بازدید امروز : 59
بازدید دیروز : 122
بسم الله الرحمن الرحیم
در این مبحث می خواهیم به تاریخچه بزرگترین دشمنان جامعه مهدوی و همچنین دشمنان کلیه بشریت یعنی یهودیان شیطان پرست ( فراماسونری ) اشاره کرده و گوشه هایی از تاریخ ، نماد ها و اهداف ایشان را بیان کنیم.
به اعتقاد شیطان پرستان پس از خلقت آدم و حوا ، خداوند به کلیه فرشتگان و جن دستور میدهد که به آدم سجده کنند . شیطان از سجده بر آدم به دلیل برتری جنسش نسبت به خاک خودداری کرد و خداوند نیز او را از درگاه و بهشت خودش راند . شیطان پس از اخراج از بهشت به صورت ماری در آمده وبه پای طاووس می پیچد و خود را وارد فردوس میکند و چون خداوند از تمام نعماتش فقط میوه یک درخت را برای آدم ممنوع اعلام کرده بود شیطان با ترفندی دست به فریب آدم نهاد و به آدم چنین گفت :این درخت ، درخت معرفت است اگر از میوه آن بخوری جاودان میشوی و میتوانی مانند خدا باشی و میوه آن درخت سیب بود. آدم نیز فریب شیطان را خورد و از میوه آن درخت سیب خورد.
سالها بعد از اخراج آدم از بهشت به زمین ، عده ای از انسانها کلا فریفته شیطان شده و قوم پلیدی به نام شیطان پرستان و یا فراماسونری را تشکیل دادند.یکی از نماد های مهم اینها ستاره 5 پر میباشد زیرا به اعتقاد اینها اگر سیب را به صورت افقی ببریم میان آن شکل تقریبی ستاره 5 پر را دارد و مار نیز برای اینها مقدس و از نشانه های آنهاست.
شیطان پرستان دارای نماد ها وآئین خاصی میباشند . اینان از قوم یهود بوده و بنا به دلایل زیادی بیش از اندازه نماد گرا هستند زیرا با این نماد ها سالیان سال میباشد که برای اهدافشان و اعلام وجود خود در وقایع تاریخی وهمچنین برای شناختن همنوعان خود در جای جای زمین استفاده میکردند.علاوه بر این ، اینها طبق آثار به جای مانده کهن خدایانی از شیاطین را میپرستیدند به نام های :خدای مردوک( گروه ) ، ناگار در هند ، خدای ایشتر در بین النهرین و خدای ناگال که خداوند نیز در قرآن سوره سبا آیه 40 میفرماید " قالو سبحانک یعبدونک الجن و کان لهم یوءمنون " که اشاره به پرستش همین خدایان می باشد.می توان گفت در بسیاری از اقوام کهن این خدایان پرستش میشدند...
یهودیان شیطان پرست علاوه بر نماد ها( کابالا ) یعنی سنت جادوگری و جن گیری را بسیار مقدس دانسته و در این راه نیز پیشرفت های زیادی کرده بودند زمانی که یوسف بنی اسرائیل را به مصر برد به علت تمدن آن دوره مصر و پرستش خدایان مصر باستان و فراعنه ، اکثریت نماد های آنها وارد دین یهود و خدایان و نمادهایشان ، نماد کنونی شیطان پرستان شد.حتی پس از یوسف پیامبری از خودشان مبعوث شد به نام حضرت موسی(ع) حضرت موسی معجزه اش عصایش بود.در تاریخ یهود نوشته شده که عده ای از یهودیان آن زمان ، رقابتی میان موسی و کابالا های آن دوره ایجاد کردند.جادوگران کابالا چوب را انداخته و میخواستند از علمشان ( سیمیا ) استفاده کنند.علم سیمیا نوعی توهم اشکال بود که با کمک شیاطین به صورت توهم با اشکال مختلف ایجاد میشد.پس از آنکه موسی عصایش را زمین انداخت عصایش همه آن چوب ها را بلعید وقتی این خبر را به بزرگ آنها که پیرمرد کوری بود رساندند او پرسید زمانی که عصای موسی چوب ها را بلعید آیا شکمش هم باد کرد به او گفتند : بلی ، آن پیرمرد سریع در مقابل موسی به سجده افتاد و گفت این سحر نیست و به او و خدایش ایمان آورید.ولی متاسفانه با این همه تلاش ، حضرت موسی نتوانست این کابالایی و نمادگرایی را از یهود بردارد زیرا جادوگری مانند زهری در رگ های یهود و کابالایی ها جریان داشت و حال نیز دارد .آنها نام چوب موسی را هوولی وود یا هالیوود ( hollywood) نامیدند . آنها دیدند که چگونه عصا آب نیل را شکافت و قوم یهود از آب گذشتند و فرعونیان وقتی وارد کانالی شدند که عصا ایجاد کرده بود ، با برداشتن عصا توسط حضرت موسی همه آنها غرق شدند.
پس از این واقعه موسی قومش را در مکانی اسکان داد و خود به کوه رفت تا 10 فرمانش را ازخدا بگیرد و گفت تا 30 روز دیگر برمیگردم .30 روز موسی 40 روز شد و وقتی برگشت آنها گوساله سامری را می پرستیدند و او هیچگاه نتوانست این قوم پلید را هدایت کند.
پس از ادغام یهود با تمدن مصر و بوجود آمدن این فرقه ، شیطان پرستان دست به تحریفات ادیان آسمانی ( مسیحیت ، اسلام ) گذاشته و حتی در تورات بزرگترین مطالبی که کابالا ها در دین یهود تحریف کرده اند به این شرح است :
- حضرت یعقوب با خدا کشتی گرفته و تا نیمه های روز کشتی آنها طول کشید و سر انجام یعقوب پیروز شد!!!
- دختران لوط در آن هنگام که پدرشان در خواب بود با پدرشان همبستر شده و از او باردار شدند!!!
اینها دست به جنایت های بزرگی در طول تاریخ گذاشته اند مثلا در یک روز 70 پیامبر را سر میبرند از جمله یحیی و زکریا و از پیامبران دروغین حمایت میکردند مانند یعقوب غزه ای. در کنار جنایت های خود به بشریت در طول تاریخ ، آرام آرام تحریفات دینی را نیز ادامه میدادند. مانند تحریف در مسیحیت که بعد از یهود ، یکی از ادیان آسمانی می باشد . اینان با تحریفات بسیار، اصل مسیحیت را خراب کردند و به انحراف کشاندند و چنانچه نمیتوانستند پیروان مسیح را برگردانند آنها را کشته و قتل عام می نمودند. در مورد شخص عیسی مسیح ، یهودا - جودای اسکاریوتی - را که سیزدهمین نفر از خودشان بود ( ماسون ها بنابر تشخیص گروهی از خودشان با اعداد خاصی که برای خودشان مقدس است درجه بندی می شوند ) را فرستادند که مسیح را در برابر 30سکه نقره فروخت .پس از دستگیری مسیح ، شورای سن هدری به امپراطور نامه نوشت تا مسیح را به صلیب کشیده و از بین ببرند.
(موشه ابن میمون) یکی از سران یهود آن دوره در باره مسیح چنین گفت : مسیح یک شارلاتان و دروغگو بود .نعوذ بالله مادرش زنی بدکاره بود و در آن دنیا مسیح را در گودالی از مدفوع می جوشانند.یهود، مسیح را قبول ندارد. پس از به صلیب کشیدن مسیح ماسون های آن زمان شخص نفوذی میفرستند جهت منحرف کردن مسیحیان ، به نام( شائول یهودی )و نام او را به( پولس) تغییر دادند.
منبع: منتظران313
بسم الله الرحمن الرحیم
قیافهاش به ایرانی جماعت نمیخوره. با لهجه غلیظ و به سختی حرف میزنه، اونم فارسی دست و پا شکسته . تا صحبت سر مسلمون شدنش میرسه، بغض گلوشو میگیره. همینکه اشک تو صورتش دوید سرش و پایین انداخت. شرم مانع از بارش باران ابرهای پر شور احساساتاش نمیشد.
- یه رمان خوندم، رمان یه قهرمان اسطورهای. اسمشو توی هیچ کتاب تاریخ و افسانههای ملل نشنیده بودم. رفته بود سر نهر آب. سربازی دلاور و شجاع. فرماندهاش دستور داده بود براش آب ببره.
بازهم سیلاب بغض سنگین و اشکی که صداش میلرزونه.
- میگفتند دستای بلندی داشته و قامت رشیدی داشته. وارد نهر آب میشه... (نسیمی آروم روی سطح آب میلغزه و پاهاشو نوازش میده. چقدر این آب دلچسبه توی اون تنوره آتش و عطش.)
- خیلی تحقیق کردم تا بفهمم این قهرمان تو کدوم سرزمین و کدوم ملت و کدوم مکتبی تربیت شده.
فهمیدم... آخرش فهمیدم...! عباس، علمدار،...سقا. سردار بود اما...لقبش هم بود...
دوباره هجوم بی امان اشک و بغض و لرزش کلمات توی موج متلاطم حق حق گریه.
- هیچ کس باور نمیکرد که دختری تو سن و سال من، با بهترین امکانات برای تحصیلات دانشگاهی و زیبایی و ...مذهبشو تغییر بده. اونم از یه خانوده کاتولیک و متعصب مذهبی روس. شاید اگه میخواستم... مشهور هم میشدم. دوستا و خونوادهام افسوس میخوردن...
- باورش کردم، با تمام وجودم. اسطوره نبود. حقیقی بود. انسان بود مثل من و تو اما روحی بزگ داشت. هر چند بازم میخواهند اسطورهاش کنند. اما اسطوره نیست. نداشتیم، حتی یکی که برای آرمانش، دینش، اینگونه حماسه بیافریند. نه با شمشیر و نیزه. بلکه با مشتی آب که همه جاهست و مشکی بی آب هم میتوان حماسه عشق و ایثار آفرید....ای کاش من یک مشت عطش، یک جرعه سوز دل، مثل او و مشکی پر از گوراترین آبهای جهان. شاید من هم روزی برایت سقایی کنم...باشد....باشد...
- عزاداری که میتوان کرد؟ اتاقی تاریک و شمعی کوچک و سوسو زنان و کاسهای آب. محرم که میشود این کار هر شب من است. هیچ کس نمیداند حتی پدر و مادرم. نمیفهمند راز لبهای خشکیده دریا دلان را بر لب دریا
من هم برایت عزاداری میکنم در تنهایی و تاریکی دشت نیزهها....!
بازهم سکوت و اشکی پر از آه حسرت...
بسم الله الرحمن الرحیم
تقابل اسلام و مسیحیت و یهودیت که هر سه از یک آبشخور وحیانی سرچشمه میگیرند. هر سه ادعای پیروی از از آئین حضرت ابراهیم علیه السلام را دارند و تنها خود را میراث دار و وارث سرمایه معنوی و مادی وی میدانند. حضرت ابراهیم(ع) را عدهای یهودی و عدهای نصرانی(مسیحی) و عدهای یهودیدانستنداما خدای ابراهیم پاسخی کوبند داد:
مَا کَانَ إِبْرَاهِیمُ یهُودِیا وَلَا نَصْرَانِیا وَلَکِنْ کَانَ حَنِیفًا مُسْلِمًا وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ(آل عمران/67)
ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی؛ بلکه موحدی خالص و مسلمان بود؛ و هرگز از مشرکان نبود.
آنان چشمشان دنبال میراث بزرگ امامت و لایت الهی بود و یک دنیا ادعای بدون سند! به هزار و یک دلیل و یکی از آن هزار دلیل ( که از همه مهمتر است)این است که برای اثبات ادعای خود سند و مدرک معتبری ندارند.
آنها تنها یک مدعیاند و بس! باید برای دادگاه تاریخ و وجدان جمعی ملتها شاهد و دلیل و مدرک محکمه پسند ارائه کنند برای اثبات حقانیت خود. این قاعده دنیاست. مسیحیان به تورات استناد میکنند اما کدام تورات؟ آنان خودشان معتقدند که حضرت عیسی علیهاسلام خودش معجزه و کلمه الهی است و پیرو دین یهود و کتابی ندارد. پس تورات فعلی نه کتاب اوست و نه وحیانی. پس از عروجاش(به اعتقاد ما) آن هم 80 الی 100 سال بعد و آن هم نه به دست حواریون بلکه تابعین جمع آوری شد. آن هم نه از زبان خدا و بیان احکام و فرامین او بلکه گزارشی از چگونگی تولد و رسالت و شهادت اوست ....( این چه وحیی هست که بیشتر داستان و تاریخ نقل میکند آن هم به استناد سخنان کسانی که حضرت عیسی علیهالسلام را نه دیدهاند و نه درک کردهاند!) میماند محتوای انجیل که هنوز هم هنوزه مسیحیان مومن بسیاری از مطالب آن و ادعاهای آن را به زور تعبد پذیرفتهاند نه عقلانیت( مانند تثلیث و عشای ربانی و تقدس و عبادت صلیب و ...ایمان و بیاور و باور کن...! همین!)
