آن باخبر نبود تا این که «الوآلاتلی» این خبر را به این صورت که رئیس کلیسای ارتودکس، پدر مقدس «ویاچسلاوپولوسین» وزیر کمیته ارتباط مذاهب، رئیس کمیته آزادی وجدان و وکیل فدراسیون دوما، مسلمان شده است. آقای پولوسین تحصیلات خویش را در دانشکده فلسفه دانشگاه دولتی روسیه تمام کرده و همین طور از فدراسیون خارجی روسیه، دارای مدرک آکادمی است. من این را در کتاب مهم «الوآلاتلی» در مورد «گوگول» خوانده بودم، نام این کتاب «مرحمت» بود. وقتی این خبر را در کتاب خواندم، ابتدا باور نکردم و همواره فکر میکردم مگر میشود خبری به این مهمی را اصلاً نشینده باشم، ولی با تحقیقاتی که کردم، متوجه شدم خبر کاملاً درست است.
همسر آقای پولوسین هم به دین مبین اسلام گرویده بود. پولوسین نام خود را عوض کرده و «علی» نهاده بود. او امروز جزو مشاهیر جهانی شمرده می شود.
در سال 1978 عالمان بزرگی مانند: «موریس بوکائیل» و «روژهگارودی» نیز مسلمان شده بودند. اینان کسانی بودند که در گذشته جزو تئوریسین های کمونیزم بودند!
نویسنده در ادامه می نویسد:
«تولستوی اسلام و مسلمانی را زمانی مطرح میکند که تبلیغات کمونیستها به حداکثر خود رسیده و ضددین بودن به معنی قدرتمند بودن است. آن زمان برای بیان و یا تبلیغ یک دین، آن هم اسلام باید تحت شکنجه قرار گرفتن، یا اعدام شدن را به جان خرید و تولستوی این کار را کرد. در نقطه عطف هنر و ادبیات بودن و چنین کردن واقعاً در زمان تولستوی مساله از جان گذشتن شمرده می شد.
تولستوی با همه تفاصیل فوق، احادیثی را که به حضرت محمد(ص) نسبت داده اند جمع کرده و آن را به مردم روسیه تقدیم کرده است. در اصل، فلسفهای مانند کمونیزم که از پایه اسیر آداب بسیار جدی داشت و یا ریشه عمیقتر آن، سوسیالیزم؛ نویسنده هوشمند روسی را هرگز تکان نداده و او به جای استفاده از نعمات حکومتی که برای او آسان و در دسترس بوده، طرز تفکر خود را به اسلام و فلسفه آن متمرکز کرد. تولستوی در نامه ای به «یلناوکیلاووا» نوشته بود.
«برای من محمدی بودن، از ستایش صلیب (مسیحیت) در مقام بالاتری قرار دارد و در این مقایسه، من اسلام را برمی گزینم. اگر انسانها حق انتخاب داشتند، هر انسان عاقل «پرودسلاو»، (مذهب مسیحیت غالب در روسیه)، بدون شبهه و بیتردید، محوری بودن خدای یگانه و پیامبرش را قبول می کرد.»
احادیث انتخابی تولستوی که در کتاب آمده است، اکثراً در موضوعاتی مانند «فقر» و «مساوات» است که اینها به طور اعم حاوی درس هایی به مردم روسیه است. تولستوی خود اذعان می دارد که تعدادی از احادیث در «ترمینولوژی» اسلامی جایی ندارد و براساس منطق و تفکر، نمی تواند صحیح باشد و این سخن تولستوی نشان دهنده آن است که تولستوی قرآن مجید را خوانده بود وگرنه چگونه می توانست احادیث غیرمستند را تشخیص دهد؟»
کتاب محمد رسول الله اثر تولستوی، کاری جدی، مهم و خواندنی است. تردیدی نیست که پس از مطالعات پیگیر تولستوی درباره اسلام، مطالعه سخنان پیامبر گرامی اسلام(ص)، موجب آن همه شور و شناخت و شیفتگی در وی بوده و یادداشت ها و گزیدهای که این فرزانه متفکر ازکتاب احادیث پیامبر(ص) اثر «سهروردی» فیلسوف هندی انتخاب کرده، نشانگر این علاقه قبلی اوست. از دیدگاه تولستوی، سخنان حضرت محمد(ص) درباره عشق و محبت به هم نوع و خدا، خوشبینی، اخلاق نیک، عدالت وراستی است. خوشبختانه ترجمه 92 حدیث که تنها بخشی از احادیث گزیده شده تولستوی بوده، در اثر حاضر آمده و منابع بسیاری از آنها نیز ذکر شده است. بیشتر این احادیث از کتاب صحیح بخاری (از منابع اهل سنت) است.
چند تذکر کوتاه
قطعاً عطا ابراهیمی راد در ترجمه و آماده سازی این اثر در سالی که به پیامبر اعظم(ص) تعلق یافته زحمت بسیاری کشیده و کار او از این نظر قابل تقدیر است؛ در عین حال، نکاتی درباره ترجمه اثر به نظر رسید که فهرست وار ذکر می کنیم:
1- به نظر می رسد نوعی شتاب زدگی در کار و عدم بازنگری متن ترجمه، باعث شده که علایم سجاوندی غالباً در جای خود ننشسته و به همین خاطر، روانی متن دچار مشکل شده است.
2- در برخی صفحات واژه های مناسب در جمله به کار نرفته است، مثلاً در صفحه 29 در بخشی از پاراگراف یا بند دوم چنین آمده: «تولستوی دین حضرت محمد(ص) را آخرین دین الهی و دینی فوق العاده شمرده، به مانند دین های دیگر آن را از خرافات و امور باطل به دور دانسته و دینی کامل «تفصیل» نموده است. بهتر بود به جای واژه «تفصیل» از واژه «توصیف» استفاده می شد.
3- در صفحه 12- آیه هفتاد و دوم سوره احزاب بدون ترجمه و ذکر مأخذ و به صورتی درهم ریخته و مخدوش آمده است.
4- در برخی موارد و در برخی جمله ها، تطابق فعل و فاعل صورت نگرفته است.
5- مترجم محترم در بسیاری از موارد در متن، به جای فعل ماضی، از فعل مضارع استفاده کرده است. مثلاً در صفحه 28 و...
با این همه، این گونه کاستیها در ترجمه، به هیچ وجه چیزی از اهمیت کار مترجم و اجرا و در یافتن و ترجمه چنین اثری به زبان فارسی، آن هم در این سال مبارک نمی کاهد، امیدواریم چاپ جدید این اثر، با بازنگری در متن و ویرایشی مجدد، همراه با تصاویری از سالهای مختلف زندگی تولستوی و نیز تصویری از محل زندگی و مزار این اندیشمند و نویسنده بزرگ همراه باشد.