اما عهد عتیق(تنخ یا همان تورات)...هم به همین صورت اما با این تفاوت که مسیحیان تورات را به عنوان کتاب مقدس و آسمانی قبول دارند ولی یهودیان فقط تورات را کتاب مقدس میدانندو انجیل را ( که دلیلی بر نبوت حضرت عیسی و منسوخ کننده آئین تحریف شده یهود است) به رسمیت نمیشناسند.
گاه مطالب تورات آنقدر سخیف و زشت و زننده است که گویی این کتاب علیه ادیان توحیدی نوشته شده تا به نفع آن. همین خرافات و افسانهسرایی یهود و اسطوره سازی آنان که در طول تاریخ کم کم به متن تورات اضافه کردهاندزمینه ساز انحراف این دین و بست و گسترش آن به سایر ادیان نیز گردید. از عرفانهای شیطانی چون کابالا گرفته تا نژاد پرستی و تکبر این قوم در برابر سایر بندگان خدا...! همین اسطورههای مشرکانه توراتی هم اکنون دستمایه ساخت بسیاری از آثار سینمایی و سریالها و فیلمهای سینمایی هالیوود شده.
اما قرآن عظیمالشان. آنان در طول تاریخ ظهور اسلام با شعله ور شدk آتش کینه و حسادتشان نسبت به آئین اسلام تلاش کردند(بلکه تمام تلاش خود را کردند) تا همه آثار مکتوب و مصنوع تمدن اسلامی را یا از بین ببرند و یا به سرقت ببرند و یا موزهها و مخازن موزهها و کتابخانهها و پستوهای سیاه و تاریک مخفی
اههایشان را از آثار ارزشمند اسلام و مسلمین پر کردند. تا شاید مسلمانان را قانع کنند که اسلام آن چیزی که شما فکر میکنید نیست. تمدن ساز نیست. دینی قومی و عربی است مخصوص ملت عرب وحشی و عقب مانده! که به درد سایر ملتهایی که متمدن بودهاند نمیخورد.( سینمای هالیوود این موضوع خوب جا انداخته وقتی که صحبت از سالم در فیلمی به میان میآید شتر و بیابان و عرب بادیه نشین و اذان را به رخ مخاطب میکشند؛ یعنی اسلام یعنی عرب بودن و بدویت عربی!)
اما به دو چیز نتوانستند دست پیدا کنند یکی قرآن : لَا یمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ(الواقعة/79) و جز پاکان نمیتوانند به آن دست زنند [= دست یابند].
و دیگری میوه مبارک شجره طیبه اهل بیت علیهماسلام، حضرت ولی عصر عجلالله تعالی فرجه الشریف است(به همین خیال خام خودشان در کنار کعبه مکرمه دوربینهای مداربسته نصب کردهاند24 ساعته. به عراق لشکر کشیدند تا در مهد حضرت ابراهیم (ع) به دنبال فرزندش خلفش کوچه پس کوچههای کوفه و نجف و کربلا را به امید دستگیری حضرت مهدی علیهالسلام گز میکنند!!! عجیب نیست وقتی میشنویم سفارت آمریکا در عراق چند هزار کارمند دارد، یعنی دولت در دولت!)
عجب کوشش و تلاشی میکنند این بیچارهها...! اگر در همین مدت کمی درباره محتوای قرآن بدون تعصب و حقد و کینه تامل میکردند، امروز شاید نه مسیحی که هیچ غیر مسلمانی در عالم نبود!
اهل بیت را اهل سنت کنار گذاشتند و ماند قرآن. حبلالله المتین، تنها نسخه اصلی قاون اساسی الهی، حذف شدنی نبود، حتی اگر میسوزاندند( چنانچه الان هم چنین میکنند برای همان بغضهای 1400سال پیش) باز هم مسلمانان سینه به سینه آن را در حفظ داشتند، بلکه با گوشت و پوست و خونشان قرآن را نوشیده بودند کلمه به کلمهاش را، واو به واو اش را به همان شکل که آمده بود، به همان صورت که نبی اعظم اسلام دیده بود، جمع کرده بود، تلاوت کرده بود، ...این مدرک چیزی نبود که بدون اجازه صاحباش بتوان آن را ربود صاحب ابرقدرت آن، سلطان عالم امکان خدای منان خود نیز گوشزد میکند
: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ(الحجر/9) ما قرآن را نازل کردیم؛ و ما بطور قطع نگهدار آنیم!
شاید بهتر است اینگون بگوییم: عرصه سیمرغ الهی جای جولان هر مگسی نبوده و نیست! تحریف لفظی نشد به تحریف معنوی روی آوردند، ادیانی ساختند و فرقههایی رنگارنگ آن هم زیر پرچم استعمار پیر انگلیس، برای این ماموریت مهم.( عثمانی که از هم پاشید سه نقطه استراتژیک در دست انگلیس باقی ماند، عراق و عربستان و فلسطین و از همین سه نقطه نیز سه فتنه بزرگ علیه اسلام شروع شد. از عراق شیعی بابیت و بهائیت، از عربستان سنی وهابیت و از فلسطین صهونیسم!) فرقه ساختند برای تحریف و تاویل مفاهیم دینی و جریانسازی در کنار امامت ولایت قرآنی( آئین تصوف را تقویت کردند و با تفاسیر من عندی و ذوقی از آیات قرآن که ....)، ادیانی ساختند( چون بهائیت) و برایاش پیامبری ساختند و کتابی تا بگویند: این آن خاتمی نیست که فکر میکردید! این هم مدرکاش!(باب و بهاء شدند حکایت پت و مت. هرچه نوشتند و گفتند و ساختند و بافتند، خرابتر از قبل شد. آبرو ریزی شد برایشان آنقدر کتابهاشان غلطهای املایی و ...داشت!)
وهابیت را ساختند با شمشیر کفر و سپر صحابه و سلف . برنامه جنگ نرم به خوبی پیش نمیرفت. کاربه جنگ سخت و طاقتفرسا کشید. جنگ در 33 روزه و 22 روز.
جنگ هنوز هم ادامه دارد. صلیبها هنوز تشنه خون بیشتراند تا شاید عیسای دیگری را به چهار میخ کشند. هنوز هم یهودا به دنبال فروختن عیسای دیگریاست .
گاه عدو هم عجب سبب خیری میشود، وقتی که همه خوابیم و دشمن بیدار و دل نگران!
چه میخواستند و چه میشود:
«در قرن گذشته عدهای از قسیسان بزرگ آلمان همه نسخههای خطی یونانی انجیل را که اصل انجیل است جمعآوری کردند و آنها را با هم مقابله نمودند و حدود صد هزار اختلاف پیدا کردند. بعد از آن نسخهای مختلف قرآن را در سه نسل متوالی از اطراف جهان اسلام جمع کردند که چهل و دوهزار نسخه شد و بعد آنهارا با هم مقابله کردند تا وجود اختلاف در قرآن را ثابت نمایند؛ ولی هیچ اختلافی ندیدند مگر بعضی اختلافت نوشتاری که در بعضی نسخهها بود.»
...فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ آن مرد کافر، مبهوت و وامانده شد.
. شناخت استعمار؛ مصطفی اسکندری؛ ص67
چرا نباید انگلیس در ایران سفارتخانه داشته باشد؟
طی چند ماه گذشته اتفاقاتی در ایران رخ داد که برای عدهای این تصور پیش آمد که : بله این کار تند روی و افراط و به خلاف مصالح کشور است و .... از جمله حمله به سفارت انگلیس و تخریب به آن و خسارتهای مالی احتمالی. به ظاهر نفس عمل غیر قانونی و در عرف بینالمللی تجاوز به خاک کشورها محسوب میشود درست! اما سوال اینجاست چه عواملی و انگیزههایی در کار است تا حضور این لانه شیطانی را در ایران برای ملت غیور ایران خصوصا قشر تحصیل کرده فرهیخته غیر قابل تحمل و برای برخی مسئولین محترم توجیه پذیر می کند؟ دلیل این همه سکوت و اهمالکاری و تساهل و مدار با این مرکز فتنه و مقر شیطان پیر چیست؟ به خاطر کدام منافع مشروع و مهمی باید حضور نامبرک و نامیمون عناصر دستپروده سرزمین مادری ماسونها و پایگاه سنتی حمایت از یهودیان و اسرائیلیان را در خاک کشورمان تحمل کنیم؟ شاید حضور و رابطه معنادار بعضی آقازادهها و ارتباط و اتحاد استراتژیکشان با منافع جهانی ملکه فرعونی آنگلی زایانها، این مسئله را توجیه پذیر کند. اما منافع ملی و امنیت ملی امری شخصی یا سلیقهای نیست که بخواهیم آن را هر زمانی و هر وقت که دلمان خواست فدای منافع فرد یا گروه خاصی کنیم.
دشمنی انگلیس از آمریکا و اسرائیل بدتر و ریشهدارتر است چطور میشود سفارت اسرائیل در ایران تعطیل میشود و تسلیم نمایندگان ملت مظلوم فلسطین میشود، سفارت آمریکا با اقدام قهرمانانه و غیرتمندانه دانشجویان پیروخط امام (ره)به تعطیلی کشانده میشود اما سفارت انگلیس که دولتاش پایه گذار ظلم و تعدی و تجاوز به ملت ایران بلکه اکثر ملتهای جهان است، باید همچنان به حضور بیشرمانه خود در خاک ملتی ادامه دهد که در دوران استعمارگریاش میلیونها نفر از آنان را با قحطی و گرسنگی به نابودی کشانده، پای اسرائیل و آمریکا را به منطقه باز کرده، منابع کشور را به غارت برده و... به این خبر دقت کنید:
«پایگاه تحلیلی ضد جنگ «استاپ وار» در مطلبی به قلم «جاسپر کوپینگ» درباره سابقه استعماری و خوی جنگطلبانه انگلیسیها مینویسد: هر کودک دبستانی میداند که در زمان اوج امپراتوری بریتانیا حدود یک چهارم از نقشه جهان به رنگ صورتی در آمده بود که نشانگر کشورهایی بود که زیر فرمان انگلستان بودند.این جمله که بارها شنیده شده است عملا حقایق امر و تمامی فتوحات بریتانیا را نشان نمیدهد.
پژوهشی که اخیرا صورت گرفته است نشان میدهد که در مجموع بریتانیا به 90 درصد کشورهای جهان حمله کرده است
بررسی تاریخ حدود 200 کشور جهان نشان داده است که تنها 22 کشور هیچگاه مورد هجوم انگلستان قرار نگرفتهاند که آنها نیز کشورهایی دورافتاده بودهاند مانند گوآتمالا, تاجیکستان و جزایر مارشال و برخی کشورهای نزدیکتر از قبیل لوکزامبورگ.
این پژوهش در کتاب تازهای به نام «کشورهایی که به آنها حمله کردهایم و چند کشوری که فرصت حمله به آنها را نیافتهایم» چاپ شده است. نویسنده کتاب استووارت لیکاک به دور دنیا سفر کرده است و تمامی کشورها را یک به یک و بر اساس حروف الفبا رفته است و با بررسی تاریخ آنها در پی این پرسش بوده است که آیا هیچگاه آن کشورها مورد حمله انگلستان قرار گرفتهاند یا خیر.
در فهرست آقای لیکاک تنها شمار اندکی از کشورهایی که مورد حمله انگلستان قرار گرفتهاند بخشی از امپراتوری بریتانیا بودهاند. باقی آنها از آنرو در این فهرست قرار گرفتهاند که انگلستان به نوعی در خاک آنها حضور نظامی داشته است اما این حضور بلند مدت نبوده است که علت آن میتوانسته بکارگیری زور, تهدید به زور, گفتگو یا پرداخت پول باشد.
در این فهرست تاخت و تازهای صورت گرفته توسط دزدان دریایی, کشتیهای تجاری و سیاحان مسلح نیز قید شده است به شرط آنکه آنها با مجوز دولت بریتانیا دست به آن حملات زده باشند.
بدین ترتیب بسیاری از کشورهایی که زمانی بخشی از امپراطوری اسپانیا بودند و به نظر میرسد که از نظر تاریخی ارتباط چندانی با انگلستان نداشتهاند در این فهرست جا گرفتهاند مانند کاستاریکا, اکوادور و السالوادور که مورد حملات دریانوردان انگلیسی تحت حمایت دولت قرار داشتهاند.»
انگلیس چه در عرصه بین المللی و دیپلماتیک چون تصویب قطعمنامه علیه کشورهای مسلمان منطقه و چه در عرصه میدانی یعنی: همکاری و همراهی با آمریکا و اسرائیل در اشغالگریهای اخیر خاورمیانه و حمله تجاوز و به کشورهای مسلمان به دست آمریکا و تجاوزهای اسرائیل به خاک ملتهای عرب منطقه خصوصا فلسطین یکی از متحدان و همراهان بلکه مشوقین اصلی و ثابت قدم این کشورها در عمل بوده.