مجله کیهان فرهنگی اسفند 1385 - شماره 245
تولستوی و محمد رسول الله (ص) (نامه ای از تولستوی در مقایسه اسلام و مسیحیت)
اخیرا کتابی با عنوان محمد رسول الله (ص) به چاپ رسید. روی این کتاب نام لئون تولستوی به عنوان نویسنده کتاب و نام عطا ابراهیمی راد به عنوان مترجم آمده است. (تهران، نشر ثالث، 385)
این کتاب تلاشی است برای به دست آوردن دیدگاه های این نویسنده بزرگ روس در باره اسلام. آن هم بر اساس برخی از اسناد و مدارکی که بعد از مرگ وی و حتی بعد از سقوط دولت کمونیستی به دست آمده است. بخشی از آن ترجمه ای است که تولستوی از تعدادی از روایات پیامبر (ص) انجام داده است. این مجموعه حدیث در کتابی که یک هندی مسلمان نوشته بوده، وجود داشته و تولستوی که از این احادیث خوشش آمده آنها را به روسی ترجمه کرده است. علاوه بر این چندین نامه هم در این کتاب درج شده است که می تواند نگاه تولستوی را نسبت به اسلام نشان دهد. کتاب یاد شده یک مقدمه از هاکان آل بایراک رئیس کانون نویسندگان ترکیه دارد که ضمن آن از آقای عطا ابراهیمی راد که این اثر را به فارسی نوشته تشکر کرده است. مقدمه بعدی از آقای ابراهیمی راد است که می نویسد: سال گذشته وقتی در جمع کانون نویسندگان و شاعران ترک در شهر آنکارا وقتی خبر مسلمان شدنتولستوی را شنیدم موضع فوق را باور نکردم و دنبال دلائل گشتم تا این کتاب را به من نشان دادند. عنوانش بود: رساله گمشده تولستوی. این کتاب توسط راسیح ییلماز از روسی به ترکی در آمده است. در مقدمه او آمده است که کتاب حدیث یاد شده توسط عبدالله السهروردی نوشته شده بوده وتولستوی آن مجموعه حدیث را به روسی ترجمه کرده است. در اینجا همان احادیث به فارسی ترجمه شده است (ص 38 – 58). عارف ارسلان هم در سال 2005 مقدمه بر متن ترکی این کتاب نوشته و در آن از ایمان تولستوی سخن گفته است. اما آنچه در اینجا انتخاب کرده ایم نامه ای است که مادری برای تولستوی نوشته و از مسلمان شدن فرزندانش با وی مشورت کرده است. تولستوی در پاسخ وی مقایسه ای میان اسلام و مسیحیت کرده که جالب توجه است. پیش از نامه مادر، مقدمه ای آمده و سپس متن نامه این مادر و پاسخ تولستوی در ادامه آمده است.در قلبمان نوری از خدا هست که نام آن وجدان است. «تولستوی» نامه ای به تولستوی شش سال زمان سپری شده است. ولی در این مدت نستبا طولانی نه قلب ابراهیم آقا که پدر است آرام می گیرد و نه آرامشی نصیب یلنا وکیلاوا که مادر است می شود. دغدغه ای که مادر و پدر را به خود مشغول داشته است این است که پسر آنها پیرو و خدمتگزار چه دینی می شود؟ خداوند در این زمان به آنها پسر سوم را نیز عطا کرده است و دختر آنها ریحان 13 سال دارد. باید کجا رفت و مصلحت کار را از که پرسید؟ دوایر دولتی آن موقع و همین طور آدم هایی که در امر دین فعالیت داشتند در شرایط آن زمان نمی توانستند پاسخ سؤال های این خانواده را بدهند. ژنرال ابراهیم آقا دچار دغدغه ای جدی برای پسرش که آن زمان در انستیتوی تکنولوژی پترزبورگ تحصیل می کرد و نامش بوریس بود و همین طور برای برادر کوچک تر که کلب[1] نام داشت و در مدرسه نظامی مسکو تحصیل می کرد داشته است. «ما هر دو از کدام ملت ها به حساب می آییم؟» این سؤالی است که همواره فکر این خانواده را به خود مشغول داشته است. ابراهیم آقا و برادرش برای یافتن پاسخ این سؤال همواره به پدر و مادر خود رجوع می کردند و برای مراتب اضطراب خود راه چاره ای می جسته اند. ببینید آقای بوریس کیلاوا در این وضع چگونه مسئله را توضیح می دهد: دیگر 19 ساله شده بودم. با وجود آن که درگیرهای درسی مرا در خود غرق کرده بود، ولی ذهنیت و تفکر گرویدن به دین محمد و اسلام مرا لحظه ای رها نمی ساخت. شرایط سال های 1904 و 1905 میلادی مرا به این امر بیشتر ترغیب می کردند. جنگ پر از شری بین روسیه و ژاپن مردم را مجبور کرده بود که در برابر حکومت و رژیم روسیه از برخی راه های لیبرالی استفاده کنند. در سال 1904 قانون و مانیفست آزادی ادیان در روسیه به چاپ رسید. طبق این قانون کسانی که به هر دلیل از دین آبا و اجدادی خود یعنی دین پدر و یا مادر دست کشیده اند این آزادی را دارند که دوباره به دین قبلی خود بازگردند. به نظر می رسید می توان با برگه ای که حکم درخواست را داشت این مسئله را به سادگی حل کرد. آدم های با تجربه خانواده ما یعنی پدر و مادرم در سال های اولیه که به پترزبورگ آمده بودیم مصلحت ندیدند که دینمان که آن موقع پروسلاو یعنی دین حاکم مسیحیت روسیه بود را تغییر دهیم. مادرم نیز در نامه ای که به آقای تولستوی نوشته در این مورد خود را بسیار دقیق و محافظه کار نشان داده بود. به دلایلی که ممکن بود اصلا برای من و خانواده چندان خوش نباشد در این امر با این که خواست قلبی مان بود دیری بماندیم. پدرم (ابراهیم آقا وکیلاوا) و مادرم (یلنا وکیلاوا) به این نتیجه رسیده بودند که هیچ کسی به غیر از نویسنده هوشمند و اندیشمند بزرگ یعنی تولستوی نمی تواند به این پرسش پاسخی درست و جامع بدهد. اواخر زمستان 1909 میلادی مادر خانواده یلنا وکیلاوا نامه ای از تفلیس به تولستوی می نویسد و وضعیت فعلی خانواده را برای نویسنده مشهور تعریف می کند.استاد بزرگ دوست داشتنی آقای لئو تولستوی! در ابتدای نامه به دلیل اتلاف وقت با ارزش شما و همین طور مشغول کردنتان برای مطالعه این نامه معذرت می خواهم . می دانم که انسان های بسیاری زیادی همانند من از شما سؤالاتی می کنند و به رغم این که به موضوع فوق کاملا اشراف دارم من نیز وقت شما را گرفته و پرسش خود را مطرح می کنم. دلیل این پرسش آن است که زندگی پرافراز و نشیب در برابر من مسئله را قرار داده است که از حل آن ناتوانم. من به طور خلاصه آن چه را از شما می خواهم توضیح می دهم. من زنی 50 ساله و مادر سه فرزندم. همسر من مردی مسلمان است اما عقد و ازدواج ما مطابق آداب و آئین اسلام جاری نشده است و طبق قوانین موجود به صورت قانونی زن و شوهر می باشیم. فرزندان مشترک ما پیرو دین مسیح هستند. دخترم 13 سال دارد، یکی از پسرهایم 23 سال و در انستیتوی تکنولوژی پترزبورگ تحصیل می کند. پسر دیگرم 22 ساله است و در مدرسه نظامی آلکسیو، مسکو در حال گذراندن دروس است. پسرانم برای گرویدن به دین پدری خود از من اجازه می خواهند. من چه می توانم بکنم؟ می دانم طبق قوانین جدید مملکت این امر، ممکن است و از سویی رفتار دولت را نسبت به خارجیانی همچون ما به خوبی می دانم. این اندیشة پسرانم به دلایل کوچک و یا درگیری های خانوادگی نیست. از طرفی دلایل مالی و نیز رسیدن به مقاماتی در جاهایی نیز سبب این اندیشه در آن ها نشده است. ولیکن چیزی که بسیار نمایان است آن که آنان به دلیل تاتار بودنشان می خواهند به مردم خود که همواره در تاریکی و جهالت بوده اند یاری کنند. به نظر آنها اگر بخواهند با مردم خود همپا و برابر باشند بایدمسئله دینی خود را حل کرده و مانند آنها مسلمان باشند. اما هراس من این جا شروع می شود، زیرا می ترسم با تفکری که دارم برای آنها الگویی غلط باشم. با این درد روزها و شب ها را می گذارنم. آه! ای کاش می توانستم دردهایی را که در زندگی کشیده ام برای شما بیان کنم... من مادری هستم که دیوانه وار فرزندان خود را دوست دارد و هم اینک که برای شما نامه می نویسم چشمانم پر از اشک است. کم کم دارم عقل خودم را از دست می دهم و چاره ای به غیر از نوشتن به شما پیدا نکرده ام. فقط شما هستید که با ذکاوت و دانش خود می توانید راهگشای این مشکل ما باشید. با همه این ها این درد من می تواند برای شما بسیار معمولی و ساده باشد. ولی باور کنید حتی عنوان این درد به من اضطرابی بیش از اندازه می دهد. آقای تولستوی شما در هیچ برهه ای از زندگی به اشخاصی مانند ما که انسان هایی کوچک هستیم پشت نکرده اید و همواره توصیه های خود را بدرقه اشخاصی مانند ما کرده اید. به این دلیل که برای من بسیار روشن است از فکر خود مددگرفته و جسارت آن را یافتم تا برای شما بنویسم. مرا با سخنان تسلی دهنده خود آرام کنید. بسیار معذرت می خواهم که وقت گران بهای شما را گرفتم و باور کنید که این را تنها به خاطر عشق مادری نسبت به فرزندانم انجام داده ام. کسی که با تمام قلبش به شما ایمان دارد یلنا یفسیموونا وکیلاوا تفلیس، خیابان اوچ بنی پری لوک 1، خانه 8مسلمانی در برابر مسیحیت ارزشی بسیار بیشتر دارد تولستوی پاسخ تولستوی تولستوی در تاریخ 15 مارچ 1909 در پاسخ به نامه یاسنایا پولیان چنین می گوید: به خانم یلنا یفسیماونا (واکیلاوا) لازم است که از تمایل پسران شما مبنی بر کمک به مردم تاتار در این جا تشکر و تقدیر بسیار کرد. در امتداد و به موازات این خواست انسانی گرایش آنها به دین اسلام و تابعیت از آئین محمدی نیز بسیار ضروری است. نباید فراموش کرد با این که دولت آزادی دین را برای مردم روا داشته است و اینک از هیچ کس بابت گرایشش به دین سؤال و یا مؤاخذه ای انجام نمی شود، ولی آنان که به دین اسلام منسوب هستند باید خود در مورد آئین و قوانین و آداب دین دانستنی های خود را منتقل کنند. در همین رابطه باید گفت پسران شما که از دین قبلی خود یعنی مسیحیت دست کشیده اند و دین خود را عوض کرده، مسلمان شده اند مجبور به ارائه دلایلی به دیگران نیستند و این خواست منطقی و خصوصی آنهاست و مسئله ای است بین آنها و خدای ایشان. این ضروری است که نباید احساس شرم و یا گناه در مورد این انتخاب به خود راه دهند. در این مورد من هم هیچ نمی توانم گفت و این که پسران شما به حکومت در مورد تفویض دینشان خبری می دهند و یا نه و آیا این ضروری است و یا نه نمی توانم چیزی بیان کنم. در مورد این که دین اسلام و تعلیمات محمدی در مقابل مسیحیت بسیار با ارزش تر و دارای مقامی والاتر است و خصوصیات بیشتری دارد و این که فرزندان شما در راه این تفکر آسمانی خدمت می کنند با تمام قلبم با آنها بوده هم فکر و به آنها تبریک می گویم. هم اینک کسی که این سطور را برای شما می نویسد یک مسیحی است و با این که به تعلیمات مسیحیت سالها بسیار مشکل است باید بگویم که دین اسلام و تعلیمات محمدی با تمام خصوصیاتش و آن چنان که در ظاهر دیده می شود بسیار بسیار از مسیحیت کامل تر و با ارزش تر می باشد. حداقل خصوصیات ظاهری دین اسلام با مسیحیت اصلا قابل قیاس نیست. اگر بر فرض مثال برای هر انسانی این امکان وجود داشت که در میان دو دین اسلام و مسیحیت یکی را برگزیند و خدای خود را با آن دین پرستش نماید. باید ابتدا فکر می کردیم که پرستش کلیسا، ایمان به حضرت مریم و پرستش او، پرستش غیر مسیح و ایمان به خداوند همه با هم امکان ندارد و این چندگانی در پرستش مخالف دین توحیدی است. در صورتی که در مقابل آن دین اسلام وجود دارد که در آن تنها پرستش خدا است و بس و همین دلیل است که دین اسلام را نسبت به مسیحیت برتر می کند و هر انسانی که عقل سلیم و هوش نیکو دارد در این انتخاب حتما باید اسلام را برگزیند نه دین دیگری را. برای فرد فرد آدم ها که در دنیا زندگی می کنند دین وظیفه ای دارد و با آن شعور دینی است که انسان ها رشد بیشتری می کنند و مانند هر آنچه در زندگی می بینیم آدم ها نیز بلوغ خود را باید مدیون دین بدانند. برای آن که دین بتواند این تکامل را راحت تر و سریع تر انجام دهد باید دین هر چه ساده تر و با زبانی باشد که همه بتوانند آن را بفهمند از زمان های گذشته و قدیم تا امروز وظیفه فلیسوفان و مفسران و عالمان دینی این بوده است که اساسی را که در دین ها توسط خداوند بنا شده با زندگی روزمره و یا مسائل روز همراه نمایند. در موازات این سخن است که مثلا درکتاب های هندوها و یا بعدها در تورات موسی و تعالیم بودا، کنفسیوس، مسیحیت و اسلام درس ها و یا تعالیمی داده شده است. این ها همه دین را از معنای ظاهری آن جدا کرده و به اندیشه های عمیق ولی ساده تبدیل کرده اند، البته مبلغان و یا خدمت گزران ادیان مسئولیتی بسیار بزرگ برگردن داشته اند، در تاریخ مبلغانی بوده اند که برای هر دینی تلاش بسیار در نشان دادن حقیقت، همچون شفافیت و عمق و سادگی داشته اند و بر عکس نیز دیده شده که این حرف ها تنها برای منافع شخصی و یا قومی بوده است. ولی هیچ گاه نباید فراموش کرد که اگر مبلغ دینی در راه آن دین اشتباه می کند و یا خلافی از او سر می زند این نشانه آن است که تمام گفتار و یا کردار و پندار او غلط و اگر معتقد به تفکری باشیم معنای آن این است که چیزی را نباید واقعیت دانست و بدان باور داشت و همان است که سبب می شود دیدن و درک واقعیت بسیار بسیار دشوار شود.