چه توجیهی دارد عوامل دست نشانده و مزدور این روباه مکار در ظاهر دیپلمات اما در واقع کارمندان mi6 , mi5 در خاک کشوری حضور یابند که وجب به وجب آنبا خون پاک بهترین جوانان این ملت در راه مبارزه با استعمار و استکبار گلگلون شده؛ آزادانه به این سرزمین برای پیاده کردن نقشههای پلید و تفرقه افکنانه خود در این کشور رفت و آمد کنند. حوادث فاجعهبار فتنه 88 بهترین دلیل است بر اینکه هنوز هم انگلیس همان انگلیس است و ترحم بر این روباه تیز دندان و طرار و شیاد چیزی جز خسارت و آسیب بر مصالح کشورما و نظام و انقلابمان، نفعی عایدمان نخواهد شد.
وجود سفارت انگلیس که رهبری و هدایت فعال جریان فتنه را در ایران به نمایندگی از طرف mi6 و موساد و CIA بر عهده داشته است، بیشتر از همه فلسفه وجود و فعالیت چنین مرکز مسئله داری را در حریم کشورمان زیر سوال میبرد.
شاید برای مسئولین امر چون وزارت خارجه این مطالب امری بدیهی و اظهر من الشمس و حتی تکراری باشد اما، صرف دانستن کافی نیست، بهتر است دوستان وزارت خارجه دغدغه بیشتری در روابط خارجی به خرج دهند و سری به تاریخ سراسر تجاوز و تحقیر و غارت این مرز و بوم در طول تاریخ استعمار زدهاش بزنند شاید دست از مصلحت اندیشیهای سیاسی و سطحی خود بردارند. شاید اگر این مطلب را بخوانند باز هم میزان دردمندی و تعهدشان به آرمانهای این نظام و انقلاب افزایش چشمگیری نشان دهد. :
«پایگاههای عملیاتی{MI6} در هر کشوری «ایستگاه» خوانده میشود که این ایستگاهها برای انجام عملیات اطلاعاتی(جمع آوری اطلاعات، شناسای منابع، جذب منابع، به کارگیری منابع، نفوذ منابع در اهداف...) و ارتباطات به کار گرفته میشوند. این ایستگاهها هم در سفارتخانهها...{نیز}قرار دارند. کارهای عادی( پشتیبانیهای فنی، تدارکاتی و مالی و...) ایستگاهها تا حدودی در داخل سفارتخانهها انجام میشود و عناصر پشتیبانی کنند در پوشش دیپلمات به سفارتخانهها اعزام میگردند. از مزایای دیگر این شیوه استفاده از مصونیت سیاسی و امتیازات طبیعی ملاقات با اشخاص مهم در محل میباشد.
برای انجام کار مامورین میتوان وظایف دیپلماتیک آنها را به حداقل رساند تا بتوانند بیشتر به سایر ماموریتهای بپردازند. استفاده از این گونه پوششها را اصطلاحا «پوششهای سبک» مینامند زیرا هم بر اساس سیستمهای ضد جاسوسی هر کشوری تشخیص دیپلماتهای واقعی در اعضای یک سفارتخانه کار چندان مشکلی نیست و هم برای مشغول کردن و متمرکز کردن سیستم ضد جاسوسی آن کشور، گامی ضروری است که از مامورین اطلاعاتی(دو هویتی) بهره گرفت. این ماموران غالبا نیروهای اطلاعاتی شناخته شده( سوخته) میباشند که هر کدام به راحتی میتوانند به اتکای تجارب خود بخشهای ضد جاسوسی هر کشوری را با مشکل روبه رو سازند.»
در حقیقت تعبیری که برای سفارتخانه آمریکا به کار برده شده یعنی«لانه جاسوسی» برای سفارت انگلیس مناسبتتر است. چرا که سابقه 450 ساله سرویسهای اطلاعتی انگلیس در کشورهای استعماری و رفتارهای چند ساله اخیر سفارت تاییدی بر این ادعای ماست.
دلیل دیگر مبنی بر مضربودن حضور دیپلماتهای انگلیسی در خاک کشورمان جذب ایرانیان و غیر ایرانیان مقیم ایران به سود سازمانهای اطلاعاتی و یا مراکز رسانهای غربی در راستای نفوذ و دخالت و اخلال در امور داخلی کشورهاست. مصداق بارز آن آموزش دیدن مجریان و خبرنگاران ایرانی BBC در داخل کشورمان است که سفارت انگلیس به بهانه آموزش زبان انگلیسی به جذب نیروهای نخبه و تربیت آنان در راستای اهداف استعماریشان است. برای نمونه از افرادی چون ناجیه غلامی نام برد که تبعه افغانی است اما تمام طول دوران تحصیل خود را در ایران گذرانده و با استفاده از امکانات کشورمان توانسته برای خود در دستگاه سخن پراکنی و جاسوسی BBC در ظاهر مجری و خبرنگار شهرتی به هم بزنند. بخوانید:
« افرادی که اکنون در BBC فارسی مشغول به فعالیت هستند، در لندن انگلیس، دوبی امارات متحده عربی، اسلامآباد پاکستان، استانبول ترکیه و حتی تهران، دورههای آموزشی حرفه ای را پشت سر گذاشتهاند... نگاهی به کارکنان بیبیسی فارسی :
بسیاری از کارکنان شبکه تلویزیونی بیبیسی از خبرنگاران و مسئولان رسانهای داخل ایران بودهاند و شناخت خوبی از جریانات رسانهای کشور دارند. برای شناخت بیشتر از تجارب و مشخصات کارکنان بیبیسی در زیر به معرفی تعدادی از آنها اشاره میشود:
بهروز آفاق :
بهروز آفاق رییس بیبیسی در منطقه آسیا است که مسئولیت شبکه رادیویی و تلویزیونی بیبیسی با اوست. وی مسئولیت برنامهها به زبانهای آذری، اردو، ازبکی، اندونزیایی، برمهای، سنگالی، چینی، قرقیزی، هندی، پشتو و فارسی را برعهده دارد. آفاق در سال 2006 ریاست بیبیسی منطقهای آسیا را پذیرفت و در سال 2008 نیز بیبیسی فارسی را برای میلیونها فارسی زبان و بیشتر برای کشورهای ایران، افغانستان و تاجیکستان راهاندازی کرد.
نادر سلطانپور :
نادرسلطان پور با راهاندازی شبکه تلویزیونی بیبیسی فارسی، بهعنوان یکی از مجریان اصلی برنامههای خبری این شبکه معرفی شد. وی حرفه خبرنگاری را در سال 1997 در برنامه های هفتگی رادیویی کانادایی به نام صدای فارسی (Persian Voice) به عنوان تهیه کننده و گوینده آغاز کرد که در شهر اونتاریو برای فارسیزبانان ارایه میشد. سلطان پور در سال 2005 به عنوان تهیه کننده و نویسنده در شبکه Canadian Broadcasting Corporation) CBC) و در برنامه "گزارش جهان"، که یکی از پرشنونده ترین برنامه های صبحگاهی بود؛ مشغول به فعالیت شد. سلطان پور از سال گذشته که بیبیسی فارسی راهاندازی شد بهعنوان یک مجری اصلی کار خود را آغاز کرده و برنامههای سیاسی و مصاحبه با اشخاص برجسته سیاسی داخلی و خارجی را بر عهده دارد.
فرناز قاضیزاده :
قاضیزاده سالها در روزنامههای ایرانی فعالیت کرده و تجربه خبرنگاری در روزنامههای نشاط، یاسنو و زن در کارنامه وی دیده میشود. قاضی زاده در سال 1379 حتی در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران نیز بهعنوان مجری در یک برنامه علمی فعالیت میکرد،
در سال 2002 همراه با خانواده اش به هلند مهاجرت کرد و در آنجا به فعالیت در سایت روزآنلاین مشغول شد. او در سال 2003 پس از عزیمت به انگلیس به عنوان خبرنگار در رادیو بی بی سی منسوب شد و همچنین به تولید برنامه هایی مانند صدای شما و روز هفتم دست زد. وی اکنون بهعنوان مجری خبری در بیبیسی فارسی مشغول به کار می باشد.
سیما علینژاد :
سیما علینژاد در سال 1990 با نوشتن چند مقاله برای مجلههای معتبر ایرانی، کار خبرنگاری را در ایران آغاز کرد.
وی در سال 1993 پس از ترک ایران بهعنوان خبرنگار و مجری در رادیو بیبیسی فارسی کار خود را آغاز کرد. در سال 2002 سیما از طرف BBC به افغانستان برده شد تا به تربیت خبرنگاران افغان بپردازد او بعد از دو سال مجدا به لندن برگشت. او همچنین به عنوان ویراستار و ساخت برنامه های مستند در رادیو بی بی سی مشغول به کار شد. او بعدها در رادیو بیبیسی سمت سردبیری را کسب کرده و مسئولیت ادیتوری سایت بی بی سی فارسی را بر عهده گرفت.
ناجیه غلامی :
در افغانستان از پدری کابلی و مادری هراتی به دنیا آمد. او وقتی سه ساله بود پدر و مادرش به ایران مهاجرت کردند. ناجیه غلامی کار رسانه ای خود را در سال 2001 به عنوان خبرنگار بی بی سی فارسی در مشهد شروع کرد. غلامی اولین خبرنگاری بود که از سوی شبکه بیبیسی در ایران برای فعالیتهای خبری خود، از مسئولان جمهوری اسلامی ایران مجوز کار گرفت و برای مدتی نیز کار خبری را در ایران دنبال کرد.
جمالالدین موسوی :
متولد ولایت بامیان افغانستان می باشد. او کار خود را در سال 2001 به عنوان روزنامه نگار در مجله ی آسیای مرکزی در شبکه بیبیسی در منطقه آسیای میانه و در کشورهای ایران و افغانستان آغاز کرد. وی قبل از آنکه در بیبیسی فارسی فعالیت کند، بهعنوان سردبیر در هفتهنامه ای که برای مهاجرین افغان مقیم مشهد چاپ می شد کار خبری انجام میداد. موسوی سالها بهعنوان یکی از پناهندههای افغانی در مشهد زندگی کرد، اما در سال 2002 ایران به مقصد انگلیس ترک کرد تا حرفه خود را در اروپا ادامه دهد»
1. جذب و تربیت جاسوس و مزدور بومی در پوشش آموزش زبان انگلیسی
در پایان توجه شما را به این نکته جلب میکنم:« شغل معلمی زبان انگلیسی نیز از پوششهای رایج ماموران« MI6» در سراسر جهان است. خصوصا فرزندان و وابستگان رهبران و حاکمان کشورهای مختلف یا خود آنان، هموراه توسط این گونه معلمان زبان انگلیسی را فرا گرفتهاند.»
2. جاسوسی در پوشش خبرنگار و مطبوعات
BBC هر چند خبرنگاران و مطبوعات وابسته به BBC که یکی از ابزار و پوششها مهم برای جاسوسی است و هرچند به صورت رسمی در ایران حضور فعالی ندارند اما این دلیل نمیشود که از این شیوه موثر برای خبر پراکنی چشم پوشیده باشند. با وجود سفارت انگلیس و ماموران زبده سرویسهای اطلاعتی انگلیسی در داخل خاک ایران تحت عنوان کارمند سفارت امکان فعالیت خبرنگاران بومی جذب شده را با وساطت سفارت انگلیس برای آنان بسیار آسانتر شده است. چنانچه در جریان دستگیری تعدادی از کارگردان و فیلم سازان ایرانی که در پوشش تهیه و ساخت فیلم با BBC همکاری تنگاتنگی داشتهاند این امر بر ملا شد. باز هم بخوانید:
« یا مامور جمع آوری سازمان(CIA) شرح میدهد که چگونه از ابتدا متوجه شده است که انگلیسیها از مطبوعات و خبرنگاران برای جمع آوری و نفوذ استفاده میکنند«Frank Sneep» میگوید: «مامورین معینی از «MI-6» تحت پوشش عمیق خبرنگاران مشغول فعالیت بودند و ما از آنها برای چاپ عقاید و نقطه نظرات آمریکا، در نشریاتی که دسترسی ما به آنها چندان آسان نبود استفاده میکریدم» همچنین وی معتقد است بیش از نیمی از خبرنگاران موسسات مطبوعاتی مهم در ارتباط مستقیم و غیر مستقیم«MI6» میباشند».