گرچه تحریفاتی که در دین ها شده است ادامه دارد، انتقادات نیز بر آنها بیشتر وارد می شود در مقابل این اعتراضات و انتقادات و تحریفات کسانی که ساکت نشسته اند زیادتر می شوند. در نتیجه کشف و اثبات حقیقت از ناحیه خدمتگزاران دین سخت تر می شود. به همین دلیل است که در دین های قدیمی و باستانی معجزات بسیار زیادند. بیشتر از همه این معجزات را می توان در دین سامی ها و بعد از آن در یهودیت و کم تر از آن در آیین بودا و تعلیمات کنفسیوس و آئین های تائوئیزم و کم تر از این ها در مسیحیت و باز کم تر در دین آخر یعنی دین اسلام جست. دلیل دیگر برای بهتر بودند اسلام نیز شاید همین است. از این ها که بگذریم دین اسلام دور از مسایل غیر طبیعی است در رأس آن حضرت محمد (ص) وجود دارد که در تعلیمات خود اساس تمام ادیان مقدس را در خود دارد و با خیلی از حقایق دین مسیحیت نیز همگامی و نزدیکی دارد. زیرا پایه ادیان الهی خداست. تعالیم ادیان نیز در جهت تشویق انسان ها در ایمان به خداست. بنابر این آنچه این تبلیغ و وظیفه را بهتر به انجام برساند احترام بیشتری خواهد داشت و آن دین اسلام است. مرا ببخشید که این چنین مفصل و طولانی می نویسم، دلیل آن است که شما عقاید مرا دانسته و آن ها را به پسران خود منتقل کرده و آنها را در مسیر تعالی راهبر باشید. ماهیت اصلی دین حقایق است، حقایقی که بر تاریکی ها پرتو افکنده و زیباترین کاری که انسان ها می توانند انجام دهند ایمان به این حقایق و در کل به دین است. اگر فرزندان شما وظایف خویش را همانند وظیفه ای انسانی و خانوادگی انجام دهند زندگی پر از آرامش و نیکویی می شود. این جانب نمی دانم که فرزندان شما دانش و دانستنی های مربوط به ادیان و به خصوص اسلام را تا حدی می دانند و یا اصلا اطلاعی از آن ندارند. جواب این پرسش هرچه باشد فرقی نمی کند، زیرا کتاب ها و منابعی هست که به فرزندان شما در هر چه بهتر شناختن ادیان و خصوصا اسلام یاری خواهد رساند. ولی فراموش نکنیم که بعضی از روش ها وجود دارند که با نام اسلام و یا دین آمادگی کامل دارند تا انسان ها را به راه های غلط رهنمون شوند، از این ها مثلا یکی بهائیت است که ابتدا با نام اسلام در ایران ظهور کرده و بعدها به سرزمین های آسیای صغیر آمده است و در آن جا بازوهای خود را تقویت نموده. بهائیت از نام بهاء الله که در عکا زندگی می کند گرفته شده است. این دیدن در ایران در سالهای 1817-1892 توسط میرزا حسین علی به وجود آمده است. این شخص در سال 1863 در بغداد و قبل از آن در تبریز ادعای پیغمبری و نبوت کرده است و به همین واسطه دولت ایران او را تبعید و او در امپراتوری عثمانی به زندگی خویش ادامه داده است. بعد از مرگ او پسرش عبد البهاءادامه دهنده راه پدر شده است. طریقت بهائیت بعدها تلاش کرده به صورت دین خود را نشان دهد. بهائیت از یهودیت و مسیحیت نیز نکته هایی را در بر گرفته است. بهائیان سعی می کنند درروز سه بار نماز بخوانند. کعبه را به عنوان قبله قبول ندارند و جایی را که بهاء الله در آن ساکن است به عنوان قبله پذیرفته اند. دو کتاب مقدس دارندکه به آنها اقتدا می کنند. یکی بیان و دیگری کتاب اقدس است. این باور، باطل است و از طرف کسی نباید مورد پذیرش قرار گیرد.دین دیگری که از آن به نام اسلام باید دوری کرد آیینی است که ابتدا در شهر کازان ظهور کرده است و مریدان و طرفداران آن خود را «واسیوویچ» ها نام نهاده اند یعنی قشون خداوند. این ها نیز در ابتدا خواسته اند باورهای خویش را در قالب های انسانی و باور به دوستی بنا کنند اما با این تصورات و باورها دشمنی کرده اند و پیروی از آنها با هر نامی چون اسلام و یا دین دیگر خطاست. اگر افکار من حداقل موجب نادیده گرفتن ایده های غلط باشد خیلی خوشحال می شوم و در خاتمه از شما و یا فرزندان تان خواهش می کنم مرا در جریان فعالیت های خود قرار داده، بدین وسیله مرا ممنون و خوشحال نمایید. لئوتولستوی همان طور که دیده می شود نامه مادر، تولستوی را بیش از حد به هیجان آورده است. این را از نامه بیش از چهار صفحه ای تولستوی که با عجله نوشته شده، می توان فهمید. جواب دندان شکن و صریح تولستوی مبنی بر این که دین اسلام از مسیحیت و تعالیم آن والاتر است و این که دین اسلام را نمی توان با مسیحیت مقایسه کرد اضطراب خانواده ای که نامه را نوشته از میان بر می دارد. بعدها در زاگاف گازیای تفلیس در اداره روحانی فرزندان ژنرال ابراهیم آقا وکیلاوا از طرف امام آن مرکز اسلامی مورد پذیرش قرار گرفته و آقای میرزا حسین افندی کایب زاده سند ممهور و رسمی برای مسلمانی آنها صادر کرده است و بدین وسیله پدر آنها نام فرزندان را تغییر داده، بوریس به فاریس و کلب هم به غالب تبدیل شده است. در سال 1978 میلادی در شهر مسکو موزه ای به نام و برای لئوتولستوی گشایش یافت، پسر خانم یلنا وکیلاوا یعنی آقای فاریس نامه های فوق را به عنوان سند و مدرک به این موزه تقدیم داشت که هنوز در موزه فوق نگهداری می شود. منبع: historylib.com
|
|
|
درباره حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)
ظهور اسلام در پرتو مجاهدتهای نبی اعظم(ص) نقطه عطف تاریخ بشری است، که دستاوردهای بیشمار، پیشرفت همه جانبه تمدن کنونی را فرا روی بشریت قرار داده است. کمترین دستاورد این شجره پاک آسمانی گسترش خواندن، نوشتن و عالمگیر شدن علوم در جهان اسلام و انتقال این علوم ابتدا به اسپانیا، ایتالیا، آلمان، انگلستان و... سایر ملل و دول اروپا و سپس همه جهانیان شد، به طوری که بدون این نقطه عطف آسمانی هرگز تمدنهایی چون روم، مصر و ایران باستان راهی به تمدن کنونی نداشتند. دلایل تاریخی این حقیقت غیر قابل انکار بیشمار است: یکی از این دلایل اقرار مکرر دانشمندان اسلامی و خصوصاً غیر اسلامی و اروپایی به این حقیقت عظیم است که نمونه کوچکی از آن را میگوییم.
دانشمندان به نام این جوامع بر خلاف تلاشهای مذبوحانه و توهین آمیز نه تنها پیامبر اسلام را از بزرگان طراز اول تمدن دینی میدانند، بلکه با صراحت تمام بر جهانی شدن دین اسلام ـ به علت مزایای بی شمار آن ـ اقرار نمودهاند. و شاید توجه به این واقعیتها توهین کنندگان را به درد آورده و آنها را به ورطه بی فرهنگی و توهین کشانده است.