. رضا عاصف؛ سازمانهاهای اطلاعاتی انگلیس؛ ص130 و 131
. رضا عاصف؛ سازمانهاهای اطلاعاتی انگلیس؛ ص 131
. رضا عاصف؛ سازمانهاهای اطلاعاتی انگلیس؛ ص 132 و 133
روزگاری، یهودیان از نظر کلیسای مسیحی، قاتلان عیسی (ع) شمرده می شدند و مثلث شیطانی « یهود ، یهودا و شیطان » مورد لعن مسیحیان بود، اما با نفوذ مزورانه و برنامه ریزی مدبرانه یهودیان دنیا طلب، در طی قرون 14- 16، پروتستانیسم یهود گرا در مسیحیت سر بر آورد (3) و در مقابل کلیسای رم قد علم کرد و با همیاری ثروتمندان منتقد یهودی و خوانین و پادشاهان محلی مسیحی قدرت طلب، علیه کلیسا قیام کرد و سپس از دل پروتستانیسم، پیوریتانیسم یهودیزه متولد شد و با توسعه ی فرهنگ آنگلوساکسون در انگلستان و سپس آمریکا، تمدن اومانیستی معاصر توسط « مسیحیت یهود دیزه » رشد و توسعه یافت و نهایتا لیبرال دموکراسی در قله ی آمال خود قرار داد. (4) در دهه دوم قرن بیستم که قدرت تصویر سینمایی، خود را نمایاند، شش استودیوی یهودی « برادران وارنر »، « متروگلدن مایر »، « یونیور سال »، « پارامونت »،« کلمیبا » و « فوکس قرن بیستم »، هالیوود را در حومه ی شهر لس آنجلس شکل دادند از آن تاریخ تا کنون، سینمای هالیوود، به ابزاری قوی و جهان شمول تبدیل شد که با هدایت تهیه کنندگان و برنامه ریزان یهودی، سوژه های موردن نظر خود را انتخاب می کرد و آگاهانه آن ها را بارور کرده و به فیلم تبدیل می کرد و تأثیرات خود را می گذاشت .
در ایام جنگ جهانی این مثلث عوض شد و « نازیسم ، فاشیسم و شیطان »اظلاع سه گانه آن را ساختند و پرو پاگاندای سینمایی علیه حکومت رایش سوم شکل گرفت .
در سال های جنگ سرد، مثلث شیطانی باز تعریف شد و « چین ، شوروی و شیطان » سه ظلع آن را ساختند و یهود و یهودا از گناه تاریخی خود تبرئه شدند؛ تا این که روح خدا در کالبد ملت ایران دمید و به رهبری امام و پشتوانه ی حماسه عاشورا ، انقلاب علوی شکل گرفت که عملا ایرانیان را چون مردانی آهنین، به صف منتظران موعود، وارد کرد. ناگهان دیکتا توری سرمایه که با به راه انداختن جنگ تصنعی بین آمریکا و شوروی سود های کلانی به جیب زده بود و در سینما « جنگ ستارگان » را به راه انداخته بود تا « مجتمع های صنعتی – نظامی » صهیونیستی حداکثر سود را داشته باشند، از خواب خود خواسته پرید و دوباره تعریفی جدید از مثلث شیطانی ارائه داد ؛« روسیه ، مسلمانان و شیطان ». در سینما هم آثاری چون « مردی که فردا رادید » (5) پدید آمد که بر اساس پیشگویی های نوستر آداموس توسط یهودیانی چون « اورسون ولز » دو سال پس از پیروز ی انقلاب اسلامی (1981) ساخته شد که در آن به همکاری هسته ای مسلمانان و روس ها و ظهور دجال در بین مسلمین پرداخته بود.
با فروپاشی بلوک شرق، خطر کمونیسم در سینما کمتر مورد اشاره قرار می گرفت و این بار حتی مثلث تبدیل به دو ضلعی (؟!) شده بود و یک خط شیطانی در طول تاریخ رسم می شد که در لباس جدیدی، تمدن غرب را نشانه گرفته است؛ شیطان باستانی در قالب اسلام، خود را ظاهر کرده بود و با فریب مسلمانان، زمینه ی سقوط بشریت (بخوانید غرب ) را فراهم کرده بود . در سناریوی جدید، مسلمین ، یاران شیطان بودن که از زیر خاکستر قرون بر آمده بودند و همچون « گودزیلا » حیات انسانی را تهدید می کردند و فقط دایناسورهایی بزرگتر از خود شان چون « یونگاری » (6) حریف آن ها می شدند و چون «بیگانه» ای بودند که اگر خونش را هم می ریختی، سرخی خونش هم اثرات مخرب خود را برای تمدن اومانیستی غرب با محوریت آمریکا داشت (7) و باعث ویرانی و فساد می شد؛ لذا ظهور «بیگانه» ها و«وحشی» ها را همسان پایان یافتن زمانه ی انسان به تصویر کشیدند.
دیگر این « جنگ دنیا ها » آنچنان وسیع شده بود که دامنه ی گسترده اش، آن را به خطری برای همه ی بشر تبدیل می کرد و پایان دوران را در صورت تسلط شیاطین مخرب، برای بشر به ارمغان می آورد؛ پس هالیوود در دشمن سازی اش، نیاز داشت اوضاع را آخر الزمانی به تصویر بکشد و عطش نیاز به منجی را چند برابر کند و منجیان و ابر قهرمانان خود را به رخ عالمیان کشد این چنین بود که آخر الزمان و موعود و منجی برای اربابان سینما، موضوعیتی دو چندان یافت .
با نزدیک شدن سال 1999 و 2000 و عطش هزاره گرایی (8) در بین فرقه های مختلف مسیحی و یهودی، منجی گرایی نیز رشد یافت و با سیلی از ظهور قهرمانان قدیمی و جدید در هالیوود روبرو بودیم. (9) از طرفی با افول کمونیسم، کارخانه داران تسلیحات – که غالبا صهیونیست هستند – به فکر افتادند که بازار یابی سینمایی خودرا باز هم تداوم بخشند و در دورانی که غربیان به شدت از مدرنیسم و ماشینیسم و مکاتب بشر ساخته خسته شده اند، دشمنی قوی اسلام را با غرب هرچه افزون تر به تصویر کشند و با نزدیک نمایی دورانی که شیاطین مسلمان (!) بر جهان مسلط شده اند، آخر الزمان خاص خود را خلق کنند، آخر الزمانی که اگر تجهیزات مدرن و تسلیحات فوق پیشرفته آمریکایی نباشد، شیطان بر اوضاع مسلط می شود.
همه ی این عوامل در کنار پیشرفت های ایران شیعی و نفوذ تفکرات ناب اسلامی در جهان، باعث شد که بحث آخرالزمان و مسیحی و حکومت پایان روزگار در سینمای غرب و سر آمد آن یعنی هالیوود، اصالت پیدا کند و در فاصله ده ساله 1995 تا 2005 از 22 فیلم پر فروش جهان، 19 مورد به نحوی به این موضوع بپردازد . (10)آثار شاخص و تأثیر گذاری چون : ماتریکس ، هری پاتر ، ارباب حلقه ها ، پسر جهنمی ، ترمیناتور ، امگا کد ،2 (مگیدو ) و…
اکنون که پروژه ی جهانی سازی تفکرات صهیونیستی یا همان اسطوره های صهیون مآب در دستور کار سازمان های فرهنگی ، تبلیغی ، سیاسی غرب خصوصا آمریکا قرار گرفته است .
انواع آخر الزمان در سینما
از جهات مختلفی می توان انواعی برای پایان دوران در سینمای مرسوم غرب متصور شد . در یک تقسیم بندی می توان به این اقسام تصویر کردن آخر الزمان در سینما برسیم: (11)
1- آخر الزمان دینی که در آن پیش گویی های کتاب مقدس ( با محوریت تورات ) به تصویر در می آیند . حتی انجیل هم با نگاه به تورات تصویر می شود .
2- آخر الزمان تکنولوژیک که حدیث چالش وسیع انسان و مصنوعات اوست که بر او برتری یافته اند؛ چه از نوع ماشین های قوی یا موجودات زنده ای که با مهندسی ژنتیک تغییر کرده اند .
3- آخر الزمان علمی – تخیلی که در آن جدال گسترده ای بین انسان و موجودات فرا زمینی یا بیگانه به تصویر در می آید .
4- آخر الزمان اسطوره ای که موجودات و مفاهیمی از اعماق افسانه ها و اساطیر به امروز می آیند و شرایط سخت آخر الزمان را برای بشر ایجاد می کنند.
5- آخر الزمان طبیعی که بشر با انواع و اقسام بلایا و مصیبت های طبیعی مثل سیل ها و زلزله های شدید ، امراض فراگیر ، آتش فشان های بی رحم ، شهاب سنگ های بزرگ و حشرات و حیوانات عجیب و غریب علیه سلطه ی افراطی بشر می شورند و بشر در نبرد با این بلایا به شرایط صعبی می رسد که اگر تلاش نکند و در مقابل این ها مقاومت نکند، آخرین نفس های حیات خود را می زند و به پایان جهان می رسد .
6- آخر الزمان متافیزیکی- جادویی که ساحران و جادوگران و رمالان امروزی یا دیروزی، برای به دست آوردن قدرت ، عرصه را بر آدمی تنگ کرده و اوضاع را به سمت وحشت و هراس واپسین روزهای حیات بشری پیش می برند .
در هر کدام از این انواع، فیلم های زیادی ساخته شده است که در تمام آن ها ، نژاد بخش کره ی زمین باید از نژاد یهودی یا آنگلو ساکسون باشد واگر منجی یا منجیان غربی نباشند، همه ی افراد بشر در خطر نابودی یا بردگی همیشگی شیطان هستند .
در یک تقسیم بندی دیگر، می توان دو نوع کلی ازآخر الزمان را در آثار سینمایی برشمرد :
1- آخر الزمان دینی : که در آن عناصری چون مسیح یا مشیا (ماشیحا ) خدا ، فرشتگان و سایر عناصر مسیح – یهودی ، یاریگر انسان در برابر هیولا یا وحش یا مار یا شیطان یا اژدها هستند و بحث هزاره گرایی و دریاچه ی آتش و زندان هزار ساله و تخت پادشاهی و حق و باطل و ایمان و کفر مطرح است . البته به دلیل نفوذ بسیار بالای یهودیان و صهیونیست ها در هالیوود، طبیعتا محور این قبیل آثار پیش گویی های تورات خصوصا کتاب های دانیال نبی و اشعیا و حزقیال می باشد و در مواردی که طبق پیش گویی های انجیل در کتاب مکاشفات یوحنا، مواردی مطرح شده با قرائت های مسیحیت صهیونیستی و با تفلسیر یهودیزه از مسیحیت طرف هستیم. در چنین آثاری، بشر در آخرین لحظه های غربت و تنهایی جبری و تقدیری اش دربرابر سپاهیان شرارت و شیطان مورد حمایت یک نیروی معنوی قدرتمند مسیحیایی قرار می گیرد . بهترین نمونه از این دست آثار، قیلم امگا کد 2 ( میگیدو ) (12)است که ساخته شبکه TBN و صهیونیست های مسیحی است .
2- آخر الزمان غیر دینی : در این نوع تصویر آخر الزمان ، کمتر نامی از خدا و مسیح و ( ماشیحا ) برده می شود و بشر به تنهایی با اراده ی قوی خود جبر تقدیر را می شکند و به تنهایی با تکیه بر تکنولوژی و عقل خود بر دشمن شریرش فائق آمده و برتری انسان بر همه چیز و اومانیسم افراطی را به وضوح به تصویر می کشد . در این قبیل آثار به جای قدرت الهی، در برخی موارد قدرت عشق مطرح می شود که قهرمان داستان با عشق خالصانه و صد در صد زمینی به ستاره مؤنث فیلم، جهان را از شر شیاطین می رهاند ؛ مانند فیلم « پسر جهنمی » (13 )و « ماتریکس » (14)و در برخی موارد نوع دوستی و یا ملی گرایی یا قوم گرایی یا میراث اجدادی یا خانواده یا سرزمین، بت هایی می شوند که قهرمان به خاطر آن ها در مقابل ضد قهرمان ایستادگی و مقاومت می کند ؛ مانند فیلم « هری پاتر » (15)که خانواده و حفظ میراث اجدادی و سرزمین هاگوارتز در آن اصالت دارد .
نکته ی مهم این است که اساطیر صهیونیستی هم در نوع دینی و هم در نوع غیر دینی به شدت یافت می شوند .
انواعی از آخر الزمان غیر دینی آنچنان انحرافی و عجیب هستند که بعضا ضد دینی می شوند ؛ مانند قسمت چهارم « طالع نحس » (16) که در آن شیطان تمام موانع پیش روی خدا را بر می دارد و دخترک مورد حمایت خود و برادر کوچک ترش « الکساندر » را محافظت می کند تا بتوانند حلقه ی شیطان پرستان را تشکیل و گسترش دهند . دخترکی که به شدت از علائم مسیحی و کلیسا و کشیش و هر نوع متافیزیکی متنفر است . قابل ذکر است که پس از ساخته شدن قسمت اول طالع نحس، اسرائیل نقش مهمی در تولید قسمت های بعدی این فیلم ایفا کرد .(17)
برخی منتقدین مسیحی ، « هری پاتر » را هم در این راستا ارزیابی کردند و شیوع خرافه و جادو و کارهای خلافی چون دزدی، پنهان کاری، جادوگری و قانون شکنی توسط قهرمانان داستان را علیه مسیحیت ارزیابی کردند. نکته قابل توجه این است که در هالیوود ضد دینی، فیلم همیشه ضد مسیحی است و فیلم ضد یهودی واقعی در هالیوود هرگز ساخته نمی شود. (18)
مبانی و پیش زمینه های آثار آخرالزمان سینمای غرب
پرداختن به این بحث در سیاست های استعماری غرب نوین ، قبل از اختراع سینما هم سابقه دیرینه ای داشته است. برخی مبانی و پیش زمینه های این قبیل آثار آخرالزمانی بدین قرار هستند :
1- کابالیسم ( تصوف یهودی ) : کابالا تلفظ انگلیسی کلمه ی « کباله » عبری است. این کلمه به معنی قدیمی و کهن است و اصطلاحا به معنای تصوف یهودی به کار می رود. پیروان آن، این مکتب را دانش سری و پنهان خاخام های یهودی می خوانند و برای آن پیشینه ای تا حدود قرن دوم میلادی قائلند؛ اما محققان (19) شروع آن را به قرن سیزدهم میلادی می رسانند که با « شیطان شناسی » و « پیام مسیحایی» قوی خود در جنوب فرانسه ، توسط اسحاق کور ( 1160 – 1235 ) پایه گذاری شد .
این دوران مصادف با سبطنت جمیز اول ( 1213 – 1276 )، شاه آراگون ( واقع در شمال اسپانیا ) است. جیمز از سال 627 هجری (1229 م. ) به دولت های اسلامی اندلس هجوم برد و موجی از جنگ های صلیبی را علیه اسپانیای اسلامی راه انداخت. همچنین همین ایام بود که جنگ صلیبی پنجم در شرق اروپا با جهان اسلام انجام می شد و سلطنت عباسی بغداد به وسیله ی بودائیان هم پیمان هلاکوخان مغول ( 656 ق / 1285 م. ) در هم شکست و دولت مقتدر ممالیک ترک در مصر ایجاد شد و به اصلی ترین رقیب زر سالاران یهودی و صلیبیون مسیحی اروپا تبدیل شد.(20 )زر سالاران یهودی در این ایام احساس کردند که به یک حرکت و شور مسیحایی قوی نیاز دارند تا توده های مسیحی و خواص یهودی را با خود همراه کنند .
ایجاد کابالیسم در همین ایام، برای انداختن شور آخر الزمانی گسترده ای بین عوام اروپا برای مقابله با مسلمانان بود و از طرفی با اتحاد راهبردی لودائیان و یهودیان و صلیبیون اروپا، فشار بر دولت ممالیک مصر و عباسیانی که مرکز خود را به قاهره منتقل کرده بودند، بیشتر شد و برای زرسالاران جنگ طلب اروپا نیاز بود که شیطان و یاران او را در میان مسلمانان جستجو کنند تا مردم اروپا علیه مسلمانان بسیج شوند و در جنگ های صلیبی باقی مانده، از جنگ طلبان حمایت کنند.(21 )در کابالیسم، همان اسطوره سیاسی یهودی « پادشاهی خاندان داوودی » در آخر الزمان جنبه ای ملکوتی و راز آمیز عرفانی می گیرد و در قالبی جدید چنین طرح می شود که نخستین تجلی نور در کوه طور بر موسی (ع) بود و سپس داوود (ع) نماد نور الهی و عامل آن در دنیای زمینی بدل می شود و « شخینا »، تجلی روحانی داوود (ع) به حامل آن نور الهی در دنیای ماوراء زمینی مبدل می گردد.
این نور در بین یهودیان می ماند تا در زمان آخر در سرزمین موعود بر مسیح از نسل داوود (ع)، نازل شود و حکومت جهانی یهود تشکیل گردد. (22) این مفاحیم که در بین مسیحیان هم به دلیل آشنایی با نبی داوود مرسوم بود، به زودی جا افتاد و با چاپ متعدد رساله های کابالی ، تا چند قرن، شور مسیحایی و شعف آخر الزمانی را در بین مسیحیان اروپا هم راه انداخت و باعث انسجام و اتحاد سربازان الیگارشی زرسالار یهودی – مسیحی اروپا شد . تا این که در نیمه اول قرن 17 م.
آمستردام به کانون فرهنگی فعال الیگارشی یهودی بدل شد و همپای آن، ترویج آرمان های مسیحایی به عنوان ایدئولوژی استعمار زمانه آغاز گشت و همین آرمان های آخر الزمانی بهانه ی غاصبان آمریکا برای رفتن به « سرزمین جدید » و قتل عام سرخپوشان شد. (23) تکاپوی تبلیغاتی و انتشاراتی زرسالاری یهودی هلند در آمستردام، تأثیرات جدی در تکوین اندیشه ی استعماری انگلیس نیز بر جای نهاد . (24) مناسک جنسی و جادوگری و سحر و کهانت، بعد ها در کلوپ های کابالیتی مرسوم شد و حتی اتهام آشامیدن خون توسط یهودیان و پیوند آنها با شیاطین و جادوگران در سده نوزدهم ( خصوصا در روسیه و شرق اروپا ) به وفور بین مردم شایع شد .(25) این آیین منحرف، بعد ها در تکوین اندیشه فراماسونری هم نقش بسزایی بازی کرد که انجمن های سری ماسونی را در اختیار استعمارگران انگلیسی و آمریکایی قرار داد. (26)
اکنون نیز در هالیوود در سال های دهه 1990 و 2000 م . کابالیسم جان تازه ای گرفته است و برخی قوانین سنتی کابالیسم رازیر پا گذاشته و با عضویت زنان در این فرقه موافقت شده است تا از طریق بسط آرمان های مسیحایی و آخر الزمانی و شیطان شناسی صهیونیستی بتواند انسجام بیشتری در مواجهه با روند روبه رشد اسلام انقلابی داشته باشد .
به نوشته روزنامه دیلی میل، اکنون رهبر یهودی 75 ساله این فرقه « فیوال گروبر گر ( فلیپ برگ )»، از قدرتمندان پشت پرده هالیوود است و با کمک همسر دومش « کارن » به طور علنی « مرکز آموزش کابالا » را تأسیس نموده و بسیاری از هنرپیشه های معروف و عوامل سینمای هالیوود را به خود جذب کرده است و از طریق این مزدبگیران اهداف خود را تعقیب می کنند . افرادی چون «مادونا» ( که نام خود را به استر – ملکه یهودی دربار خشایارشا – تغییر داده است )، « الیزابت تیلور » ، « باربرا استرایسند » ،« دیان کیتن »،« دمی مور » ، « برتینی اسپیرز » ، « وینونا رایدر »، « میک جاگر» و حتی فوتبالیست ها « دیوید بکام » (27) و همسرش « ویکتوریا » و… فساد و هرزگی و متأسفانه شهرت بالای برخی از افراد شهره ی عام و خاص است . مثلا برتینی اسپیرز در یک مورد یک ازدواج سه ساعته با یک خواننده دیگر داشت و پس از جدایی طی 24 ساعت طلاق گرفت ! و البته همینان الگوی بسیاری از جوانان مورد استحمار زرسالاران کابالیست هستند .
فرقه ی فیلیپ برگ به ادعای خودشان، حدود سه میلیون عضو دارد و ثروت فراوانی دارد . در سال 2002 حدود 23 میلیون دلار داشت، ولی در سال 2003 فقط در لس آنجلس 26 میلیون دلار ثروت داشت ! اینان روش های ظالمانه ای برای ثروت افزایی دارند ؛ مثلا آب معمولی را به نام «آب کابالا » هر بطری 8 دلار می فروشند! یا کتاب اصلی کابالیسم یعنی « ظهر » را که زیر یکصد دلار است ، به قیمت 430 دلار می فروشند . این اعمال و پیوستن فرد فاسدی چون « مادونا » به این فرقه ، باعث موضع گیری شدید علمای سنت گرای یهودی چون « ربی یاکوب ایمانوئل » و « خاخام باری مارکوز » و « ربی اسحاق کدوری » خاخام سرشناس بیت المقدس علیه فرقه ی او شده است؛ اما شواهد و دلایل فراوانی بر حمایت همه جانبه ی شبکه مقتدر زرسالاران یهودی – صهیونیست هالیوود ، از ترویج کابالا و مناسک جنسی و جادوگری و رمزوارگی و آرمان های مسیحایی و شیطان شناسی مدرن آن در دست می باشد. (28)
طیف مروج کابالیسم و فرقه های تابع کابالیسم چون « فرانکیسم » و « دونمه » بسیار وسیع است و شامل ترویج رقص های جنسی لمبادا (رقص بره ) که از مناسک جنسی دونمه های ترکیه گرفته شده است و توسط مایکل جکسون و سایر مفسدین هالیوود، رواج داده می شود تا فیلم هایی که به ارزش جادویی اعداد و حروف مربوط می شود ( خصوصا حروف عبری در دایره هایی که نماد های سنتی کابالیسم می باشند). فیلم هایی مانند «پی » و اسرار حروف » به ترویج اهمیت حروف و اعداد عبری می پردازند و مقدمه سازی می کنند تا مخاطب به کابالیسم نزدیک شود و در فیلم پر هزینه و پر مخاطبی چون « هری پاتر »
( در قسمت های متعددش ) به مباحث شیطان شناسی و آخر الزمانی و جادوگرایی و سحر وکهانت و سمبل های پادشاهی داوودی ( شیر غران ایستاده ) (29)که نماد سبط یهودا می باشد، پرداخته می شود ؛ سبطی که بر اسباط 12 گانه مسلط شد و یهودیت ماده گرا را به وجود آورد . در این فیلم، همچنین با اشاره به شجاعت و استعداد و برگزیدکی پیشین هری، مطالب مزبور را کاملا جهت دار به اسم یک فیلم فانتزی یا داستان تخیلی به خورد کودکان معصوم می دهند؛ (30) البته جدای از این بحث ها ، آثاری که در هالیوود، تبلیغ زیادی روی آن ها می شود، به وضوح در ارتباط با اهداف اربابان صهیونیست یهودی و مسیحی هالیوود می باشد و به گفته مصطفی عقاد کارگردان فیلم معروف «الرساله » : « در هالیوود همه کاره تهیه کنندگان و پشتیبانان، صهیونیست هستند … همه چیز حتی سوژه ها کنترل می شوند …» (31)
2- عهد عتیق و تاریخ و عقاید و احکام و اسطوره ها و سمبل های یهودی، یکی از مهمترین منابع ومبانی فیلم های آخر الزمان محسوب می شود . در عهد عتیق کتاب « دانیال نبی » و « اشعیا » و پیشگویی های انبیای اسرائیل، در این باره بسیار اهمیت دارد. انتخاب نماد مار با اژدهای بالدار به عنوان شیطان در برخی فیلم های آخر الزمانی از این قبیل است و همچنین رسیدن بهشت زمینی و ایجاد پادشاهی مسیح بن داوود از مهمترین آموزه های روزگار پایان در عهد عتیق محسوب می شود . در فیلم های یهودی سمبلیک آخر الزمانی، نماد شیر یا تاج یا قلعه همان « پادشاهی داوودی » می باشد که باید در سرزمین شیر و عسل ( همان اسرائیل بزرگ از نیل تا فرات ) تشکیل شود و سپس تسلط بر همه ی جهان را برای اعقاب یعقوب، پدید آورد . توجه به حفظ میراث خانوادگی و سمبل های نگهدارنده ی آباء و اجداد ؛ علی الخصوص سمبل « سپر محافظ دودمانی » (32)
(Coat of Arms / Heraldry)
نماد های جانبی اش چون تک شاخ و اسب و گوزن و مهر گیاه و تاج و قلعه و شمعدان هفت شاخه و گرگ و رنگ های آبی آسمانی و فیروزه ای و قرمز و طلایی که هر کدام نماد یکی از قبایل 12 گانه بنی اسرائیل بود، ( 33)
در این قبیل آثار به وفور دیده شده است .
نژاد پرستی و تأکید بر اصالت خون و عالی ترین نسب و دودمان نجیب و درجه اول نیز از مشخصات اصلی برخی آثار سینمایی محسوب می شود . تأکید بیش از حد روی کلمه ی « مادر » و « میراث اجدادی » نیز از دیگر نشانه های یهودی بودن منشاء اثر می باشد چرا که نسل و دودمان و الیگارشی دودمانی یهودی که در خانواده هایی چون روچیلد در طی 200 سال متجلی شده است، در بین یهودیان بسیار اهمیت دارد و در یهودیت است که یکی از اصلی ترین ملاک های یهودی بودن، یهودیت مادر فرد است تا آنجا که بسیاری از مفسرین قانون در رژیم غاصب فلسطین، یهودی بودن مادر را دلیل اصلی یهودیت فرد اسرائیلی می دانند .