من زندگی این مرد شگفتی آور را بررسی کرده وبه این اعتقاد رسیده ام که باید اورا نجات بخش بشریت نامید و بر این باورم که اگر فرصت برای مردی همانند او فراهم شودو به تنهایی حکمران دنیای جدید گردد تو فیق خواهد یافت آن را با شیوه ای مسالمت آمیز بر طرف کند .
تولستوی نویسنده وفیلسوف اخلاق گرای معروف روسیه که آموزه هایش سر مشق رهبران بزرگ سیاسی در جهان بوده است در کتاب اسلام وعرب دکتر گستاولوبون صفحه 154و159 نظریه صائبی در مورد پیامبر اسلام بشرح زیر دارد که موضوع آن ماهیت و انگیزه پشت پرده کاریکاتورهای توهین آمیز غرب را بر ملا می سازد.
ولتر فرانسوی در کتاب اسلام از نظر ولتر صفحه 28و 53می گوید: حضرت محمد بی گمان مردی بسیار بزرگ بود . وی جهانگشایی توانا، قانونگذاری خردمند , سلطانی دادگر و پیامبری پرهیزگار بود .او بزرگترین نقشی را که ممکن بود در مقابل چشمان مردم عادی ایفا کند، در روی زمین ایفا کرد .
کسی که درباره زندگی محمد(ص) تفکر کند، مبهوت حکمت و تدبیر او می شود و محمد(ص) را زنده ای می بیند که در هیچ عصر ی نمی میرد.
ار.اف.بودلی، خاور شناس و نویسنده سوییسی
محمد(ص)، اولین پیامبری است که تمام گفته هایش پس از رحلت ضبط و تدوین شده است. از همین جا می توانیم به مقام و منزلت ممتازی که به دست آورده است، پی ببریم و دریابیم که احادیث و اقوالش چه صحت و دقت و درستی ای دارد.
آن انسان با یک اقدام شجاعانه که خالی از خطر جانی نبود، به پا خاست. او را نه تنها باید در صف مردان بزرگ تاریخ بشریت دانست، بلکه سزاوار است که به پیامبری او اعتراف کنیم و بگوییم محمد(ص)، پیغام آور از آسمان به سوی زمین است.
رسالت او دستور ثابتی است برای عالم و آن چه را محمد(ص) آورده یا گفته، با ذوق و فهم امروزی مطابق است.
کارل مارکس، فیلسوف و اقتصاددان آلمانی
دانشی که ما اروپاییان داریم تماماً از مشرق نشأت گرفته است، آن ها که این دانش را نخست به یونانیان( مردمی مغرور و متکبر) منتقل کردند، که این رومیان به سهم خود از آنان استفاده کردند و پس از آن که بربریت و توحش در سراسر جهان غرب گسترش یافت، مسلمانان با فتوحات خود بار دیگر آن دانش را در اروپا رواج دادند و همه این ها را مدیون محمد(ص) هستیم.
سیمون آکلی، خاورشناس انگلیسی
وقتی محمد(ص) دعوت خود را در مکه آغاز کرد، قبایل عرب در تضاد و از هم گسستگی دائمی به سر می بردند. هر قبیله ای قوانین داخلی خود را برپاداشته و در جنگ دائمی با سایر قبایل به سر می برد. اتحاد معنای خود را از دست داده و زندگی در لوای یک قانون همسان که بتواند جایگاه آن ها را در تمدن جهان مشخص سازد، غیرممکن به نظر می رسید. حجازگویی محکوم به بربریت و خشونت بود و هیچ نشان و رنگی از تمدن در آن یافت نمی شد. 23 سال بعد، وقتی محمد(ص) در 8 ژوئن 632 از دنیا رفت، توانسته بود کلیه قبایل عرب را به دور یک پرچم گرد آورد. این واقعه ای گران به حساب می آمد. با آن که بسیاری از اعراب بدوی(صحراگرد) هنوز در دنیای بت پرستی خود در خفا به سر می بردند. محمد(ص) نیز این را به خوبی می دانست، اتحاد آنان عملی و غیرقابل گسستن شده بود. محمد(ص) نیز این را به خوبی می دانست، اتحاد آنان عملی و غیرقابل گسستن شده بود. محمد(ص) دارای ذوق و استعداد سیاسی خیلی بالایی بود. او شرایط داخلی زندگی آن ها را به کلی عوض کرد و ضمن رهایی از خشونت های بی حاصل و پراکندگی قبیله ای، هویت جدیدی برای قوم عرب ایجاد نمود. آن ها فرهنگ اصیل خود را بازیافته و تحت رهنمودهای محمد(ص) به آنچنان باوری رسیدند که در ظرف مدت صدسال، امپراطوری عرب از جبل الطارق تا هیمالیا وسعت یافت.
کارن آرمسترانگ، نویسنده و محقق آمریکایی
دورانی که محمد(ص) در آن ظهور کرد، تاریک ترین دوران بود، روزگاری که تمدن تمام کشوره، از بلاد غول میرو گرفته تا شهرهای هند همه به هم ریخته و مضطرب بودند. نام او محمد(ص) بود. یهودیان به وعده کتاب شان منتظر شخصی به این نام بودند.
امیل درمنگهام، اسلام شناس فرانسوی
محمد(ص) برای نشر رسالت خود شتاب نداشت بلکه مدتی در سکوت زندگی کرد. مایه شگفتی و اعتماد هم وطنان خود واقع شد تا آن جا که به او لقب امین دادند. او به خود و پیامبری خود باور داشت و با این اعتماد و ایمان، وسایل اقتدار، عزت و مناعت را برای امت خویش مهیا کرد و آن ها را از مردمانی ساکن صحرا به سرورانی مبدل کرد که نصف جهان شناخته شده زمان خود را فتح کردند.
جواهر لعل نهرو، نخست وزیر استقلال طلب هند
در عصری که انحطاط روزافزون آن قسمتی از قلمرو سابق امپراطوری "دقیانوس" را در بر گرفته بود، یک مرتبه از دل بیابان ها، دشمن سرسخت امپراطوری پیر و فرسوده (و ممالک جدید) عربی به پاخاست و روز به روز پشرفت های محسوسی کرد. پیشرفت او چنان بود که گویی فقط عنایت دائمی خداوند است که لشکرهای با اخلاص آن را به سوی جهاد و پیروزی حتمی سوق می دهد، به گونه ای که پس از فتح سوریه و مصر چیزی نگذشت که امپراطوری ساسانیان را به هم ریخت و جانشینان کنستانتین را که بلاد بسیاری از دست شان رفته بود، با چنین خطری مواجه ساخت. این نهضت به ره بری یکی از بازرگانان قبیله قریش به نام ابوالقاسم محمدبن عبدالله آغاز شد. پیامبر تازه که در جوانی ثروت نداشت، در کاروان های تجاری که به سوریه و جنوب شبه جزیره عربی می رفتند، شرکت داشت.
ادوارد دومیلی، دانشمند ایتالیایی
آنچه پیامبر اسلام را وادار به تفکر می نمود این بود که می دانست از آن روز به بعد ( روز هجرت از مدینه) رابطه او با شجره خانوادگی اجداد و خویشاوندانش قطع می شود.
در صورتی که اجداد که مجموع آن ها شجره خانوادگی را به وجود می آورند، برای یک عرب بدوی بیش از شناس نامه های امروز ارزش داشت.
امروز اگر شناسنامه خود را گم کنیم، می توانیم یکی دیگر به دست بیاوریم ولی وقتی رابطه یک عرب بدوی با شجره خانوادگی قطع می شد، علاوه بر هویت، وسیله معاش خود را هم از دست می داد.
شجره خانوادگی و قبیله یکی بود و کسی که رابطه خود را با قبیله اش قطع می نمود، بزرگترین مایملک مادی و معنوی خود را در این جهان از دست می داد.
بسیاری از تذکره نویسان مسلمان، متوجه اهمیت فداکاری محمد(ص) هنگام مهاجرت از مکه به مدینه نشده اند.
من تصور می کنم که بزرگ ترین فداکاری محمد(ص) در راه الیمانش همین بود که رابطه خود را با قبیله اش قطع کرد و از مکه به طرف مدینه مهاجرت نمود.
محمد(ص) اره ای به دست گرفت و برای پیشرفت اسلام، شجره خانوادگی خود را قطع کرد، یعنی درختی را قطع نمود که بدون آن، در وسط دو پهنه نا محدود که یکی پهنه صحرایی بی پایان و سوزان عربستان و دیگری پهنه آسمان آتشین آنجاست، نمی توانست زندگی کند.
کنستان ویرژیل گئورگیو، نویسنده ایتالیایی
محمد(ص) به عنوان انسانی سواد نیاموخته(امی)، آن چنان که در قرآن نیز به همین صورت وصف شده، اهل خواندن و نوشتن نبود. او که توانایی خواندن و نوشتن را تنها هنگامی فراگرفت که کلام خدا در غاری دورافتاده بر فراز بیابان های مکه بر او هویدا شد. نزدیکی محمد(ص) به خدا، پیوند او با واقعیات برین، همه و همه محصول ذات پاک و بکر او در مقام مردی صحرانورد بود.
ماریا ریکله، شاعر معروف آلمانی
من می خواستم شخصیت محمد(ص) را به صورت واقعی تا آن جا که قدرت دارم، مجسم کنم... او با کمال اعتقاد به خود نشو و نمو کرد. بزرگ و کوچک در کارهای خود جهت مشورت به او مراجعه می کردند. او زندگی خود را با زحمت از دست مزد خود می گذراند. او ثروتی نداشت و به دست مزد خود اکتفا می کرد. سرمایه او در جوانی راست گویی، امانت داری، پاک دامنی و اخلاص بود. به خدا سوگند، همین صفات کمال، بهترین و پر ارزشترین ثروت هاست. آری، چنین بود اوصاف شایسته محمد(ص) در میان اجتماعی که نه اخلاق داشت و نه کمال را درک می کرد.
امیل برنامکارم، خاورشناس انگلیسی
محمد(ص) رشد فکری یافت و نمو جسمی پیدا کرد ولی مال و ثروتی برای خود ذخیره نکرد. او مانند یک "کارگر" اجیر می شد و مزد می گرفت، ولی ثروتمند نشد و چیزی ذخیره نکرد. هیچ وقت نشد که پول و مادیات در دل او اثر کند.
وقتی به مدینه آمد، می توانست در بهترین وضع زندگی کند. به ویژه وقتی جنگ هایش تمام شد، غنیمت ها از هر طرف به خزانه اش سرازیر بود ولی با این همه، در همان وضع سادگی و زهدش باقی ماند. خوراکش، آب گوشت و خرما و دوغ بود و گاه گاهی شربت و عسل تناول می کرد، ولی بیشتر وقت ها خوراکش خرما و دوغ بود. همیشه روی حصیر می نشست. لباسش مانند خوراکش خیلی ساده و بی آلایش بقود.
ار.اف.بودلی، خاور شناس و نویسنده سوییسی
شکی نیست که محمد(ص) از مردان بزرگ و مصلحانی است که به حقیقت، خدمت بزرگی به بشر کرده است و همین برای فخر او کافی است که یک ملتی را به نور حق هدایت نمود و آنان را وادار کرد که به صلح و آسایش و آرامش بگراید و راه ترقی و مدنیت را به رویش باز کرد. بدیهی است آن چه کرده، کار بزرگی است که فقط از شخص قوی و با عزمی، ساخته است و چنین شخصی به حق، سزاوار همه گونه اکرام و احترام است.
لئو تولستوی، نویسنده معروف روسی
درستی و صداقت محمد(ص) بود که مردم اطرافش را تحت تاثیر قرار می داد. تازه مسلمان، مسحور افسون شمشیر محمد(ص) نشده بودند. بلکه کلام تاثیرگذار، قاطع، ناب و بدیع محمد(ص) که مستقیماً از قلب هستی یعنی همان آفریننده جهان برخاسته بود، آنان را شیفته و مسحور کرده بود. جست و جو برای یافتن حقیقت غایی- و نه جاه طلبی- محمد(ص) را به طرح این پرسش ها برانگیخته بود: حیات چیست؟ مرگ چیست؟ من به چه باید باور داشته باشم؟ وظیفه من در این دنیا چیست؟
بگذار او را هر چه می خواهند بنامند. هیچ امپراطوری با تاج و دیهیم خویش چنین مورد اطاعت واقع نشده است که آن مرد در عبای ساده دست دوخت خود. او که طی 23 سال متحمل سخت ترین مصایب و آزمایش های زندگی شد و مشقات فراوان بر او گذشت. من شخصاً تمام خصوصیات یک قهرمان راستین را در او مجسم می بینم. همین و بس. این حکم قرآن بود، همان رحمت الهی و پاداش اخروی که محمد(ص) به پرهیزکاران نوید داده بود. این آتش اشتیاق الهی بود که چنان حمایت چشم گیر و گسترده ای را برای وی به ارمغان آورده بود. نه بی بندو باری و هرزگی.
توماس کارلایل، اندیشمند معروف انگلیسی
محمد(ص) مردی غیور و پرشور و نشاط بود و همیشه از حق دفاع می کرد و با باطل می جنگید. او پیامبر آسمانی بود و همواره می خواست رسالت آسمانی خود را به بهترین وجه ادا کند و همان طور هم موفق شد، زیرا نشد روزی هدفی را که برای آن مبعوث شده بود، فراموش کند و هرگونه بلایی را در راه رسیدن به آن هدف تحمل می کرد تا این که به آنچه می خواست، رسید.
ادوارد لین، خاورشناس انگلیسی
محمد(ص) به عنوان انسانی خارق العاده، در کتابش قرآن، میراثی جاودانه از خود به جای گذاشته است. ارزشمندترین گوشه قلبم، مسخر تصویری از بهشتی است که محمد(ص) در کتابش نوید برخورداری از آن را داده است.
ولفگانگ گوته، شاعر معروف آلمانی
در طول تاریخ، مسیحیان و مسلمانان همیشه با خشونت و سنگدلی خاصی با هم برخورد کرده اند، که در این میان ما چاره ای نداریم جز آنکه خود را به عنوان متجاوز مقصر بشناسیم، چرا که آنان در همه اعصار مهیای آن بوده اند تا به احترام شارع آسمانی دین ما مسیحیان به مصالحه های کلانی تن بدهند. در حالی که ما در برابر آن ها و پیامبرشان کاملاً اهانت آمیز و شنیع عمل کرده ایم و حتی یک امتیاز به سود آن ها روا نداشته ایم. کلیساهای شرقی مورد حمایت مسلمانانند و مجازند که مناسک دینی خود را به جای آورند، اما در اروپا... حتی مرگ را بر حمایت از فرقه مسلمان و اجازه به جای آودن آزادانه شعائر دینی شان ترجیح می دهند. ما به محمد جفا کرده ایم.