اسطوره هایی چون : مظلومیت و تنهایی و آوارگی یهودیان و دوری از سرزمین مادری و سپس بروز استعداد ها با تکیه بر « یاد خانواده » و تداوم « ثروت دودمانی » و « شرافت خانوادگی » برای « شکست شیاطین جن و انس » رسیدن به سروری دیگران و تشکیل « سلطنت آخر الزمانی » در سرزمین وعده داده شده و مقدس؛ در آثار فراوانی از هالیوود مطرح شده اند که « هری پاتر » و « ارباب حلقه ها » و « ماتریکس » و « فرار جوجه ای » از آن نمونه اند که همگی این آثار از مهم ترین فیلم های آخر الزمانی هم محسوب می شوند . بحث معاد مادی ورستاخیز مردگان خاص ( یهودیان ) و زندگی آزاد مردگان در بین زندگان و کمک به زنده ها برای ایجاد بهشت زمینی نیز از مهمترین عناصر یهودیزه هالیوود هستند که در بسیاری از فاخرترین فیلم ها شاهد آن بوده ایم. (34 )
به علت ابتنای بسیاری از آینده نگری های آخر الزمانی هالیوود بر به اصطلاح پیشگویی های انبیا و مقدسین بنی اسرائیل و انتزاعی و مبهم بودن اکثر آن پیشگویی ها و در نتیجه، آزاد بودن راه برای تعدد تفاسیر و تأویلات آخر الزمانی، فیلم های گوناگون آخر الزمانی با عناصر تصویری مختلفی ساخته شده اند و « اژده های هفت سر » و « وحش » و مار یا اژدهای قدیم و عناصر شیطانی دیگر به انحنای مختلفی تصویر شده اند .
3- مسیحیت صهیونیستی و یهودیزه و عهد جدید و تفاسیر صهیونیستی - توراتی از آن، نیز از مهمترین منابع و مبانی فیلم های آخر الزمانی می باشد. آنچه به شدت در این قسم خود نمایی می کند، کتاب مکاشفات یوحنا، آخرین سفر عهد جدید است . اکثر مسیحیان عهد عتیق راهم معتبر می دانند ، خصوصا مسیحیانی ، که به آراء و اندیشه های یهودی – توراتی نزدیکترند ؛ مانند پروتستان ها و کالوینیست ها و پیورتیانها و مسیحیان صهیونیست. به همین دلیل، امروزه تفاسیر توراتی از انجیل و مکاشفات یوحنا مبنای بسیاری قضاوت های آخر الزمانی و هنر وسینمای پایان دوران شده است . شاید برخی از عناصر خاص مسیحیت صهیونیستی که در عهد قدیم ( تورات ) نیامده است را بتوان به عنوان شاخصه های اصلی فیلم های صهیونیست مسیحی بدانیم ؛ گرچه یهودیان هم برای جذب مسیحیان و قلوب دینی آنان، از این عناصر استفاده می کنند.
برخی از مهمترین این عناصر را در ادامه می آوریم. بر اساس آموزه ی نجات در مسیحیت و یهودیت و از نظر مسیحیان صهیونیست، در آخر الزمان یهودیانی هم که پس از نبرد آرماگدون باقی می مانند ، مسیحی می شوند و یاور عیسی (ع) خواهند شد ؛ ولی از منظر یهودیان، نژاد برتر عبرانیان هستند که پس از پیروزی مسیح بن داوود بر شیاطین و شروران، بر تمام انسان های دیگر که درجه دوم و سوم و حتی در برخی موتون 35 پست تر از حیوانات شمرده اند ، حکومت خواهند کرد .
صهیونیسم مسیحی در باره مشکلاتی که در بابل ( عراق و سوریه و اردن امروز ) پیش می آید و حکومت دولت یهودی در فلسطین وظهور مسیحا در زمانه ی واپسین و بلایای آخر الزمانی و ظهور شیطان قدرتمند در آخر الزمان و برخی موارد دیگر با صهیونیسم یهودی اشتراکاتی دارد و اصولا همین اشتراکات بوده است که باعث شده مسیحیان، تحت سلطه ی تفکرات اسطوره ای صهیونیسم قرار بگیرند و فرقه ی مسیحیت صهیونیستی به وجود بیاید .
فیلم امگاکد 2 ( میگیدو ) نمونه کاملی از یک صهیونیست مسیحی است که شبکه T.B.N که در تملک صهیونیست های مسیحی آمریکا است ،آن را ساخته است. در این فیلم سپاهیان شر به رهبری آنتی کرایس ( دجال یا ضد مسیح ) و با حضور اعراب و مسلمانان و ایرانیان و چینی ها ( آسیایی ها ) در صحرایی در شمال بیت المقدس و جنوب شرق حیفا در کنار تپه ی شریفان ( حر مجدون یا آرماگدون ) با سپاهیان خدا به رهبری رئیس جمهور آمریکا درگیر می شوند و شیطان از پوسته ی انسانی خود که همان آنتی کرایس است بیرون می آید و مانند اژدهایی بالدار نیروهای سیاهی تاریخ را به یاری می طلبد و سپس موفقیتی نسبی پیدا می کند، ولی با توسل مسیحیان معتقد آمریکایی، مسیح دومین قیام خود را انجام می دهد و معجزه وار، شیطان را به زندان ابد می فرستد و یارانش را ( با محوریت مسلمین ) نابود می کند .
فیلم « بشمار تا آرما گدون » (36) هم از نمونه های صهیونیست مسیحی سینمای هالیوود می باشد که در آن بر عروج عده ای مسیحیان تحت فشار به آسمان و نزول آنان با مسیح و پیروزی آنان بر مصائب و بلایای عظیم آخر الزمان و تشکیل حکومت جهانی مسیحی تأکید می شود . بسیار مناسب است که در پایان این قسمت به هفت مرحله یا هفت مشیت که مسیحیان صهیونیست به آن قائل هستند، اشاره ای کنیم :
مرحله ی اول : بازگشت یهودیان به سرزمین های میانه ( سرزمین موعود وفلسطین یا اسرائیل ) پس از ایام پراکندگی در جهان .
مرحله دوم : ایجاد دولت یهودی در سرزمین فلسطین ( مسیحیان صهیونیست گاهی داغ تر از یهودیان از حکومت جنایتکار اسرائیل حمایت می کنند .)
مرحله سوم : رساندن بشارت ها و تنذیر های انجیل به جهانیان و بنی اسرائیل ( البته با قرائت های یهودیزه شده و تفسیر اسکوفیلدی از انجیل ).
مرحله چهارم : حصول مرحله سرخوشی مؤمنان مسیحی (Rapture) و عروج مسیحیان معتقد به بهشت در کنار مسیح (ع).
مرحله پنجم : دوران فلاکت و رنج و بلایای عظیم هفت ساله (Tribulation) و ظهور دجال و مبارزه سایر مأمنان با دجال .
مرحله ششم : وقوع جنگ آرماگدون در انتهای دوران رنج هفت ساله در شمال غرب بیت المقدس (اورشلیم ) با تأکید تبلیغاتی بر نبرد هسته ای عظیم و کشته شدن تعداد بسیار زیادی از مردم زمین که در برخی منابع مسیحیت صهیونیستی گفته شده تا چهار پنجم یا دو سوم مردم زمین کشته خواهند شد و صحنه ی نبرد، خون تا زیر زین اسب ها را خواهد گرفت ( برخی به غلط این روایت را اسلامی دانسته اند! ) .
مرحله ی هفتم : ظهور دوم مسیح و مؤمنان واقعی و شکست لشکریان دجال و استقرار بهشت زمینی در جهان خصوصا سرزمین های میانه به پایتختی اورشلیم ( یهودیان بنا به اختلافات یا مسیحی می شوند یا هم پیمان مسیح خواهند شد ) .
4- شیطان گرایی و سیطنیسم (37 ) نیز یکی از پس زمینه های آخر الزمان های سینمایی است . گرایش به قدرت برتر و اهریمنی شیطان در طول زمان های دور از مصر باستان تا یونان باستان و غرب جدید ادامه داشته است و در دوران اخیر نوع جدیدی از پرستش شیطان که به همراه جادوگری و مناسک جنسی است، شایع شده است و « کتاب شیطان گرایان » (38 )توسط پیغمبر شیطانی آنان « آنتوان لوی » نوشته شده و کلیسای شیطان ( satan church) در آمریکا توسط این یهودی لاوی (39 ) پایه گذاری شده است. علاوه بر این که پایه گذار و مدون شیطان پرستی یهودی و صهیونیست است، مروجین و مبلغین آن هم غالبا سینمای هالیوود و شبکه اینترنت می باشد. فیلم هایی چون ماتریکس و هری پاتر و جن گیر و کنستانتین با ترویج جبر گرایی و قدرت فوق العاده شیطان، از مبلغین غیر رسمی این مکتب محسوب می شوند .
5- اسلام هراسی و کاشتن بذر تنفر از مسلمانان، از اصلی ترین مایه های آثار آخر الزمانی هالیوود است. غرب سال هاست که فهمیده ذات اومانیستی تمدنش با خدا گرایی و حق محوری اسلامی تنافی دارد. از طرفی با پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام راحل به عنوان یکی از مراجع بزرگ شیعه، غرب صهیون زده به قدرت نظریه ی ولایت فقیه اقتدار حسینی ، امید مهدوی ، سلحشوری علوی و عقلانیت و علم گرایی شیعی پی برد و آن را بزرگترین دشمن خود در نبرد سایبرنتیک ( نبرد علمی رسانهای و سخت افزاری ) یافت. در رأس اقتدار آنگلوزایان آمریکا بزرگترین رغیب خود را ایران اسلامی دید و به همین دلیل شروع به حمله رسانه ای سینمایی ( برنده ترین سلاح فرهنگی غرب ) به مسلمانان کرد . در بسیاری از آثاری که حدود سه دهه پیش ساخته اند، به شدت این جو ضد اسلامی رواج داده شده و کار را به آنجا رسانده اند که حتی در فیلم ( مردی که فردا را دید ) (پیشگویی نوستر آداموس )، اما زمان شیعه را «The King of Terror» یعنی سلطان تروریسم و وحشت و شرارت و شیطان خطاب کرداند ؟ ! این فیلم دقیقا دو سال پس از پیروز یانقلاب اسلامی در سال 1981 م ساخته شد و باز هم برای جو سازی علیه پرونده ی هستی ایران در سال 2001 م با حرکت جدیدی به کارگردانی « اورسن ولز » یهودی، نسخه ی جدیدی با کیفیت بالای اولیه در دنیا پخش کردند .
در این فیلم ترس فراوان آمریکاییان و صهیونیست ها از قدرت تجمع و انسجام مسلمانان در نماز جمعه و قدرت اقتصادی نفت و قدرت علمی و توان هسته ای و همکاری مسلمانان با همسایه قدرتمند شمالی خود روسیه و ولایت پذیری آنان از «رهبر جوان ورشید خود» هویداست.
سینمای فریبنده ی هالیوود به این قبیل آثار آخر الزمانی که مسلمانان با بمب اتمی به تمام جهان متمدن! حمله می کنند، اکتفا نکرده و فیلم های نمادین و پیچیده ای چون ماتریکس و هری پاتر و ارباب حلقه ها و پسر جهنمی رادر فضای آخر الزمان سازی مورد نظر خود به بازار جهانی ارائه کرد که با موفقیت زیادی هم همراه شد .
شاید در ماتریکس با کامپیوتری روبروباشیم که با مغز هوشمند خود بر ابنای بشر مسلط شده است و فقط اهالی شهر زایان (صهیون ) هستند که درست می فهمند و اسیر بردگی تکنولوژی نشده اند ، اما دریکی از انیمیشن های نه گانه ماتریکس ( معروف به انیماتریکس ) کارگردانان فیلم ( برادران واچفسکی ) حرف خود را به طور عریانی می زنند : آنجا که با زوم کردن روی نقشه خاورمیانه ، عربستان را نشانه می گیرند و با زوم کردن روی مرکز بیابانی شبه جزیره شهری را ( شهر صفر – یک ) به عنوان محل استقرار شیاطین روبوتیک ( یاران کامپیوتر شیطانی ماتریکس ) نشان می دهد که عقل هر عاقلی آن را مهمترین شهر مسلمانان می داند . در ادامه ی این انیمیشن ، خرمگسی شوم و جغد مانند روی شبه جزیره عربستان فرود می آید و به سمت بصره و سپس بغداد حرکت می کند . ( نهایت جسارت و بی شرمی نسبت به مقدسات اسلامی! ).
این نقشه درون سازمان ملل نصب شده است که به دست قدرت یک کارگر نظافتچی سازمان ملل متحد (!؟) این خرمگس کشته می شود و با خونش هلال شیعی را از منتهاالیه عراق (لبنان ) تا وسط ایران ترسیم می کند ! در این انیمیشن هم جامعه ی ملل ( بخوانیدصهیونیست های حاکم بر آمریکا و فرانسه و آلمان و کانادا ) از قدرت علمی و پیشرفت اقتصادی این روبات های شیطانی در هراسند و آن ها را منکوب و سرکوب می کنند! در فیلم پسر جهنمی (Hell Boy ) نیز آمریکایی ها در مبارزه با اتحاد نازی های هیتلری و ایرانیان موفق می شوند که شیطان را محدود کرده و نگذارند راه تسلط او به این دنیا باز شود .
در صحنه ای موجود شریری که با پسر جهنمی (پسر آتشین ) مبارزه می کند، از درون یک مجسمه ی کاملا ایرانی به وجود می آید . در فیلم آخر الزمانی دیگری به نام « ارباب آرزوها » (Wish Master) نیز شاهدیم که شیطان از درون یک مجسمه ی خدای ایرانی به آمریکا منتقل می شود و بلایای عظیم را به آمریکا می برد و در آنجا با هوشمندی فرزندان ایالات متحده، شیطان شرقی تار و مار می شود. در این زمینه فیلم های بی شماری وجود دارد که به همین مقدار اکتفا می کنیم .
مهمترین هدف صهیونیسم بین الملل از تصویر آخر الزمان به گونه های متنوع در سینما ، انداختن نوعی هراس در دل مخاطب و تحریک عواطف مخاطب برای تحسین قهرمانان هالیوودی و منجیان آخر الزمانی سینمایی توسط مخاطب است .
اسلام انقلابی مهمترین خطر استراتژیک برای تمدن اومانیستی – صهیونیستی معاصر است و در نبرد سایبرنتیک موجود در عرصه ی فرهنگ ، این اندیشه اسلامی – شیعی ( حسینی ، مهدوی و ولایی ) است که در مقابل سیل اطلاعات یک جانبه سد ایجاد کرده و کم کم دارد از آب های پشت سد به نفع ترویج ایده های اندیشمندانه عقل ورزانه خود استفاده می کند
منبع: skymovie
ارائه تصاویر خشن از شیعیان عزادار توسط رسانه ها
آیا این توحش است یا عزاداری؟ کدام امام و کدام نبی الهی کدام وصی نبوی چنین دستوری داده است؟
تا کی باید هر سال شاهد چنین صحنههایی از افرادی به ظاهر شیعه و محب اهل بیت آن هم در دهه محرم و روز عاشورا باشیم؟ اینها را باید به حساب چه دین و مذهب و مسلک و چه دستورالعمل اخلاقی دینی بگذاریم؟ آیا اظهار محبت و ابراز مودت و تهییج احساسات نتیجه عقل گریزی نیست؟ آیا این نوع رفتارهای وهن آمیز و بیمار گونه ( که متاسفانه در داخل کشورمان نیز با وجود قتوای مراجع عظام مبنی بر حرمت آن)موجب منفور شدن تشیع در میان ملل دیگر نخواهد بود؟ چه باید کردبا اینهمه جهل و کوته فکری؟ فایده اینگونه دینداری کی و کجا به ثمر خواهد نشست؟ و دهها سوال بی پاسخ دیگر...
در اینجا به چند مورد از دلایل اصلی این آسیبها اشاره میکنیم تا چه قبول افتد و شاید راه گشا باشد:
1. عدم حضور چشمگیر مبلغین و وعاظ شیعی:
این عامل نقش مهمی در بروز و ظهور چنین کنشهای غیر دینی در میان شیعیان این مناطق دارد. چنانچه نمونه بارز آسیب دیدن جوامع مسلمان محروم از برکات حوزههای علمیه کشورهای مسلمان استقلال یافته از شوروی سابق باشد. ضعف و انحطاط اخلاقی این ملتهای مسلمان تا بدانجا بود که پس از فروپاشیدن شوروی کمونیستی و آزاد شدن ملتهای مسلمان منطقه قفقاز از زیر یوغ کفر و الهاد کمونیستی، بسیاری از مردم این مناطق حتی اداب اولیه دینداری نظیر نماز خواندن و غسل کردن را فراموش کرده بودند. پس از حاکمیت کمونیسم و قطع شدن ارتباط مسلمانان این مناطق با مراکز علوم دینی بیشترین آسیب فرهنگی و اخلاقی بر مردم مظلوم این مناطق از این عدم حضور وارد شده. این تجربه تلخ میتواند مسئولین امر را ( چه حوزوی و چه غیر حوزوی) برای در راستای تاسیس حوزههای علیمه متعدد و پرشمار در این مناطق و تربیت مبلغین دینی برانگیزاند.
2. عدم حضور رسانههای شیعی:
با توجه به جمعیت میلیاردی ملت اردو زبان شبه قاره هند و برخی کشورهای آسیایی میطلبد که کار فرهنگی عمیق و گستردهای در این منطقه برای آشنایی مردم با اسلام و تشیع ولایی و اهل بیتی صورت گیرد. ای کاش مسئولین فرهنگی و خصوصا صدا و سیما به جای راهاندازی شبکه اسپانیایی زبان( هر چند آن هم ضرورتی غیر قابل انکار است، بلکه از لحاظ اولویت بندی و ترجیح ضرور بر غیر ضرور) لازم است نسبت به راه اندازی شبکهای اردو زبان اقدام عاجل صورت گیرد. این ضرورت از آنجا بیشتر احساس میشود که به دلیل سابقه دیرینه عرفانهای هندی این شیعیان به خاطر عدم آشنایی با مبانی اسلام و تشیع بیشتر تحا تاثیر بدعتها و خرافات آموزههای غیر الهی این ادیان قرار گرفته و خود آنان نیز عامل گسترش این جهالتها و کوته اندیشیها به نام تشیع در جهان خواهند بود.
3. هماهنگی مسئولین ایرانی و عراقی جهت کنترل و جلوگیری از انجام چنین برنامههایی درخاک عراق:
حضور خیل عظیم زوار و عزادران حسینی در کشور عراق (اعم ایرانی و غیر ایرانی) تجمع تاریخی و استثنایی شیعیان دنیا در یک نقطه و در یک زمان میتواند بستر را برای هر نوع اتفاقی محیا کند؛ مهمترین اتفاقی که میتوان در چنین ایامی پیش بینی کد و به شدت تاثیر گذار است شیوه عزاداری و اظهار محبت ملل مختلف است؛ که با نمایش آداب و مناسک خاص هر منطقه و فرهنگی که مطابق با فرهنگ همان منطقه خاص بوده و در ملاء عام همراه است؛ واین میتواند آسیبها و آفتهای بسیاری را همراه داشته باشد. لذا لازم است برای هدایت و کنترل کردارها و رفتارها جمعی در کانالی صحیح و منطقی و ایجاد فرهنگ و منشی سالم و اسلامی یک دست برنامه ریزی و دقت و وسواس بیشتر مسئولین دو کشور ایران و عراق را در این ایام میطلبد.
تذکر:
پیشاپیش پوزش بنده را به خاطر انتشار این تصاویر هنجار شکنانه عدهای به ظاهر مسلمان و شیعه بپذیرید!
به گزارش نامه به نقل از سیتنا، تعدادی از این تصاویر که در برخی سایتهای اینترنتی و خبرگزاریها انتشار یافته و توسط سایت بازتاب گردآوری شده در ادامه آمده است:
عزاداری محرم در مسحدی در دهلی نو
کابل در افغانستان_24 نوامبر
هند
بدن خون آلود یک عزادار هندی
بغداد در عراق ـ 24 نوامبر/ رویترز
شهرک صدر در عراق ـ 24 نوامبر / رویترز
عزاداری عراقیهای مقیم تهران در مسجد کربلا
بمبئی در هند
بمبئی در هند
بمبئی در هند
راولپندی در پاکستان
سرینگر در کشمیر ـ 24 نوامبر
منبع: نام نیوز
مقایسه کنید با این تصاویر از عزاداری مسیحیان
نماز با کفش!
وقتی مخاطب در ورطه انحراف غوطه ور می شود
بسمالله الرحمن الرحیم
دوستی از شیوه انصار حزبالله در برخورد با جریان منحرف سینمایی کشور( اشاره به قضایای اخیر تهران و اعتراض به یکی دو فیلم در حال اکران سینماها همچون ?"من مادر هستم?") و یا به جریان حمله دانشجویان انقلابی به سفارت انگلیس اعتراض کرده بود و این را نوعی خودسری و افراط توصیف کرده بود و در ضمن آن را تخطی از فرامین رهبری دانسته بود و بهترین راه را در پیروی از ولایت فقیه، تاسی از ایشان در هر مرحلهای و منتظر بودن برای ارائه راهکار و دستورالعمل از طرف ایشان دانسته است!
بگذارید بحث خود را با نقل این قضیهای اینگونه مطرح کنم. در دولت اصلاحات پس از خطبههای مقام معظم رهبری که در آن تلویحا از جایگاه و وظایف قانونی دولت خاتمی اصلاحات حمایت کرده بود، بلافاصله پس از خطبهها( یا نماز جمعه) حرت آیتالله خزعلی انتقاد کرده بودند که : شما( با وجود عملکرد دولت) چرا باز هم از این دولت حمایت میکنید؟ که ایشان فرموده بودند: حمایت بنده به عنوان رهبر برای این است که دولت در انجام وظایف قانونیاش دچار مشکل نشود.
بنده وظیفهای دارم شما هم وظیفهای( نقل به مضمون) شبیه همین قضیه در جریان بنی صدر پیش آمده بود و مرحوم آیتالله فاضل لنکرانی از امام(ره) انتقادی به همین مضمون کرده بودند و پاسخی شبیه به آن.
متاسفانه بعد از انقلاب تفکری در بدنه مردم و خصوصا متدینین بوجود آمده که خیال میکنند که چون دولت و حکومت اسلامی است در اینصورت وظیفه امر به معروف از دوش مردم ساقط شده و این وظیف دولت و نظام است که به هر کاری و هر مشکلی رسیدگی کند! و همین امر سبب شده تا هدهای از این کوتاهی و احمال مردم نسبت به مسئولین سوء استفاده کنند و همه مسئولیتهای جامعه را به دوش نظام بگذارند!
«حضرت علی (ع) در عهدنامه خود به مالک اشتر این گونه توصیه می کند؛
« کسی را در بین آنها انتخاب کن که سخن حق را هر چند تلخ باشد، بگوید و در هر آنچه انجام می دهی یا می گویی و خدا آن را از دوستانش نمی پسندد کمتر یاری ات کند و کمتر ترا بستاید در حالی که چنین کاری در اثر هوای نفس تو واقع می شود در هر جا که باشد.
چنان که از کلام حضرت علی (ع) بر می آید، یکی دیگر از وظایف مردم در قبال حاکمان اسلامی، امر و ارشاد آنان به خوبی ها و نهی آنان از ارتکاب بدیها است که باید با رعایت ضوابط، این وظیفه دینی و اخلاقی انجام شود».
اینکه بنشینیم و ببینیم که بعضی از مسئولین با عملکردهای مغرضانه تلاش میکنند برای منافع حزبی و گروهی عقدهها و کینههای شخصی و گروهی یا پیوندهایی پیدا و پنهانی که باندهای قدرت و ثروت دارند، ارزشهای نظام و انقلاب را هدف گرفتهاند سکوت مصداق بارز خیانت به قرآن و دین است!
اگر بینی که نابینا و چاه است اگر خاموش بنشینی گناه است
عملکرد وزارت ارشاد نشان میدهد عناصری با کمک مهر و امضای این نهاد دولتی با مجوز دادن به بعضی آثار ساختار شکن و غیر اخلاقی و با قرار دادن قشر متدین و متعهد در برابر امر انجام شده آنان وادار به سکوت و عقب نشینی از مواضع ارزشی و اسلامی خود کنند.
سیر نزولی آثار سینمای از نظر محتوایی به لطف مسئولین این وارات خانه آرام آرام جای پای خود را در میان سینما و فرهنگ جامعه باز کردند و خطوط قرمز دینی را به نفع جریان منحط غربگرا و روشنفرکان همپالیگیشان جابجا کنند.
سکوت در برابر انحراف آن هم در سطحی کلان چون سینما (که رسالت فرهنگسازی را در قالب هنر دارد حساسیت بیشتری را میطلبد؛ چرا که مخاطب آن بیشترین را از نظر آماری و تاثیر گذارترین را از نظر کیفی در میان رسانهها دارد) به بهانه قانونمداری در هر زمینه و در هر زمانی بوی مشمئز کننده بیغیرتی را به مشام میرساند! هر چند موافق کشیده شدن مسائل به کف خیابانها نیستم و بعضی روشهای انتقادی را برنمیتابم اما این به این معنا نیست که در برابر کوتاهی و تساهل و تسامه فرد یا افرادی در بدنه دولت شاهد به یغما رفتن سرمایه ارزشمند ارزشهایی باشیم که برای احیاء آن از خون و جان و عابروی هزاران پیر و جوان مظلوم این کشور و این ملت سرمایه گذاشته شده. جمع سرمایه قدم اول است مهم حفظ سرمایه است. حسینی(علیهاسلام) بودن لازمهاش پایداری کردن در پای ارزشها و کار زینبی کردن است.
قانون محترم است و حفظ آن لازم و واجب، اما چنانچه قانون مداری به این معنا باشد که قانون اساسی و اصولی ما یعنی اسلام در عمل پایمال شود و ما مهر سکوت بر لب بزنیم( که مبادا قاون شکنی شود)، در اینصورت جایگاه حقیقی و حقوقی قانون اساسی اسلام در نظامی که به خاطر اسلام برپا شده کجاست؟ آیا قانون اساسی ما در تضاد با اسلام است؟( که قطعا پاسخ منفی است) بهترین قوانین در مقام عمل و در دست مجریان قانون ممکن است دچار دستاندازی و سوء استفاده شود، در اینصورت این وظیفه شرعی و قانونی تک تک مسلمانان و مومنین است از باب خیر خواهی و اصلاح در برابر هر انحرافی زبان به انتقاد و اعتراض بگشاید( نه تخریب و توهین و زور آزمایی)
بسم الله الرحمن الرحیم
روحانی شهید، میرزا کوچک خان جنگلی!