هنری بولینگ بروک، دانشمند آلمانی
اگر تهور سیاسی محمد(ص) تنها دارایی او بود، مستحق دریافت ستایش های ما نمی شد. حال آنکه موفقیت های او بیشتر متکی بر بینش دینی ای بود که به اعراب انتقال داد و تشنگی روحانی آن ها را سیراب نمود. محمد(ص) و مسلمانان اولیه، به هیچ وجه و برخلاف آنچه در ذهن مردم غرب می گذرد، موفقیت را به سادگی به دست نیاوردند. آن ها با تلاشی سخت و خشن راه خود را هموار نمودند و اگر پایداری محمد(ص) و یاران اولیه نبود، رسیدن به هدف کاری غیرممکن می نمود. درست است که در طی همه این سالیان پرمخاطره، محمد بر این باور بود که وحی الهی را دریافت می کند، ولی همه استعدادهای طبیعی خود را هم برای پیش برد اهداف به کار گرفت. مسلمانان نیز کاملاً از توانایی های اختصاصی پیامبر خود باخبر گشته و هوشیارانه فهمیدند که او در حال تغییر جریان تاریخ است.
کارن آرمسترانک، نویسنده و محقق آمریکایی
در غرب، هرکه در زمینه اسلام به مطالعه و تحقیق می پردازد و با تصویر گری سنتی از محمد(ص)- آنچنان که طی سده ها نفرت و دشمنی در جهان مسیحیت گسترش یافته است- خو می گیرد، با مشاهده خصوصیات عرفانی و معنوی نیرومندی که از سوی سنت صوفی گری به این مرد نسبت داده شده شگفت زده خواهد شد، مردی که یک اروپایی معمولی عادت کرده او را به عنوان سیاستمداری حیله گر و شهوت ران و در بهترین حالت به عنوان بنیانگذار بدعتی که از مسیحیت نشأت می گیرد، بشناسد. حتی تازه ترین پژوهش ها در مورد پیامبر اسلام که صداقت و نگرش عمیقاً مذهبی وی را نشان می دهند، هیچ چیزی از عشق عرفانی را که پیروانش نسبت به او احساس می کنند، فاش نمی کند. پیامبری که تا این اندازه به این اصل که خود او فرستاده خداست اطمینان داشت، بی گمان می بایست بزرگ مردی عبادت پیشه باشد، چرا که او درست از طریق دعا و نیایش موفق شده بود بارها و بارها حضور خدایی را که وی فرستاده بود، درک کند.
آنه ماری شیمل، خاورشناس و اسلام شناس آلمانی
پیشرفت و موفقیتی را که محمد(ص) در راه هدف خود کسب کرد، نشانه نیروی شگرف و عظیمی بود که در وجود او قرار داشت. شما ملاحضه می کنید که دکتر "مارکس" که یکی از فلاسفه بزرگ است، چه شهادت گران بهایی درباره محمد(ص) می ده، وقتی که می گوید: محمد(ص)، نمونه کامل فرماندهی و رمز سیاست است. پیامبر گرامی، مجسمه سیاست دینی و بدون هیچ شبهه و گفت و گویی، بزرگ ترین و شریف ترین مردان سیاسی است. از بدو خلقت تاکنون نظیری برایش به وجود نیامده است و تنها اوست که به حق سزاوار لقب"سیاسی دینی" شده است. فقط این شخصیت (حضرت محمد(ص) است که جامع جنبه دینی، علمی، سیاسی و دنیوی و اخروی شده است.
اگر کسی از من بپرسد که محمد(ص) که این همه مورد ستایش تو قرار گرفته، کیست، من با کمال احترام و ادب خواهم گفت: این مرد نامی و سرو بی مانن، کسی است که علاوه بر این که فرستاده خداوند بود، رییس و بزرگ حکومت اسلامی و واضع شریعت بی مانند آن است و همان گونه که حکومت او مرجع و پناه تمام مسلمانان و حامی مصالح اجتماعی آن ها بود، خود محمد(ص)، بانی و موسس آن، به تمام معنا، بزرگ ترین پیشوا و فرمان ده سیاسی بود. سیادت و فرماندهی که بشر از آن برخوردار است، تجلی می نمود و در حقیقت، نظیر و مانندی برای آن نبوده و نیست.
واکستون کوستا، دانشمند ایتالیایی
محمد(ص) از شخصیت های ممتاز جهان بود که با داشتن خصایل و استعداد بی مانند، همیشه و در همه اوقات کوشش داشت اوضاع به ریخته زندگی مردم جهان را سر و سامان دهد و یک جامعه عالی انسانی به وجود آورد. وقتی با یک نظر دقیق، سرزمینی را که این مرد بزرگوار از آن برخاسته و عظمتی را که در سایه لیاقت خویش به دست آورده است مطالعه می کنیم، نمی توانیم از حیرت و تعجب خودداری کنیم.
کلود اتین ساواری، اسلام شناس فرانسوی
محمد(ص) مرد بسیار بزرگی بود که بزرگ ترین مذاهب را برای بشر به ارمغان آورد. محمد(ص) برای اعراب دینی جدید آورد و به آن ها آموخت که خدای یگانه را پرستش کنند.
بی شک، محمد(ص) بسیار بزرگ بود و مردانی بزرگ نیز در دامان فضل و کمال خویش پرورش داد. او قانون گذاری خردمند، سلطانی دادگستر و پیامبری پرهیزکار بود و بزرگترین انقلاب های روی زمین را پدید آورد.
در وجود محمد(ص) چیز عجیبی است که بسیار پسندیده و دل نشین است. او انسان را به تعجب و تقدیر وا می دارد، به این که با جان خود در این نبردها، به تنهایی در مقابل آن همه مردم مشرک که در برابر او بودند و می خواستند افکار او را ازبین ببند، ایستادگی کرد و مردم را به عبادت خدای یگانه فراخواند. او سال ها در راه دعوت به خدا شکنجه و آزار را تحمل کرد.
فرانسوا ولتر، اندیشمند فرانسوی
او تمام خرافات و کارهایی که موجب به هم زدن اجتماع بشری و پیش آمدهای ناگوار و سلب ارده کار و فعالیت می شد، مانند جادوگری، فال بینی و طالع بینی، همه را از بین برد. خود ایشان با آن کمالات(ثبات قدم و استقامت) و آن جهاد با عظمت و صبر و بردباری در مقابل پیش آمدهای هولناک و تحمل آن همه مشقات، بهترین و بالاترین نمونه انسان کامل جامعه ای است که می خواست تشکیل دهد.