گاه این طنین و تراوت و تازگی واژگان نیست که انسان را به تعجب وا میدارد، بلکه گوینده صاحب سخن است که مخاطب را بر سر تحیر و اعجاب میآورد. شنیدن این تعبیر( روحانی شهید یا مبارز) از صدا و سیما، درباره میرزا کوچک خان، آن هم بعد از 30 و اندی سال سپری شدن از عمر انقلاب، کمی دیر اما بجا و جالب بود( شاید این هم از آن دست کارهاییست که از دست برادران بی صدا و بی سیما اما دغدغه مند صدا و سیما در رفته باشد! باید این را به فال نیک گرفت.)
شاید خاصیت این انقلاب حداقل برای تاریخ ایران بود که مردهای این سرزمین از نامردهای آن باز شناخته شوند، اما کوران انقلاب و چند سال جنگ و تحریم و سیاست و سیاستبازی شیادان و شغالان کمین زده بر راه شیران بیشه انقلاب، سبب شد تا هویت گذشته تاریخی انقلابیون این کشور در غباری از ابهام و تریدید پوشیده بماند. این ابهام در کش و قوس بوروکراسی و کاغذ بازی میراث طاغوتی این کشور و نفوذ ماسونها و روشنفکران در بدنه نهادهای فکری و فرهنگی و دانشگاهی صد چندان شد تا آنجا که سبب شده تا بعضا برای نسل انقلابی مردان نامرد و نامردان مرد جلوه گر شود( و بسیاری اوقات هم جلوه داده میشوند!).
از نشانههای این آفت بزرگی که گریبان تاریخ این انقلاب شکوهمند را گرفته همین بس که هنوز هم که هنوزi روشنفکران سکولار و ماسون و ...تاریخ این سرزمین را ورق میزنند و آثار بی ثمر و پر از حقد و کین و غرض ورزیشان نسبت به انقلاب و فرزندان انقلابی این سرزمین را ( چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب؛ چرا که انقلاب اسلامیمان نه محصول یک حادثه و تصمیم یک شبه نیست، این نتیجه قرنها تجربه اندیشه و عمل و ایمان فرزندان همین سرزمین است، به همین خاطر هنوز هم این شجره طیبه پایدار و مستحکم در برابر طوفانها و تندباد خشم و غضب دشمنیها ایستاده است) به عنوان مرجعی مطمئن و متقن برای دانشجویان رشته تاریخ دانشگاهها کشورمان جا انداختهاند! بلکه بالاتر از آن آثاری که برای انقلاب اسلامی و در دفاع از آن نوشته شده اکثریت قریب به اتفاق آنها از قلم کسانی، خارج از رشته تاریخ دانشگاههای این مرز و بوم است! بگذریم...!
دشمنی که شاخ و دم ندارد؛ سکوت معنادار بدنه سینما و آثار ضعیف و و باری به هر جهت سیمای کشورمان ما را به این قضاوت تلخ سوق میدهد که هنوز هم سایه سیاه دشمنی و یا بی تفاوتی و غرض ورزی در برابر ارزشهای انقلاب اسلامی بر سر نهادهای فرهنگی کشورمان سنگینی میکند.
انکار و سکوت و تحریف و استحاله انقلاب از ارزشهای انسانی و مردمی آن یک مصیبت غیر قابل جبران است، اما از همه بدتر واژگونه معرفی کردن انقلاب و انقلابیون مسلمان این مرزو بوم به نسلهای انقلاب ندیده است. آش تقدس بخشیدن به روشنفکران، ماسونها، سکولارها، ملی گراها، باستانگراها، عاشقان و شیفتگان غرب، در برابر طیف متدین و متعهد و متشرع انقلابی( برای مثال روحانیون و اقشار پیرو روحانیت و فقاهت) آنقدر شور شده که گاه صدای بعضی از مورخین با وجدان را هم در آورده( برای مثال: محمد رضا فشاهی با اشاره به غیر واقعی بودن چهره شخصیت ارائه شده از "سیدجمال الدین اسد آبادی" در کتب تاریخی در این باره این چنین اظهار نظر میکند:
«...درباره او اغراق فراوان شده است. ...«سید» آزادیخواه جاه طلبی بوده که سودای رهبری جهان اسلام را در سر میپرورانده است و...به عضویت لژ«فراماسونری» در آمده و نامزد«استاد اعظم» شد. باعمال دولت استعماری انگلیس مثل بلنت و چرچیل(طراحان سیاست استعماری انگلیس در آسیا و آفریقا) دوست بود...»
جای تعجب نیست که عدهای از مورخان و کتاب سازان! درحوضه تاریخ وقتی به نام سیدجمال میرسند زبان به ستایش و تعظیم و تکریم او میگشایند و وقتی با نام شیخ شهید، آیتالله شیخ فضلالله نوری برخورد میکنند زبان به تحقیر و توهین و ناسزا میگشایند که بله: او مستبد بود و همدست مستبدین!
حال شخصیتهای روحانی، انقلابی و مجاهدی چون میرزا کوچک خان نیز از تیغ قلم و چنین کسانی در امان نمانده برای مثال "دانشنامه دانشگستر" که اتفاقا بهائی بودن سرمایه گذار اصلی آن هم چندی بعد برملا شد( در اینباره علاوه بر محتوای این دانشنامه مستندات متقن و جالب متعددی ارائه شده که برای نمونه به این مورد مراجعه نمایید: شیعهنتورک) درباره ماهیت جنبش میرزا کوچک خان تعمدا به پررنگ کردن بخشی از جنبش وی میپردازد که مدتی کوتاه به همکاری وی با نیروهای شوروی سابق منجر شده. وی پا را فراتر گذاشته و درجایی از جنبش جنگل با تعبیر "کودتا گران جنگل" نام میبرد! ولی دریغ از یک جمله و یا عبارتی که ماهیت دینی و مذهبی جنبش جنگل را نشان داده باشد. جالب اینکه وقتی درباره "سردار جنگل" از زبان "ویکی پدیا"ی غالبا مغرض میخوانیم:
«... امّا هنوز دولت تازه انقلابی سامان نگرفته بود که با حمایت بلشویکهای روس اغتشاش انقلابیهای سرخ طرفدار شوروی آغاز گردید که نهایتاً جمعه 18تیر 1299 میرزا به عنوان اعتراض از رشتبه صومعه سرارفته و قبل از حرکت پیغامی توسط نماینده خود برای لنینبه مسکوفرستاد که در آن ذکر شده بود: «در موقع، خود به نمایندگان روسیه اظهار کردم که ملّت ایران حاضر نیست برنامه بلشویکها را قبول کند.»در تاریخ شنبه 9مرداد 1299 طرفداران شورویبا رهبری و حمایت فرمانده قوای مسلح شوروی و مدیر بخش سیاسی و امنیت نظامی آن در رشت بر ضدّ میرزا کودتا کردند. همه طرفداران میرزا را دستگیر و بازداشت کردند.» بر حیرتمان صد چندان میشود!
دهخدا که از روشنفکران سکولار و سنت ستیز دوره مشروطه و اصالتا نیز بهائی است( مقالات طنز وی با عنوان چرند و پرند بیشتر با جهت گیری ضد دینی و تمسخر و تحقیر فرهنگ دینی و اعتقادی مردم قلمی شده!) درباره شخصیت میرزا کوچک اینگونه اظهار نظر میکند:
«...در نهایت درجه معتقد به دین اسلام و به همان حد نیز وطن پرست بود شاید آن هم از راه اینکه ایران وطن او یک مملکت اسلامی است و دفاع از او را واجب میشمرد...» هر چند وی نیز چند ستر پایینتر میرزا را با تعبیر گزنده و تحقیر آمیز "خرافی گری در دین"به اقتضای طبیعتاش مینوازد و او نیز به نوبت خویش میراز را مورد لطف و عنایت خویش قرار میدهد!
تحریف شخصیت مذهبی و انگیزه دینی وی آنقدر پررنگ میشود که ما کمتر میبینیم که در کتب تاریخی به مایههای دینی و خصوصا حوزوی وی اشارهای شود و یا اگر هست کوتاه و گذراست بلکه مغرضانه تلاش میشود تا به قیام و مجاهدت وی رنگ و بوی کمونیستی و سوسیالیستی و غیر دینی داده شود. چنانچه متاثر شدن انقلابیونی چون مرحوم شیخ محمد خیابانی از انقلاب بلشویکی روسیه را باید از آن جمله دانست.
مغرضین و یا منتقدین نا آگاه این الگو گیری میدانی و سخت افزاری از انقلابهای بلوک شرق و روسیه را حمل بر انحراف عقیدتی این مردان روحانی و انقلابی از مبانی دینی دانسته و وجهه روحانی و دینی و تاثیر و تاثر عرق مذهبیشان در این حرکت انقلابیشان را یک سره زیر سوال بردهاند.
این تحریف بیمار گونه تا بدانجاست که برای مثال درباره جنبش و قیام "مردان متدین و دلیر تنگستان" هیچ نام و نشانی از فقیهان و عالمانی وارسته خطه جنوب که بیشترین سهم را در این قیام داشتهاند به چشم دیده نمیخورد. اینکه فتوای همین علما بود که مردم را در برابر مهاجمان استعمار انگلیس بسیج کرد. حتی در تنها سریال ساخته شده نیز ردپای این نوع نگاه به دین و روحانیت به شدت دیده میشود گویا سازندگان این سریال برای چنین هدفی ماموریت یافتهاند!
درباره وجهه مذهبی "دلیران تنگستان" و ولایت پذیری و متشرع بودنشان بر اساس نگاه فقه محور و تبعیت از مراجع عظام حوزه میخوانیم:
«... دو ماه قبل از آن که قوای انگلیس بوشهر را اشغال کنند، ژنرال کاکس کنسول انگلیس در خلیج فارس، نامهای به مرحوم شیخ محمدحسین برازجانی روحانی متنفذ و مجتهد معروف دشتستان نوشت که جواب آن نامه انگیزهی قیام رئیسعلی دلواری شد.
کنسول انگلیس در این نامه از شیخ محمد حسین برازجانی خواسته بود که از نفوذ خود استفاده نموده و از هرگونه آشوب و قیام علیه اشغالگران جلوگیری نماید و این که از دشمنی با دولت انگلیس نه تنها سودی عادی ملت ایران نخواهد شد، بلکه در صورتی که ایرانیان وارد جنگ شوند، انگلیس یک سوم خاک ایران را تصرف خواهد کرد .
شیخ، در پاسخ به این نامه تمام مصیبتها را از طرف دولت انگلیس دانسته و اعلام کرده بود که چنانچه عملیات انتقامجویانه علیه اشغالگران صورت پذیرد مسئولیت آن بر عهدهی انگلیسیها خواهد بود.
رئیسعلی، در نامههای متعدد به شیخ محمدحسین برازجانی از او برای جهاد و قیام علیه قوای انگلیس کسب تکلیف میکند که سرانجام مرحوم شیخ صورتی از حکم جهادی که مراجع شیعه از نجف اشرف ارسال داشته بودند به ضمیمهی حکم خود مبنی بر وجوب جهاد با کفار انگلیسی و جلوگیری از رخنهی آنها به بنادر جنوب و دشتی و تنگستان و لزوم همکاری خوانین این مناطق و بسیج مردم مسلمان برای رفتن به میدان جنگ صادر میکند و برای همهی خوانین میفرستد.
رئیسعلی همین که از حکم جهاد مرحوم شیخ برازجانی و دیگر مراجع دینی آگاهی مییابد وآمادهی نبرد با قدرت امپراتوری انگلیس میشود...» (منبع: منبع:موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی)
جالب اینکه کارگردان سریال "دلیران تنگستان" با همان نگاه انقلاب محور( و نه الزاما مذهبی) که به شخصیت رئیس علی دلواری دارد با مقایسهای عجیب بر ادعای ما مهر صحت میگذارد:
«... به این نمی اندیشد که شهید می شود و به این فکر نمی کند که دشمن خیلی نیرومند است و حتی داخل کشور علیه او توطئه می کنند. عزمش جزم مبارزه است. در همه جای دنیا این اتفاق می افتد. لومومبا، زاپاتا، چه گوارا و رئیس علی هم همین گونه هستند[!]...» (منبع: منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 52)
رئیس علی دلواری کجا، زاپاتا کجا؟! رئیس علی دلواری کجا چهگوارا کجا؟!...
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!
. فشاهی، محمدرضا؛ تحولات فکری و اجتماعی در جامعه فئودالی ایران؛ ص367
.دانشنامه دانشگستر؛ ج16؛ ص452 و 453
. حسینی دشتی، سید مصطفی؛ معراف و معارف؛ ج8؛ ص598
. آدرس :http://articlefa.ir/post/888/
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
آوای آشنا
فهرست موضوعی یادداشت ها
اشتراک