جان بروا، روزنامه نگار فرانسوی
باید همیشه به یاد داشته باشیم که محمد(ص) هرگز دعوی آن نکرد که دارای خصایص فوق بشری است. بشری بود که بر او وحی می رسید و نمی خواست که جز این باشد و چون مکیان از او معجزه می خواستن، می گفت که تنها معجزه در زندگی او آن است که وحی الهی را به عربی فصیح دریافت و آن را به صورت این قرآن تقلیدناپذیر، بر همگان آشکار کرده است. محمد(ص) می دانست که او صرفاً واسطه است و هنگامی که هم میهنانش از او خواستند تا راستی پیام خود را با آوردن معجزه مدلل سازد، بر او وحی آمد: "بگو! گر از انس و جن جمع شوند که نظیر این قرآن را بیاورند، ولو بعضی از آنان پشتیبان بعضی دیگر باشند، نمی توانند." با آن زبان آوری اعراب و با آن سنت کهن و سابقه والا که در شاعری داشتند، حتی یک جمله نتوانستند بگویند که بتوان از نظر شکل و محتوا به قرآن مانندش کرد.
آنه ماری شیمل، خاورشناس و اسلام شناس آلمانی
ادامه مقاله در سایت رحماء
منبع: رحماء
پشت پرده خطرناک ترین پروژه فرهنگی غرب/ آواتار به چه فرا می خواند؟
بسم الله الرحمن الرحیم
چراغ عمر انقلاب هر چه پرنورتر و بلندتر میشود، سنگ پرانی دشمن سنگینتر و تندتر میشود. نهال انقلاب هر چه بزرگتر و تنومندترمیشود هراس دشمن نیز بیشتر و خنجر انتقاماش زهر آگینتر. خیالی خامتر از این سراغ ندارم که در روز روشن انقلاب با لالایی شبانه توهم توطئه شیطان، به خواب عمیق خرگوشی برویم وقتی بیدار شویم که اسارت یوسف انقلاب در قعر چاه فتنههای کور خارجی و داخلی شاهد باشیم. نگذاریم دندان عقل و اندیشه غیرت انقلابیمان آنقدر کرم زده شود که نیازمند جراحی دردناکی چون فتنه 88 باشیم.
حالا هر روز باید بیش از پیش نزدیک شدن دشنه دشمنان به شاهرگ غیرت انقلابیمان احساس کنیم. دشمن خارجی از ارعاب و تهدید و تطمیع خسته و ناامید شده و به نابودی ما میاندیشد اما از یک چیز نامید نشده، آن هم از قطاران وطنیشان. این یکی زخماش کاریتر از آن یکیست چرا که هر چه بر من میکند نه دشمن تابلودار که آن آشنا و یار و همسنگر دیروز و امروز وفردا میکند. این دشمن با چراغ خودی و دوست و انقلابی بودن میآید .9 دی نشان داد درون انقلاب کرمهایی خزیدهاند و زیر سایه غفلت ما ماری شدهاند در آستینمان. زالو صفت به ریشههای نظام چسبیدهاند و ذره ذره خون جان بیتالمال را به گاو صندوق بیت الحال خود سرایزیر می کنند برای روز مبادا. خوردهاند و بردهاند و حالا کرمها و انگلهای دیروز شدهاند جن و پری و دیوهای امروز. حالا دیگر شکم آوردهاند و جای بیشتری لازم دارند برای نفس کشیدن و آروغ زدن آنچه سالها بلعیدهاند و آماده میشوند برای ضیافت پیشرفت و توسعه و ترقی کشور با اشتهای بیشتر. شاید هم دلشان میخواهد خطری بالای سر کشورمان نباشد کجا بروند وقتی آنقدر بالا کشیدهاند که نمیتوانند بروند و ببرند.
شاید هم آنقدر قبضه کردهاند که خیال میکنند ایران سرای آنان هست وبس پس، باید با زبان خوش تحویلشان دهیم این مرزو بوم را که آخرین عقدههای فرویدی خود را همینجا خالی کنند. شاید هم ....شاید، شاید...اما هرچه هست دشمن داخلی کوچک هست زره بینی اما زهرش هر شیری را از پای میاندازد اگر غافل شویم از فرمان امام(ره) که: نگذارید این نظام و این انقلاب به دست نامحرمان و نااهلان بیافتد. زالوهای دیروز پوست انداختهاند در پوست هم وطن و همشهری و همزبان و...به سراغمان آمدهاند. زبانمان را خوب بلدند. دردها را خوب یاد گرفتهاند و برای هر دردی نسخهایی میپیچند خارج از انقلاب و با فرمول خارجی . چرا که قبل انقلاب مرغ همسایه همیشه غاز بوده! خصوصا از نوع چشم آبی و موطلایی و... آنگلو ساکسوناش!
دستان این دشمنان دوست نما عجیب بوی تعفن اشرافی گری و سرمایه داری قارونی و فرعونی دارد. تعفنی که مشام همیشه برای رهروان راه انبیاء ازار دهنده بود و هست. نمیتوانند مثل قارون در برابر بنی اسرئیل نمایش تجمل و تفاخر و دارندگی و برازندگی بدهند. جایی باید این فشار داشتن بر گرده ملت وارد شود اما نمیدانند چگونه از زیر این فشار سنگین داشتن خود را رها کنند. این حصار تنگ نظامی اسلامی و ولایتی فقیهانه و متشرعانه و این آخرین ستون خیمه نظام مستضعفین و پابرهنگان باید درهم بشکند تا شاید کمی آرامش یابند در کنار جمهوری ایرانی و خالصانهترین درودهای خود را نثار دلارهای نرخ دولتی و شمشهای طلایی پستوهایشان کنند. باید این نظام و اندیشه برچیده شود تا آنان بتوانند بال و پر باز کنند و در آسمان نظام سرمایهداری در کنار راکفلرها و روپرت مرداکها(مرداخ)و شاهزادگان و امیران سعودی و کویتی و اماراتی و...برقله هرم قدرت دهکده جهانی برای خود جایی اجاره کنند.
فریاد انالحقشان آنقدر بلند بود که همه فهمیدند( حتی خودشان) که این نمایشهای کف خیابانی برای لحاف است آن هم لحافی که برایشان دوخته نشده. البته بدک هم نبود برای دلبری که برای دیو غربی کردند و دلش را به دست آوردند. میارزید برای این عروس هزار رنگ و هزار داماد متمدن، عربده بکشند و سینه چاک کنند و شعبان بی مخ استخدام کنند و خیابان به خیابان بسیجی و حزباللهی و هر آنکس که بوی خدا و دین و مذهب علوی میدهد در آتش حقد و کینه خود بسوزانند! حق دارند حمله کنند به انقلاب، وقتی که قلادههای طلای آمریکای و اروپای و اسرائیلی خود را بیشتر از هر ایرانی دوست دارند.
9 دی را اگر بشکافی در آیینه شفاف دلاش صدها 9 دی خواهی دید به رنگ 42 خرداد، 22 بهمن، 12 فروردین، 13 آبان، 3 خرداد...اینها همه فتح است در فتح و الفتوح انقلاب اسلامی. برای ملت ایران این انقلاب یعنی آزمون پشت آزمون و هر روز این آزمونها سختتر میشود و سنگینتر. چرا که این انقلاب با اسلام و ولایت گره خورده است و بوی تازگی و طراوتاش مشامهای نامحرمان و نااهلان داخلی و خارجی را میآزارد. آنان برای چپاول مصر وطن نیازمند پیراهن عثمانی داخلیاند. مبادا مشکلات، هر روز پیراهن عثمانی باشد برای مصالحه منشور استقلال وطن در شورای ثقیفه فتنه. برای حفظ نظام و انقلاب از شرور فتنهگران دعا کنیم!
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
آوای آشنا
فهرست موضوعی یادداشت ها
اشتراک